eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
13.6هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
1.3هزار ویدیو
334 فایل
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها #اللهم_عجل_لولیک_الفرج_والعافیه_والنصر #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🏴🌹🏴🌹🏴🌹🏴 عمـه تِــره خَــلِه هــاکِــنّه آزار دیگه درمه شومه خدا نگهدار اسا که جانِ پِر بِمُوعه عمه وِنِسّه بَوتِمه شِه دله غَمّه اِسا که بمو مه آسمون ماه دیگه خوامه بورم بابای همراه عمه جان دیگه ازجان سیر بَهیمه بوین سه سالگی چه پیر بَهیمه سه ساله وَچِه ره کی زار بَدیّه راه که شونه دس به دیوار بَدیّه غم وغِصه مره هاکرده زنجیر خدادونه که نداشتمه تقصیر مه قسمت بِیه غریبی بمیرم مه تقدیره که اسیری بمیرم باباجان بمو دیگه مه دِمّال عمه جان دیگه مره هاکن حلال جان خواخر خداحافظ سکینه حلال هاکن مره ته غم مه سینه خداحافظ رباب و ام کلثوم دیگه نیه شمه همراه دهیبوم مه قسمت نییه کربلا بمیرم جان پره قبر ره کشه بهیرم مه قبر بالا سر روضه بخونین اینجه غریبمه مه پیش بمونین مه سرگذشت پرازداغ وغم هَسِّه دیگه«مداح»نخون مه غَمّه وَسّـه 🌹🏴🌹🏴🌹🏴🌹🏴 کانال اشعارآیینی فارسی،مازندرانی
. داستان هنده همسریزیداززبان مرحوم سخنان شهید شیخ احمد کافی (ره) : سلمان‏ فارسى از کنار باغى مى گذشت که دید پیرمردى در آنجا نشسته است‏پیرمرد تا او را دید، گفت : اى‏ مرد ! من یهودى هستم، تو چه دینى دارى‏ سلمان‏ گفت : اسلام‏. پیرمرد گفت : ما یهودیها هر وقت‏ که مشکلى داشته باشیم ، پیرمردهایمان را جمع مى‏ کنیم که آنها خدا را به موسى بن عمران قسم‏ بدهند تا مشکل ما حل شود.حالا هم گرچه تو یهودى نیستى اما پیرمرد که هستى و لذا من از تو میخواهم که بیایى و با من دعا کنى تا خدا دختر مرا که هم کور است و هم فلج ، شفاء بدهد. اگر دخترم خوب بشود ، من مال و ثروت فراوانى بتو مى‏ بخشم‏.سلمان گفت : اگر دخترت شفاء بیابد ، مسلمان خواهى شد ؟ پیرمرد یهودى گفت : آرى‏. سلمان هم دخترک کور و فلج را به همراه پدرش به‏ منزل حضرت على علیه السلام برد.حضرت که ماجرا را شنید ، فرمود : سلمان ! برو و حسینم را بیاور. حسین علیه السلام به همراه سلمان بنزد پدر آمد و ظرف آبى هم بدستور حضرت آورده شد. آنگاه‏ على علیه السلام فرمود : حسین جان ! دستت را به‏ این آب بزن و چند قطره از آن را به چشمان این‏ دختر بپاش‏. همینکه امام حسین علیه السلام آن‏ چند قطره آب را به چشمان دختر پاشید ، سیاهى ها از جلو چشمان دختر بکنارى رفت‏.دختر چشمانش را باز کرد و بعد از یک نگاه به امام حسین علیه‏ السلام ، شهادتین را گفت و مسلمان شد.سپس على‏ علیه السلام فرمود : دختر را بیرون ببرید و بقیه آب ظرف را بر بدنش بریزید تا علت اصلى‏ بیمارى هم برطرف شود.فرداى آنروز پیرمرد دخترش‏ را که دیگر شفاء یافته بود ، به خانه حضرت آورد و عرض کرد : من این دختر را در خدمت شما قرار مى دهم که چندى در نزدتان بماند و از تربیت‏ اسلامى شما بهره مند بشود. دخترک که " هنده " نام داشت ، چند ماه در خانه امیر المومنین خدمت‏ کرد تا آنکه پدرش از شام به دیدار او آمد. حضرت‏ به پدر هنده فرمود : دخترت را نیز به همراهت‏ ببر.هنده گفت : پدر جان ! دوست داشتم که‏ همینجا بمانم و کنیز بچه هاى فاطمه ( علیها السلام ) باشم اما چون امیر المومنین دستور داده است ، بهمراهت مى آیم‏.هنده بهنگام رفتن ، خود را بر پاهاى زینب علیها السلام افکند ، با گریه بسیار از ایشان خداحافظى کرد و بهمراه‏ پدرش راهى شام شد.چند بعد معاویه در شام هنده‏ را به همسرى یزید در آورد. مدتها از ازدواج‏ هنده با یزید گذشته بود که یکشب صداى گریه اى‏ از خرابه اى در بیرون قصر بگوش او رسید. هنده‏ پرسید : چه خبر است ؟ یزید گفت : این صداى اهل‏ بیت خارجیانیست که بر ما خروج کرده بودند. ما آنها را به قتل رساندیم و بازماندگانشان را به‏ اسیرى گرفتیم که اکنون در آن خرابه هستند0 هنده‏ از یزید اجازه گرفت تا به تماشاى اسیران برود و سپس به همراهى کنیزهایش به خرابه رفت‏.در خرابه‏ او با همان لباسهاى فاخر و قیمتى خود، روبروى‏ حضرت زینب بر خاک نشست و پرسید : بى بى جان، شما اهل کجایید ؟ حضرت زینب فرمود : مدینة‏ الرسول‏. هنده گفت : من مدتى را در یکى از محله‏ هاى مدینه به کنیزى گذرانده ام و اکنون هم به‏ کنیزى براى خانواده اى که در آن بودم، افتخار مى کنم‏.شما اهل کدام محله مدینه هستید ؟ بى بى‏ فرمود : محله بنى هاشم‏0 هنده پرسید : پس شما آقاى من حسین علیه السلام را مى شناسید ؟ دل بى‏ بى آتش گرفت اما هیچ نگفت ، اینبار هنده پرسید : شما که اهل محله بنى هاشم هستید ، بگویید ببینم آیا خانم و سرور من ، زینب را مى شناسید ؟ اینجا بود که حضرت زینب علیها السلام با گریه‏ سر بلند کرد و فرمود : هنده ! من خود زینب‏ هستم‏. هنده حق داشت که او را نشناسد، آخر زینبى‏ که او دیده بود ، هنوز کربلا را ندیده بود .
⚫ ✍ داستان هنده همسر یزید، کنیز حضرت زینب (س) 🔰 زن یزید که سالهاى پیش در خانه عبدالله بن جعفر زیر دست حضرت زینب(س) کامل تربیت شده بود، روزگار او را به شام خراب انداخته و از جایى خبر ندارد. یک وقت بر سر زبانها افتاد که جماعتى از اسیران خارجى به شام آمده اند. این زن از یزید درخواست کرد به دیدار آنها برود. یزید گفت شب برو. 🌙 چون شب فرا رسید، بوی خوش غذایی که زن شامی با خود آورده بود، کودکان را وادار کرد تا دور او جمع شوند، سینی پر از غذا برای خرابه نشینان... اما هیچ کدام دست به سوی غذا نمی‌بردند.... خانم ام کلثوم(س) گفتند صدقه بر ما حرام است. زینب(س) بلند شد و به پیشواز زن آمد و فرمود: زن! مگر نمی‌دانی این گونه صدقات بر ما حرام است؟ برای چه این طعام را آورده‌ای؟ زن گفت: به خدا قسم این صدقه نیست، بلکه نذر است که بر من اجرای آن لازم است و برای هر اسیر و غریب طعامی به رسم هدیه می‌برم. 🔻 زن این پا وآن پا کرد و با شرم گفت: من در ایام کودکی در شهر رسول خدا (ص) بودم و به مرضی دچار شدم که طبیبان و پزشکان از معالجه من عاجز شدند. چون پدر و مادرم دوستدار اهل بیت (ص) بودند، مرا برای شفا به خانه امیرالمومنین (؏) بردند و از فاطمه زهرا (س) طلب شفا کردند. ✨ درآن زمان حسین (؏) به خانه آمد. علی (؏) فرمود: ای فرزندم! دست بر سر این دختر بگذار و از خدا شفای او را بخواه! حسین (؏) چنین کرد و از برکت مولایم شفا پیدا کردم. تا کنون هیچ مریضی در من راه نیافته است... گردش روزگار مرا به این سرزمین کشانده است و از مولای خویش دور مانده‌ام. 💠 نذر کردم هرگاه اسیر یا غریبی را ببینم تا حدی که امکان دارد به او احسان نمایم. برای سلامتی آقایم حسین (؏)، تا شاید بار دیگر به زیارت او نائل شوم و جمال ایشان را دیدار نمایم. 🏴 فرمان داد تا تختی در خرابه نصب کردند. بر تخت قرار گرفت و حال رقت بار آن اسیران او را کاملا متأثر گردانید و سؤال کرد: اى زن اسیر، شما از اهل کدام دیارید؟ حضرت زینب(س) فرمود: از اهل مدینه. آن زن گفت: عرب همه‌ی شهرها را مدینه گوید؛ شما از کدام مدینه هستید؟ فرمود: از مدینه رسول خدا(ص). آن زن از تخت فرود آمد و به روى خاک نشست. حضرت زینب(س) سبب را سؤال کرد 💠 گفت: به پاس احترام مدینه رسول خدا(ص) اى زن اسیر، تو را به خدا قسم مى‌دهم آیا هیچ در محله بنى هاشم آمد و شد داشته‌اى؟ حضرت زینب (س) فرمود: من در محله بنى هاشم بزرگ شده‌ام. آن زن گفت: اى زن اسیر، قلب مرا مضطرب کردى. تو را به خدا قسم مى‌دهم، آیا هیچ در خانه آقایم امیرالمؤمنین(؏) عبور نموده و هیچ بى‌بى من حضرت زینب(س) را زیارت کرده‌اى؟ ✨ حضرت زینب (س) دیگر نتوانست خوددارى بنماید، صداى شیون او بلند شد فرمود: حق دارى زینب را نمى‌شناسى... من زینبم ⁉ زن گفت: اگر تو زینبی پس حسینت کو؟ حضرت زینب(س) فرمود: ای زن، از حسین پرسش مى‌کنى؟! این سر که در خانه یزید منصوب است از آن حسین (؏) است. آن زن از شنیدن این کلمات دنیا در نظرش تیره و تار گردید و آتش در دلش افتاد. مانند شخص دیوانه، نعره زنان، به بارگاه یزید دوید. فریاد زد: اى پسر معاویه ، سر پسر دختر پیغمبر(ص) را در خانه من نصب کرده‌اى با اینکه ودیعه رسول خداست... 🏴 واحسیناه، واغریباه، وامظلوماه، واقتیل اولاد الادعیاء، والله یعز على رسول الله و على امیرالمؤمنین 🔥 یزید یک باره دست و پاى خود را گم کرد، دید فرزندان و غلامان و حتى عیالات او بر او شوریدند. از آن پس چنان دنیا بر او تنگ شد و زندگى بر او ناگوار افتاد که مى‌رفت در خانه تاریک و لطمه به صورت مى‌زد .... 🔥 یزید چاره‌اى جز این ندید که خط سیر خود را نسبت به اهل بیت عوض کند، لذا به عیال خود گفت: برو آنان را از خرابه به منزلى نیکو ببر. آن زن به سرعت، با چشم گریان شیون کنان، آمد زیر بغل حضرت زینب(س) را گرفت و گفت : اى سیده من، کاش از هر دو چشم کور مى‌شدم و تو را به این حال نمى‌دیدم. اهل بیت(؏) را برداشت و به خانه برد و فریاد کشید: اى زنان مروانیه، اى بنات سفیانیه، مبادا دیگر خنده کنید! مبادا دیگر شادى بکنید! به خدا قسم اینها خارجى نیستند، این جماعت اسیران ذریه رسول خدا و فرزندان فاطمه زهرا و على مرتضى على (؏) و آل یس و طه مى‌باشند. 📚 ریاحین الشریعه، ج ۳، ص ۱۹۱ .
و توسل به طفلان حضرت مسلم علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج محمد رضا بذری•✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ فهمیدم این همه گشتیم، تو خونه خودمون پیداتون کردم، گفتن حارث ما عترت پیامبریم، کارمون نداشته باش، اول مفصل کتکشون زد، بعد این دو آقازاده را از دو کتف به هم بست و انداختشون گوشه حجره، گفت صبح به حسابتون می‌رسم صبح شد به غلامش گفت برو کار این‌ها رو کنار شریعه فرات تموم کن سرشون رو بیار ،غلام اومد گفتن: ما بچه‌های مسلمیم، غلام به دست و پاشون افتاد، از راه فرات رفت، گفت من روی این‌ها تیغ نمی‌کشم. حارث پسرشو فرستاد پسر حارثم همین کارو کرد و برگشت... حارث گفت خودم باید کار این‌ها رو تموم کنم رفت کنار شریعه فرات نقل تاریخ اینه تیزی شمشیرو دیدن گریه کردن آخه سنی نداشتن دوتاشون هم بچه بودن به حارث گفتن حارث به ما رحم کن گفت خدا تو دل من رحمی بابت شما نذاشته من باید سرتون رو پیش عبیدالله ببرم تا محبوب اون بشم گفتن ما رو ببر حداقل پیش خود عبیدالله باهاش حرف بزنیم گفت نه گفتن: حداقل ما رو ببر بازار برده فروشات بفروش پولشو بگیر به زندگیت بزن باز هم قبول نکرد گفت بذار حداقل یکم نماز بخونیم گفت نماز آزادین هر چقدر دلتون می‌خواد بخونید نوشتن چهار رکعت نماز خوندن بعد دست به آسمان بردن و دعا کردن...حارث رفت سراغ محمد، ابراهیم پاشو گرفت، گفت: نه اول من، رفت سراغ ابراهیم،محمد پاشو گرفت، نوشتن تا تیغ به حلقوم محمد کشید، گفت بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله، سر محمد رو جدا کرد انداخت توی توبره، همه مورخین نوشتن تا اومد سر ابراهیم رو جدا کنه رفت سراغ تن بی سر داداشش نوشتم خودشو تو خون برادرش می‌غلتوند می‌گفت:می‌خواهم با خون برادرم مقابل پیامبر خدا قرار بگیرم اينقدر این آقازاده‌ها پا به زمین کوبیده بودن زیر پاهاشون گود شده بود...بزارید از دختر مسلم حمیده هم بگم، همه بچه‌های مسلم بن عقیل فدای امام حسین شدند، تعداد بچه‌هاشو از دو سه تا بیشتر نوشتن تا چهارده تا هم نقل شده ولی میگن همه بچه‌هاش فدای امام حسین شدن تو مسیر کربلا وقتی خبر مسلم ابن عقیل رو آوردن ابی عبدالله فرمود بگین حمیده بیاد.دیدن داره دست می‌کشه رو سر حمیده، گفت: آقا یه جوری نوازشم می‌کنی انگار من یتیم شدم ابی عبدالله فرمودند: عمه زینب، مادرت، من جای پدرت..یه گریز بزنیم، وقتی ابی عبدالله داشت می‌رفت سمت میدان دیدن اسب حرکت نمی‌کنه دیدن خانومی پاهای اسبو گرفته سکینه خانم بود گفت بابا اول از اسب بیا پایین، چی شده؟ گفت: بابا! یادته خبر شهادت مسلم رو آوردن شما حمیده رو نوازش کردی، این دختر دیگه فهمیده بود یتیم شده، گفت: بابا منم می‌دونم یتیم میشم منم نوازش کن... حالا سرنوشت این حمیده رو بگم دور تا دور خیمه‌ها رو امام حسین دستور داده بودن خندق حفر کنند تعداد سپاه دشمن زیاد بود اینا نتونن بیان فقط یه راه بزارن وقتی به خیمه‌ها حمله کردن آتیش زدن امام سجاد علیه السلام فرمودند: "علیکن بالفرار" بگین فرار کنن برای حمیده نوشتن همین اسب‌ها از همین یک راه وارد محوطه خیمه شدند، اسب‌ها، اسب سوارها باید از این راه فرار می‌کردند تا گرفتار آتیش نشن، ولی حمیده زیر دست و پای اسب‌ها جان داد، خواست فرار کنه گرفتار شد، ولی بعضیا تونستن فرار کنن راوی میگه دیدم دامنش آتیش گرفته راوی میگه فرار کرد دید من پشت سرشم ترسید هی می‌دوید به زمین می‌خورد بلند می‌شد دوباره ادامه می‌داد تا بهش رسیدم دو تا دستشو بالا گرفت گفت آقا منو نزن من بابا ندارم یتیم هستم گفتم نترس اومدم آتیش دامنت رو خاموش کنم من رهگذرم چیزی می‌خوای؟ گفت: آقا من خیلی تشنه‌ام، آب نخوردم... ظرف آبی رو به دستش دادم هی نگاه می‌کرد هی گریه می‌کرد، نگاه به آب می‌نداخت صورتش خاکی بود اشک‌ها از میان صورت خاکیش می‌ریخت، گفت آخه بابام لباش خشکیده بودمی‌خوام ببینم به بابام آخر آب دادن ای حسین... ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ‼️هزینه استفاده از مطالب کانال دعای خیر شماست... به ساحت مقدس روحی له الفداء و ارواح اهلبیت، پیامبران، شهدا، اؤلیای الهی، و محبین امیرالمؤمنین، بد وارث و بی وارثها و كه سر به سینه تراب نهاده اند، در تمامی عوالم .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ↜
روضه - حاج محمدرضا بذری(4).mp3
38.39M
|⇦•به اشک روضه.. و توسل به طفلان حضرت مسلم علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج محمد رضا بذری•✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ رقیهـ (س) ثابت کرد از حسینــ (ع) صمیمانه تمنا کنی، حسینــ به خرابه هم می اید.... حسینــ جان به خرابه ی وجود من هم سر بزن...ـ ـ
۳۶ (جناب حر) حر روسیاهم،آمدم به سویت گشته ام حسین جان،مست عطر و بویت من حر پشیمانم از غم تو گریانم یا حسین زهرا۲ در خیمه رسیدم،با کوه گناهم گرچه سر به زیرم،کن حسین نگاهم جان من بود بر لب شرمنده ام از زینب یا حسین زهرا۲ از اهل حرم من،شرمنده ام آقا خجلت زده هستم،تا زنده ام آقا در دلم ولای تو جان من فدای تو یا حسین زهرا۲ من ز کرده هایم،گردیده پشیمان آمدم به سویت،با دیده ی گریان عبد روسیاه تو محتاج نگاه تو یا حسین زهرا۲ مهمان تو هستم،جانم به فدایت بس غریبی آقا،گریم ز برایت هستم به شما مدیون از توام حسین ممنون یا حسین زهرا۲ آمدم دهی تو،بر من اذن میدان تا کنم فدایت،مولای جهان جان شرمنده ام از رویت دست من بود سویت یا حسین زهرا۲ آرزویم این است،وقت احتضارم لحظه ای حسین جان،آیی در کنارم ای غریب امام من آخرین کلام من یا حسین زهرا۲ #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
. سم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک هم پَریشانِ حُسینم هم پَریشانِ حسن ای بِه قربانِ حسین و ای بِه قربانِ حسن روزِ اول مادرم چشمانِ من را نذر کرد این یکی آنِ حسین و آنِ یکی آنِ حسن اولین شب جمعه ی محرم امسال، میهمان امام مجتبی هستیم اما شب جمعه ست امشب خود امام مجتبی سفره ی کرامتشو تو کربلا پهن میکنه، امشب همه ی انبیا و اولیا مهمان کربلان، مادرشون ، فاطمه ی زهرام میاد ، امشب منو شمام دلهامونو ببریم کربلا، یه گوشه از حرمش، بنشینیم برا غربت بچه های امام مجتبی گریه کنیم. هر شبی که فاطمه بر روضه ها مان می رسَد هست گریانِ حسین و هست گریانِ حسن اینو خانوما بهتر میفهمن، هر موقع دیدید تو مجلس یه صدای گریه ی سوزناکی، دل همه رو لرزوند بدون مادرش، فاطمه ی زهرا نظر داره، اما دلتون آماده ست روضه ی آقازاده های امام مجتبی ، خیلی مقدمه نمیخاد ، فقط اینو عرض کنم سه تا از آقازاده های امام مجتبی تو کربلا شهید شدن، غیر قاسم و عبدالله یه فرزند دیگه ای داره امام مجتبی، بنام ابوبکر، هم سن و سال آقا قمر بنی هاشم بود این آقا خیلی مظلومه، تو روضه ها نامی ازش، برده نمیشه، امشب برا همه ی بچه های امام مجتبی گریه کنیم، اما امشب، شب حضرت قاسمه، اون آقا زاده ی سیزده ساله ای که راوی میگه دیدم هی دست و پای عموجانشو میبوسه ، هی میگه عمو بزاربرم، عمو اجازه نمیده، قاسم برگرد، شاید میگه هرموقع تو رو میبینم یاد برادرم ، میفتم، هر جوری که بودبعضیا میگن نامه آورد از باباش، امام مجتبی، تا بالاخره عمو رو راضی کرد حالا وارد میدان شده قاسمش وقتی به میدان زد حسین آهسته گفت: می رود جانِ حسین و می رود جانِ حسن نعره زد: إن تَنکرونی فأنا ابنُ المُجتبی هر کی نمیدونه من کیم! من پسر شیر جمل، قاسم بن الحسن هستم ، من نوه ی حیدر کرارم، نعره زد ان تنکرونی فانا بن الحسن تیغ را چرخاند و گفت این است طوفانِ حسن شد حسن یک ضربه زد اَزرق همان جا شد دو تا نعره زد عباس؛ ای جانم به قربانِ حسن۲ هر کی میومد میدان، با یه ترفند جنگی به زمینش میزد،گفتن اینجوری نمیشه، اینا خون علی تو رگهاشونه، اینا شاگردای ابوالفضلن، چی کار کنیم؟ گفتن دورش کنید هر کی با هر چی دستشه بزنه هرچه جنگید عطش تاب و توانش را برد سوخت ،بارید عطش تاب و توانش را برد دید دور و بر مرکب همگان ریخته اند دور تا دور تنش سنگ زنان ریخته اند آنقدر سنگ به او خورد که آخر افتاد عمه میگفت بخود جان برادر افتاد به زمین خورد به دور تن او جمع شدند گرگها برسر پیراهن او جمع شدند چقدر خوش قد و بالا شده ای وای حسن پهلویش پهلوی زهرا شده ای وای حسن دلت رفت مدینه میدونم، آخه مادرش فاطمه رو هم با لگد به پهلوش، زدن ، تو ناله بزن ای وای حسن..... عمو از سوز جگر داد زد آه ای پسرم.. من چگونه بدنت را ببرم سوی حرم؟! راوی میگه همچین که گردو غبار فرو نشست دیدم ابی عبدالله سر قاسمو به زانو گرفته ،قاسم داره پاشنه ی پاشو رو زمین میکشه، یعنی داره نفسای آخرو میکشه، ابی عبدالله هی صدا میزنه عموجان، برا عموت سخته که عمو رو صدا بزنی، اما کاری از دستش برنیاد، گفت دیدم ابی عبدالله بدن قاسمو بغل گرفت ، این آقازاده ای که میخاست بره میدان، پاش به رکاب اسب ، نمی‌رسید حالا دیدم پاهاش رو زمین کشیده میشه، خیز قاسم که ببینی چقدر تنهایم وای از خجلت من پیش امانتهایم..۲ هر جا نشستی ناله بزن یا حسین..... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (۱)✍حسن لطفی (۲)✍سید پوریا هاشمی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (علیه السلام ) .👇
🩸ضربه‌ که به دست عبدالله «علیه‌السلام» زدند، ناله کشید:«وا أُمّاه…» مرحوم علامه مجلسی چنین نقل می‌کند: 🥀 وقتی که در میانه گودال قتلگاه، عبدالله بن الحسن علیهماالسلام در برابر حرمله ملعون (و با به نقلی أبجر بن کعب) ایستاد و فرمود: ای‌زنازاده! عمویم را می‌کشی؟! 📋 فَضَرَبَهُ بِالسَّیفِ فَاتَّقاهُ الغُلامُ بِیَدِهِ فَأطَنَّها إلَی الجِلد ▪️آن نانجیب با شمشیری خواست ضربه‌ای به سیدالشهداء علیه‌السلام وارد کند که عبدالله علیه‌السلام دستش را جلو آورد و ضربه شمشیر دست او را به پوستی آویزان کرد. 📋 فإذًا هِیَ مُعلّقةٌ فَنادیٰ الغُلامُ «یا أمّاه» ▪️در همان هنگام که دستش به پوستی آویزان شد، ناله‌ای از دل کشید و فریاد برآورد:«آه … ای مادر!» 📚بحارالانوار ج۴۵ ص۵۳ ✍ ابن الکریمم و پسرِ شاهِ بی حرم از خیمه آمدم به تماشایِ دلبرم من از تبارِ شیرِ جمل هستم ای سپاه ده ساله ام ولی ز رگ و خونِ حیدرم خالی کنید دورِ بزرگِ قبیله را تعظیم کن سپاه، به این شاهِ محترم خونِ حسن میانِ رگم موج می زند گردن زده ز ازرقِ شامی برادرم از خیمه پابرهنه دویدم به قتلگاه افتاده شاه رویِ زمین در برابرم تا استخوانِ بازوی من بی هوا شکست بی اختیار ناله زدم وای مادرم تا آمدم بغل کُنمت حرمله رسید پاشیده شد به ضربه ی یک تیر،حنجرم ممزوج شد حسین و حسن زیرِ ضربه ها اینجا به بعد روضه بخوانم من از شما باجانِ فاطمه که چنین تا نمی‌کنند جان دادنِ غریب تماشا نمی‌کنند زهرا نشسته گوشه ی گودالِ قتلگاه باحالِ مادر از چه مدارا نمی‌کنند خالی کنید دورِ عمویِ غریب من دورِ کسی که هلهله برپا نمی کنند یابن الدعی مکن همه جا نیزه را فرو پهنایِ نیزه را به گلو جا نمی کنند بردار پایِ نحس خود از رویِ صورتش این گونه بغضِ سینه ی خود وا نمی کنند در پیشِ چشم عمه رها کن محاسنش شیب الخضیب را همه معنا نمی کنند در بین دنده ها مَشِکَن چوبِ نیزه را از بهرِ جایزه به تن امضا نمی کنند آقایِ عالم است برهنه نکن تنش بر بُردنِ لباس تَقَلا نمی کنند
🩸سر مطهر قاسم و عبدالله علیهماالسلام را در پیش چشم خواهرشان می‌آوردند تا نمک بر زخم جگرش بزنند … در نقلی آمده است که از یکی از دختران امام حسن علیه‌السلام - که نام مبارک او را «جمیله» ذکر کرده‌اند - چنین گوید: 🥀 مرا با چهار نفر دختر دیگر بر یک ریسمان بسته بودند و سر قاسم و عبداللَّه علیهماالسلام برادر ما را گاهى مى‏آوردند و در برابر خرابه در پیش چشم ما مى‏آویختند. 🥀 جمعى از دختران شامیان بى‌حیا مى‏آمدند به جهت تماشاى آن سرها و در غیر وقت‌ها نیز سنگ و کلوخ برما مى‏زدند و اذیت و آزار بر ما مى‏کردند و نمى‏گذاشتند که ما یک روز آرام و قرار بگیریم و شماتت بر ما مى‏نمودند و ما دقیقه‌ای راحتى نداشتیم؛ سرما و گرماى روز و شب و از اذیت و آزار آن گروه بى‌ادب و بد حسب و نسب، بلایی به سرمان آورد که، 📋 حتّى تَغَیَّرَ وُجوهُنا وَ صِرنا مِثلَ أسارىٰ الحَبَشة ▪️رنگ صورتمان تغییر کرد و همانند اسرای حبشه شده بودیم. 📚 بحرالمصائب، ج۹ ص۱۶۵ ✍ خنده بر پاره گریبانی مان می‌کردند خنده بر بی سر و سامانی مان می‌کردند پشت دروازه ی ساعات معطل بودیم خوب آماده ی مهمانی مان می‌کردند از سر کوچه ی بی عاطفه تا ویرانه سنگ را راهی پیشانی مان می‌کردند هر چه ما آیه و قرآن و دعا می خواندیم بیشتر شک به مسلمانی مان می‌کردند شرم دارم که بگویم به چه شکلی آن جا وارد بزم طرب خوانی مان می‌کردند بدترین خاطره آن بود که در آن مدت مردم روم نگهبانی مان می‌کردند هیچ جا امن تر از نیزه ی عباس نبود تا نظر بر دل حیرانی مان می‌کردند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دختربچه ای که با حرف زدن کودکانه اش حسینیه معلی رو بهم ریخت؛ جیگر همه رو سوزوند اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ
576.4K
🍃🍂 🍂 شهات حضرت قاسم داغیلوب سینم کسیلوب نفس ئولورم یارالیم ای عمو سسیمه اوزون ویر اماندی سس ئولورم یارالیم ای عمو . ووررولوب قلج یاریلوب باشیم قوریوب گوزوم قاباقیندا قان بو هوانین ایسّی سی من سوسوز بدنیم یارالی، اوزوم جوان گینه اوز قویوب بو قدر قوشون بیری نیزه و بیری اوخ وران بو قدر جفا منه بسدی بس ئولورم یارالیم ای عمو . نجه بلبل آه و فغان ایدر او زمان که گلشنن و گل سولا باش آچیب اوغولسوز آنام گرک باشیم اوسته قاره ساچین یولا ئوله هر جوان قالی نیسگیلی بخصوص عمو که یتیم اولا نه آتا واریمدی نه بیرجه کس ئولورم یارالیم ای عمو . اولی غرق بحر بلا ده جان منی گل چیخات عمو بیر یانا بو قدر قوشون آرا یوخ بیری که منیم بو حالیمه بیر یانا بو قدر یارا هامی بیر یانا بو هوانین ایستی سی بیر یانا منه تنگ اولوبدی بو دم نفس ئولورم یارالیم ای عمو . عموجان اماندی هرایه گل باشیم اوسته لطف ایله سایه سال کسیلوبدی تابیم اماندی گل منی بیرجه دشمن الیندن آل گیدورم عمو دایانانمورام منه حقون ایت گله سن حلال قالوب ایندی ئولماقا بیر نفس ئولورم یارالیم ای عمو . بوریوبدی توز همی بو چولی همی قان آخوبدی دولوب گوزوم ره خیمه نی تانیانمورام که گلم حضوریوه من اوزوم دوزَرَم اگر دَیَه مین یارا سنی گورمَسم نجه من دوزوم نه کمک واریمدی نه دادرس ئولورم یارالیم ای عمو . بولورم سنون ای آتام عمو غم مرگیم آرتوری غملرون نولی بیرجه رنجه قدم بویور من اولوم فداسی قدملرون منی خیمه گاهه آپار منه دیوب اوخشاسونلار حرملرون باشیم اوستونی عمو سن ده کس ئولورم یارالیم ای عمو ✍ مرحوم هندی تبریزی اجرا : احسن دهقان اللهم عجل لولیک الفرج❤️
🍃🍂 🍂 شهات حضرت قاسم مرحوم هندی تبریزی . داغیلوب سینم کسیلوب نفس ئولورم یارالیم ای عمو سسیمه اوزون ویر اماندی سس ئولورم یارالیم ای عمو . ووررولوب قلج یاریلوب باشیم قوریوب گوزوم قاباقیندا قان بو هوانین ایسّی سی من سوسوز بدنیم یارالی، اوزوم جوان گینه اوز قویوب بو قدر قوشون بیری نیزه و بیری اوخ وران بو قدر جفا منه بسدی بس ئولورم یارالیم ای عمو . نجه بلبل آه و فغان ایدر او زمان که گلشنن و گل سولا باش آچیب اوغولسوز آنام گرک باشیم اوسته قاره ساچین یولا ئوله هر جوان قالی نیسگیلی بخصوص عمو که یتیم اولا نه آتا واریمدی نه بیرجه کس ئولورم یارالیم ای عمو . اولی غرق بحر بلا ده جان منی گل چیخات عمو بیر یانا بو قدر قوشون آرا یوخ بیری که منیم بو حالیمه بیر یانا بو قدر یارا هامی بیر یانا بو هوانین ایستی سی بیر یانا منه تنگ اولوبدی بو دم نفس ئولورم یارالیم ای عمو . عموجان اماندی هرایه گل باشیم اوسته لطف ایله سایه سال کسیلوبدی تابیم اماندی گل منی بیرجه دشمن الیندن آل گیدورم عمو دایانانمورام منه حقون ایت گله سن حلال قالوب ایندی ئولماقا بیر نفس ئولورم یارالیم ای عمو . بوریوبدی توز همی بو چولی همی قان آخوبدی دولوب گوزوم ره خیمه نی تانیانمورام که گلم حضوریوه من اوزوم دوزَرَم اگر دَیَه مین یارا سنی گورمَسم نجه من دوزوم نه کمک واریمدی نه دادرس ئولورم یارالیم ای عمو . بولورم سنون ای آتام عمو غم مرگیم آرتوری غملرون نولی بیرجه رنجه قدم بویور من اولوم فداسی قدملرون منی خیمه گاهه آپار منه دیوب اوخشاسونلار حرملرون باشیم اوستونی عمو سن ده کس ئولورم یارالیم ای عمو . او محبتی که سن ایتموسن منه ایتمیوبدی آتام حسن اولارام ملول او محبتین اگر ایمدی مثلینی ایتمه سن گل آتام یرینه بو باشیمی دیزون اوسته آل گله بیرجه سن ایدورم وصالوی چوخ هوس ئولورم یارالیم ای عمو . شهدانون ای عمو بیر به بیر باشی اوسته ایمدی گزر اجل یتیشوبدی نوبتی قافله ووروب ایمدی حلقه به در اجل منی شور عشقیله یاندروب ایلیوبدی شمع سحر اجل عمو سسدن ایمدی دوشر جرس ئولورم یارالیم ای عمو . وار اگر بصیرتون هندیا ایلیوب خلوص مجرد اول سال اوزون کمند حسینه سن او کمند حقه مقید اول بخصوص دامن قاسمه ایله چنگ ویر که موید اول سوزیویله ویر اوناسنده سس ئولورم یارالیم ای عمو .
▪️نوحه جدید 🎼سبک:ای صفای قلب زارم... ای پناه بی پناهان یاحسین ای شاه خوبان سنه ای زهرا بالاسی شیعیانین جانی قربان سنه من نوکرم / آدیوی سسلرم ئولونجه یا حسین/ قاپوندان گیتمرم حسین جانم حسین امیری یا حسین لرزه سالدن کائناته سَس یتیشدی شش جهاته یتیریبسن ای لب عطشان خضری سن آب حیاته قیامون زنده دی / آدون پاینده دی جهانین شاهلاری / قاپوندا بنده دی شوکتون ضرب المثلدی عزّ و شأنون بی بدلدی آلتی گوشه قبرون ارباب عرش اعلادن گوزلدی من اولدوم دلغمین / گدانین دوت اَلین آقا سن بیل آنان / چاغیر بو اربعین مدفنون چوخ دلگشادی قتلگاهون غم فزادی تل زینبده یانار دیل خیمه گاهون با صفادی اولاندان قحط آب / اولوب دیللر کباب گمان لایلای چالور / گینه آغلیر رباب عَلقم اوسته آی باتوبدی اشکیمی قانه قاتوبدی اوردا بیر غیرتلی سردار ایندی شرمنده یاتوبدی وجودی دوغرانیب / سینیخ قلبی یانیب گلنده خیمیه / سو مشکی اوخلانیب شَرف آل عباسن سن شه گلگون قباسن من یوزی قاره غلامم سنده شاه کربلاسن اَیا سِبط رسول / سنی جان بتول گدای (بیکَسم ) / منی ایله قبول
250.4K
‍ طفلان حضرت زینب کبری (س) (سبک : گلمیشم فغانه یانه یانه عمه) گل حسین قبول ایت بو ایکی غلامی قانیله دولوبدی ایندی دیده جامی عازم ایله میدانه زینبون گلوب جانه غم یمه حسینیم (۲) غم یمه برادر ئولدی یار و انصار تنگ اولوب گوزونده عرصه گاه پیکار گل بولاری ایله سن فدایی یار گل یوزون سولوب قارداش اکبرون ئولوب قارداش غم یمه حسینیم (۲) دشمنون چوخ اولدی ای سلیل حیدر اولدی قانلی صحرا عرصه گاه محشر قوی بولار یولوندا جان ویره برادر توپراق اوسته یاتسونلار باشیمی اوجاتسونلار غم یمه حسینیم (۲) دشمنه بویورما یالقوزام وحیدم قوی قانا بویانسون ایکّی نور دیدم افتخار ایدوم من مادر شهیدم اولماز هر کیمه قسمت ایلیه سنه خدمت غم یمه حسینیم (۲) اوز آتالاری چون ایلیوب اشاره هر زمان حسینیم دوشسه گر فشاره بو ایکی بالامی یوللا کارزاره بو همان او ساعتدی خدمتون سعادتدی غم یمه حسینیم (۲) تحفه یوللّور هر کس یاره اوز بالاسین خیمه ده ایشیتدیم لیلینون نواسین اوخشوری سریّه ایندی مه لقاسین سینه میز گلوب تنگه قوی بولار گیده جنگه غم یمه حسینیم (۲) دشت پر بلانین حالی غم فزادی (( بیکَس )) و غریبوخ یئر گویی بلادی کربلا دگول بو وادی منادی کاش آنام گله قارداش زینبون ئوله قارداش غم یمه حسینیم (۲) ✍ بقلم آقای بیکس اجرا: احسن دهقان اللهم عجل لولیک الفرج❤️
356K
▪️نوحه جدید 🎼سبک:ای صفای قلب زارم... ای پناه بی پناهان یاحسین ای شاه خوبان سنه ای زهرا بالاسی شیعیانین جانی قربان سنه من نوکرم / آدیوی سسلرم ئولونجه یا حسین/ قاپوندان گیتمرم حسین جانم حسین امیری یا حسین لرزه سالدن کائناته سَس یتیشدی شش جهاته یتیریبسن ای لب عطشان خضری سن آب حیاته قیامون زنده دی / آدون پاینده دی جهانین شاهلاری / قاپوندا بنده دی شوکتون ضرب المثلدی عزّ و شأنون بی بدلدی آلتی گوشه قبرون ارباب عرش اعلادن گوزلدی من اولدوم دلغمین / گدانین دوت اَلین آقا سن بیل آنان / چاغیر بو اربعین مدفنون چوخ دلگشادی قتلگاهون غم فزادی تل زینبده یانار دیل خیمه گاهون با صفادی اولاندان قحط آب / اولوب دیللر کباب گمان لایلای چالور / گینه آغلیر رباب عَلقم اوسته آی باتوبدی اشکیمی قانه قاتوبدی اوردا بیر غیرتلی سردار ایندی شرمنده یاتوبدی وجودی دوغرانیب / سینیخ قلبی یانیب گلنده خیمیه / سو مشکی اوخلانیب شَرف آل عباسن سن شه گلگون قباسن من یوزی قاره غلامم سنده شاه کربلاسن اَیا سِبط رسول / سنی جان بتول گدای (بیکَسم ) / منی ایله قبول کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها ✍ بقلم آقای بیکس اجرا : احسن دهقان اللهم عجل لولیک الفرج❤️
612.8K
طفلان زینب(س) سبک:بزم عزاده گیمیشم 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 قارداش حسین اوغلانلاریم مرد میداندی وئر اذن دعوا بونلارا دیده گریاندی مولانا،حسینجان لطف ائت دولاندیر باشیوه سال یولا قارداش قرباندیلار گوز قاشیوه سال یولا قارداش ائله فدا قارداشیوه سال یولا قارداش بو خاطر محزونیوه قلبیم اودلاندی باخما عباده اکبره توکمه گوزیاشون باخ سرو تک عباسیوه ساقدی قارداشون فخر ایلرم اوغلانلاریم بذل ائده باشون هر ایکّیسی نون قانلاری دینه احساندی من بو قوزی قربانلارا ائتموشم زینت جنگی لباسی بونلارا وئرموشم خلعت اولسا قبول درگهون وئرگیلن رخصت مسرور اولار زینب گوره قانه غلطاندی آرایش ائتدیم بونلارا دسته ی گُلدی هم گوزلرینده سرمه وار زلفی سنبلدی ای باغبانیم سنده گول غنچالار گولدی شبنم یاغیر برگ گله گللر ایسلاندی آغلولّا سویلوللر دایی، اذن وئر جنگه سالسون باجون اوغلانلاری دشمنی تنگه نوباوه ی حیدر مگر صبر ائدر ننگه سن حجّت اللهسان سوزون حکم قرآندی گاهی محمد گاهی عون مرد مردانه بوسه ویرولّار شوقیلن پای سلطانه گاهی دونولر باشینه مثل پروانه گاهی اوپوللر اللرین بزم عرفاندی امر ائتدی مولا زینبه اول باجی آگاه سن ایستسن قربان وئروب فی سبیل الله شاید رضایت وئرمیه شخصاً عبدالله رأی ولیّ دم منه اصل برهاندی عرض ائتدی زینب ای منیم دردیمه درمان ائتدی بو نوعی همسریم رأیینی اعلان جنگ اولسا بو اوغلانلاری ائتگیلن قربان گرچه محقّردور بولار ، دینه قرباندی ✍ شاعر؟؟؟؟؟؟ اجرا: احسن دهقان اللهم عجل لولیک الفرج❤️
تقدیم به اعضای محترم گروه : این گروه عترت پیغمبر هست. کل اعضایش غلام حیدر هست روز محشر عضو های این گروه جرعه نوش حوض پاک کوثر هست احسنت به حضورتک تکتون 🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🥀🥀🥀🥀▪️▪️▪️▪️▪️ شب جمعه(2) امام حسین (ع) بسم الله الرحمن الرحیم السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُم ْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً. ♦️شب جمعه حرمت بوی محرم دارد ♦️بانویی کنج حرم مجلس ماتم دارد ♦️شب جمعه شده و باز دلم رفت حرم ♦️دل آشفته ی من، صحن تو را کم دارد ♦️مادرت روضه گرفته است برایت آقا ♦️زیر لب زمزمه وای حسینم دارد ♦️بیرق روضه عیان است ز روی گنبد ♦️مجلس روضه همانجاست که پرچم دارد ♦️گریه ی مادرتان عرش خدا را لرزاند ♦️روضه آه بُنَیَّ چقدر غم دارد ♦️حجره های حرمت پر شده از ذکر حسین ♦️هر که آید به حرم نام تو را دم دارد ♦️در هوای لب خشکت به لب آب فرات ♦️چشم هر زائرتان چشمه ی زمزم دارد ♦️عطر سیب حرمت از سر شب تا به سحر ♦️برده غم از دل هرکس که به دل غم دارد ⬅️شب جمعه است شب زیارتی آقا ابی عبدالله شبی که مادرش فاطمه زهرا(س) مهمان امام حسین است امشب بی بی فاطمه زهرا خودش میاد رو سرعزادار حسینش دست میکشه ای کسانی که در گوشه ای از مجلس نشستی حاجت داری مریض داری گرفتاری امشب امام حسینو قسم بده به پهلوی شکسته مادرش (زهرای مرضیه)انشاء الله حاجت روا بشید شفای همه مریض ها انشاالله حالادلت روانه کن کربلا برات روضه بخونم همه اموات کسانی که بین من و شما بودند حالا جایشان خالیست فیض ببرند ⏪اما امان از لحظه ای که حسین تکیه بر نیزه ی بی کسی زده ، دیگه هیچ یاری براش نمونده خدایا امان از غریبی، اومد به میدان با اینکه داغ دیده همه لشکر رو پراکنده میکرد، صدا زد لا حول و لا قوة الا بالله یعنی خواهرم زینب هنوز بی برادر نشدی، هنوز سایه م رو سرته، اما امان از اون لحظه ای که اومدن دوره حسینِ زهرا رو گرفتن، خدایا یکی با نیزه میزنه یکی با شمشیر میزنه هر کی وسیله نداشت با سنگ میزد امان‌از دل زینب(این روضه خیلی حق داره عزیزان خودتو ببر یه لحظه کربلا ببین حسین و زینب چی کشیدن)ای وای سنگی بر پیشانیِ مولا اثابت کرد الله اکبر خون جلوی چشمای آقا رو گرفت پیراهن عربی شو بالا گرفت خونه پیشانیشو پاک کنه اما یه وقت تیر سه شعبه ای بر قلبِ آقا زدن ای وای این تیر دیگه امید زینب رو ناامید کرد اما زینب حالا منتظره خدایا چرا دیگه صدای تکبیر برادرم نمیاد الله اکبر کربلا به لرزه در اومده زینب دوید بالای تل زینبه ای وای خدایا آنچه زینب دید هیچ خواهری نبینه یه وقت دید شمر رو سینه ی برادرش نشسته(اونی که کربلا رفته میدونه تلِ زینبیه با حرم زیاد فاصله نیست)بی بی زینب چی کشید خدایا یه وقت دید شمر هر کاری کرد خنجر از جلو گلوی حسین رو نمی برید (وای میدونی چرا؟) آخه جایی که پیغمبر بوسه زده، تا یه لحظه پیش زینب اون جا رو بوسه زده، زهرا بوسه زده یه وقت شمر خدا لعنتش کنه بدن حسین رو برگردوند، سجده بر خاکِ کربلا گذاشت، لحظات آخر میگه دیدم زینب اومد بالای تل زینبیه ، حسین صدا زد زینب برگرد به خیمه نمی تونی ، طاقت نداری این صحنه رو ببینی برو خواهر جون مادر ، نبینی بریدنِ سر بروخواهر جون مادر نبینی خنجر وحنجر برو خواهر ، یه وقت بمیرم زینب دستاش رو رو سرش گذاشت خدا لعنت کنه شمرو با شمشیر سر حسین رو از بدن جدا کرد، آی امان از دل زینب 🔸او می بُرید و من می بریدم 🔸او از حسین سر من از حسین دل 🔸یه وقت دید سری به نیزه بلند است در برابر زینب 🔸خدا کند که نباشد سرِ برادرِ زینب هر کجای مجلس نشسته ای سه مرتبه بلند بگو یا حسین...... الا لعنة الله علي القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون التماس دعا 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 1403/3/24
🌴🌴🌴🌴🌴▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ ورود به ماه محرم امام حسین (ع) بسم الله الرحمن الرحیم یا رحمن یا رحیم اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَابْنَ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ وَابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَابْنَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِساءِ الْعالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا ثارَ اللَّهِ وَابْنَ ثارِهِ وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَیْكُمْ مِنّى جَمیعاً سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ ْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن ⬅️اجر و مزده شما برادران و خواهران عزاداران با بی بی دوعالم فاطمه (س)انشاالله به آبروی ابا عبدالله در هر گوشه ای از این مجلس ومحفل نشسته اید حاجت روا بشید شفای همه مریض‌ها انشاالله همه اموات فیض ببرند اما یا اباعبدالله آقاجان قربون اسمت بشم ..."قربون لقبت" دیگه کاروان داره نزدیک میشه به کربلا ."خوش به حال اونایی که فدای تو شدن،خوش به حال اونایی که جون دادن تو راه تو اقاجان...." خوش به حال اونایی که آخرین کلامشون وقتی تو خون غلتیدن یا اباعبدالله بوده خوش به حال کسانی که حالا کربلا هستند عزیزان کاروان امام حسین دیگه چند روزه از مکه حرکت کرده به سمت کربلا کم کم روز به روز نزدیک میشه به کربلا دیگه بوی محرم به مشام می رسدبگیم حسین جان خدا را شاکریم که امسال هم زنده ایم که درعزاداری شما شرکت کنم خیلی بین من شما بودند ولی حالا جایشان خالیست از این مجلس ومحفل فیض ببرند انشاالله آقا زمانی دستمان را بگیرد که دست مااز همه جا کوتاست شب اول قبر آقا به فریادمان برسه حالا دلها آماده شد روضه ورود کاروان امام حسین به کربلا رو برات بخونم همه اموات فیض ببرند ♦️ای اشک کجایی که غم از راه رسید ♦️اندوه عظیم و ماتم از راه رسید ♦️یک سال گذشت و باز یک بار دگر ♦️پلکی زدی و محرم از راه رسید ⬅️قافله دارد به کربلا می آید. یک وقت رسیدند به جایی که دیدند اسب آقا امام حسین (ع) قدم از قدم بر نمی دارد. آقا اسبش را عوض کردند دیدند راه نی رود. چند اسب عوض کردند. یک وقت جوان ها گفتند: آقا! چرا این اسب ها راه نمی روند؟ فرمود: ببینید از این عرب های باده نشین کسی هست در این سرزمین که اسم این سرزمین را بلد باشد.یک پیرمردی را آوردند. پرسیدند: آیا اسم این زمین را می دانی؟ گفت؟ آری آقا؛ این زمین چند اسم دارد. قادسیه، غاضریه، شاطی ء الفرات، فرمود: این زمین اسم دیگری هم دارد؟ گفت: این جا را نینوا هم می گویند. هنوز آن اسمی که امام حسین(ع) دنبالش می گردد آن عرب نگفته است. فرمود:آی مرد! این زمین اسم دیگری ندارد؟ گفت: چرا این جا را کربلا هم می گویند،فرمود:آی جوانها بارها را پایین بیاورید،بار منزل رسید. 🔶آی زمین کربلا من ارمغان آورده ام 🔶درّ کوچک اصغر شیرین زبان آورده ام ⏪نوبت رسید به پیاده کردن زینب؛ بنی هاشم کوچه باز کردند با چه عزت و احترامی عقیله بنی هاشم رو پیاده کردند؛ آی روزگار؛ حتی کسی اینجا سایه زینب رو ندیده؛ تاریخ نوشته تا کربلا احدی قامت زینب رو ندیده بود، چشمی نبود که زینب رو تا کربلا دیده باشه اما بعد کربلا ورق برگشت؛ یابن الحسن ببخش من رو؛ دیگه چشمی نبود که ناموس حسین رو ندیده باشه؛ حسین؛ حسین آرام جانم ..حسین روح روانم الا لعنة الله علي القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون التماس دعا احمد بهزادی 🌴🌴🌴🌴🌴🌴▪️▪️▪️▪️▪️ 1403/4/12.