Namahang Mano Karbala 1403 Rasoli [Mohjat_Net].mp3
1.67M
#واحد
#اربعین
#زائر_کربلا
#حاج_مهدی_رسولی 🎤
گرچه باور نمیکنم اما
منم و کربلا خدا را شکر
مردم آقای مهربانم باز
راه داده مرا خدا را شکر
حالا منمو چشم ترمو باران اباعبدالله
حالا منمو کوه غممو درمان اباعبدالله
ای به قربان اباعبدالله
****
کربلایی و مبتلا داری
شهر عشقی برو بیا داری
بر سر قدس و کعبه جا داری
با دو گنبد طلا خدا را شکر
حالا منمو چشم ترمو باران اباعبدالله
حالا منمو کوه غممو درمان اباعبدالله
ای به قربان اباعبدالله
****
هرکه دل بی قرار عباس است
کارِ دل نیست کارِ عباس است
هرکه پروردگار عباس است
اوست تنها خدا – خدا را شکر
درد ما چیست عاشقی مستی
ای که درمان دردها هستی
اینکه لطفت نکرده تا حالا
درد ما را دوا خدا را شکر
حالا منمو چشم ترمو باران اباعبدالله
حالا منمو کوه غممو درمان اباعبدالله
ای به قربان اباعبدالله
شعر: #قاسم_صرافان ✍
#واحد_کربلا#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#نماهنگ من و کربلا
#ماه_صفر 1403
روضه اول ماه صفر
حجت الاسلام میرزا محمدی
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقِیَّهَ اللَّهِ فی اَرْضِهِ
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ حینَ تَقُومُ
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ حینَ تَقْعُدُ
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ حینَ تُصَلّى وَ تَقْنُتُ
الان کجای عالم شرف حضور داری اقاجان ... کجا داری نماز میخوانی ... کجا داری گریه می کنی ... کجای عالم داری برای ما دعا می کنی ... کجای عالم داری برا ما استغفار می کنی ؟؟؟ اونی که ما گریه کنا می فهمیم اینه ،الان تو کوفه با عمه جانت زینب داری همراهی می کنی ... بعضی ها فرمودن وقتی قافله رو از کوفه بردن تا وقتی که تو کوفه بودن یه عده ازین 84 زن و بچه که بعضی هاشونم بنی هاشمی نبودن تو کوفه فامیل داشتن . سکینه ی بنت الحسین دید بعضی ها اومدن بعضی ازاین اسرا رو از قافله جدا کردن عمه جان اینا کجا دارن میرن؟ فرمود عزیز برادرم اینا اینجا فامیل دارن ازین به بعد دیگه با ما نمیان ... " نه نمیان ،اینجا خونه دارن اینجا کس و کار دارن ..."(خیلی دله این نازدانه ابی عبدالله شکست) عرضه داشت عمه جان مگه ما تو کوفه کس و کاری نداریم ؟(الله اکبر) یه نگاهی کرد؛ دید از این به بعد لباس هاشونو رفتن عوض کردن" این بچه هایی که از گرسنگی و تشنگی رنگ به چهره نداشتن دیگه آب و غذا بهشون دادن ... یعنی از اینجا به بعد فقط بنی هاشم تو قافله ی اسرا هستن ..." کجا دارن میرن ؟اینا رو دارن میبرن شام بلا ..." همونایی که 40 سال کینه ی امیرالمومنین و به دلاشون داشتن ..." آقا جان الان کجای عالمی ؟ از زبان خود شما روضه ی اسارت عمه جان تو بخوانیم" اون روضه ای که خودت فرمودی من خون گریه می کنم ..."روضه ای که امام زمان خون گریه کنه حیفه من و تو گریه نکنیم ..."
عمه ی من نائب الحیدر است
سیدالنساء پس از مادر است
عمه ی من سفیر خون خداست
هم دم هجده سر از تن جداست
عمه ی من اوست که در قافله
نشسته آورده به جا نافله ...
عمه ی من بر سر بازارها
دیده ز اهل ستم آزارها
این بی بی کسی هست که 56 سال آفتاب سایه اش رو ندیده بود ؛ این خانمی که 56 سال تا کربلا که بیاد، تاریخ نوشته هیچ چشمی قد و قامتشو ندیده"" این خانمیه که وقتی حرم پیغمبر میخواست بره ، امیرالمومنین و حسنین دورش و می گرفتن ،شبانه به زیارت پیغمبر میرفت" امیرالمومنین قنبر رو میفرستاد برو چراغ های حرم رو کمتر کن ..." یه روز امام مجتبی پرسید بابا ما که زیارت میخوایم بریم روز میریم بدون هرگونه تشریفات" اما چرا زینب خواهرم که میخواد بره شب می بریمش با این همه تشریفات ؟ فرمود همه ی اینا به خاطر اینه مبادا کسی قد و قامتشو ببینه ...." حالا این خانم محاصره شده بین نامحرما ...." این زینب و آوردن تو کوچه و بازار کوفه دارن میگردونن .... یه جمله فقط" این خانمو آوردن تو مجلس شراب ...."
آی حسین ......
عمه ی من اسوه ی ایوب بود
شاهد قرآن و لب و چوب بود
هرچه صدا زد مزن ظالم که او مادر ندارد ....
هر چی گفت نزن بچه هاش دارن می بینن " نتیجه ای نگرفت
آخر به طعنه گفت بزن ،خوب میزنی ...
ظالم به بوسه گاه نبی چوب میزنی ....
بأبی المستضعف الغریبیا ثارالله ... یا اباعبدالله ...
نَسئَلُک اَلّلهُمَ و نَدعُوک بِاسمِکَ العَظیمِ الاَعظَم الاَعَزِ العَجَّلِ الاَکرَم به عظمت و مصیبت عمه جان امام زمان حضرت زینب سلام الله علیها تو را میخوانیم یا الله ...
سلام و تسلیت خالصانه ما را اصاعه به محضر نورانیش برسان
اصاعه اقا و مولا و ولی نعمتمان را دعا گوی ما قرار بده
به دعای مستجابش حسن عاقبت بخیری به همه ما کرم فرما ....
4_5866130031536768328.mp3
1.44M
#روضه
ورود اسرا به شام
حجت الاسلام والمسلمین میرزامحمدی
#روضه_اسارت
▪️▪️▪️▪️▪️▪️
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقِیَّهَ اللَّهِ فی اَرْضِهِ
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ حینَ تَقُومُ
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ حینَ تَقْعُدُ
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ حینَ تُصَلّى وَ تَقْنُتُ
🔹الان کجای عالم شرف حضور داری اقاجان ... کجا داری نماز میخوانی ... کجا داری گریه می کنی ... کجای عالم داری برای ما دعا می کنی ... کجای عالم داری برا ما استغفار می کنی ؟؟؟ اونی که ما گریه کنا می فهمیم اینه ،الان تو کوفه با عمه جانت زینب داری همراهی می کنی ... بعضی ها فرمودن وقتی قافله رو از کوفه بردن تا وقتی که تو کوفه بودن یه عده ازین 84 زن و بچه که بعضی هاشونم بنی هاشمی نبودن تو کوفه فامیل داشتن . سکینه ی بنت الحسین دید بعضی ها اومدن بعضی ازاین اسرا رو از قافله جدا کردن عمه جان اینا کجا دارن میرن؟ فرمود عزیز برادرم اینا اینجا فامیل دارن ازین به بعد دیگه با ما نمیان ... " نه نمیان ،اینجا خونه دارن اینجا کس و کار دارن ...
▪️(خیلی دله این نازدانه ابی عبدالله شکست) عرضه داشت عمه جان مگه ما تو کوفه کس و کاری نداریم ؟
(الله اکبر) یه نگاهی کرد؛ دید از این به بعد لباس هاشونو رفتن عوض کردن" این بچه هایی که از گرسنگی و تشنگی رنگ به چهره نداشتن دیگه آب و غذا بهشون دادن ...
یعنی از اینجا به بعد فقط بنی هاشم تو قافله ی اسرا هستن ..." کجا دارن میرن ؟اینا رو دارن میبرن شام بلا ..." همونایی که 40 سال کینه ی امیرالمومنین و به دلاشون داشتن ..." آقا جان الان کجای عالمی ؟ از زبان خود شما روضه ی اسارت عمه جان تو بخوانیم" اون روضه ای که خودت فرمودی من خون گریه می کنم ..."روضه ای که امام زمان خون گریه کنه حیفه من و تو گریه نکنیم ..."
عمه ی من نائب الحیدر است
سیدالنساء پس از مادر است
عمه ی من سفیر خون خداست
هم دم هجده سر از تن جداست
عمه ی من اوست که در قافله
نشسته آورده به جا نافله ...
عمه ی من بر سر بازارها
دیده ز اهل ستم آزارها
این بی بی کسی هست که 56 سال آفتاب سایه اش رو ندیده بود ؛ این خانمی که 56 سال تا کربلا که بیاد، تاریخ نوشته هیچ چشمی قد و قامتشُ ندیده...
این خانمیه که وقتی حرم پیغمبر میخواست بره ، امیرالمومنین و حسنین دورش و می گرفتن ،شبانه به زیارت پیغمبر میرفت" امیرالمومنین قنبر رو میفرستاد برو چراغ های حرم رو کمتر کن ..." یه روز امام مجتبی پرسید بابا ما که زیارت میخوایم بریم روز میریم بدون هرگونه تشریفات" اما چرا زینب خواهرم که میخواد بره شب می بریمش با این همه تشریفات ؟
▪️ فرمود همه ی اینا به خاطر اینه مبادا کسی قد و قامتشُ ببینه ...." حالا این خانم محاصره شده بین نامحرما ....😭
این زینب و آوردن تو کوچه و بازار کوفه دارن میگردونن .... یه جمله فقط" این خانمو آوردن تو مجلس شراب ...."
آی حسین ...
عمه ی من اسوه ی ایوب بود
شاهد قرآن و لب و چوب بود
▪️هرچه صدا زد مزن ظالم که او مادر ندارد ....هر چی گفت نزن بچه هاش دارن می بینن " نتیجه ای نگرفت
آخر به طعنه گفت بزن ،خوب میزنی ...ظالم به بوسه گاه نبی چوب میزنی ....بأبی المستضعف الغریب
یا ثارالله ... یا اباعبدالله ...
نوحه شهادت امام هادی علیه السلام..mp3
1.13M
نوحه، واحد شهادت امام هادی علیه السلام
سامرا شد سیهپوش
سامرا شد عزادار...
هادی دین فدا شد
در رَهِ نصرتِ یار...
دیده ها خون ببارد
در عزایش دمادم
صاحبِ«جامعه»رفت
جامعه شد پر از غم
در عزای او شده.. سینهها غرق محن
تسلیت یا عسکری تسلیت یابنالحسن
تسلیت یابن الحسن...
زهر قاتل اثر کرد
بر دل پر شرارَش
کُنج حجره خدایا
غُصه بُرده قرارَش
او که نور خدا و...
او که بحر عطا بود
کِی سزاوار ظلمِ
دشمنِ بی وفا بود
لحظه های آخرش بوده گرم زمزمه
گه بگوید یاعلی.. گاه وای ایفاطمه
تسلیت یابن الحسن...
از جفای عدویَش..
رنج دوران کشیده
رفته بزم شراب و..
یک شبِخوش ندیده
ناله ها سهم او شد
بزم مِی شد عزابش
یادِ بزم یزید و...
ناله های ربابش
عاقبت چون جدّ خود، روی خاکو در تب است
شد شهید اما، تنش... کِی به زیر مرکب است؟
تسلیت یابن الحسن...
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#مجتبی_دسترنج_ملتمس
#نوحه_شهادت_امام_هادی_ع
#امام_هادی_ع
خوشبختی یعنی تو کشورت امام رضا داری
خوشبختی یعنی تو کشورت امام رضا داری غریبی و یه آشنا داری خوشحالی خوشبختی یعنی وقتی که از زمونه دلگیری به سمت مشهد الرضا میری خوشحالی شاه و سلطانم نوکرتم امام رضا جانم تو زندگی فقط تو رو میخوام امام رضا بهونه ی تموم گریه هام امام رضا دوباره اومدم حرم سلام امام رضا با دست خالی اومدم بگیری دستمو یه گوشه رو به روی گنبدت نشستمو دوباره کاش نگاه کنی دل شکسته مو اگه بخوای ردم کنی چه جور دلت میاد میدونی یا امام رضا دوست دارم زیاد که خاطرات خوبم دم باب الجواد نمیشه لحظه ای شبیه لحظه ی وصال تو هر رواق این حرم عجیب شور و حال برات اربعینمو میدی تو سال به سال حسین حسین رو لبم تو ایون طلا ان کنت باکیاً حدیث تو امام رضا دلم رو میبره دوباره سمت کربلا خوشبختی یعنی تو زندگیت امام حسین داری یه عکس تو بین الحرمین داری خوشحالی خوشبختی یعنی نون و نمک خورده مولایی تو خونه حضرت زهرایی خوشحالی
.
#شهادت_امام_هادی
نوحه کاربردی امام هادی علیه السلام
مظلوم امام هادی...
مسموم امام هادی...
شهید امام هادی...
غریب امام هادی...
شد سامرا عزادار
در سوگ و داغ هادی
در ماتمش دوباره
ناله کُند مُنادی...
شد عسکری غمین و..
شد فاطمه حزینش
هادی دین فدا شد
در راه حفظِ دینش
مظلوم امام هادی...
از آسمان ببارد..
باران غصه و غم
از شدت غم او..
پشت فلک شده خم
آه از دل ملائک..
پیچیده در سماوات
مهدی شده سیهپوش
همراه نسل سادات
مظلوم امام هادی...
عمری اسیر غم بود
در سامرا و غربت
آخر نصیب او شد
با زهر کین شهادت
بعد از غم فراوان
از سوی دشمنانش
گشته فدای جانان
هستیو جسمو جانش
مظلوم امام هادی...
نامش علی وُ مثل..
جدّش علی غریب است
با دستِ بسته بینِ..
هر کوچه بیحبیب است
شبیه عمه ی خود..
رفته به بزم اعدا
بزم و شراب و هادی
زینب کجا، او کجا
مظلوم امام هادی...
گرچه به دور از وطن
رفته به سوی جنان
لحظهی آخر شده
یاد حسین نوحهخوان
تنش شد آخر کفن
به وادی سامرا...
به یادِ هادی بگو
بی کفن کربلا...
بی کفن کربلا...
وای حسینم حسین
رأس تو بر نیزهها
وای حسینم حسین
مظلوم عالم حسین...
#مجتبی_دسترنج_ملتمس ✍
#نوحه_شهادت_امام_هادی
#امام_هادی
👇#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
.
#شهادت_امام_هادی علیه السلام
#نوحه #واحد
سامرا شد سیهپوش
سامرا شد عزادار...
هادی دین فدا شد
در رَهِ نصرتِ یار...
دیده ها خون ببارد
در عزایش دمادم
صاحبِ«جامعه»رفت
جامعه شد پر از غم
در عزای او شده.. سینهها غرق محن
تسلیت یا عسکری تسلیت یابنالحسن
تسلیت یابن الحسن...
زهر قاتل اثر کرد
بر دل پر شرارَش
کُنج حجره خدایا
غُصه بُرده قرارَش
او که نور خدا و...
او که بحر عطا بود
کِی سزاوار ظلمِ
دشمنِ بی وفا بود
لحظه های آخرش بوده گرم زمزمه
گه بگوید یاعلی.. گاه وای ایفاطمه
تسلیت یابن الحسن...
از جفای عدویَش..
رنج دوران کشیده
رفته بزم شراب و..
یک شبِخوش ندیده
ناله ها سهم او شد
بزم مِی شد عزابش
یادِ بزم یزید و...
ناله های ربابش
عاقبت چون جدّ خود، روی خاکو در تب است
شد شهید اما، تنش... کِی به زیر مرکب است؟
تسلیت یابن الحسن...
#مجتبی_دسترنج_ملتمس✍
#نوحه_شهادت_امام_هادی
#امام_هادی
👇#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
کرامات امام زمان عج
علّامه مجلسي ميفرمايد:
مرد شريف و صالحي را ميشناسم به نام اميراسحاق استرآبادي. او چهل بار با پاي پياده به حج مشرّف شده است و در ميان مردم مشهور است كه طيّالارض دارد. او يك سال به اصفهان آمد؛ من حضوراً با او ملاقات كردم تا حقيقت موضوع را از او جويا شوم.
او گفت: يك سال با كارواني به طرف مكّه به راه افتادم. حدود هفت يا نُه منزل بيشتر به مكه نمانده بود كه براي انجام كاري تعلّل كرده، از قافله عقب افتادم. وقتي به خود آمدم، ديدم كاروان حركت كرده و هيچ اثري از آن ديده نميشد. راه را گم كردم؛ حيران و سرگردان وامانده بودم. از طرفي تشنگي آن چنان بر من غالب شد كه از زندگي نااميد شده، آمادهي مرگ بودم.
[ ناگهان به ياد منجي بشريّت امام زمان (عج) افتادم و ] فرياد زدم: يا صالح! يا ابا صالح! راه را به من نشاه بده! خدا تو را رحمت كند!
در همين حال، از دور شبحي به نظرم رسيد؛ به او خيره شدم و با كمال ناباوري ديدم كه آن مسير طولاني را در يك چشم به هم زدن، پيمود و در كنارم ايستاد. جواني بود گندمگون و زيبا با لباسي پاكيزه كه به نظر ميآمد از اشراف باشد. بر شتري سوار بود و مشك آبي با خود داشت.
سلام كردم. او نيز پاسخ مرا به نيكي ادا نمود.
فرمود: تشنهاي؟
گفتم: آري، اگر امكان دارد كمي آب از آن مشك مرحمت بفرماييد!
او مشك آب را به من داد و من آب نوشيدم.
آنگاه فرمود: ميخواهي به قافله برسي؟
گفتم: آري.
او نيز مرا بر ترك شتر خويش سوار نمود و به طرف مكّه به راه افتاد. من عادت داشتم كه هر روز دعاي « حرز يماني » را قراعت كنم. مشغول قراعت دعا شدم. در حين دعا گاهي به طرف من برميگشت و ميفرمود: اين طور بخوان!
چيزي نگذشت كه به من فرمود: اينجا را ميشناسي؟
نگاه كردم، ديدم در حومهي شهر مكّه هستم. گفتم: آري ميشناسم.
فرمود: پس پياده شو!
من پياده شدم، برگشتم او را ببينم، ناگاه از نظرم ناپديد شد. متوجّه شدم كه او قائم آلمحمد (عج) است. از گذشتهي خود پشيمان شدم و از اين كه او را نشناختم و از او جدا شده بودم، بسيار متأسف و ناراحت بودم.
پس از هفت روز كاروان ما به مكّه رسيد، وقتي مرا ديدند، تعجّب نمودند؛ زيرا يقين كرده بودند كه من جان سالم به در نخواهم برد. به همين خاطر بين مردم مشهور شد كه من طيّالارض دارم.

منبع: كتاب داستانهايي از امام زمان (ع)
#کرامات