❖﷽❖
#ملائک_و_امام_حسین_علیه_السلام
#احادیث_حسینی
🕊فرشتگان كربلا
📜عن أبان بن تغلب، قال: قال أبو عبد اللّه عليه السّلام:
إنّ أربعة آلاف ملك عند قبر الحسين عليه السّلام شعث غبر يبكونه إلى القيامة،
رئيسهم ملك يقال له: منصور.
فلا يزوره زائر إلاّ استقبلوه
و لا يودّعه مودّع إلاّ شيّعوه
و لا يمرض إلاّ عادوه،
و لا يموت إلاّ صلّوا على جنازته و استغفروا له بعد موته.
📝ابان بن تغلب گويد كه امام صادق عليه السّلام گفت:
🕊«چهار هزار فرشته، آشفته و خاكآلود، كنار قبر امام حسين عليه السّلام هستند كه تا روز رستاخيز بر او مىگريند.
🌠رئيس آنان فرشتهاى است كه او را «منصور» گويند.
❣ هرزائرى كه حضرتش را زيارت كند، به پيشواز او مىشتابند،
❣و هروداعكنندهاى كه او را وداع گويد توديعاش مىكنند.
❣ هرزائرى كه بيمار گردد عيادتش مىكنند.
❣ و اگر زائرى بميرد بر جنازهاش نماز مىخوانند و پس از مرگش، براى او استغفار مىكنند.»
📚مقتل الحسين (ع) به روايت شيخ صدوق (قده)، صفحه 238
کانال قرآن و امام حسین علیه السلام در تلگرام
کانال قرآن و امام حسین علیه السلام در ایتا
4_6007812507186499303.mp3
3.09M
#نوحه_حضرت_قاسم_ع
#زمزمه
#شب_ششم
مداح:#کربلایی_محمود_سلطانی👌😭
#سبک: من علی مطلوم خانه نشینم
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
آماده گشتم ای جان جانان
اذنم بده تا روم به میدان
طاقت ندارم دوری اکبر
خواهم سر آید این درد هجران
😭مظلوم عمو جان،مظلوم عموجان،مظلوم عمو جان، مظلوم عمو جان ۲
من ازسبوی عشق تو مستم
ای بعد بابا تمام هستم
شوق شهادت بین در وجودم
دل دیگر از این دنیا گسستم
😭مظلوم عمو...
زینب بپوشان روی چو ماهش
یوسف در آمد از قعر چاهش
او می درخشد چون ماه تابان
حیران بماند دشمن سپاهش
😭مظلوم عموجان....
حالا که پا در میدان گذاری
بر تن چرا تو زره نداری
ای بچه شیرِ شیر جمل تو
شیرت حلالت،با این سواری
😭مظلوم عمو...
بااینکه عمر تو در پگاهست
اندر مصاف تو یک سپاهست
این دل گواهی دارد عمو جان
بر تو شهادت پایان راهست
😭مظلوم عمو...
از پشت اسبش پایین بیفتاد
آمد بگوش عمویش فریاد
ادرک عمو جان برس بدادم
قاسم تو در این ورطه جان داد
😭مظلوم عمو....
شعر:اسماعیل تقوایی
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
👇
••✾•🌿🌺🌿•✾••
قدم چهارم:
متن روضه 1👇
#شب_ششم_محرم
#روضه_حضرت_قاسم_بن_حسن_علیه_السلام👌😭
متن روضه 1
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
❤️ای حرمت خانۀ معمور دل
❤️ای شجر عشق تو در طور دل
💚نجل علی درّ یتیم حسن
❤️باب همه خلق زمین و زمن
امشب بریم در خانه ابن الکریم...
میوه دل امام حسن...
🌕همچو عمو ماه بنی هاشمی
☀️چشم و چراغ شهدا، قاسمی
امشب صاحب عزا...
خود امام حسنه...
آقای کریم ماست...
آی اونی که گفتی گرفتارم...
حاجت دارم... مریض دارم...
امشب شفای مریضت رو از امام حسن بگیر...
امشب آقا رو به پاره تنش قسم بده...
مگه ميشه...
برا میوه دلش اشک بریزی...
برا قاسمش اشک بریزی...
آقا دست خالی برت گردونه...
آماده ای بریم کربلا بسم الله...
شاید 13 سال بیشتر نداره...
اومد کنار ابی عبدالله...
صدا زد:
💔من هوای جبهه دارم ای عمو
😭غصه های خیمه دارم ای عمو
شب عاشورا اومد کنار عموجانش حسین...
عرضه داشت آقا...
یه سوال دارم...
آیا منم فردا شهید میشم یا نه...
آیا منم میتونم جانم رو فداتون کنم یا نه...
💔این دلم احساس غمگینی کند
😭غربتت درسینه سنگینی کند
عزیز دل برادرم...قاسمم...
مرگ رو چطور میبینی...
صدا زد:
احلی من العسل...
آقا مرگ برای من از عسل شیرین تره...
فرمود عزیز دلم...
فردا تو رو به بلای عظیم میکشند...
الله اکبر...
امان از بلای عظیم...
روز عاشورا اومد کنار ابی عبدالله...
صدا زد عموجانم حسینم...
الان ديگه وقتشه اجازه میدان بدید آقا...
دیگه طاقت ندارم...
ابی عبدالله چکار کنه...
صدا زد قاسمم...
عزیز برادرم...
چطوری اجازه بدم...
آخه تو یادگار حسنمی...
تو امانت برادرمی...
اصرار کرد...
هر طوری بود...
اجازه گرفت...
رفت به سمت میدان...
راوی میگه:
وَخَرَجَ غُلَامٌ كَأَنَّ وَجْهَهُ شِقَّةُ قَمَر
یه نوجوانی وارد میدان شد دیدم صورتش مثل ماه پاره میدرخشه...
تا وارد میدان شد...
شروع کرد به رجز خوندن...
چنان با شجاعت رجز میخونه...
همه لشکر دشمن متحیر موندن...
این آقازاده کیه...
آی نانجیبها...
اگه منو نمیشناسید بدانید...
أَنَا ابْنُ الْحَسَنِ سِبْطُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفى
من فرزند قهرمان جنگ جملم...
من فرزند حسن بن علیم...
❤️آیینه ی مرد جمل آمد به میدان
☀️یک شیردل مانند یل آمد به میدان
جنگ نمایانی کرد...
خیلی ها رو به درک واصل کرد...
کسی حریف این آقازاده نميشه...
چه کار کردند...
دور تا دورش رو گرفتند...
اول سنگبارانش کردند...
یه ظالمی صدا زد...
بخدا بهش حمله میکنم...
داغش رو به دل مادرش میگزارم...
یا صاحب الزمان...
تا این نانجیب رسید...
ضَرَبَ رَأسَهُ بِالسَّيف
ِ
آنچنان با شمشیر به سر مبارک زد...
فَوَقَعَ الغُلامُ لِوَجهِهِ
قاسم با صورت به زمین افتاد...
همینجا بود صدای ناله اش بلند شد...
يا عَمّاه
عموجان حسین به دادم برس...
💔افتادم از پشت فرس
😭عمو به فریادم برس
ابی عبدالله مثل باز شکاری خودش رو رسوند...
بگم یا نه...
نگاه کرد...
دید یه قاسمش زیر سم اسبها...
هی صدا میزنه عموجان حسین...
ابی عبدالله این نانجیبها رو کنار زد...
نشست کنار یتیم برادر...
دید شمشیر به سرش زدند...
بدنش رو قطعه قطعه کردند...
سنگبارانش کردند...
داره نفسهای آخرش رو میکشه...
هی پاهاش رو زمین میکشه...
چه کار کنه حسین...
همه دیدند...
وقَد وَضَعَ حُسَينٌ صَدرَهُ عَلى صَدرِهِ،
قاسم رو به سینه چسباند...
وای عزیز برادرم قاسم...
یادگار حسنم قاسم...
💔اي يادگار ِ رويِ قشنگِ برادرم
😭جان كَندَنت روي زمين نيست باورم
😭وقتي كه استغاثه ي جانسوز تو رسيد
😭هفت آسمان، شكست و فرو ريخت برابرم
😭پُر شد فضا ز عطر گلابِ تنت عمو
💔عطر تن تو زنده كُند يادِ اكبرم
(صلی الله عَلَیْکُمْ یا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ)
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
👇
••✾•🌿🌺🌿•✾
⚜️🍂⚜️#قسمت_پایانی _ روضه و توسل جانسوز _ شبِ ششم محرم 95 _ روضۀ قاسم ابن الحسن علیه السلام _ حاج میثم مطیعی⚜️🍂 ⚜️
✼═══┅🥀❃🥀┅═══✼
❗️ توجه ❗️:
جهت استفاده ، روضه ها حتما به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
✼═══┅🥀❃🥀┅═══✼
آه،غبار میدون که بشینه
از دیدن تو میشه غوغا
پاهاتو رو زمین نکش تا
نجوشه خون از دل صحرا
*آقا رسید کنار قاسم...راوی میگه گرد و غبار به پا شده بود..." وَانجَلَتِ الغَبرَةُ؛ فَإِذا أنَا بِالحُسَينِ عليه السلام قائِمٌ عَلى رَأسِ الغُلامِ"یه وقت دیدند وقتی گرد وغبار فرو نشست،آقای غریب کربلا بالای سر جوون ایستاده... "وَالغُلامُ يَفحَصُ بِرِجلَيهِ"این بچه داره پا به زمین میکشه...
پا نکش بر خاک کاری بر نمی آید ز من
میزنی پر پر خجالت میکشم از روی تو..."
آقا اومد بالای سرش...ازمون قبول کن...ما رو به خاطر کم کاریامون ببخش...اگه وضعمون خوبه پس چرا وضع جامعمون اینه؟
اگه ما خوبیم چرا امام زمانمون نمیاد؟
ما از همه بدتریم...بیچاره تریم...
راوی میگه امام حسین آمد بالای سرش صدا زد:
" بُعداً لِقَومٍ قَتَلوكَ"قاسم! از رحمت خدا دور باشه اونایی که تو رو کشتن... "ومَن خَصمُهُم يَومَ القِيامَةِ فيكَ جَدُّكَ "
*اونایی که روز قیامت دشمن اونا پیغمبر خدا میشه،بعد یه چیزی گفت:از اون جگر سوختش ...
"عَزَّ وَاللّه ِ عَلى عَمِّكَ أن تَدعُوَهُ فَلا يُجيبَكَ "خیلی برا عموت سخته عموتو صدا بزنی،عمو جواب نده...یا جواب بده، "لا يَنفَعَكَ" فایده نداشته باشه ... عزیز دلم! قاسمم! " هذا یوم كَثُرَ واتِرُهُ وقَلَّ ناصِرُهُ" ببین امروز عموت چقدر دشمن زیاد داره،یاور نداره...*
آه،غبار میدون که بشینه
از دیدن تو میشه غوغا
پاهاتو رو زمین نکش تا
نجوشه خون از دل صحرا
نذار ببینم، جون دادنت رو
نذار ببینم توی خون می زنی پرپر
یه بارِ دیگه، بگو عموجان
می خوام صداتو بشنوم گل برادر ۲
آه فدای غیرت تو قاسم...
آه حسن حسن عزیز زهرا...
✼✾══┄══✧══┄══✾✼
قدم چهارم:
متن روضه 1👇
#شب_ششم_محرم
#روضه_حضرت_قاسم_بن_حسن_علیه_السلام👌😭
متن روضه 1
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
❤️ای حرمت خانۀ معمور دل
❤️ای شجر عشق تو در طور دل
💚نجل علی درّ یتیم حسن
❤️باب همه خلق زمین و زمن
امشب بریم در خانه ابن الکریم...
میوه دل امام حسن...
🌕همچو عمو ماه بنی هاشمی
☀️چشم و چراغ شهدا، قاسمی
امشب صاحب عزا...
خود امام حسنه...
آقای کریم ماست...
آی اونی که گفتی گرفتارم...
حاجت دارم... مریض دارم...
امشب شفای مریضت رو از امام حسن بگیر...
امشب آقا رو به پاره تنش قسم بده...
مگه ميشه...
برا میوه دلش اشک بریزی...
برا قاسمش اشک بریزی...
آقا دست خالی برت گردونه...
آماده ای بریم کربلا بسم الله...
شاید 13 سال بیشتر نداره...
اومد کنار ابی عبدالله...
صدا زد:
💔من هوای جبهه دارم ای عمو
😭غصه های خیمه دارم ای عمو
شب عاشورا اومد کنار عموجانش حسین...
عرضه داشت آقا...
یه سوال دارم...
آیا منم فردا شهید میشم یا نه...
آیا منم میتونم جانم رو فداتون کنم یا نه...
💔این دلم احساس غمگینی کند
😭غربتت درسینه سنگینی کند
عزیز دل برادرم...قاسمم...
مرگ رو چطور میبینی...
صدا زد:
احلی من العسل...
آقا مرگ برای من از عسل شیرین تره...
فرمود عزیز دلم...
فردا تو رو به بلای عظیم میکشند...
الله اکبر...
امان از بلای عظیم...
روز عاشورا اومد کنار ابی عبدالله...
صدا زد عموجانم حسینم...
الان ديگه وقتشه اجازه میدان بدید آقا...
دیگه طاقت ندارم...
ابی عبدالله چکار کنه...
صدا زد قاسمم...
عزیز برادرم...
چطوری اجازه بدم...
آخه تو یادگار حسنمی...
تو امانت برادرمی...
اصرار کرد...
هر طوری بود...
اجازه گرفت...
رفت به سمت میدان...
راوی میگه:
وَخَرَجَ غُلَامٌ كَأَنَّ وَجْهَهُ شِقَّةُ قَمَر
یه نوجوانی وارد میدان شد دیدم صورتش مثل ماه پاره میدرخشه...
تا وارد میدان شد...
شروع کرد به رجز خوندن...
چنان با شجاعت رجز میخونه...
همه لشکر دشمن متحیر موندن...
این آقازاده کیه...
آی نانجیبها...
اگه منو نمیشناسید بدانید...
أَنَا ابْنُ الْحَسَنِ سِبْطُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفى
من فرزند قهرمان جنگ جملم...
من فرزند حسن بن علیم...
❤️آیینه ی مرد جمل آمد به میدان
☀️یک شیردل مانند یل آمد به میدان
جنگ نمایانی کرد...
خیلی ها رو به درک واصل کرد...
کسی حریف این آقازاده نميشه...
چه کار کردند...
دور تا دورش رو گرفتند...
اول سنگبارانش کردند...
یه ظالمی صدا زد...
بخدا بهش حمله میکنم...
داغش رو به دل مادرش میگزارم...
یا صاحب الزمان...
تا این نانجیب رسید...
ضَرَبَ رَأسَهُ بِالسَّيف
ِ
آنچنان با شمشیر به سر مبارک زد...
فَوَقَعَ الغُلامُ لِوَجهِهِ
قاسم با صورت به زمین افتاد...
همینجا بود صدای ناله اش بلند شد...
يا عَمّاه
عموجان حسین به دادم برس...
💔افتادم از پشت فرس
😭عمو به فریادم برس
ابی عبدالله مثل باز شکاری خودش رو رسوند...
بگم یا نه...
نگاه کرد...
دید یه قاسمش زیر سم اسبها...
هی صدا میزنه عموجان حسین...
ابی عبدالله این نانجیبها رو کنار زد...
نشست کنار یتیم برادر...
دید شمشیر به سرش زدند...
بدنش رو قطعه قطعه کردند...
سنگبارانش کردند...
داره نفسهای آخرش رو میکشه...
هی پاهاش رو زمین میکشه...
چه کار کنه حسین...
همه دیدند...
وقَد وَضَعَ حُسَينٌ صَدرَهُ عَلى صَدرِهِ،
قاسم رو به سینه چسباند...
وای عزیز برادرم قاسم...
یادگار حسنم قاسم...
💔اي يادگار ِ رويِ قشنگِ برادرم
😭جان كَندَنت روي زمين نيست باورم
😭وقتي كه استغاثه ي جانسوز تو رسيد
😭هفت آسمان، شكست و فرو ريخت برابرم
😭پُر شد فضا ز عطر گلابِ تنت عمو
💔عطر تن تو زنده كُند يادِ اكبرم
(صلی الله عَلَیْکُمْ یا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ)
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
👇
••✾•🌿🌺🌿•✾
⚜️🍂⚜️#قسمت_دوم _روضه و توسل جانسوز _ شبِ ششم محرم 95 _روضۀ قاسم ابن الحسن علیه السلام _ حاج میثم مطیعی⚜️🍂 ⚜️
✼═══┅🥀❃🥀┅═══✼
❗️ توجه ❗️:
جهت استفاده ، روضه ها حتما به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
✼═══┅🥀❃🥀┅═══✼
آه،گفتی می خوای فدایِ من شی
خواستم نری اما نذاشتی
عزیز مجتبا ، بمیرم
زره به قامتت نداشتی
این کیست که به جای زره با کفن آمد
انگار به یاری حسینش،حسن آمد ...
*طبری نوشته : حُمَیدبن مسلم راوی صحنه کربلاست؛ میگه : خودم دیدم"خَرَجَ إلَينا غُلامٌ..." دیدم یه نوجوانی آمد میدان "كَأَنَّ وَجهَهُ شِقَّةُ قَمَرٍ" صورتش مثل ماهپاره بود ..." في يَدِهِ السَّيفُ" در دستش شمشیرِ ... (اما...) "عَلَيهِ قَميصٌ وإزارٌ ونَعلانِ" به جای زره تنش پیراهن عربیه ... (برای غربتت بمیرم حسین ...) حتی راوی میگه یادم نمیره ، بند یکی از نعلیناشم پاره شده بود ... "ما أنسى أنَّهَا اليُسرى" میگه : یادم نمیره،بند پای چپش بود ...*
آه،گفتی می خوای فدای من شی
خواستم نری اما نذاشتی
عزیز مجتبا،بمیرم
زره به قامتت نداشتی
اذن شهادت، از من گرفتی
جون عمو رو موقع رفتن گرفتی
راضی شدم برو به خدا میسپارمت
دور از بلا شود سفرت ای عزیز من
میدونی چرا میگه جون عمو رو موقع رفتن گرفتی؟ابوالفرج اصفهانی تو مَقاتِلُ الطّالِبیّین نوشته:
"ثمَ خَرجَ قاسم بن الحسن وَ هُوَ غُلام صَغير لم يَبلغُ الحلم"قاسم هنوز به بلوغ نرسیده بود،اومد آماده ی میدان شد، لباس جنگی که نداره،شمشیرش رو برداشت" فَلما نَظرَ الحُسين إليه قد بَرز "وقتی آقا به این برادرزادش نگاه کرد که مثل بچه خودش میمونه "اعتنقه"قاسم رو در آغوش گرفت؛" وَ جَعلا يَبكيان حَتى غشي عَليهِما"این عمو و برادرزاده اینقدر گریه کردند هر دو بی حال شدند..." ثَم استأذن الحُسين في المُبارزة"بعدش به عمو گفت میذاری برم میدون یا نه؟!
"فأبى الحسين" اجازه نداد ... تو امانت برادرمی...
(من میگم امام حسین به بچه های برادرش خیلی حساس بود؛عبدالله وقتی می اومد امام حسین در گودی قتلگاه بود،در شرف شهادت بود،هی نگاه میکرد میگفت:زینب! این بچه رو بگیر!
آقا بهش اجازه نداد؛میدونی قاسم چه کار کرد؟!)
" فلم يزل الغلام يُقَبَّلُ يديه و رِجلَيه"اونقدر دستای عمو رو بوسه زد؛اونقدر پاهای امام حسین رو بوسه زد ...
(عمو جا میمونم؛ علی اکبر رفت...عمو بذار برم خودمو نشون میدم...بالاخره راضی شد...این جمله رو ببین!) راوی میگه:
"فخرج و دُموعُه تَسيلُ على خَدّيه ...
وقتی آمد میدون لشگر دشمن دید این بچه داره گریه میکنه...
چرا ...؟! هنوز اشکش روان بود...*
افتادی از اسب،با گونه بر خاک
با خون پاکت عاقبت جوشن گرفتی
*راوی میگه:" فَوَقَعَ الغُلامُ لِوَجهِهِ فصاحَ یا عماه"
با صورت به روی زمین افتاد ... صدا زد: عمو ...
آی مردم من چند نفر دیگه رو هم میشناسم با صورت به زمین افتادند...اولیشون مادرسادات بود...وقتی بین در و دیوار اون جسارت بهشون شد...خودش فرمود"فَسَقَطتُ لِوَجهی"من با صورت به زمین افتادم...والنّارُ تَصعُر" آتش زبانه میکشید "و تسفَعُ وجهی "صورتم میسوخت...
آی مردم! یه نفر دیگرم میشناسم...وقتی امام حسن و امام حسین اومدن کنار مسجد به علی خبر بدن بابا بیا مادر از دنیا رفت...بابا بیا بی کس و کار شدیم..."و رفعا اصواتَهُما بالبکاء"شروع کردند گریه کردن...اصحاب آمدند چی شده آقازاده ها؟!
"یَابنَی رسول الله..."بلند صدا زدند"ماتَت امُّنا فاطمَه" مادر از دنیا رفت،راوی میگه:علی شنید "فَوَقَعَ عَلیُّ،علی وجهِه"علی با صورت به زمین خورد ...
یکی دیگرم میشناسم،از بالای اسب،بی دست،تیر در چشم ... به روی زمین افتاد ...
یه نفر دیگه رم میشناسم ... عزیز فاطمه،پسر فاطمه از اسب سرنگون میگشت،حسین افتاد ... یکی دیگه رم میشناسم ... زینب اومد ... هی افتاد ... هی بلند شد...*
آه فدای غیرت تو قاسم ..
*قاسم با صورت به زمین افتاد... وسط معرکه تا خاک به پا شد گفتم این که افتاد زمین،قاسم من بود؟نبود ... نبود
ادامۀ مطلب در پستِ بعد .....
🎴#نوحه_امام_حسین(ع)
🎴#سبک_شور
🎙مداح: #جواد_مقدم
🖤═✾♡🥀♡✾═🖤
تا حالا شده اربعین قسمتت
تا حالا خوابیدی توی موکبا
تا حالا شده پا برهنه بری
رو خاکای نجف کربلا
موکب به موکب کوله ات زیر سره رفیق
یه خواب راحت و عمیق
بعد خواب یه چایی عراقی رقیق
روضه های نیمه شب
گریه های بی ریا
نوحه های عاشقی
از فراق کربلا
یه اتفاق
یه اتفاق بی مثل
یه طعم خاص
شیرین تر از عسل
باید باشی تو این بهشت
نه میشه گفت
نه میشه نوشت
جانم حسین حسین ...
تا حالا دیدی مردی سایه بشه
تا آفتاب نیفته روی زائرا
تا حالا دیدی نذر زائر کنه
یه بابا همه زندگیشو یه جا
موکب به موکب یه عشق و شور بی نظیر
یه عالمه دل اسیر
یک دلند فقط به عشق یک امیر
هیچ موقع نمیشه سرد در قلوب مومنین
این حرارت حسین این طنین آتشین
فقط حسین فقط امیر کربلا
فقط حسین فقط مسیر کربلا
باید باشی تو این بهشت
نه میشه گفت نه میشه نوشت
جانم حسین حسین ...
تا حالا شده کربلا جور نشه
بشینی و لحظه شماری کنی
یه گوشه مثل بچه ها کز کنی
به حال خودت گریه زاری کنی
فکرم همینه چرا دلم شده سیاه
این که شاه نمیده نوکرش رو راه
ناله های راستکی گریه های بی صدا
کی میدونه حالمو جز همه جا مونده ها
باید باشی تو حال من
ببینی این مثال و محن
فقط حسین فقط امیر کربلا
فقط حسین فقط مسیر کربلا
یه اتفاق
یه اتفاق بی مثل
یه طعم خاص
ح
شیرین تر از عسل
🖤═✾♡🥀♡✾═🖤
●━━━─── ♾ ⇆.
◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤ↻
💐💐💐💐💐💐💐
مناجات با امام زمان(عج)
اباصالح ، این دل تنگم ، آرزو دارد ، یا اباصالح
ببیند روی تو را میلِ ، گفتگو دارد ، یا اباصالح
اباصالح ، حاجتم شده این ، که جمال تو را ، من نظاره کنم
نیایی از غصِّه می میرم ، این گریبان از غصِّه پاره کنم
ببین دل تنگم گل نرگس
تویی آهنگم گل نرگس
العجل مولا ، العجل مولا
اباصالح ، خاک پای توام ، من فدای توام ، مبتلای توام
بیا مولا ، تا نبینی من ، مثل یارانم ، جان فدای توام
تو خوبی و من بدم مولا
به درگاهت آمدم مولا
العجل مولا ، العجل مولا
من امشب با ، بار ظلم و گناه ، سویِ کوی شما ، آمدم آقا
پناهم ده ، تا که آواره ، تر از این دیگر ، نشوم مولا
تو را جان مادرت زهرا
نکن امشب رد مرا مولا
العجل مولا ، العجل مولا
🌸🌸🌸🌸🌸
دلم می خواست هر شب جمعه با امام زمان کربلا باشم
به دنبال یوسف نرجس در به در توی کوچه ها باشم
مرا کشته درد شیدایی امان از این عشق و رسوایی
دلم می خواست قبر گمشده را با امام زمان می شدم زوار
اباصالح روضه می خواند ومیزدم من سر بر درو دیوار
به یاد آن صورت نیصفو که خورده بود از عدو سیلی
دلم می خواست گوشۀ حرمت با امام زمان روضه می خواندم
که یک صبح جمعه با مهدی در کنار بقیع ندبه می خواندم
رقیه بود و علی اصغر سکینه بود و علی اکبر
دلم می خواست یک دعای فرج قسمتم می شد وادی عرفات
به هنگام مردنم می شد آب غسل من آب شط فرات
پیامبر بود و گل طه علی بود و همسرش زهرا
دلم می خواست انتظار فرج با دعای فرج می رسید پایان
اگر آید یوسف زهرا درد پهلویش می شود درمان
شود قبر گمشده پیدا شود درمان سینه زهرا
دلم می خواست یک شب جمعه یک دعای کمیل کربلا باشم
دلم می خواست یک شب جمعه یک دعای کمیل در نجف باشم
به محراب کوفه من یک شب با امام زمان کربلا باشم
دلم می خواست قسمتم می شد یک محرم در کربلا باشم
بگیرم یک مشک پر آب و ساعتی دور بچه ها باشم
کنم پیدا دست سقا را ببوسم من اشک زهرا را
بیا ای حلال مشکلها تو را جان مادرت زهرا
یا ابا صالح یا ابا صالح
التماس دعا موقع خوندن برای تمام ملتمسین دعا
#روضه_دفتری
@roze_daftari
روضه شیرخوارگان حسینی .
با سینه ای گرم از شکایت حرف دارم ای آسمان امشب برایت حرف دارم
ای آسمان چشمان هستی پر ستاره است امشب شب گریه برای شیر خواره است
حتی اگر در این عطش عمدی نداری ای آسمان تو هم باید بباری
باید بباری تا علی اصغر بماند شش ماهه ای در دامن مادر بماند
ای آسمان بشنو صدای آب آب است این آخرین لالاییِ طفل رباب است
لب تشنگان را قطره ای یاری نکردی ای آسمان در کربلا کاری نکردی
درکربلا آبی اگر هست آب دیده است مهمان نوازیها به تیغ آبدیده است
جز اشک آبی در حرم بهر وضو نیست دور و بر این خیمه ها دیگر عمو نیست
رنگ از رخ مهتاب رفته برنگشته سقّا بسوی آب رفته برنگشته
در کربلا مردی و نامردی محک خورد ازتشنگی لبهای اربابم ترک خورد
گم شد میان هلهله هل منمعینش امّا رسید از خیمه یار آخرینش
*وقتی بچه رو روی دست بلند کرد ،یه عده که سنگدل بودند وقتی نگاه کردند بچه روی دست ارباب بلند شده، بچه اینقدر توان نداشت سر رو روی تن نگه داره،از هر طرف می گرفت سر یه طرف می افتاد، فرمود: ببینید: اگه آب هم بهش برسونید میمیره... امّا برای دل خوشی مادرش... منتظرِ در خیمه ، هنوز حرفهای ابی عبدالله مونده، دید بچه داره دست و پا میزنه، نگاه کرد "فَذُبِحَ الطِفلُ مِن الورِید اِلی الورید ، مِن الُذُنِ اِلیَ الاُذُن..."
خدابرا هیچ مردی نیاره شرمنده ی زن و بچه اش بشه، اگه بچه یه چیزی بخواد میگه بابا برات میگیرم... تا بچه رو دادند، ابی عبدالله فرمود: رباب برگرد خیمه ان شاالله سیرابش می کنم میارم ....یه قطره آب به بچه میدن.... آب روی من بستن
دیدند ابی عبدالله سریع بچه رو زیر عبا گرفت یک قدم میاد سمت خیمه ها باز بر می گرده، "تو عالم هر کی به چه کنم می افته در خونه ی حسین میره" وسط میدون خود حسین به چه کنم افتاد،خدا برم سمت خیمه جواب مادرش رو چی بدم؟... دیدن اومد پشت خیمه نشست روی خاکها علی رو نگاه می کنه با غلاف شمشیر یه قبر کوچولو کند، همچین خواست داخل قبر بذاره، دید مخدرات بیرون اومدن، از یه طرف زینب میگه: داداش!... از یه طرف رباب........ بابا! صبر کن..
قرآن کریم چه فرموده؟
مادران دوسال تمام به بچه هاشون شیر بدن ...
جانسوز ترین مصیبت عاشورا ، از شیر گرفتن علی اصغر بود ...
من اصلا با کربلا و عطش کار ندارم ... از شیرگرفتن بچه برا مادر سخته ...
بچه بیتابی میکنه ... اطرافیان تاب نمیارن ... هر چیم از دوسالگی زودتر باشه سخت تره ... غذا رو عوض میکنند ؛ تا بچه تشنه میشه فوری آب میدن ، نوازش میکنند ؛ طفلو با نوازش از شیر میگیرند ؛ کجا از شیر اونو با تیر میگیرن؟!
موقعی که میخوان بچه رو از شیر بگیرن ، بچه خوابش کم میشه ؛ گریه ش زیاد میشه ، اگه تشنه شم باشه که این قضیه مضاعف میشه ... خوابوندنش سخت میشه ، با
کوچکترین صدا حتی نوازشم از خواب میپره ولی با هیچ نوازشی دیگه زود نمیخوابه ... من نمیدونم چه نوازشی تو تیر سه شعبه بود ...
حس کرد ناز بوسه ی تیر سه شعبه را بیدار شد ز خواب و دوباره به خواب رفت ...
اومد به زینب گفت: زینب! بچه رو بیار ..من یه سوال دارم : چرا ربابو صدا نکرد؟ رباب کجا بود؟ من میگم شاید خجالت کشید ... آقا رو اینطور ببینه ؛ بچه ش تشنه ست ... سقا دیگه برنمیگرده ...
گفتم رباب خجالت کشید آقا رو اینطور ببینه ... از آقا درخواستی کنه که مولا نتونه انجام بده ...
آی مردم! این خانوم عروس همون حضرت زهراست که پدرش بهش سفارش کرده بود کاری از دخترت نخوای که نتونه انجام نده ... برا همین دخترش بین در و دیوار فضه رو صدازد ، علی رو صدا نزد ... صدا زد : "یا فضة خُذینی ..."