eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
14.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
356 فایل
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها #اللهم_عجل_لولیک_الفرج_والعافیه_والنصر #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f
مشاهده در ایتا
دانلود
. 📋 اصغر آمد حرمله تیر و کمانش را گرفت (ع) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اصغر آمد حرمله تیر و کمانش را گرفت نیمه جان بود و همان یک تیر جانش را گرفت جای اینکه شیر کامِ کوچکش را پُر کند تیر آمد ناگهان حجمِ دهانش را گرفت تیر آمد با شتاب آمد امانش را برید تیر آمد با شتاب آمد امانش را گرفت ماند بابا با سری کوچک که از پیکر رهاست در عبای خویش طفلِ بی‌زبانش را گرفت روی دستان خودش آورد اصغر ولی نیزه جای دستهای مهربانش را گرفت ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 اینجور به من نگاه نکن (ع) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اینجور به من نگاه نکن گریه‌ی بی‌صدا نکن گردنت و رها نکن میدونه مادر، تشنه‌تِ اصغر میریزه قلب مادر شبیه اشکِ نازت هربار که بسته میشن چشمای نیمه بازت هر لحظه باید شرمنده‌ی نگات شم قربونِ گریه‌هات شم آروم بگیر فدات شم تو قراره واسه‌مون شیرین زبون شی بزرگ بشی جوون شی عصای دستمون شی، غریبِ مادر لالا لالا باباش(عموش) میاد یواش یواش صداش میاد با ظرف آب براش میاد میری با بابات، خدا به همرات به جای آب فقط اشک پشت سرت میریزم واسه خودت حسابی مردی شدی عزیزم میری و میرم قربون شکل ماهت زل میزنم به راهت خدا پشت و پناهت میدونم اگه اونجا بلا می‌باره بابا هوات و داره میای پیشم دوباره، عزیز مادر تیری که توو گلوت نشست از هردومون برید نفس نه راه پیش نه راه پس داره بابایی، لالا لالایی تا خونِ حنجرت ریخت ولوله روبه‌روم شد بخواب عزیزِ بابا هرچی که بود تموم شد حالا چه کنم این غمِ بی‌حساب و دلهره‌ی رباب و سوال بی‌جواب و حالا چی بدم جواب مادرت رو کاش نبینه سرت رو سرخی حنجرت رو ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 همون روز دهم توی قبرش ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ همون روز دهم توی قبرش دلم رو بین دستاش خاک کردم همونجا با همین چادر که سوخته خونِ دست حسین رو پاک کردم همون روزِ دهم بود یادمه خوب همین که خیمه‌هامون و سوزوندن سر قبرش براش مجلس گرفتن با نیزه فاتحه واسه‌ش می‌خوندن شبا کابوسِ تیر و حلقِ بچه‌س نه جون مونده برام نه خوابِ راحت از اون ساعت که تیر وا کرد گلوش و گلوم تیر میکشه ساعت به ساعت بهم پیریِ زودرس داده عشقش همینجور سن روی سنم گذاشته میپرسیدن زنای کوفه از هم کدوم پیرزنه شیرخواره داشته؟! بغل میخواد اگه داره میوفته دیدم بستن با معجر سرش رو نمیذارن که نیزه‌ش رو بیارم میترسم گم کنند آخر سرش رو شب از نیمه گذشته دیروقته نبودش تارو پودم رو سوزونده غروبی روی نیزه بود، دیدم نمیدونم الان دست کی مونده *شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 شباهت حضرت علی اصغر به حضرت محسن (ع) (س) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ابی عبدالله اومد دم در خیمه، دستور داد:« همه زن و بچه‌ها رو بگید ساکت بشن. کودکم علی رو بهم برسونید». بچه‌ش و توو بغلش گرفت؛ دوسه‌تا بوسه به بچه‌ش زد. گفت بر این جماعتی که جد تو دشمنشونه. کودکش و بغل گرفت رفت وسط میدون... صدازد:« ای قوم! همه‌ی ما رو کشتید، برادرام ، بچه‌هام و یارانم و همه رو کشتید. هیچکی غیر این بچه برام نمونده». مگه نمی‌بینید داره دست و پا میزنه؟! مگه نمی‌بینید تشنه‌شه، مگه گناه این بچه چیه؟! اگه به من رحم نمی‌کنید به این بچه رحم کنید. خودتون بگیرید سیرابش کنید و برگردونین. هنوز سخن ابی عبدالله تموم نشده، هنوز حرف امام تموم نشده، دیدی یه مرغ و سر می‌برند، این سر آویزون میشه، رهاش میکنند دست و پا میزنه. میگه این بچه توو بغل ابی عبدالله مثل مرغی که سر بریدن... بچه رو توو بغل گرفت، روایت میگه انقدر دست برد زیر گلوی علی‌اصغرش این خونا رو به آسمون می‌پاشید یه قطره از این خونا هم برنگشت. لذا از طرف خدا ندایی اومد حسین آروم باش، نگران نباش. اون طرف یه دایه برا بچه‌ت گذاشتیم شیرش بده... مردا هم دل دارن میتونند تحمل کنند، ولی نمیدونم پشت در خونه همچین که اون نامرد لگد به در زد، صدای ناله‌ی فاطمه بلند شد. فضه بیا محسنم و کشتند... تازه یادم اومد اینو یه سوال فاطمه راستی وقتی من بودم کنارت چی شدش فضه رو خواستی؟! فضه رو با یه دل پر تاحالا ندیدم این طور چی آورد به زیر چادر؟ کربلا آبی عبدالله بچه رو زیر عبا پنهان کرد، مدینه هم فضه بچه رو زیر چادر قایم کرد علی نبینه... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
بخش_چهارم_آسمون_رو_بی_مهتاب_میدیدم.mp3
24.27M
📋 آسمونم و بی‌مهتاب می‌دیدم حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آسمونم و بی‌مهتاب می‌دیدم خونه زندگیم و رو آب می‌دیدم بمیرم، حسن شبا با بغض میگه کاش بلند شم ببینم خواب می‌دیدم شب که میشه درد بازو می‌گیری روزا هم که دست به پهلو می‌گیری مگه قهری مگه من نامَحرَمَم فاطمه! چرا ازم رو میگیری؟! شمع خونواده‌مون سوسو نزن ما که هستیم، خونه رو جارو نزن شونه‌ی موهای زینب پای من دیگه به دست شکسته رو نزن درد بی‌نوایی رو چیکار کنیم غصه‌ی جدایی رو چیکار کنیم با غریب مدینه کنار میام بگو کربلایی رو چیکار کنیم کاشکی تویِ باغمون خزون نبود گل یاسم اینهمه جوون نبود اینا که نشد چی میشه لااقل خونه‌مون مقتل بچه‌مون نبود اومدم پیشت که شرحِ حال کنم اومدم این و ازت سوال کنم پایِ من جوونیت و دادی حالا دیگه من چی رو باید حلال کنم *شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ . 📋 چقدر گریه کردم برای غمات ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ چقدر گریه کردم برای غمات چقدر گریه کردی بمیرم برات نمی‌خوام علی جان چشات تَر بشه می‌ترسم یه لحظه بگیره صدات تو نُه سالی که توی خونت بودم تو نُه سالی که دل به عشقت دادم نشد چیزی و از تو پنهون کنم بجز اینکه تو کوچه گیر افتادم تو کوچه سر من به دیوار خورد تو کوچه حسن بی‌هوا پیر شد راه خونه‌ت و زهرا گم کرده بود ببخشید یه خورده اگه دیر شد بخند تا که دردام سَبُک‌تر بشه بخند تا که حال منم جا بیاد به هیچکی نگفتم قرار بوده که همین روزا محسن به دنیا بیاد ‌.
بخش_چهارم_آسمون_رو_بی_مهتاب_میدیدم.mp3
24.27M
📋 آسمونم و بی‌مهتاب می‌دیدم حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آسمونم و بی‌مهتاب می‌دیدم خونه زندگیم و رو آب می‌دیدم بمیرم، حسن شبا با بغض میگه کاش بلند شم ببینم خواب می‌دیدم شب که میشه درد بازو می‌گیری روزا هم که دست به پهلو می‌گیری مگه قهری مگه من نامَحرَمَم فاطمه! چرا ازم رو میگیری؟! شمع خونواده‌مون سوسو نزن ما که هستیم، خونه رو جارو نزن شونه‌ی موهای زینب پای من دیگه به دست شکسته رو نزن درد بی‌نوایی رو چیکار کنیم غصه‌ی جدایی رو چیکار کنیم با غریب مدینه کنار میام بگو کربلایی رو چیکار کنیم کاشکی تویِ باغمون خزون نبود گل یاسم اینهمه جوون نبود اینا که نشد چی میشه لااقل خونه‌مون مقتل بچه‌مون نبود اومدم پیشت که شرحِ حال کنم اومدم این و ازت سوال کنم پایِ من جوونیت و دادی حالا دیگه من چی رو باید حلال کنم *شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ . 📋 چقدر گریه کردم برای غمات ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ چقدر گریه کردم برای غمات چقدر گریه کردی بمیرم برات نمی‌خوام علی جان چشات تَر بشه می‌ترسم یه لحظه بگیره صدات تو نُه سالی که توی خونت بودم تو نُه سالی که دل به عشقت دادم نشد چیزی و از تو پنهون کنم بجز اینکه تو کوچه گیر افتادم تو کوچه سر من به دیوار خورد تو کوچه حسن بی‌هوا پیر شد راه خونه‌ت و زهرا گم کرده بود ببخشید یه خورده اگه دیر شد بخند تا که دردام سَبُک‌تر بشه بخند تا که حال منم جا بیاد به هیچکی نگفتم قرار بوده که همین روزا محسن به دنیا بیاد ‌.
. طوری شده خانه حسن هر بار می گرید انگار همراهش در و دیوار می گرید رازی میان سینه دارد که نمی گوید هر وقت کوچه می رود بسیار می گرید از آن زمان که پا به در کوبیده شد انگار در میزند بر سینه و دیوار می گرید وقتی که مادر دست بر دیوار میگیرد دیوارهای خانه با این کار می گرید بعد از سه ماه از بسترش پا شد، دلیلش چیست؟ دلدار می خندد ولیکن یار می گرید همسایه ها گفتند حال محسنت خوب است؟ فضه از این حرف کنایه دار می گرید پیراهنی می دوزد و با یاد عاشورا هر بار سوزن می زند انگار می گرید .