.
عامیانه (#زمزمه) چهارم محرّم
دو شیرپسرِ عمّهجانِ سادات
تاریخو زیر ُو رو کردم ندیدم
مثلِ تو مردونگی یه زن کنه
سخته واسه مادری بچّههاشو
با دو تا دستِ خودش کفن کنه
فهم وُ وَهمِ گریهکن ریخته به هم
مگه میشه اینقَدَر عاشق باشی
شونه میزد به موهایِ پسراش
جونتون فدا یِه مویِ داداشی
دنیا از چشمایِ زینب افتاده
آخه از غریبی دَم میزنه شاه
تویِ میدون صدا زد هَلْ مِنْ مُعین
گوشهیِ خیمه کشید خواهرش آه
چقَدَر رفتن و اومدن ولی....
انگاری راضی نمیشه داییجون
آخرش راه وُ چاه دل بردنُو
یاد گرفتن این دو از مادرشون
دویدن سمتِ دایی رخصت میدی
تا میخواست نَه بگه گفتن مادرت
میذاری بریم یا روضه بخونیم
بگیم از بال وُ پرِ کبوترت
یادته مادرتو زدن دیدی
نذا ما ببینیم این صحنههارو
نذا زنده باشیم اون غروبی که....
حرامیا میکشن معجراروُ
مگه میشه باشیم و دق نکنیم
وقتی سیلی میزنن به خواهرت
حتی رو نِی چشامون بسته میشه
وقتی بسته میشه راهِ دخترت
پهلومون با نیزهها پاره بشه
بهتر از دیدنِ معجرِ پارهَست
بمیریم بهتر از اینه ببینیم
که تویِ چنگِ حرامی گوشوارهَست
زخمِ تیغ وُ تیر وُ نیزه بخوریم
بهتر از زخمِ زبونه بهخدا
مگه میشه ما باشیم و ببینیم
خنجری داره میکوبه از قَفا
خداروشکر که پیش از تو میزنیم
دست وُ پا و گودالو نمیبینیم
نمیبینیم سرِ رویِ نیزهَرو
دزدیدنِ خلخالو نمیبینیم
برا تشییعِ ما دوتّا اومدین
زحمت تو وُ ماهِ حرم شدیم
ندبهخونایِ مدافعِ حرم
اره آبرویِ مادرم شدیم
#شعر_عامیانه #زمزمه #شب_چهارم_محرم #طفلان_حضرت_زینب #حضرت_زینب #حسین_ایمانی
.👇