eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
14.5هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
364 فایل
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها #اللهم_عجل_لولیک_الفرج_والعافیه_والنصر #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام فرمانده ای مولای عالم به عشقت تا نفس دارم ببالم عـزیـز فـاطمـه دل شـد اسیرت فـــدای تــــو تمـــام ایـــل و آلــم بـرایـم بی تـو ازشب تیره ترشد تمام روز وهفته ، مـاه و سالم شـــدم دلتنـگت آقــای غــریبــم شکسته سنگ هجران تـو بالم هـزاران یـوسـف مصری فدایت بیـا شـد دیدنت خـواب و خیالم سلام فـرمـانـده فــریـاد غـریبـان دلــت همـــواره در یـــاد غـریبــان ســلام فـرمـانـده ای آرام جــانـم سلام ای حضرت صاحب زمانم بیــا ای یـــار مظلــومــان کجــایی طمــــع دارد ســــــلام روســـتایـی سلام فرمانده مـیـر و مقتـدایـم طبیــب دردهــــــای بــــی دوایـــم بیـــا تـــا کـــه جهـــان آرام گــــیرد بیـــا آرامـــش از تــــو وام گـــــیرد ببین خُـردو کــلان را بـی قـرارت بیـــا تـــا جـــان کنیـم آقــا نثــارت سلام فرمانده لیبکِ به مهدی است سلام فرمانده میثاق خوش عهدی است سلام فـرمـانده یعنی عهد بستم بیـا مهـدی کـه مـن یـار تـو هستم سلام فرمانده یعنی عشق زنده است و تـا صبح ظهـور راهـی نمـانده اسـت سلام فرمانده یعنی عشق جاری است عـزیـز فاطمه تشنه ی یاری است سلام فرمانده یعنی مهدی لبیک نسیم دلکش خوش عهدی لبیک سلام فــرمـانده یعنـی در غیـابت اطـاعـــت از ولــی و از ولایــت بیـا مهـدی کــه قــربــان تــو گردم بجز هـجران رویـت نیسـت دردم نمـی دانـم کجـا گیــرم ســراغــت؟ زده بـــر استـخــوان درد فــــراقــت بتــاب از مکه ای خورشید طاها کــه روشن گــردد از نـور تـو دلها بیــا دیگـر بیــا فــرمــانده ی کــل که دیگ صبرم افتاده به قُل قُل بیـا تــو خـوش ترین عطر بهاری کلــــید آرزوهــــــا را تـــــــو داری جــوانـان بــا ولایت عهد بستند بیـا کـه لشکرت آمـاده هستند الهــی تــا ظهـورت انـدکی مـاند «علی»سـربـازهـایت رافراخواند بیــــا ســــردار ســـــرداران دلــــها فــدای نــامـت ای جـانـان دلــها الهـی زنــده بــاشم تــا ظهورت بگردم همچو پـروانه به دورت تـو آن فـرمـانده ی کـل اموری تـو نـوری وتـو نـوری وتـو نـوری دلیــل نــدبـه و ســوز و گـــدازم تــو مـولای منـی مـن سـرفـرازم عــزیــز فـــاطمـه ای مقتــدایـم الهـی کــه بـه چشـم تــو بیایـم مددفرماکه همچون«حاج قاسم» بـــرای تـــو شـــوم یــک روز لازم امیـدم هسـت تـا یـار تـو بـاشم چنان «بهجت» گرفتار توباشم ببخشـا کــه بــدرد تـــو نخــوردم ببخشــا کـــه بــــرای تـــو نمُــردم الهـــی کـــه همـــاننـد شهـــیدان کنم هستی خـود را برتو قربان منـم جـا مانده از نسل غیورم هوای نفس کــرده از تـو دورم تــو حقـا صـاحب عصـرو زمانی امـــید نـــــا امــــیدان جهــــانــی بیــا تــا سبـز گــردد بـــاغ گلهـا بیــا مـرحـم بـزن بــر داغ دلهـا شـده ذکــر همــه بــر گرد آقـا تــو را بــه فـــاطمـه بــرگـرد آقـا تـوپیدایی ومـا درغیبت هستیم همه چشم انتظارخود نشستیم چهـارده قـرن را چشم انتظاری چهــارده قـــرن را دنبـــال یـــاری چهارده قرن خون کردیم دلت را ببخشــا ای عـزیـز جــان زهــرا بیــا مهـدی بیــا جبـران نمـاییـم زما هر آنچـه خواهی آن نماییم امـامـم گفت وبـر ماهم عیان است که ایران کشور صاحب زمان است بیــا کــه رهبـر عـالـم تــو هستـی بیــا کــه صـاحـب پــرچم توهستی الهــی یــا الهــی یــا الهــی ز پشـت پــرده ی غیبـت در آیی الهــی فیـض گیــرم از حضــورت شــوم«مداح»آن جشـن ظهورت شاعر:علی اکبراسفندیار«مداح»✍ والعافیه والنصر http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f
سجاد محمدی.mp3
10.23M
( علیه السلام ) خیلی گِره به کارمه خیلی گرفتارم خیلی گِره به کارمه خیلی بدهکارم خیلی به تو مدیونم خیلی بدهکارم خیلی خیلی خیلی خیلی دوست دارم تورو دارم ، یارم کارم افتاده دست تو ای دار و ندارم تورو دارم ، یارم چارم اینه که سر رو ضریح تو بذارم دوست دارم، دوست دارم حسین جانم.... لیلی غمه مجنونه لیلی تبه مجنونه لیلی یه اسم زیباست روی لبه مجنون لیلی لیلی لیلی لیلی مشق شبه مجنون تورو دارم ، یارم کارم افتاده دست تو ای دار و ندارم تورو دارم ، یارم چارم اینه که سر رو ضریح تو بذارم دوست دارم، دوست دارم حسین جانم.... والعافیه والنصر http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫💫 مجموعه کانالها و گروه مادحین و ذاکرین ولایتمدار حضرت زینب سلام الله علیها ⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️ ⚘لینک دعوت به گروه اشعار وروضه حضرت زینب(سلام الله علیها)⚘ http://eitaa.com/joinchat/1548484627Cc108c80f9e 💠🍃💠 http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f 💠🍃💠 کانال اشعار مناجاتی همراه باصوت امام زمان عج https://eitaa.com/joinchat/1169883173C0eef1e04a6 💠🍃💠 http://eitaa.com/joinchat/1591017491C4e1047a90c 💠🍃💠 کانال ختم خوانی یا زینب(سلام الله علیها) http://eitaa.com/joinchat/1358299167C1f58d7c92c 💠🍃💠 عروسی خوانی یا زینب سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/2049966102C1b8f128de6 آیدی مدیر جهت پیشنهاد وانتقادات @Gomnam1038 💠🍃💠 🌺🍃دوستانتان را به گروه دعوت کنید اجرتون با حضرت زینب سلام الله🌺🍃
متن روضه شهادت امام صادق متن روضه شهادت امام صادق علیه السلام ـ مرحوم کافی منصور دستور داد: بروید امام جعفر صادق(ع) را بیاورید. جوان رذلی که اسمش محمد بود شبانه نردبان گذاشت و از روی دیوار بی خبر آمد بالای بام و از آنجا به صحن خانه نگاه کرد، دید امام صادق دارد نماز می خواند. جوان پایین آمد و بعد از آنکه نماز آقا تمام شد به آقا گفت: آقا من مأمورم شما را ببرم. فرمود: مانعی ندارد. پس بگذار من به اتاق بروم و لباس بپوشم. گفت: نمی شود آقا. هر چه آقا اصرار کرد این جوان بی ادب قبول نکرد. با آن وضعیت از خانه بیرون آمدند. این پسر رذل سوار بر استر شد امام صادق(ع) پیرمرد هم پیاده به راه افتاد. این جوان هی استر را تند می راند. محمد بن ربیع می گوید: یک وقت نگاه کردم دیدم از بس آقا دویده نفسهایش به شمارش افتاده. دلم سوخت. عنان استرم را کشیدم و استر را نگه داشتم. پایین آمدم و گفتم: جعفر بن محمد! تو هم سوار شو! آقا سوار شد. رسیدیم به کاخ. ربیع پدر محمد جلو آمد و سلام کرد. گفت: آقا عذر می خوام. می دانید مأمورم و معذورم. آقا فرمود: اجازه می دهید من دو رکعت ناز بخوانم؟ گفت: بفرمایید. حضرت کناری ایستاد و دو رکعت نماز خواند. ربیع می گوید: دیدم بعد از نماز، دستهایش را بلند کرد طرف آسمان و لبهای مقدسش آهسته آهسته می جنبید. اما نمی دانم چه می گفت. زمزمه های آقا تمام شد. فرمود: ربیع! می خواهی مرا ببری ببر. ربیع می گوید: آستین آقا را گرفتم و داخل کاخ آوردم. تا چشم منصور دوانقی به قیافه امام صادق(ع) افتاد، آنقدر به ایشان توهین کرد که حد نداشت. امام صادق(ع) با سر بدون عمامه، با بدن بدون عبا و قبا، با پای برهنه ایستاده بود و این نانجیب هر چه از دهانش بیرون می آمد به آقا گفت.آقا هم سرشان را پایین انداخته بودند. یک وقت منصور دست به قبضه شمشیرش برد و به اندازه یک وجب شمشیر را بیرون کشید. ربیع می گوید: ای داد! الان اقا را می کشد. یک وقت دیدم منصور شمشیرش را غلاف کرد. مقداری فکر کرد باز به اندازه دو وجب شمشیر را بیرون کشید. گفتم الان آقا را می کشد. باز دیدم شمشیر را غلاف کرد. یک وقت دیدم تمام شمشیر را بیرون کشید. به خودم گفتم : به خدا قسم اگر شمشیر را به من بدهد و بگوید:امام صادق را بکش اول خودش را می کشم. هر طور می خواهد بشود. یک وقت دیدم تمام شمشیر را غلاف کرد و از تختش پایین آمد. امام صادق(ع) را بغل کرد و بوسید. آقا را برد جای خودش نشاندو عذر خواهی کرد. گفت: آقا معذرت می خواهم سوءتفاهمی شده بود آقا! خواهش می کنم برگردید. منصور گفت: ربیع! اسب مخصوص خودم را بیاور. آقا را رساندم به خانه و برگشتم. آمدم به منصور گفتم: بیرون کشیدن آقا با این وضع و شمشیر کشیدن و با عزت آقا را به خانه رساندن به هم جور در نمیآید. منصور گفت: ربیع! به خدا قسم می خواستم امشب جعفر را بکشم. تا دست به قبضه شمشیر بردم،یک وقت دیدم پیغمبر(ص) استین هایش را بالا زده و جلو آمد. یک شمشیر هم در دستش بود آن را بلند کرد و فرمود: آی منصور! به خدا خودت و قصرت را از بین می برم اگر یک مو از سر پسرم جعفر کم شود. من ترسیدم و شمشیرم را غلاف کردم. با خودم گفتم: شاید خیالاتی شده ام. بار دیگر به اندازه دو وجب شمشیرم را از غلاف بیرون کشیدم. دیدم پیغمبر(ص) نزدیکتر آمد و فرمود: منصور! وهم و خیال است؟ تو را از بین ببرم؟ ترسیدم و شمشیر را غلاف کردم. باز دفعه سوم به خودم تلقین کردم شاید وهم و خیال است. این دفعه همه شمشیر را بیرون کشیدم. دیدم پیغمبر(ص) پایش را گذاشت روی پله اول منبر و فرمود: می خواهی تو را از بین ببرم؟ باورم شد. شمشیر را غلاف کردم و به احترام آقا را بر گرداندم. می دانم الان دلهایتان دارد بهانه می گیرد. بگویم؟ می گویم: یا رسول الله! ای کاش یک سری هم به کربلا می آمدی. یا رسول الله ای کاش  یک سری هم به گودال قتلگاه می زدی. رسول خدا! اگر شما نیامدید زینب(س) آمد. زینب(س) با یک عده زن و بچه آمد. یک عده زنهای داغ دیده آمدند. ای خدا! بالای بلندی رسید. دید لشکر دور حسین(ع) را محاصره کرده است. شمشیر دار با شمشیر می زند، نیزه دار با نیزه می زند. عصا دار با عصا می زند. آنهایی هم که حربه ای نداشتند آنقدر سنگ به بدن مقدس ابی عبدالله زدند.     لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم.
. علیه السلام و عجل الله تعالی فرجه الشریف بند اول: اماممو دیدم دلشکسته به روی خاک حجره نشسته دلم غمین از تاب و تبش بود زمزمه ای بر روی لبش بود: ای آقای من/ غیبتت خواب از چشم من ربوده ای آقای من/ رو لبم هر لحظه ذکر تو بوده وابتزت منی راحه فوادی سیدی غیبتک نفت رقادی *۱ جواب: سیدی بقیت الله سیدی آجرک الله بند دوم: جد غریبتو تو کوچه بردن خیلی دل مادر تو آزردن ازین مصیبت دل تو شکسته کشوندنش ولی با دست بسته ای آقای من/ قلبتو سوزوندن تو این مدینه ای آقای من/ روز و شب چشمت این غمو میبینه جدت رو میبردن توی دل شب با پای برهنه و به پشت مرکب سیدی بقیت الله سیدی آجرک الله بند سوم: وقتی که خونش توی شعله ها بود دلش به یاد دشت کربلا بود آل پیمبرو اسیری ببدن رقیه رو یتیم گیر آوردن وای از کربلا / داغ عاشورا دل رو میسوزونه وای از کربلا / آتیش از خیمه می کشید زبونه واویلا خیلی شد ظلم و جسارت واویلا خیمه ها رفته به غارت بند چهارم: دوباره یک امام و زهر کینه داغ حسن تازه شد و مدینه با لب تشنه یاد کربلا بود روضه خونه حسین سر جدا بود واویلا حسین/ خواهر تو هر لحظه میره از حال واویلا حسین / پیکرت افتاده میون گودال زینب میزد بوسه به روی حنجر زهرا میزد ناله غریب مادر ✍ توضیح: *۱ سُدَیر صیرفی می‎گوید: من، مُفَضَّل بن عَمْرو، ابوبصیر و ابان بن تَغلَب خدمت مولایمان امام صادق (ع) رسیدیم در حالیکه ایشان بر خاک نشسته و جُبّه (نوعی لباس) خیبری پوشیده بودند و ایشان مانند مادر فرزند مرده‎ی شیدای جگر سوخته می‎گریستند درحالیکه زمزمه می‎کردند: سیدی غیبتک نفت رقادی و ضیقت علی مهادی و ابتزت منی راحة فؤادی سیدی غیبتک أوصلت مصابی بفجائع الأبد ... و ادامه روایت ... .👇 والعافیه والنصر http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f
قسمت اول امام صادق ( علیه السلام ) ، حدودِ 70 سال سن دارند ، ، شب آقارو سرِ برهنه ، پای برهنه ، از تو خونه بیرون آورد ، جلوی چشم بچه ها ... الهی برای هیچ بابایی پیش نیاد شب بریزن تو خونه ، بخواهند جلوی دخترش ، بابارو از تو خونه بیرون ببرند ، دختر میدوه میگه بابامو کجا می برید ؟ نمیزارم بابام رو ببرید ... آقا ، شمارو نیمه ی شب از تو خونه بیرون بردند ، ملعون ، خودش سوار مرکب بود ، اما امام صادق ( علیه السلام ) 70 ساله رو دنبال خودش میدوانید ، خجالت میکشم بگم ، آقارو دنبال خودش پیاده میدواند ، میگه مقداری راه رفتم ، برگشتم نگاه کردم ، دیدم آقا داره نفس نفس میزنه ... ؟ عرق به پیشانیش نشسته ؟ آقا ، قربونت برم ، آقا آقا .. امشب شیعیانت اومدند برای غمات گریه کنند ، آقا جان : سالخورده طاقتش کم میشود بی زدن هم قامتش خم میشود ( بگم بعدیش رو ؟ اومدی امشب گریه کنی ، برای غربت امام صادق « علیه السلام » ... ) بر زمین می افتد و در کوچه ها تا که ضربِ دست محکم می شود ... گریه کن های محرم ، امشب برای امام صادق ( علیه السلام ) گریه کنید ، فرمود مسمع ، تو که برای جدم گریه میکنی ، بهت بشارت بدهم ، همچین که جان به گودی گلوت میرسه ، عزرائیل میاد بالین تو ، پیغمبر(ص) میاد ، امیرالمومنین میاد ، فاطمه ی زهرا میاد ، من هم میام ، به عزرائیل میگیم این گریه کنِ حسینه ... این گریه کنِ جد ماست ، ... به به ... قربون این نوای یا حسینت ، ان شاءالله تو حرم ارباب حسین .. والعافیه والنصر http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f
556.1K
🏴سبک واحد سنگین هشتم شوال 🏴بند اول خاکی ولی عرش خدایی ای بقیع غصه ی بچه شیعه هایی ای بقیع یه روزی صاحبِ حرم بودی ولی حالا غریبِ حرمایی ای بقیع جوری زدن به حرمت با تیشه که داغت از دله ما پاک نمیشه با دیدنه اون مزارای خاکیت داغی که توی دله تازه میشه دق میکنه اونجا کبوتر تا میذاره رو خاک تو پر ما یه حرم برات میسازیم از حرمه اولی بهتر از غریبی درت میاریم برای ساختنت پا کاریم برات ضریحی از طلا و گلدسته و گنبد میذاریم آه ای بقیع 🏴بند دوم فرق میکنی تو با تمومه حرما فرقت اینه نداری زائر این روزا نمیشه از تو بگن و گریه نکرد بی اختیار میریزه اشک از تو چشا فقط یه زائر داری تو همیشه از ناله هاش برا تو کم نمیشه یه مادره که زار و دل پریشه طواف تو کار همیشگیشه با چادر خاکیش رو خاکا سر میذاره حضرت زهرا هی میگه بچه هام غریبن بدونید اینو اهل دنیا دلش پر از غمه براتو تا میبینه حال و هواتو آرزو میکنه به زودی ببینه صحن با صفاتو آه ای بقیع 🏴بند سوم یه روز میشه که انتظارا سر میاد دنیا بهاری میشه گل ها در میاد از کنار خونه ی کعبه از آقا مهدی صاحب الزمون خبر میاد به زودی این خبر جهانی میشه اونکه بیاد دور میشه غم همیشه خسته شدیم از دوریه تو دیگه پس چرا غیبتت تموم نمیشه میشه بیای عزیز زهرا میشه بیای خسته شدیم ما طاقته دوریتو نداریم الساعه العجل ای آقا از دوریه تو نیمه جونیم تا کی برات دعا بخونیم بگو انا بقیت الله ما خودمونو میرسونیم مهدی بیا ۱۴۰۲/۰۲/۰۳ شاعرامیرحسین سلطانی سبک وشعر مداحی ویژه مادحین خواهران برادران