❣﷽❣
🥀 #روضه_حضرت_زینب_س 4
🥀 #دفتری_زینب س 4
🥀#بازگشت_کاروان_به_مدینه
🌿بر نور دل و دیده زهرا صلوات
🌿بر دخت گرانمایه مولی صلوات
🌿برمظهر صبروحلم وایمان وشرف
🌿بر یاورِ دین زینبِ کبری صلوات
❤️(#دعای_فرج)
💥السلام علیک یا بنتَ امیرالمومنین، السلام علیک یا ام المصائب، السلام علیکِ يا عقیلة بنی هاشم، یا زینب س یا زینب س💥
🌾کسی که رنج فراوان کشید زینب بود
🌾کسی که شادیِ دوران ندید زینب بود
🌾به چهار سالگی یتیمی از غم مادر
🌾کسیکه رنجچهل سالهکشیدزینب بود
🌾به راه کرببلا تا زِ راه شـــام خـــراب
🌾کسی که پای برهنه دوید زینــب بود
🌾بدید بر سر نی، رأس پُر زخون حسین
🌾کسیکهسرشبهمحمل شکستزینب بود
🌾میان آن در و دیــوار و شعـلهٔ آتش
🌾کسی که نالهٔ مـــادر شنیــد زینب بود
⬅️امروز دلهارو ببریم حرم بیبی زینب..
ان شالله یه روزی کنار حرمش ناله بزنی..
امروز از چشات بخواه برا بی بی زینب گریه کنه، زینب ام المصائبه، پیغمبر بشارت داده برا کسی که برا خانم زینب گریه کنه..
🌿فرمود: پاداش اون مثل کسیه که برا حسین ع گریه کنه،
⬅️یه روز آقا امیرالمومنین فرمود زینب جان ، پسر جعفر طیار عبدالله ازت خواستگاری کرده،،
فرمود بابا هر چی شما بفرمایید،،
فرمود واقعا دنبال رو باباش طیاره. گفت:بابا هر چی شما بگین من قبول میکنم،،
فقط یه شرط دارم، اونم چون شرط مال مادرمه میگم، اگه قبول کرد منم برای ازدواج مانعی نمی بینم،
بابا من از حسینم جدا نمیتونم باشم...
اگه حسینم سفری داشته باشه، همراه حسین باید برم...
از الان اجازه شرعیشو به من بده قبول میکنم..
به عبدالله گفتن، گفت: من غلام شما خاندانم، هر چی شما بگین همونه..
آقا امیرالمومنین اومدن پیش بیبی زینب،،
فرمودند:زینب جان عبدالله قبول کرد.
⬅️سوز⬅️صدا زد بابا من نمیتونم بدون جسینم زندگی کنم،
لذا از وقتی که تو مدینه بودند روزی یک بار باید حسینو میدید
⏪شاید شنیده باشید ام سلمه میگه،،
اومدم خونه عروس دیدم داره گریه میکنه،،
(خانم جان تازه عروسی چرا گریه میکنی..تازه عروس که گریه نمیکنه)
یاد مادر افتادید.، (نه، بالاتر از مادرم)
خانم جان یاد پدر افتادید،( نه بالاتر)
(چه شده خانم جان)
⬅️سوز⬅️
فرمود سه روزه حسینمو ندیدم..
ام سلمه میگه الان میرم این خبرو به حسینت میدم،
⬆️اوج و سوز⬆️میگه اومدم دیدن امام حسین..
دیدم داره گریه میکنه، صدا ام سلمه سه روزه زینبم رو ندیدم..
هر دو عاشق هم بودن علاقهٔ شدیدی به هم داشتن،
🔅آخ میون همه دلها امون از دل زینب🔅
(زمزمه کن)➡️
🔶آی دلای کربلایی، دل عالمی بسوزه برا دل زینب..
کدوم روضه رو بخونم نام بیبی زینب نباشه، هر روضه ای شما بخونی نام بیبی زینب میاد
♦️♦️((هر روضه رو میشه اینجا خوند ))
🔅مدینه زینبه...( روضه پیامبر، حضرت زهرا س، امام حسن ع)
🔅آخ کربلا زینبه(روضه کربلا حضرت عباس ..حضرت علی اکبر..حضرت علی اصغر...هر چی....)
🔅آخ قتلگاه زینبه(روضه قتلگاه)
🔅دم دروازه کوفه زینبه(روضه اسرا... وقایع شام...)
🔅خرابه شام زینبه(روضه حضرت رقیه س)
🔅آخ اربعین کربلا زینبه(روضه اربعین)
🔅برگشت کاروان به مدینه زینبه
آخ ..
یه لحظه رو یاد کنم و التماس دعا...
⬅️لحظه ای کاروان برگشت مدینه، عبدالله ابن جعفر همسر بیبی زینبه، دوید جلوی کاروان ، آی کاروانیا بگید ببینم همسرم زینب کجاست..
یه کَجاوِه ای رو نشونش دادن گفتن خانمت زینب تو این کجاوه نشسته..
رفت جلو پردهٔ کجاوه رو زد بالا
یه خانمی رو دید..
صدا زد خانم بگو ببینم همسرم زینب کجاست..
آی جوون دارا...آی حاجت مندا...آی گرفتارا...آی مریض دارا...
بگم و التماس دعا
⬅️ سوز و اوج⬅️
یه وقت عبدالله نگاه کرد دید صدای ناله ای بلند شد..
عبدالله..
عبدالله..
من زینبم عبدالله، چرا نمیشناسی؟؟
صدا زد:
(دشتی)
🌾آخ اگر تو زینبی کو پس حسینت
( مگه نمیگفتی بی حسین نمیتونم باشم )
🌾آخ اگر تو زینبی کو پس حسینت
🌾اگر تو زینبی کو نور عینت
🌾اگر تو زینبی چرا رنگت پریده
🌾اگه تو زینبی چرا موهات سپیده
✨ حسینت کو✨
الهی خواهری که داغ برادر دیده بینمون نباشه..
خواهر برادر و خیلی دوست داره..
الهی نبینی اونچه که زینب دید..
صدا زد عبدالله داغ برادر دیدم عبدالله..
تن بی سر حسینم رو دیدم عبدالله...
رأس حسین به نیزها دیدم عبدالله...
🍂آخ میون همه دلها امون از دل زینب🍂
🌾تمام ذکر زینب یا حسیــــن است
🌾وجودش لحظه لحظه با حسین است
🌾قنــــوت نیــــمه شبهای خواهــــر
🌾زیارتنامـــهٔ مولا حسیـــــن است
🍁هر چقدر ارادت داری به ابی عبدالله به ناله های دل بیبی زینب به اشک و آه و گریه های خانم زینب کبری سه مرتبه ناله بزن بگو🍁
✨ یا حسیـــــــن✨
👇 لطفا صلوات حذف نشه👇
💥هدیه به خانم فاطمه معصومه سلام الله علیها (صلوات)💥
#روضه_دفتری
.
#شب_سوم_محرم
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
متن روضه 2 #حضرت_رقیه
🔸منم آن گنج الهی که به ویرانه نهانم
🔸گر چه طفلم به خدا بانوی ملک دو جهانم
امشب دلها رو روانه کنیم...
کنار حرم با صفای بی بی رقیه سلام الله علیها...
امشب به یاد غربت نازدانه ابی عبدالله اشک بریزیم...
🔸ابر سیلی است نقاب رخ همچون قمر من
🔸چادر عصمت زهراست همانا به سر من
نميدونم دختر سه ساله دارید یا نه...
حتما همتون دیدید...
دخترها علاقه خاصی به بابا دارن...
اصلا معروفه...
میگن دخترها بابایی هستند...
آنهایی که دختر دارند بهتر میفهمن چی ميگم...
خدا نکنه کسی این دختر بچه رو اذیت کنه...
میگه بزار بابام بیاد...
شکایتت رو به بابام میکنم...
خدا نکنه زخمی رو بدن دختر بچه باشه...
میگه بزار بابام بیاد...
بهش نشون میدم...
بهش ميگم...
🔸دم به دم بر جگرم زخم روی زخم نشسته
حالا میخواهی درد دل نازدانه حسین رو گوش بدی بسم الله...
🔸دم به دم بر جگرم زخم روی زخم نشسته
🔸دلم از داغ کباب و سرم از سنگ شکسته
چقدر بهش سنگ زدند...
چقدر بهش تازیانه زدند...
چقدر سیلی زدند...
یاصاحب الزمان...
🔸رخ نیلی، لب عطشان، دل خونین، تن خسته
اما...
🔸گره از خلق گشایم به همین بازوی بسته
امشب اگه با ابی عبدالله کار داری....
آقا رو به نازدانه اش قسم بده...
اگه گرفتاری، مریضداری، حاجت داری،
اگه کربلا میخواهی...
بگو حسین جان...
تو رو به صورت سیلی خورده دختر سه ساله ات قسم...
امشب دیگه دست خالی ردمون نکن...
🔸طواف شمع چون پروانه می کرد
🔸به دستش موی بابا شانه می کرد
تا سر بابا رو گذاشتند جلو دختر بچه صدا زد بابا...
چه بلایی سرت آوردن...بابا...
🔸سر و روی پدر را پاک می کرد
🔸برایش عقده ی دل باز می کرد
صدا زد بابای خوبم...
🔸به قربان سر نورانی تو
🔸چرا خون ریزد از پیشانی تو
يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي خَضَبكَ بِدِمائكَ
🔸رخ من نیلی از سیلی است بابا
🔸لبان تو چرا نیلی است بابا
بابا کی با چوب به لب و دندانت زده...
اما میخام بگم...
بابای خوبم...
🔸تو از چوب جفا داری نشانه
🔸مرا باشد نشان از تازیانه
اگه با چوب به لب و دندان تو زدن...
اما به منم تازیانه زدن...
🔸مرا باشد نشان از تازیانه
بابا دیگه طاقت تازیانه ندارم...
طاقت سیلی خوردن ندارم...
طاقت سنگ خوردن ندارم...
🔸ز تو دارم تمنا جان بابا
🔸مرا با خود ببر در نزد زهرا
#روضه_حضرت_رقیه
👇
705.9K
# نوحه حضرت رقیه سلام الله علیها
✍ #اثر طبع : شاعر و مداح اهل بیت خانم بخشی
#سبک: از سفر رسیدم وای🥀
#ارکان: زمینه
🎤#مداح: جناب استاد پیرزاده
🖤🥀🖤🥀🖤🥀
سرگشته و حیرانم
دیده خون و گریانم
سنگ و طعنه دشمن
(آتش زده بر جانم) ۲
ای بابا حسین جانم....۴
🖤🥀🖤
یارو یاورم اومد
مهر انورم اومد
بهر دیدن دختر
(آن تاج سرم اومد) ۲🥀
از سفر رسیده ای بابا
نور دیده ئی بابا
خون چکد ز لبهایت
( خون چکیده ای بابا)۲🥀
ای بابا حسین جانم... ۴
🖤🥀🖤
اکبرم چه شد بابا؟
اصغرم چه شد بابا؟
تشنه لب عموجانم
( یاورم چه شد بابا) ۲🥀
ای بابا حسین جانم ....۴
ای نگار من بابا
بی قرار من بابا
در خرابه هم هستی
(دلفکار من بابا) ۲🥀
ای بابا حسین جانم...۴
🖤🥀🖤
دخترت فدای تو
جان دهد برای تو
شد اسیر غمهایت
(غرق در عزای تو)۲🥀
ای بابا حسین جانم...۴
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
🥀🖤🥀🖤🥀🖤🥀
❣﷽❣
🔘 #دفتری_علی_ع (5)
🔘 #روضه_حضرت_علی_ع
🔘گریز به روضه حضرت رقیه س
▪️به علی فاتح خیبر صلوات
▪️به علی شافع محشر صلوات
▪️به علی همسر والای بتول
▪️به علی ساقی کوثر صلوات
(دعای فرج)
🔷️السلامُ عَلَیْکَ یا عَلیُ بْنِ أبیطالب ع ️،
️السلام عَلَیْکَ یا أَمِینَ اللهِ فِی أَرْضِهِ… وَ حُجَّتَهُ عَلَى عِبَادِهِ…
السلاَمُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَ الْوَصِیِّینَ…
السلاَمُ عَلَیْکَ یا وَصِیَّ رَسُولِ الله…
️السلامُ عَلَیْکَ یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع…
یا علی 3
➖بر غم عشقت یاعلی ,من مبتلایم
➖ که تو سلطانی و ، من فقیرم
➖آرزویم بُود به وقت مُردن
➖یا علی گویم و آندم بمیرم
➖من بنده تو مولایی
➖من قطره تو دریایی
➖ای سید و مولایم۲
➖دل خسته و غمینی
➖ تو اولین مظلومی
✨یا سیدی یا حیدر
(آقا جان)
➖ای خاک کویت طلا
➖ این دل شده مبتلا
➖کن قسمتم کربلا
✨یا سیدی یا حیدر
⬅️ امروز بریم در خانه امیرالمومنین …
آی عاشقان امیرالمومنین …
⬅️اصبغ ابن نباته میگه ، بعد از ضربت خوردن علی،مردم همه با کاسه های شیر جمع شده بودند دم در خونه امیرالمومنین…های های گریه میکردن…
یه وقت امام حسن اومد صدا زد همه برید خونه هاتون ، بابام ممنوع الملاقاته…
میگه همه رفتن من پشت در نشستم ، زانوهای غم بغل گرفتم گریه میکردم
(امام حسن اومد صدا زد اصبغ مگه نگفتم همه برن, بابام ممنوع الملاقاته)
گفتم آقا جان میخام برم ، اما دلم اینجا جامونده, پاهام یاری نمیده، من آقامو میخام ، یه عمر زیر سایه علی بودم همه هستیم تو این خونه است، کجا برم…
تا علی رو نبینم این دلم آروم نمیگیره
صدای گریه و ناله اصبغ رو امیرالمومنین شنید
چه خبره...
چی شده..
این صدای ناله کیه؟ این صدای گریه کیه؟
گفتن آقا جان اصبغ ابن نباته است میخاد شما رو ببینه...
(هر چی گفتیم بره قبول نکزد،امیرالمومنین اجازه داد اصبغ وارد شد)
چی میخام بگم
میخام بگم در خانه امیرالمومنین رو همه بازه… مشگل گشای عالم علیه
یا علی ۲
امروز بگو آقا جان قربون مظلومیتت برم ، قربون غربتت برم آقا
ای اول مظلوم عالم علی…
آقا جان ما امروز اومدیم در خونت ، در خونتو باز کن… آقا مارو از در خونت رد نکن
آقا شب اول قبر فراموشم نکن
🔘آنقدر در میزنم این خانه را
🔘تا ببینم روی صاحب خانه را
اصبغ ابن نباته میگه، وقتی وارد شدم، دیدم علی بستر نشین شده، هی پاهاشو رو زمین میکشه، گفتم ای کاش کور بودم این لحظه رو نمیدیدم
(دیدم یه دستمال زردی به سر آقا بستن، معلوم نیست دستمال زردتره یا صورت مولا
اشکم در اومد
آخ … یا علی ۳
(ناله میکردم گریه میکردم)
یه وقت امیرالمومنین فرمود اصبغ گریه نکن من دارم به آرزوم میرسم,من دارم به فاطمه ام میرسم
(گفتم آقا جان من بخاطر دوری شما گریه میکنم… چجوری دوریتونو تحمل کنم)
این اصبغ بود اینهمه ناله کرد گریه کرد
(اوج) اما میخام بگم امان از دل زینب س
امان از دل حسن ع
امان از دل حسین ع
امان از دل ابالفضل ع
⬅️ (نمیدونم خونه ی بی بابا دیدی یا نه)
خونه ای که بابا نداره صفا نداره
(آی اونایی که بابا دارید قدر باباها تونو بدونید)
آخه بابا چشم و چراغ خونه است، صفای خونه به وجود پدره
اما اونایی که پدر از دست دادن، امروز برا بابا دعا کنن
(داغ بابا خیلی سخته)
امروز دلتو بزار کنار دل زینب…تو مصیبت بابا اونی که بهش سخت گذشته شاید بی بی زینب باشه
(دشتی)
🔘آخ بنال ای دل که زینب خونجگر شد
🔘نصیبش ناله و آه سحر شد
(بابا داری یا نه)
🔘پدر ای رونق کاشانه من
🔘که بودی چلچراغ خانه من
🔘برفتی از کفم ای داد بیداد
🔘صفا دیگر ندارد خانه من
خانم جان علاقه زیادی به بابا داشتی ، بابا رو خیلی دوست داشتی
(دختر علاقه خاصی به بابا داره دیگه)
بی بی جان نمیدونم چه کشیدی ، وقتی فرق شکافته بابا دیدی ، ناله زدی, گریه کردی, آخ بابا بابا گفتی
(خانم جان فرق شکافته بابا دیدی طاقت نیاوردی)
(آخه دختره طاقت نداره )
آی جوون دارا ، آی مریض دارا ، آی حاجت دارا…
میخوام بگم چه کشید سه ساله ابی عبدالله کنج خرابه شام
سر بابارو بغل گرفت ناله زد
(شروع کرد با سر بریده بابا درد دل کردن)
باباااا ۴
▪️به قربان سرت بابا
▪️بگردد دخترت بابا
▪️کدامین دست کین آخر
▪️بریده حنجرت بابا
▪️تُرا ای لالهٔ زهرا
▪️که از شاخه جدا کرده
▪️مرا چون بلبل شیدا
▪️به داغت مبتلا کرده
▪️الهی بشکند دستی
▪️که رگهای تو ببریده
▪️نداده گوئیا آبت
▪️ که لبهای تو خشکیده
حسین جانم ۴
🔷هر چقدر ناله داری به سوز جگر سه ساله ابی عبدالله صدای ناله تو بلند کن
سه مرتبه ناله بزن بگو یا حسین
🔸بر طاق جنّان حک شده سیمای رقیه
🔸خورشید اسیرِ رخِ زیبای رقیه
🔸مهتاب كه شبها دل عالم برباید
🔸یک نور ز رخسارِ دل آرای رقیه
(حسن ثابت جو)
🔳(به نیت حاجت حاجتمندا، شفا مرضان اسلام، بلاخص مریضین منظور ، محمدی صلوات هدیه کن)
صلوات حذف نشه لطفا👇👇
🌹هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها صلوات
|⇦•عمریست بی قرار...
#مناجات و توسل به امام زمان روحی له الفدا اجرا شده ۲۹ ماه صفر ۱۴۰۱به نفس حاجمحمد رضا طاهری •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
عمریست بی قرار، به سر می بریم ما
بر این قرار تا نفس آخریم ما
همراز روضه ها و نوا خوان نوحه ها
دمساز سوز سینه و چشم تریم ما
ما را به سر هوای شهیدان بی سر است
از سر گذشته ایم چو بر این سریم ما
نام حسین محشر عظمای جان ماست
جان دادگان زنده ی این محشریم ما
محشر به پا کنیم به فریاد یا حسین
امروز لشگر شه بی لشگریم ما
ما را به دست، پرچم صبر و بصیرت است
با عشق و شور همدم و همسنگریم ما
ما امّت نُه دی و اهل حماسه ایم
مرد جهاد و هم قدم حیدریم ما
حرف ولیّ ماست که “من انقلابی ام”
در راه انقلاب زِ جان بُگذریم ما
با طلحه و زبیر بگویید تا ابد
عمّار وار همنفس رهبریم ما
“الفتنهُ أشدُّ مِنَ القَتل” خوانده ایم
هرگز زِ جرم فتنه گران نَگذریم ما
با فاتحان بدر؛ زِ سازش سخن مگو
امروز رهسپار دژ خیبریم ما
چَشم انتظار منتقم آل مصطفی
چَشم انتظار معرکه ی آخریم ما
یا صاحب الزمان...#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
1401070203.mp3
17.91M
|⇦•عمریست بی قرار.
#مناجات وتوسل به امام زمان روحی له الفدا اجرا شده ۲۹ماه صفر ۱۴۰۱ به نفس حاجمحمد رضا طاهری •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
سه کار است که شیعه
باید هر روز آن را انجام دهد:
-خواندن دعای عهد
-دعای فرج
-سه بارسوره توحید و هدیه آن به #امام_زمان (عجل الله تعالی فرجه الشّریف)
|میرزا جواد آقا ملکی تبریزی|
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
|⇦•یه فکری واسه ی..
#زمزمه و توسل ویژهٔ شهادت امام رضا علیه السلام اجرا شده ۲۹ ماه صفر ۱۴۰۱به نفس حاج محمد رضا طاهری •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
یه فکری واسه ی بدی حالم کن
ساعات آخره بیا حلالم کن
رفیق شدن با این گریه ها روز به روز
شرمندتم آقا که زنده ام هنوز
حال دلم آقا فقط با روضته که روبه راه میشه
اگه جداشم از سیاهیا بازم دلم سیاه میشه
تو که یه عمر سایه ات روی سرم بود
اگه که امسال سال آخرم بود
من توی قبر میگم حسین آقامه
تو هم بیا بگو که نوکرم بود
«حسین آه ...»
عبای خاکیشو کشیده رو سرش
هی میخوره زمین به یاد مادرش
دست و پا میزنه میسوزه پیکرش
بازم خداروشکر ندیده خواهرش
ندیده خواهرش
که داره خون میاد از گوشهٔ لباش
ندیده خواهرش
که از عطش دیگه در نمیاد صداش
امّا..
فدای خواهری که توی گودال
برادرش رو زیر دست و پا دید
عقیق شو تو دست ساربونو
سرش رو دست شمر بی حیا دید
«حسین آه »#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
4_5899729620822920679.mp3
16.31M
|⇦•یه فکری واسه ی...
#زمزمه وتوسل ویژهٔ شهادت امام رضا علیه السلام اجرا شده ۲۹ماه صفر ۱۴۰۱ به نفس حاج محمد رضا طاهری •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
امام باقر(ع)، از جدّش، از امیرالمؤمنین(ع) نقل کرده است که پیامبر(ص) فرمود: پاره ای از پیکر من در خراسان دفن خواهد شد، هر گرفتاری که او را زیارت کند، خدا ناراحتی او را برطرف سازد، و هر گنهکاری که به زیارت او رود، خداوند گناه او را ببخشد.
📚 عیون اخبار الرضا(ع) 2:257؛ امالی صدوق:119
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
اللهم عجل لولیک الفرج
مجنون المهدی(عج)
علی اکبراعتمادی فر"سلیمانی" :
دوستت دارم امام زمانم
مهدی(عج)جان
اللهم عجل لولیک الفرج
بگذار به خیرگی زبانزد باشم
در چشم تمام کورها بد باشم
در ولوله ی سپاه سفیانی ها
سرباز امام عصر(عج) باید باشم
اللهم عجل لولیک الفرج
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
《♡🏴همراه با کاروان از مدینه تا شام(سوریه)♡》
اين جا قصر يزيد است و او اكنون بر تخت خود نشسته و بزرگان شام را دعوت كرده است تا شاهد جشن پيروزى او باشند.
سربازان، سر امام حسين(ع) را داخل قصر مى برند. يزيد دستور مى دهد سر را داخل طشتى از طلا بگذراند، و در مقابل او قرار دهند.
همه در حال نوشيدن شراب هستند و يزيد نيز، مشغول بازى شطرنج است
نوازندگان مى نوازند و رقّاصان مى رقصند. مجلس جشن است و يزيد با چوب بر لب و دندان امام حسين(ع) مى زند و خنده مستانه مى كند و شعر مى خواند :
لَعِبَت هاشم بالملك فلا خبرٌ جاءَ و لا وحيٌ نَزَل...
بنى هاشم با حكومت بازى كردند، نه خبرى از آسمان آمده است و نه قرآنى، نازل شده است. كاش پدرانم كه در جنگ بَدْر كشته شدند، زنده بودند و امروز را مى ديدند. كاش آنها بودند و به من مى گفتند: "اى يزيد، دست مريزاد!". آرى! من سرانجام، انتقام خون پدران خود را گرفتم
همگان از سخن يزيد حيران مى شوند كه او چگونه كفر خود را آشكار نموده است. در جنگ بدر بزرگان بنى اُميّه با شمشير حضرت على(ع)، به هلاكت رسيده بودند و از آن روز بنى اُميّه كينه بنى هاشم را به دل گرفتند.
آنها همواره در پى فرصتى براى انتقام بودند و بدين گونه اين كينه و كينه توزى به فرزندان آنها نيز، به ارث رسيد، امّا مگر شمشير حضرت على(ع) چيزى غير از شمشير اسلام بود؟ مگر بنى اُميّه نيامده بودند تا پيامبر را بكشند؟ مگر ابوسُفيان در جنگ اُحُد قسم نخورده بود كه خون پيامبر را بريزد؟
حضرت على(ع) براى دفاع از اسلام، آن كافران را نابود كرد. مگر يزيد ادّعاى مسلمانى نمى كند، پس چگونه است كه هنوز پدران كافر خود را مى ستايد؟
چگونه است كه مى خواهد انتقام خون كافران را بگيرد؟ اكنون معلوم مى شود كه چرا امام حسين(ع) هرگز حاضر نشد با يزيد بيعت كند. آن روز كسى از كفر يزيد خبر نداشت، امّا امروز همه متوجه شده اند كه اكنون كسى خليفه مسلمانان است كه حتّى قرآن را هم قبول ندارد.
به هر حال، يزيد سرمست پيروزى خود است. او مى خندد و فرياد شادى برمى آورد.
ناگهان فريادى بلند مى شود: "اى يزيد! واى بر تو! چوب بر لب و دندان حسين مى زنى؟ من با چشم خود ديدم كه پيامبر اين لب و دندان را مى بوسيد".
او ابو بَرْزَه است. همه او را مى شناسند او يكى از ياران پيامبر است.
يزيد به غضب مى آيد و دستور مى دهد تا او را از قصر بيرون اندازند.
* * *
يزيد اجازه ورود كاروان اسيران را مى دهد. درِ قصر باز مى شود و امام سجّاد(ع) و ديگر اسيران در حالى كه با طناب به يكديگر بسته شده اند، وارد قصر مى شوند.
دست همه اسيران به گردن هاى آنها بسته شده است.
آنها را مقابل يزيد مى آورند. نگاه كن! هنوز غُلّ و زنجير بر گردن امام سجّاد(ع) است، گويى از كوفه تا شام، غُلّ و زنجير از امام جدا نشده است.
اسيران را در مقابل يزيد نگه مى دارند تا اهل مجلس آنها را ببينند. يكى از افراد مجلس، دختر امام حسين(ع) را مى بيند و از زيبايى او تعجّب مى كند. با خود مى گويد خوب است قبل از ديگران، اين دختر را براى كنيزى از يزيد بگيرم.
او به يزيد رو مى كند و مى گويد: "اى يزيد، من آن دختر را براى كنيزى مى خواهم".
فاطمه، دختر امام حسين(ع)، در حالى كه مى لرزد، عمّه اش، زينب را صدا مى زند و مى گويد: "عمّه جان! آيا يتيمى، مرا بس نيست كه امروز كنيز اين نامرد بشوم".
زينب رو به آن مرد شامى مى كند و مى گويد: "واى بر تو، مگر نمى دانى اين دختر رسول خداست؟".
مرد شامى با تعجّب به يزيد نگاه مى كند. آيا يزيد دختران پيامبر را به اسيرى آورده است؟ او فرياد مى زند: "اى يزيد، لعنت خدا بر تو! تو دختران پيامبر را به اسيرى آورده اى؟ به خدا قسم من خيال مى كردم كه اينها، اسيران كشور روم هستند".
يزيد بسيار عصبانى مى شود. او دستور مى دهد تا اين مرد را هر چه سريع تر به جرم جسارت به مقام خلافت، اعدام نمايند.
يزيد از بيدارى مردم مى ترسد و تلاش مى كند تا هرگونه جرقه بيدارى را بلافاصله خاموش كند.
او بر تخت خود تكيه داده است و جامِ شرابى به دست دارد. سر امام حسين(ع)مقابل اوست و اسيران همه در مقابل او ايستاده اند.
امام سجّاد(ع) نگاهى به يزيد مى كند و مى فرمايد: "اى يزيد! اگر رسول خدا ما را در اين حالت ببيند با تو چه خواهد گفت؟"
🏴همراه با کاروان از مدینه تا شام *🏴#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
همه نگاه ها به اسيران خيره شده و همه دل ها از ديدن اين صحنه به درد آمده است.
يزيد تعجّب مى كند و در جواب مى گويد: "پدر تو آرزوى حكومت داشت و حق مرا كه خليفه مسلمانان هستم، مراعات نكرد و به جنگ من آمد، امّا خدا او را كشت، خدا را شكر مى كنم كه او را ذليل و نابود كرد".
امام جواب مى دهد: "اى يزيد، قبل از اينكه تو به دنيا بيايى، پدران من يا پيامبر بودند يا امير مگر نشنيده اى كه جد من، على بن ابى طالب در جنگ بَدْر و اُحُد پرچمدار اسلام بود، امّا پدر و جد تو پرچمدار كفر بودند!".
يزيداز سخن امام سجاد(ع) آشفته مى شود و فرياد مى زند : "گردنش را بزنيد"
ناگهان صداى زينب در فضا مى پيچد: "از كسى كه مادربزرگش، جگرِ حمزه سيدالشهدا را جويده است، بيش از اين نمى توان انتظار داشت"
مجلس، سراسر سكوت است و اين صداىِ على(ع) است كه از حلقوم زينب(س)مى خروشد:
آيا اكنون كه ما اسير تو هستيم خيال مى كنى كه خدا تو را عزيز و ما را خوار نموده است؟ تو آرزو مى كنى كه پدرانت مى بودند تا ببينند چگونه حسين را كشته اى.
تو چگونه خون خاندان پيامبر را ريختى و حرمت ناموس او را نگه نداشتى و دختران او را به اسيرى آوردى؟ بدان كه روزگار مرا به سخن گفتن با تو وادار كرد وگرنه من تو را ناچيزتر از آن مى دانم كه با تو سخن بگويم.
اى يزيد! هر كارى مى خواهى بكن، و هر كوششى كه دارى به كار بگير، امّا بدان كه هرگز نمى توانى ياد ما را از دل ها بيرون ببرى.
تو هرگز به جلال و بزرگى ما نمى توانى برسى
شهيدانِ ما نمرده اند، بلكه آنها زنده اند و در نزد خداى خويش، روزى مى خورند.
اى يزيد! خيال نكن كه مى توانى نام و يادِ ما را از بين ببرى! بدان كه ياد ما هميشه زنده خواهد بود.
يزيد همچون مارى زخمى به گوشه اى مى خزد. سخنان زينب(س) او را در مقابل ميهمانانش حقير كرده است. او ديگر نمى تواند سخن بگويد
آرى! بار ديگر زينب افتخار آفريد. او پاسدار حقيقت است و پيام رسان خون برادر
همه مهمانان يزيد از ديدن اين صحنه ها حيران شده اند. يزيد ديگر هيچ كارى نمى تواند بكند، او ديگر كشتن امام سجّاد(ع) را به صلاح خود نمى بيند و دستور مى دهد تا مهمانان بروند و غُل و زنجير از اسيران باز كنند و آنها را به زندان ببرند.
كاش يزيد اسيران را به زندان مى برد. حتماً تعجّب مى كنى!
آخر تو خبر ندارى كه يزيد، اسيران را در خرابه اى برده است. در اين خرابه كه كنار قصر يزيد است، روزها آفتاب مى تابد و صورت ها را مى سوزاند و شب ها سياهى و تاريكى هجوم مى آورد و بچّه ها را مى ترساند. نه فرشى، نه رو اندازى، نه لباسى و نه چراغى...
سربازان شب و روز در اطراف خرابه نگهبانى مى دهند. مردم شام براى ديدن اسيران مى آيند و به آنها زخم زبان مى زنند.
هنوز بسيارى از مردم اين اسيران را نمى شناسند. خدايا! چه وقت حقيقت را خواهند فهميد؟ شب ها و روزها مى گذرد و كودكان همچنان بى قرارى مى كنند. خدايا، كى از اين خرابه بيرون خواهيم آمد؟
امشب، سكينه، دختر امام حسين (ع)، رؤيايى مى بيند:
محملى از نور بر زمين فرود مى آيد. بانويى از آن پياده مى شود كه دست بر سر دارد و گريه مى كند. خدايا! آن بانو كيست كه به ديدن ما آمده است؟
ــ شما كيستى كه به ديدن اسيران آمده اى؟
ــ دخترم، مرا نمى شناسى؟ من مادر بزرگت، فاطمه زهرا هستم.
سكينه تا اين را مى شنود، در آغوش او مى رود و در حالى كه گريه مى كند، مى گويد: "مادر! پدرم را كشتند و ما را به اسيرى بردند".
سكينه شروع مى كند و ماجراهاى كربلا و كوفه و شام را شرح مى دهد. اشك از چشمان حضرت زهرا(س) جارى مى شود.
او به سكينه مى گويد: "دخترم! آرام باش، كه قلب مرا سوزاندى! نگاه كن، دخترم! اين پيراهن خون آلود پدرت حسين(ع) است، من تا روز قيامت، يك لحظه هم اين پيراهن را از خود جدا نمى كنم"
اين جاست كه سكينه از خواب بيدار مى شود.
* * *
شب ها و روزها مى گذرد...
نيمه شب، دختر كوچك امام حسين(ع) از خواب بيدار مى شود، گمان مى كنم نام او رقيّه است.
او با گريه مى گويد: "من الآن پدر خود را در خواب ديدم، باباى من كجاست؟".
همه زنان گريه مى كنند. در خرابه شام غوغايى مى شود. صداى ناله و گريه به گوش يزيد مى رسد. يزيد فرياد مى زند:
ــ چه خبر شده است؟
ــ دختر كوچک حسين، سراغ
مأموران سر امام حسين(ع) را نزد دختر می آورند.
خدایا گناهان ما بریز
آبروی ما نریز
خدایا عاقبت منو"مجنون المهدی(عج)ختم بخیرکن
وخداوامام زمان ازمون راضی وبنده ی خوبی برای خدا باشیم
خدایا من و"مجنون المهدی(عج) زمان ظهورکنارصاحبمون امام زمان وجزءیارانش قراربده
آمین یا رب العالمین
اللهم عجل لولیک الفرج۱۴یا۱۴۰ #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
|⇦•تشنه ام ....
#روضه و توسل به کریم اهل بیت امامحسن مجتبی علیه السلام اجرا شده به نفس حجت الاسلام میرباقری •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم وَ أَهْلِکْ أَعْدائِهمْ أَجْمَعین ....
یااَبا مُحَمَّدٍ یاحَسَنَ بنِ عَلِیِ اَیُّهَا المُجتَبی یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه..
تشنه ام تشنه زِ پا تا سرِ من می سوزد
کارِ زَهر است که بال و پر من می سوزد
بس که در سینه ی خود شعله ی ماتم دارم
از دم و بازدمم بِستر من می سوزد
باز هم روی لبم قِصّه ی مادر گُل کرد
باز هم در نظرم مادر من می سوزد
بر لبم روضه ی «لایوم کیوم العاشور»
عالَم از زمزمه ی آخر من می سوزد
چِشم وا کردم و دیدم که به صحرای غمی
خیمه هایی ست که دور و بر من می سوزد
دختری می دود و روی لبش این آواست:
عمّه دریاب مرا معجر من می سوزد
حجله ای زیر سُم اسب به پا شد دیدم
با تن لِه شده نیلوفر من می سوزد
در سراشیبی گودال در آغوش حسین
تن بی دستِ گلِ پرپر من می سوزد
آخرین زمزمه از تشنه ی گودال آمد:
قطره ای آب خدا حنجر من می سوزد
آن طرف غارت پیراهن و خُود و نعلین
این طرف لَطمه زنان خواهر من می سوزد
«صلی الله علیک یااباعبدالله و رحمت الله و برکاته»