🌺🌼💐🍀💐🌼🌺
#فرزندانه
#فرزندان_شهدا
#شب_یلدا
#بابایی ، #یلدا بدون تو
که #یلدا نیست ...
اصلا مسخره است ...
یکی نیس داد بزنه و بگه از وقتی #بابام رفته ، همه ی شبا واسم #یلداست
یکی نیس #بغضمو ببینه و #اشکامو
پاک کنه ...
#بابایی یه عده #روشنفکر ، رفتنِ تو رو مسخره کردن ...
راستی #بابا این #پولایی که حرفش تو دهن همه است #کجاست ؟
کجا #سرمایه گذاری کردی؟؟؟؟!!!!
#بابا ، قراره #کوتاه بنویسم.....
یه جمله بگم #خسته ات نکنم.....
واقعاً واقعاً واقعاً.....
#یلدای_شهیدان ، #سحر_نداره
همون طوری که
#شام_غریبان_خرابه
#سحر نداشت ...
#دلتنگتم_بابایی
خدایا ، به حق #ناله_های نیمه شبِ گوشه ی #خرابه
تا #جوونم .....
تا دلم از #گناه پر نشده
تا سیاهی سفیدی رو #کامل نپوشونده
منو به قافله ی #شهیدات برسون.....
#الهی_آمین ...
#مدیون_خون_شهداییم💔
😔😔
نوحه ی حضرت رقیه س #زنجیرزنی #واحد
یتیمی درد جگر سوز و، درد بی درمان
یتیمی خون جگر خوردن، زاری دوران
اسیری درد نفس گیر و،سینه ی سوزان
اسیری یعنی زمین خوردن،با تن بی جان
کف پاها آبله داره، زخمی و خونه
کبوده پهلوی این دختر، بر لبش جونه
زمین گیر و خسته و عاجز، در شب تاریک
میخواد پاشه راه بره اما، آخ نمی تونه
آه و واویلا از یتیمی
آه و واویلا از غریبی
آه و واویلا از اسیری
یه گوشه با گریه و هق هق، با خودش گیره
چرا بابایم سراغی از، من نمی گیره
براش مهمون اومده امشب،وقت پروازه
یه کم لبخند رو لبش اومد، وقتی می میره
بیا بابا جان به قربانت، در کجا بودی
چرا بابا از من تنها، تو جدا بودی
بابا گفتن در سفر هستی، برمی گردی زود
ولی دیدم با عمو روی، نیزه ها بودی
آه و واویلا از یتیمی
آه و واویلا از غریبی
آه و واویلا از اسیری
سر خونین آمدی پیشم، آمدی بی پا
فقط بابا با تو می گویم عقده ی دل را
سرت را امشب مثه مادر،در بغل گیرم
نشد گر آغوش بگشایی، نازنین بابا
کتک خوردم بر زمین خوردم، آخ زانویم
ببین بابا زخمی دستم ، سوخته گیسویم
کف پاهایم پر از تاول، شد به صحراها
ببین بابا مثل زهرا شد ،زخم پهلویم
آه و واویلا از یتیمی
آه و واویلا از غریبی
آه و واویلا از اسیری
سه ساله دختر کتک خورده، آه و واویلا
رقیه از بی کسی مُرده، آه و واویلا
بابا امشب کنج ویرونه، آه و واویلا
اومد اون و با خودش برده، آه و واویلا
لالا لالا دختر بابا ، ای رقیه
لالا لالا دختر زیبا، ای رقیه
شدی راحت از غم دنیا، ای رقیه
لالا لا دختر تنها، ای رقیه
آه و واویلا از یتیمی
آه و واویلا از غریبی
آه و واویلا از اسیری
#هادی_همتی #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#رقیه #خرابه #زنجیرزنی #واحد
نوحه ی حضرت رقیه س #زنجیرزنی #واحد
یتیمی درد جگر سوز و، درد بی درمان
یتیمی خون جگر خوردن، زاری دوران
اسیری درد نفس گیر و،سینه ی سوزان
اسیری یعنی زمین خوردن،با تن بی جان
کف پاها آبله داره، زخمی و خونه
کبوده پهلوی این دختر، بر لبش جونه
زمین گیر و خسته و عاجز، در شب تاریک
میخواد پاشه راه بره اما، آخ نمی تونه
آه و واویلا از یتیمی
آه و واویلا از غریبی
آه و واویلا از اسیری
یه گوشه با گریه و هق هق، با خودش گیره
چرا بابایم سراغی از، من نمی گیره
براش مهمون اومده امشب،وقت پروازه
یه کم لبخند رو لبش اومد، وقتی می میره
بیا بابا جان به قربانت، در کجا بودی
چرا بابا از من تنها، تو جدا بودی
بابا گفتن در سفر هستی، برمی گردی زود
ولی دیدم با عمو روی، نیزه ها بودی
آه و واویلا از یتیمی
آه و واویلا از غریبی
آه و واویلا از اسیری
سر خونین آمدی پیشم، آمدی بی پا
فقط بابا با تو می گویم عقده ی دل را
سرت را امشب مثه مادر،در بغل گیرم
نشد گر آغوش بگشایی، نازنین بابا
کتک خوردم بر زمین خوردم، آخ زانویم
ببین بابا زخمی دستم ، سوخته گیسویم
کف پاهایم پر از تاول، شد به صحراها
ببین بابا مثل زهرا شد ،زخم پهلویم
آه و واویلا از یتیمی
آه و واویلا از غریبی
آه و واویلا از اسیری
سه ساله دختر کتک خورده، آه و واویلا
رقیه از بی کسی مُرده، آه و واویلا
بابا امشب کنج ویرونه، آه و واویلا
اومد اون و با خودش برده، آه و واویلا
لالا لالا دختر بابا ، ای رقیه
لالا لالا دختر زیبا، ای رقیه
شدی راحت از غم دنیا، ای رقیه
لالا لا دختر تنها، ای رقیه
آه و واویلا از یتیمی
آه و واویلا از غریبی
آه و واویلا از اسیری
#هادی_همتی #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#رقیه #خرابه #زنجیرزنی #واحد
┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄
🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷
1.59M
آه و واویلا از یتیمی
آه و واویلا از غریبی
آه و واویلا از اسیری
#هادی_همتی #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#رقیه #خرابه #زنجیرزنی #واحد
┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄
🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷
نوحه ی حضرت رقیه س #زنجیرزنی #واحد
یتیمی درد جگر سوز و، درد بی درمان
یتیمی خون جگر خوردن، زاری دوران
اسیری درد نفس گیر و،سینه ی سوزان
اسیری یعنی زمین خوردن،با تن بی جان
کف پاها آبله داره، زخمی و خونه
کبوده پهلوی این دختر، بر لبش جونه
زمین گیر و خسته و عاجز، در شب تاریک
میخواد پاشه راه بره اما، آخ نمی تونه
آه و واویلا از یتیمی
آه و واویلا از غریبی
آه و واویلا از اسیری
یه گوشه با گریه و هق هق، با خودش گیره
چرا بابایم سراغی از، من نمی گیره
براش مهمون اومده امشب،وقت پروازه
یه کم لبخند رو لبش اومد، وقتی می میره
بیا بابا جان به قربانت، در کجا بودی
چرا بابا از من تنها، تو جدا بودی
بابا گفتن در سفر هستی، برمی گردی زود
ولی دیدم با عمو روی، نیزه ها بودی
آه و واویلا از یتیمی
آه و واویلا از غریبی
آه و واویلا از اسیری
سر خونین آمدی پیشم، آمدی بی پا
فقط بابا با تو می گویم عقده ی دل را
سرت را امشب مثه مادر،در بغل گیرم
نشد گر آغوش بگشایی، نازنین بابا
کتک خوردم بر زمین خوردم، آخ زانویم
ببین بابا زخمی دستم ، سوخته گیسویم
کف پاهایم پر از تاول، شد به صحراها
ببین بابا مثل زهرا شد ،زخم پهلویم
آه و واویلا از یتیمی
آه و واویلا از غریبی
آه و واویلا از اسیری
سه ساله دختر کتک خورده، آه و واویلا
رقیه از بی کسی مُرده، آه و واویلا
بابا امشب کنج ویرونه، آه و واویلا
اومد اون و با خودش برده، آه و واویلا
لالا لالا دختر بابا ، ای رقیه
لالا لالا دختر زیبا، ای رقیه
شدی راحت از غم دنیا، ای رقیه
لالا لا دختر تنها، ای رقیه
آه و واویلا از یتیمی
آه و واویلا از غریبی
آه و واویلا از اسیری
#هادی_همتی
#رقیه #خرابه #زنجیرزنی #واحد #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
1.59M
آه و واویلا از یتیمی
آه و واویلا از غریبی
آه و واویلا از اسیری
#هادی_همتی
#رقیه #خرابه #زنجیرزنی #واحد #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
✅ #حضرت_رقیه سلام الله علیها
🔸🔶《اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا سَيِّدَتَنَا رُقَيَّةَ(س)، عَلَيْكِ التَّحِيَّةُ وَاَلسَّلامُ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ》🔶🔸
🔻اسرای کربلا را بعد مجلس یزید، در #خرابه ای نزدیک کاخ #یزید ، سکنی دادند.
حضرت رقیه(س) همواره می پرسید :
▪️《عَمَّتِی! اَینَ اَبِی؟》
🔹عمه جان! پدرم کجاست؟
همراهان در جواب، به او می گفتند :
▪️《اِنَّ اَبَاکَ فِی سَفَرِِ!》
🔸پدرت به سفر رفته است.
چون هراس از این داشتند، که رقیه(س) از شهادت پدر مطلع شود.
تا اینکه در یکی از شبها، با خیال پدر، سر روی خاک غمناک خرابه نهاد، و خوابش برد.
و در عالم خواب پدر را دید و سپس با وحشت از خواب بیدار شد و شروع کرد به گریه کردن شدید!
در حالی که با ناله می گفت :
▪️《اِئتُونِي بِأَبِي وَ نُورِ عَینِي!》
🔹پدرم و نور چشمم را نزد من بیاوردید.(۱)
و شروع کرد به فریاد زدن که؛
▪️《وَاأَبَتَاهُ! وَاقُرَّةَ عَينَاهُ! وَاحُسَينَاهُ!》
🔸ای پدر! ای نور دیده ام! ای حسینم!
و چنان صيحه كشيد كه خرابه نشينان هم پريشان شدند.
▪️《وَکُلَّمَا أَرَادَ أَهلُ البَیتِ إِسکَاتَهَا، اَزدَادَت حُزنَاً وَ بُکَاءً وَ لِبُکَائِهَا اَخَذَ أهلُ البَیتِ فِی البُکَاءِ الشَّدِیدِ》
🔹و هرگاه اهل بیت خواستند او را آرام كنند ممكن نشد و آن مظلومه، آرام نگرفت و گریه او زیادتر شد و به گریه رقیه(ع) اهل بیت نیز به گریه شدید افتادند.
در حالی که ؛
▪️《فَضَجُّوا بِالْبُكاءِ و جَدَّدُوا الْأَحْزانَ وَ حَثُّوا عَلي رُؤُسِهمُ التُّرابَ، وَ لَطمُوا الْخُدودَ وَ شَقُّوا الْجُيوبَ، وَ قَامَ الصِّياحُ》
🔸گریه کننان ضجّه می زدند و حزن و اندوه را از نو گرفتند و خاک بر سر و موهایشان می ریختند و به صورت های خود لطمه می زدند و گریبان چاک می کردند و صدای ناله و شیون بالا رفت.
▪️《فَسَمَعَ یَزِیدُ أَصوَاتَ بُکَائِهِم》
🔹یزید از گریه رقیه(س) و اسرای خرابه با خبر شد.
▪️《فَقَالَ : مَا الخَبَرُ؟》
🔸گفت : چه خبر شده است؟(۲)
▪️《فَفَحَصَوُا عَنِ الوَاقِعَةِ وَ قَصُوهَا عَلیَهِ!》
🔹پس تفحّص کردند و قضیه را به او گفتند(۳)
که؛
▪️《إِنَّ بِنتَ الحُسَینِ الصَغِیرَةَ المَوجُودَة مَعَ السَبَایَا فِی الخَرِبَةِ رَأت أَبَاهَا فِی نَومِهَا فَاستَیقَظَت وَ هِیَ تَطلُبُهُ وَ تَبکِی وَ تَصِیحُ!》
🔸این صدای دختر کوچک حسین(ع) است که به همراه اسراء در خرابه است.
و خواب پدرش را دیده و اکنون بیدار شده و گریه کنان بهانه ی پدر را می گیرد.
وقتی یزید این حرف را شنید، دستور داد :
▪️《اِرفَعُوا إِلَیهَا رَأسَ أَبِیهَا وَحَطَّوهُ بَينَ يَدَيهَا تَتَسَلَّى!》
🔹سر پدرش را براى او ببرید، تا با آن آرام بگیرد!(۴)
✳️در برخی نقل ها آمده است که آن لعین گفت :
▪️《وَاَطرَحُوا رَأسَ الحُسَينِ(ع) بِحِجرِهَا》
😭سر حسين(ع) را به دامنش بياندازيد.(۵)
پس؛
▪️《فَجَاؤُا بِالرَّأسِ الشَّرِیفِ وَ هُوَ مُغَطَّی بِمَندِیلِِ دَیبَقِیِِ فَوُضِعَ بَینَ یَدَیهَا وَ کَشَفَ الغِطَاءُ عَنهُ》
🔹سر مطهر را به خرابه آوردند، در حالی كه آن را روی طبقی گذاشته و سر پوشی هم به روى آن کشیده بودند و با این وضع، آن را در مقابل دیدگان رقیه(س) گذاشتند.(۶)
در این هنگام رقیه(س) پرسید :
▪️《مَا هَذَا؟ أَنَا لَم اَطلُب طَعَامَاً إِنِّی أُرِیدُ أَبِی!》
🔸این چیست؟ من طعام نخواستم، من پدرم را می خواهم.
به او گفتند :
▪️《هُنَا أَبُوکَ!》
🔹پدرت در این طبَق هست!
▪️《فَرَفَعَت المِندِیلَ فَرَاَت رَأسَاً فَفَزَعَت فَقَالَت :
😭هَذَا رَأسُ مَن؟!》
🔸پس در این هنگام رقیه(س) سرپوش از روی طبَق کشید و فریاد کنان گفت :
این سر کیست؟
آنان گفتند :
▪️《هَذَا رَأسُ أَبیِکَ!
فَرَفَعَت الرَّأسَ وَ ضَمَّتهُ إِِلَى صَدرِهَا》
🔹این سر پدرت است.
پس رقیه(س) سر را بلند کرد و به سینه چسباند.
▪️《فَتَقَبَّلُهُ و تَبْكِي وَ تَضرِبُ عَلَي رَأسِها وَ وَجْهِهَا حَتَّي امْتَلأَ فَمُهَا بِالدَّمِ》
😭پس مکرر صورت پدر را مي بوسيد و بر سر و صورت خود می زد، تا اينكه دهانش پر از خون شد.(۷)
✳️طریحی نقل می کند که رقیه(ع) در این هنگام گریه کنان خطاب به سر پدر می گفت :
▪️《يَا أبَتَاهُ! مَنْ ذَا الَّذِي خَضَبَكَ بِدِمَائِكَ؟
يَا أبَتاهُ! مَنْ ذَا الَّذي قَطَعَ وَرِيدَيْكَ؟
يَا أَبَتَاهُ! مَنْ ذَا الَّذي أَيتَمَنِي عَلَي صِغَرِ سِنِّي؟
يَا أبَتَاهُ! لَيتَنِي كُنتُ قَبلَ هَذَا اليَومِ عُميَاً!
يَا أبَتَاهُ! لَيتَنِي وَسَدتُ الثَّرَى وَلَا أَرَى شَيبَكَ مُخَضِّبَاً بِالدِّمَاءِ!》
🔸پدر جان! چه كسي تو را به خون آغشته كرد؟ چه كسي رگ هاي گردنت را بريد؟
پدر! چه كسي در خردسالي يتيمم كرد؟
پدر جان! اي كاش بيش از اين نابينا مي شدم و تو را اينگونه نمي ديدم.
پدر جان كاش پيش از اين در خاك خفته بودم و محاسنت را آغشته به خون نمي ديدم.(۸)
ادامه مطلب👇#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
آن مظلومه آرام نمي گرفت و همچنان نوحه مي كرد، تا اینکه ؛
▪️《فَغُشيَ عَليهْا وَ انْقَطعَ نَفَسُهَا》
🔹غش كرد و نفس او قطع شد.
در این هنگام، ويرانه از ناله ی اسيران يك پارچه گريه شد و مخدّرات بر سر می زدند و به سينه می كوبيدند.
✳️در این هنگام #حضرت_سجاد (ع) خطاب به زینب کبری(س) فرمود :
▪️《عَمَّتِی! اِرفَعِی الیَتِیمَةَ مِن رَأسِ وَالِدِی فَإِنَّهَا فَارَقَت الحَیَاةَ》
🔹عمه جان! یتیم پدرم را از روی سر بریده ی پدرم بلند کن، که [هر لحظه ممکن است] روح از بدنش درآید.
▪️《فَرَفَعَتهَا السَیِّدةُ زَینَبُ(س) فَوَجَدَتهَا قَد فَارَقَتِ الحَیَاةَ فَغَسَّلَتهَا وَ کَفَّنَتهَا وَ دَفَنَت فِی دِمَشقَ》
🔸پس زینب کبری(س) رقیه را گرفت، در حالی او جان داده بود.
پس زینب او را غسل داد و کفن کرد، رقیه(س) در دمشق (خرابه شام) دفن شد.(۹)
🔻در نقلی دیگر آمده است که ؛
▪️《فَبَکَت بُکَاءً شَدِیدَاً، حَتَّى غُشِیَ عَلَیهَا، فَلَمَّا حَرَّکُوهَا فِإِذَا هِیَ قَد فَارَقَت رُوحُهُا الدُنیَا》
🔹رقیه(س) آنقدر گریست که بیهوش افتاد و او را حرکت دادند، ولی او از دنیا رفته بود.(۱۰)
🔻طبری در کامل بهایی نقل می کند :
▪️《فَفَزَعَت الصَبیَّةُ وَ صاحَت فَمَرَضَت و تُوَفَّیَت فِی أیامِها بِالشَامِ》
🔹آن دخترک دلش کنده شد و فریادى زد و بیمار گشت و در همان روزها در خرابه شام در گذشت.(۱۱)
{وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ}
📚منابع :
۱)الايقاد شاه عبدالعظیمی، ص۱۷۹
۲)مع الركب الحسينى طبسی، ص۲۱۸
۳)کامل بهایی عمادالدین طبری، ج۲، ص۱۷۹
۴)مع الركب الحسينى طبسی، ص۲۱۹
۵)شعشعة الحسينيه یزدی، ج۲، ص۱۷۱
۶)نفس المهموم شیخ عباس قمی، ص۴۱۵
۷)ریاض القدس قزوینی، ص۳۲۴
۸)المنتخب طریحی، صص۱۳۶_۱۳۷
۹)تسلیه المجالس حائری، ج۲، ص۹۳
۱۰)ریاض القدس قزوینی، ص۳۲۴
۱۱)کامل بهایی عمادالدین طبری، ج۲، ص۱۷۹
#خرابه
#شب_سوم_محرم
#حضرت_رقیه سلام الله علیها #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
پ2-18. خرابه شام
از آنروزی که رفتی و ز جمع ما جدا بودی
بگو با دخترت بابا ، در این مدت کجا بودی؟
نمی دانی مگر من گشته ام دلتنگ دیدارت
چرا یادم نمی کردی، چرا بی اعتنا بودی
در آنروزی که ما را سوی شهر کوفه می بردند
مگر آنروز مثل من اسیر اشقیا بودی؟
بگوشم می رسید آوای قرآنی که می خواندی
نمی دیدم ترا هر چند در نزدیک ما بودی
کجا بودی مرا دشمن نمود از حق خود محروم
تو که با درد محرومان عالم آشنا بودی
بخاطر دارم آن دم را که می رفتی سفر بابا
بغل کردی مرا رفتی و در سعی وصفا بودی
مسیر کربلا تا شام را هرلحظه نالیدم
نبودی تا ببینی ، یا تو هم غرق بلا بودی؟
بگو ایا لبان تشنه ات را آب قسمت شد؟
که چون من تشنه لب در وادی کرب و بلا بودی
همیشه عمه ام ذکر تو را می گفت بر ناقه
گمانم کاروان را تا به مقصد رهنما بودی
برایم عمه ام می گفت در پیش خدایی تو
چگونه آمدی این جا اگر پیش خدا بودی
مرا همواره در دل شکوه از ایام هجران بود
نمی دانستم این سان زخمی قوم جفا بودی
بگو آیا کدامین دست ناپاکی یتیمم کرد
چگونه سر برید از تو که جان مصطفی بودی؟
#هوشمند
#خرابه
#مدهوش
کانال اشعار ایینی محمد هوشمند(مدهوش تبریزی) #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
نوحه ی حضرت رقیه س #زنجیرزنی #واحد
یتیمی درد جگر سوز و، درد بی درمان
یتیمی خون جگر خوردن، زاری دوران
اسیری درد نفس گیر و،سینه ی سوزان
اسیری یعنی زمین خوردن،با تن بی جان
کف پاها آبله داره، زخمی و خونه
کبوده پهلوی این دختر، بر لبش جونه
زمین گیر و خسته و عاجز، در شب تاریک
میخواد پاشه راه بره اما، آخ نمی تونه
آه و واویلا از یتیمی
آه و واویلا از غریبی
آه و واویلا از اسیری
یه گوشه با گریه و هق هق، با خودش گیره
چرا بابایم سراغی از، من نمی گیره
براش مهمون اومده امشب،وقت پروازه
یه کم لبخند رو لبش اومد، وقتی می میره
بیا بابا جان به قربانت، در کجا بودی
چرا بابا از من تنها، تو جدا بودی
بابا گفتن در سفر هستی، برمی گردی زود
ولی دیدم با عمو روی، نیزه ها بودی
آه و واویلا از یتیمی
آه و واویلا از غریبی
آه و واویلا از اسیری
سر خونین آمدی پیشم، آمدی بی پا
فقط بابا با تو می گویم عقده ی دل را
سرت را امشب مثه مادر،در بغل گیرم
نشد گر آغوش بگشایی، نازنین بابا
کتک خوردم بر زمین خوردم، آخ زانویم
ببین بابا زخمی دستم ، سوخته گیسویم
کف پاهایم پر از تاول، شد به صحراها
ببین بابا مثل زهرا شد ،زخم پهلویم
آه و واویلا از یتیمی
آه و واویلا از غریبی
آه و واویلا از اسیری
سه ساله دختر کتک خورده، آه و واویلا
رقیه از بی کسی مُرده، آه و واویلا
بابا امشب کنج ویرونه، آه و واویلا
اومد اون و با خودش برده، آه و واویلا
لالا لالا دختر بابا ، ای رقیه
لالا لالا دختر زیبا، ای رقیه
شدی راحت از غم دنیا، ای رقیه
لالا لا دختر تنها، ای رقیه
آه و واویلا از یتیمی
آه و واویلا از غریبی
آه و واویلا از اسیری
#هادی_همتی #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#رقیه #خرابه #زنجیرزنی #واحد
┅ ┅┅┅┄❅💠❅┄┅#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها┅┅┅┄
🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷
1.59M
آه و واویلا از یتیمی
آه و واویلا از غریبی
آه و واویلا از اسیری
#هادی_همتی #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#رقیه #خرابه #زنجیرزنی #واحد
┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄
🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
تو را آورده ام اینجا 4.mp3
6.54M
تو را آورده ام اینجا که مهمان خودم باشی
شب آخر روی زلف پریشان خودم باشی
من از تاریکی شب های این ویرانه می ترسم
تو را آورده ام خورشید تابان خودم باشی
فراقت گرچه نابینام کرده باز می ارزد
که یوسف باشی و در راه کنعان خودم باشی
پدر! نزدیک بود امشب کنیز خانه ای باشم
به تو حق می دهم پاره گریبان خودم باشی
اگرچه عمه دلتنگ است اما عمه هم راضی است
که تو این چند ساعت را به دامان خودم باشی
از این پنجاه سال تو سه سالش قسمت ما شد
یک امشب را نمی خواهی پدر جان خودم باشی
سرت افتاد و دستی از محاسن ها بلندت کرد
بیا خب میهمان کنج ویران خودم باشی
سرت را وقت قرآن خواندنت بر طشت کوبیدند
تو باید بعد از این قاری قرآن خودم باشی
اگرچه این لبی که ریخته بوسیدنش سخت است
تقلا می کنم یک بوسه مهمان خودم باشی
علی اکبر لطیفیان
#رقیه #خرابه #روضه#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
شبا که خوابتو 2.mp3
3.55M
شبا که خوابتو میبنم تو خواب چشام میسوزه
بابا اگه منو ببینی دلت برام میسوزه
بابا دعا کن تموم شه دردم
شب تا سحر من خون گریه کردم
بیا بغلم کن تا من دورت بگردم
بابام به قولش عمل میکنه
میادو منو باز بغل میکنه
امشب مهمون دارم مهمونم ماهه
تا سحر بیدارم بابام تو راهه
#خرابه #رقیه #روضه
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها