4. ای دختری که.mp3
2.24M
#مدح_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
ای دختری که
پیش تو بابا کند سلام
تو کوثر استی و
به تو طوبی کند سلام
زهرایی و به خانه ی تو
همچو آفتاب
هر صبح و شام
سید بطحا کند سلام
بر فضه ی تو
مائده میآید از بهشت
بر مادرِ تو ،
حیِ تعالی کند سلام
#بی_بی_جان
درگاه توست
قبله ی دلها و با ادب
هر زنده دل
به قبله ی دلها کند سلام
#شاعر_استاد_موید
#حرم_مطهر_حضرت_معصومه
( سلام الله علیها ) #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
4. ای دختری که.mp3
2.24M
#مدح_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
ای دختری که
پیش تو بابا کند سلام
تو کوثر استی و
به تو طوبی کند سلام
زهرایی و به خانه ی تو
همچو آفتاب
هر صبح و شام
سید بطحا کند سلام
بر فضه ی تو
مائده میآید از بهشت
بر مادرِ تو ،
حیِ تعالی کند سلام
#بی_بی_جان
درگاه توست
قبله ی دلها و با ادب
هر زنده دل
به قبله ی دلها کند سلام
#شاعر_استاد_موید
#مدح_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
سلام ای ذکر خاص حق ثنایت
درود ای گفته احمد من فدایت
تو فرقانی تو یاسینی تو طاها
تو زهرائی تو زهرائی تو زهرا
تو حبل محکم حبل المتینی
امید رحمة للعالمینی
تو بسم الله
سماواتت کتابند
تو خورشیدی و
عالَم ماهتابند
حیات عشق از خونِ حسینت
بلندی ، خاک بوس زینبینت
#بی_بی_جان
مکان، عبد ذلیلی در رهِ توست
زمان ، مَرهونِ عمرِ کوته توست
یه خانومی که شصت سالش باشه ، پنجاه سالش باشه ، وقتی ازدنیا بره میگن سنی نداشت ، اما مادرِ هجده ساله چی ؟ مادری که دختر پنج ساله داره ، دختر پنج ساله جاش روی زانوی مادره ، مادر موهاشو شانه میکنه ، مادرلباساشو عوض میکنه ، اما این شبا دیگه بی مادر میشه زینب ، این شبا دیگه ابی عبدالله یتیم میشه ، این شبا دیگه صفای خونه ی علی رخت بر می بنده ...
#بی_بی_جانم
مکان، عبد ذلیلی در رهِ توست
زمان ، مَرهونِ عمرِ کوته توست
کِرامت ، خشتی از قصر بلندت
سخاوت تا قیامت مستمندت
#شاعر_استاد_سازگار
تا اون گدا گفت بی بی جان این پوست منو سیر نمیکنه ، این پوست خرج راهم نمیشه ، دست بُرد گردنبندش رو درآورد داد به سائل ، پیغمبر خدا (ص) آدرس داد ، گفت هر کی گداست برود درِ خونه ی فاطمه ، دخترم کسی رو دست خالی برنمیگردونه ، ... مرد سائل وقتی توو مسجد مدینه گفت آقا یا رسولَ الله ، برهنه ام ، گرسنه ام ، خرج راه ندارم ، حضرت فرمود من که چیزی همراهم ندارم ، بِلال ، پاشو این مرد رو ببر درِ خونه ی دخترم فاطمه ، ... روزیِ سالت رو باید از فاطمیه بگیری ، گدا اگه اسیر هم باشه ، بی بی ردش نمیکنه ...
#هیئت_ثارالله_قم
۴ دی ماه ۱۴۰۱
#مدح_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
سلام ای ذکر خاص حق ثنایت
درود ای گفته احمد من فدایت
تو فرقانی تو یاسینی تو طاها
تو زهرائی تو زهرائی تو زهرا
تو حبل محکم حبل المتینی
امید رحمة للعالمینی
تو بسم الله
سماواتت کتابند
تو خورشیدی و
عالَم ماهتابند
حیات عشق از خونِ حسینت
بلندی ، خاک بوس زینبینت
#بی_بی_جان
مکان، عبد ذلیلی در رهِ توست
زمان ، مَرهونِ عمرِ کوته توست
یه خانومی که شصت سالش باشه ، پنجاه سالش باشه ، وقتی ازدنیا بره میگن سنی نداشت ، اما مادرِ هجده ساله چی ؟ مادری که دختر پنج ساله داره ، دختر پنج ساله جاش روی زانوی مادره ، مادر موهاشو شانه میکنه ، مادرلباساشو عوض میکنه ، اما این شبا دیگه بی مادر میشه زینب ، این شبا دیگه ابی عبدالله یتیم میشه ، این شبا دیگه صفای خونه ی علی رخت بر می بنده ...
#بی_بی_جانم
مکان، عبد ذلیلی در رهِ توست
زمان ، مَرهونِ عمرِ کوته توست
کِرامت ، خشتی از قصر بلندت
سخاوت تا قیامت مستمندت
#شاعر_استاد_سازگار
تا اون گدا گفت بی بی جان این پوست منو سیر نمیکنه ، این پوست خرج راهم نمیشه ، دست بُرد گردنبندش رو درآورد داد به سائل ، پیغمبر خدا (ص) آدرس داد ، گفت هر کی گداست برود درِ خونه ی فاطمه ، دخترم کسی رو دست خالی برنمیگردونه ، ... مرد سائل وقتی توو مسجد مدینه گفت آقا یا رسولَ الله ، برهنه ام ، گرسنه ام ، خرج راه ندارم ، حضرت فرمود من که چیزی همراهم ندارم ، بِلال ، پاشو این مرد رو ببر درِ خونه ی دخترم فاطمه ، ... روزیِ سالت رو باید از فاطمیه بگیری ، گدا اگه اسیر هم باشه ، بی بی ردش نمیکنه ...
#هیئت_ثارالله_قم
۴ دی ماه ۱۴۰۱
#مدح_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
سلام ای ذکر خاص حق ثنایت
درود ای گفته احمد من فدایت
تو فرقانی تو یاسینی تو طاها
تو زهرائی تو زهرائی تو زهرا
تو حبل محکم حبل المتینی
امید رحمة للعالمینی
تو بسم الله
سماواتت کتابند
تو خورشیدی و
عالَم ماهتابند
حیات عشق از خونِ حسینت
بلندی ، خاک بوس زینبینت
#بی_بی_جان
مکان، عبد ذلیلی در رهِ توست
زمان ، مَرهونِ عمرِ کوته توست
یه خانومی که شصت سالش باشه ، پنجاه سالش باشه ، وقتی ازدنیا بره میگن سنی نداشت ، اما مادرِ هجده ساله چی ؟ مادری که دختر پنج ساله داره ، دختر پنج ساله جاش روی زانوی مادره ، مادر موهاشو شانه میکنه ، مادرلباساشو عوض میکنه ، اما این شبا دیگه بی مادر میشه زینب ، این شبا دیگه ابی عبدالله یتیم میشه ، این شبا دیگه صفای خونه ی علی رخت بر می بنده ...
#بی_بی_جانم
مکان، عبد ذلیلی در رهِ توست
زمان ، مَرهونِ عمرِ کوته توست
کِرامت ، خشتی از قصر بلندت
سخاوت تا قیامت مستمندت
#شاعر_استاد_سازگار
تا اون گدا گفت بی بی جان این پوست منو سیر نمیکنه ، این پوست خرج راهم نمیشه ، دست بُرد گردنبندش رو درآورد داد به سائل ، پیغمبر خدا (ص) آدرس داد ، گفت هر کی گداست برود درِ خونه ی فاطمه ، دخترم کسی رو دست خالی برنمیگردونه ، ... مرد سائل وقتی توو مسجد مدینه گفت آقا یا رسولَ الله ، برهنه ام ، گرسنه ام ، خرج راه ندارم ، حضرت فرمود من که چیزی همراهم ندارم ، بِلال ، پاشو این مرد رو ببر درِ خونه ی دخترم فاطمه ، ... روزیِ سالت رو باید از فاطمیه بگیری ، گدا اگه اسیر هم باشه ، بی بی ردش نمیکنه ...
#هیئت_ثارالله_قم
۴ دی ماه ۱۴۰۱
#مدح_حضرت_ام_البنین
#روضه_حضرت_ام_البنین
( سلام الله علیها )
#کربلایی_زهیر_سازگار
سلام ما به تو ای
هاجرِ چهار ذبیح
درود ما به تو ای
مریمِ چهار مسیح
سپهرِ نورفروزِ
سه اختر و یک ماه
عجب نه خوانم اگر
مادرت به ثارُ الله
سلام بر تو و
ابناء و شوهرت ، مادر
بـه عطرِ
دامنِ عباس پرورت ، مادر
ادب به قامت زهرایی ات
قیام کند
وفا به غیرت عباس تو
سلام کند
اگر چه با همه گفتی
کنیزِ زهرایی
به چشم آل محمّد
عزیز زهرایی
( فرمود بچه ها ، آقازاده ها ، من نیومدم براتون مادری کنم ، من کجا و مادر شما فاطمه ی زهرا کجا ؟ من اومدم کنیزِ درِ خونه ی مادرتون زهرا باشم ... )
تو بعد فاطمه
در بیت وحی ، فاطمه ای
تو آسمان ادب را
همیشه قائمه ای
به نفس پاکِ محمّد
تو همدمی مادر
مسیحِ عشق و ادب را
تو مریمی مادر
#بی_بی_جانم
بهشت ،شیفته چار لاله یاست
کلید بابِ حوائج
به دست عبّاست
هـزار قافله دل
پای بست فرزندت
نشان بوسه مولا
به دست فرزندت
( یه روز دید مولا ، قنداقه عباسشو بغل گرفته ، هی دستاشو می بوسه ، ... آقاجانم ، آیا دستای بچم ، عیب و نقصی داره ؟ ... نه اُمُّ البنین ، دارم این دستهارو می بوسم ، آخه یه روزی قراره برای حسینم ازبدن جدا بشه ... )
حسین را که بسی داشت
در کنار ، « شهید »
به جز تو نیست کسی
مادرِ چهار شهید
به چار ماهِ خود
اشکی نریختی ز دو عین
گریستی به حسین و
گریستی به حسین
( گفتند اُمُّ البنین عباست رو کُشتند ، گفت از حسین چه خبر ؟ اُمُّ البنین ، یکی یکی پسرایت را کشتند ، گفت بگید از حسین چه خبر ؟ ... انگار نه انگار ... فقط اول براش مهم این بود ، ببینه چه بلایی بر سرِ حسین اومده ... )
اگر تو نام نبردی
ز شاخه یاست
گریست دیده ی زهرا
برای عبّاست
( یه مادر از یک پسر احترام گرفت ، یه مادر هم از یک پسرِ دیگه احترام گرفت ، دو تا مادر تلافی کردند )
اگر تو نام نبردی
ز شاخه یاست
گریست دیده ی زهرا
برای عبّاست
( تو اینجا گفتی « حسین » ، فاطمه هم کنار علقمه ، هی صدا میزد : آی پسرم ، عباسم ... )
الا تمام وجودت
پُر از نوایِ حسین
به گریه نایبه الزینبی
برای حسین
روایتِ عطشِ کربلاست
در اشکت
سلامِ گریه کنان حسین ،
بر اشکت
سرود زخم گلوی حسین
وِردِ لبت
خلوص زینب و عبّاس
در نماز شبت
#بی_بی_جانم
تو مادر شهدا ،
همسرِ علی هستی
هزار حیف ،
غریبانه چشم خود بستی
( چرا میگه غریبونه ، مگه شب برداشتند ، نه والله ، روز برداشتند ، اما : )
خزان رسید چو بر برگِ
لاله یاست
نبود ، جعفر و عثمان و
عون و عبّاست
( مادرِ چهارتا پسره ، اما وقتی از دنیا رفت ، یه دونه پسراش نبودند زیرِتابوتش رو بگیرند ؟ این مادر خیلی غریبانه تشییع شد ... )
#بی_بی_جان
سپهر و مِهر و مَه و
کوکبت کجا بودند ؟
علی ، حسین ، حسن ،
زینبت کجا بودند ؟
هماره ریخت به رخ
از دو دیده ، یاقوتت
اگر به دوش
غریبانه رفت تابوتت
#اما_مادر
دگر به پیکرت
آثار تازیانه نبود
دگر مراسم تشییعِ تو
شبانه نبود
تو داغدارِ
شهید کنار علقمه ای
همیشه فاطمه بودی
همیشه فاطمه ای
نگه به خاطرِ
ذریّه ی بتولم کن
مرا که «میثم» آلوده ام ،
قبولم کن ...
#شاعر_استاد_سازگار
( روزها می اومد ، چهار صورت قبردرست میکرد ، می نشست ، اونقده گریه میکرد خانم ، حرف دلش این بود : )
دیگرمرا ، اُمُّ البنین نخوانید
زیرا که من ، دیگر پسر ندارم
( حالا داد بزن ، حسییین ) #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها