eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
13.6هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
1.3هزار ویدیو
331 فایل
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها #اللهم_عجل_لولیک_الفرج_والعافیه_والنصر #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f
مشاهده در ایتا
دانلود
enc_17057439128957256296220.mp3
8.07M
آروم آروم داره مرگم میرسه ولی من هنوز یه بار ندیدمت جمعه ها قرار گذاشتیم که میای یه دفعه سر قرار ندیدمت یه موقع اگه ندیده بمیرم به نگاهت نرسیده بمیرم وای وای وای یه موقع غبار خاک پای تو روی چشمم نکشیده بمیرم وای وای وای نرسه اگه یه وقت بهت صدام یه موقع اگه به چشم تو نیام وای وای وای وقت مرگم اگه رو بگردونی من بخواهمت تو بگی نمیخواهم وای وای وای دل بی قرارم آروم ندارم کجاست نگارم یابن الحسن کجایی من آمدم گدایی ... مادرم تو رو ندیده پر کشید رفیقم رفت و یه بار تو رو ندید آرزوم تویی میترسم که بگم مرد ولی به آرزوش هم نرسید عمرمون نبینمت رفته به باد اگه جون من به کار تو نیاد وای وای وای ترسم اینه عاقبت یه روز بیاد دل تو یکی شبیه من نخواهد وای وای وای به خودت نگاه کنی کی میمونه به بدیم نگاه کنی چی میمونه وای وای وای غیر اینکه دوست دارم ببینمت مگه از من دیگه چیزی میمونه وای وای وای صبر و قرارم طاقت ندارم تنها نذارم یابن الحسن کجایی مردم از این جدایی ... ای قرارم بی قرارت میشینم سر راه انتظارت میشینم تا شاید پاتو گذاشتی رو چشمم تا بیاد جونم به کارت میشینم از غروب جمعه ها بدم میاد وقتی میگن دیگه امروز نمیاد وای وای وای این که هر روز به خودم دارم میگم آقا جونت تو رو دیگه نمیخواهد وای وای وای اگه من پیر شم و اون وقت تو نیای واسه خاک پات جوونا رو بخوای وای وای وای بدتر از همه میترسم آخرش وقت مرگم تو به دیدنم نیای وای وای وای هستی کنارم چشمی ندارم ببینه یارم یابن الحسن کجایی بسته دیگه جدایی
سبک واحد شهادت حضرت موسی بن جعفر امام کاظم علیه السلام موسی بن جعفر سیدی باب الحوائج سيدی دست منو دامان تو یابن علی المرتضی یابن وصی المصطفی جان و دلم قربان تو آقای من، مولای من عشقِ دلِ، شیدای من هم رحمتِ بی پایان تویی هم معدنِ جود و احسان تویی هم بر تنِ شیعیان جان تویی موسی بن جعفر یاسیدی(۴) قربان آن صحن و سرات قربان آن گنبد طلات به به چه صحن و گنبدی درب جنان، درب حرم بر ما طوافت محترم به به چه زیبا مرقدی شد پرچمت، قبله نما باب همه، حاجات ما زنده شده دل از یاد تو ایران بُوَد حیدر آباد تو پُر از حرم های اولاد تو موسی بن جعفر یاسیدی(۴) بندِ اسارت دیده ای تو تازیانه خورده ای از دست زندانبان پَست هم ناسزا بْشْنیده ای هم زیر غُل رنجیده ای قلب تو زین غم‌ها شکست زیر شکنجه بوده ای کِی از بلا، آسوده ای وای از کبودی روی تو... چون مادرت سوخته پهلوی تو خونی شده دست و بازوی تو موسی بن جعفر یاسیدی(۴)
دودمه و دَم پاره شهادت موسی بن جعفر امام کاظم(علیه السلام)... ۱- دودمه موسم ماتم شده برگرد امید شیعیان العجل صاحب زمان حق زندانی بغداد ای شَه آزادگان العجل صاحب زمان جان من آمد به لب دیگر در این قعر سجون من غریبم من غریب زیر ضرب تازیانه پیکرم شد غرق خون من غریبم من غریب لحظه های آخرم دارم زِ سینه ناله ها ای رضا جانم بیا در سیاه چالم، تنم میسوزد از زهر جفا ای رضا جانم بیا باب حاجات منی موسی بن جعفر الدخیل یابن الحیدر الدخیل گویمت مولای من تا روز محشر الدخیل یابن الحیدر الدخیل ای که هستی بر علی و فاطمه تو نور عین ای امیر کاظمین حق زهرا قسمتم کن طوف شش گوش حسین ای امیر کاظمین ۲- دَم پاره عالم شده ماتم سرا واویلا موسی بن جعفر شد فدا واویلا بغداد امشب همچو کربلا شد رَختِ سیَه بر پیکر رضا شد شد سهم کاظم در غمِ اسارت قعر سجون و سیلی و جسارت از بسکه تازیانه خورده کاظم بر پیکرش نمانده جای سالم ای کاظم آل نبی فدایت دست گدایی منو عطایت ای باب حاجات همه دخیلک ای نور چشم فاطمه دخیلک من که گدای کاظم و حسینم مجنون کربلا و کاظمینم ای باب حاجت از شما میخواهم برگ برات کربلا میخواهم -دو بیتی... وقتی که به ما سوز و نوا را دادید بین دودمه حاجت ما را دادید هم سینه زدیم و جان به ما بخشیدید هم برگ برات کربلا را دادید
🏴زمینه و شور شهادت حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام و روضه ی کربلا 🏴بند اول اسیر زندانم و اسیر رنجم وَ زیر بار ستم بار شکنجم شده قنوت من آه و گریه کارم دلِ خوش من تو این دنیا ندارم قعر سیه چالم و غریب و تنهام نداره فرقی برا من روز و شبهام خسته ام از این فضای تنگ و دلگیر شِکسته ساق پام از کُند و زنجیر شده سنگین روی سر من سایه ی سندیِ یهودی ضرب شلاقش رو تن من جا گذاشته فقط کبودی مونده رو صورتم شبیهِ صورت مادر رَدِّ دستاش به منو اشک من میخنده میده زجرم با ناسزاهاش توی زندان بی کس و،بی پناه بی یاورم من غریب ابن غریب،موسی بن جعفرم آه و واویلتا 🏴بند دوم گرفته راهه گلومو استخونم یه گوشه نقش زمینم نیمه جونم من از خدا مرگمو دارم تمنا از این دنیا خلاصم کن خدایا تو قلب زارم غمه عالم نشسته کنج قفس من پر و بالم شکسته منو عذابم میده سندیِ ملعون میشم کِی راحت از زندان هارون به چه عذر و بهونه ای من شدم زندانی و معذب منو سندی میکُشه وقتی میده دشنامم میکنه سَبّ میبینه تا میونه سجدم سر من هی میزنه فریاد دیگه خسته شدم خدایا من از این زندانهای بغداد شده جسمم لاغر و،شده خون چشم ترم من غریب ابن غریب،موسی بن جعفرم آه و واویلتا 🏴بند سوم حاصل رنجم همین خونآبه هامه از اثر زهر کینه رو لبامه گرفته آتیش تمومه تاروپودم گرفته لرزه این جسم کبودم شبیهِ جدم منم با کام عطشان جون میدم اما نه تو صحرا تو زندان جدا نمیشه سر از جسمم خدایا نمیشم من که مُقَطَّعُ الاَعضا دم آخر با ناله و اشک میکُنم یاد جد اطهر منو با زهر میکُشن اما جدمو با نیزه و خنجر نمیاره هجوم کسی به تن مجروحم واسه غارت نمیره از اهل و عیالم بعد من هیچکی به اسارت جلو چشم دخترم،نشد عریان پیکرم بعد من هیچکی نزد،سیلی به دخترم آه و واویلتا 🙏التماس دعای خیر ✍️🎵کربلایی امیرحسین سلطانی
بسم الله الرحمن الرحیم بِأَبِي‌أَنْتَ‌وَ‌أُمِّی‌یا‌مولای‌یا‌موسی‌ابن‌جعفر‌ع ساقم شکست و پا به روی استخوان گذاشت قدری نفس برای منِ ناتوان گذاشت چسبیده بود حلقه‌ی زنجیر بر تنم زنجیر را کشید و نمک جای آن گذاشت بدکاره هم عوض شد و سَندی عوض نشد با تازیانه رفت و مرا نیمه‌جان گذاشت می خواست تا که دادِ مرا دربیاورد با ناسزا مقابلِ من تکه نان گذاشت می‌خواستم قنوت بگیرم ولی نشد این دردِ دست روی لبم  الامان  گذاشت زیرِ عبا به سجده‌ی من اعتنا نکرد آمد به دورِ گردن من ریسمان گذاشت یادِ سه‌ساله بودم و شامی که  در بغل لب را به زخمهایِ نوکِ خیزران گذاشت من جای سجده بود به پیشانی‌ام ولی زخمی به روی صورت او ساربان گذاشت گودال بود  سجده گَهَم ،  نه سیاه چال هرکس رسید ،  پا به رویم ناگهان گذاشت گودال بود و فاصله کم بود و حرمله... زانو زد و  سه‌شعبه‌ی خود در کمان گذاشت یک نانجیب نیزه‌ی خود را کشید و رفت بعدش سنان رسید به جایش سنان گذاشت این سالها که رفت و رضایم بزرگ شد در سینه داغِ دیدن معصومه جان گذاشت... حسن لطفی
بسم الله الرحمن الرحیم صلی الله علیک یا مولای یا باب الحوائج دستیم اگر به دامنِ موسی ابن جعفریم تا جیره خوارِ خرمنِ موسی ابن جعفریم پای برهنه آمده‌ام  بِشْرِحافی ام با خاکِ کوی و برزن موسی ابن جعفریم آزاد نه ، که بنده‌ی الطافِ این دریم رو بر حریمِ  روشن موسی ابن جعفریم حافظ چه خوب گفت به محراب ابرویش دستِ دعا به گردن موسی ابن جعفریم* نان و پنیرِ نذریِ مادر‌بزرگ هاست امروز اگر به دامن موسی ابن جعفریم عالم به بندِ اوست که خاکش گره گشاست پس ما اسیرِ  خواندن موسی ابن جعفریم يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ غمت مَسَّنایِ ماست تا مُستکین مسکن موسی ابن جعفریم باب الحوائجی‌ش رهامان نمی‌کند شکرش به ذِیل مأمَنِ موسی ابن جعفریم کمتر نِه‌ایم از آنهمه زنجیر ، حلقه‌ایم دل بسته‌های گلشن موسی ابن جعفریم زنجیرها ضریحِ تنِ زخمی‌اش  شدند حالا دخیل جوشن موسی ابن جعفریم با مادرش اسیرِ غمِ روضه خوانیِ کنجِ بدون روزنِ موسی ابن جعفریم... *حافظ: محراب ابروان بنما تا سحر گهی دست دعا برارم و در گردن آرمت حسن لطفی
بسم الله الرحمن الرحیم یا موسی‌ابن‌جعفر علیک السلام خدا از ما نگیرد منت باب‌الحوائج را غمِ او روضه‌ی او صحبت باب‌الحوائج را سر هر روضه‌ای که گریه کردم سفره‌ای دیدم خدا از ما نگیرد هیأت باب‌الحوائج را سرِ راهش گرفتم کاسه‌ام را کاسه‌ام پُر کرد گدا باید بداند عادت باب‌الحوائج را کریمان چشم بر راه‌اند چیزِ کم نباید خواست خدا پاینده دارد دولت باب‌الحوائج را  از این نان و پنیر و سبزیِ نذریِ مادرهاست اگر این خانه دارد برکت باب‌الحوائج را سلامش کردم و دیدم رضایش هم جوابم داد خدا را شکر دارم حضرت باب‌الحوائج را برای قُرب لازم بود اگر ما سجده‌ای کردیم نگیرید از سرِ ما عزت باب‌الحوائج را وصیت کرده‌ام آنروز بگذارند بر چشمم کنارِ مُهرِ تربت ، تربت باب‌الحوائج را تمام زندگی مدیون این آقای مظلومیم نمی‌دانیم اما قیمت باب‌الحوائج را خدا لعنت کند سَندیِ شاهک را ، به در بگذاشت نگاهِ دخترِ بی طاقت باب‌الحوائج را سیه چال است جای یک نفر ، یعنی که حس می‌کرد یقینا زیر پایش قامت باب‌الحوائج را سیه چال آنقدر تاریک  زهرا هم نمی‌بیند  کبودی‌های روی صورت باب‌الحوائج را برای سقفِ کوتاهش شکسته ساق پایش را حرامی کم نموده زحمت باب‌الحوائج را دعاکن زیر این زنجیرها شلاق‌ها غُل‌ها نبیند دختر او حالت باب‌الحوائج را نمی‌شد پا شود اما زِ حالش خوب پیدا بود کسی زخمی نموده غیرت باب‌الحوائج را به روی تخته‌ای اُفتاده گِردش چار حمال است اما شُکر نمی‌بیند رضایش غارت باب‌الحوائج را حسن لطفی #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
بسم‌الله الرحمن الرحیم یا موسی ابن جعفر علیه السلام کُنج سیاه چال غریبی عزیز داشت پیری شکسته که جگری ریز ریز داشت دلتنگی‌اش برایِ رضا سینه سوز بود قلبی برای دخترکَش ناله خیز داشت با دستهای بسته  فقط ناسزا شنید زخمِ زبانِ قاتلِ او نیشِ تیز داشت دیشب صدای سرفه‌ی او تا سحر رسید زنجیر بِینِ حلقه‌ی خود یک مریض داشت زنجیر را کشید کمی قد کشیده شد این استخوانِ پا چِقَدر خُرده ریز داشت او روی در شکسته و  مادر به پشتِ در تشییع او به روضه‌ی زهرا گریز داشت بر روی تخته پاره تنش گیر کرده بود انگار لنگه در دو سه تا میخِ تیز داشت اول مدینه بعد دلم کاخِ شام رفت زندان هرآنچه داشت  ویرانه نیز داشت سر رویِ طشت بود و حرامی کنارِ طشت نامرد بِینِ دست شرابی غلیظ داشت با گریه گفت عمه مرا میدهد نشان نامحرمی که تکه کلامِ کنیز داشت... حسن لطفی
به موسی بن جعفر علیه السلام: تجلی داده ای با هر دعایت روح عرفان را فضیلت داده القابت تجلی‌گاه انسان را تورا باب الحوائج! کاظم آل عبا خواندم عبا بر سر کشیدی جان ببخشی جسم بی جان را؟ رسول الله را وقتی در آن لحظه پدر خواندی کشیدی بر فضیلت های هارون خط بطلان را پر و بال قنوتت را شکنجه داد با زنجیر ولی نفرین نکردی در دعای خود نگهبان را تو با این بردباری ها به اصحابت نشان دادی برای کظم غیظ خود مصادیقی فراوان را "شترها هم نباید خدمت ظالم کنند"، آری تو روشن کرده ای با این سخن تکلیف صفوان را اشداء علی الکفارُ کظم غیظ را با هم نشان دادی چنین توصیه های ناب قرآن را اگر چه ماه محبوسی و فی قعر السجون بودی ولی روشن کند نامت در و دیوار زندان را
🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲 درتوسل به باب الحوائج حضرت موسی بن جعفر(ع) 🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲 ای نورچشم زهرای اطهر امام هفتم فرزند حیدر نالم زداِغت با دیده تر باب الحوائج موسی بن جعفر باب الحوائج موسی بن جعفر(۲) ای حجت حق نورهدایت جان دوعالم بادا فدایت برشیعیانت بنما عنایت باب الحوائج موسی بن جعفر باب الحوائج موسی بن جعفر(۲) درراه قران جانت فداشد عالم زداغت غرق عزاشد گریان ازاین غم امشب رضاشد باب الحوائج موسی بن جعفر باب الحوائج موسی بن جعفر(۲) ای قبله گاه اهل عبادت نوشیدی آقا جام شهادت راحت شدی ازرنج اسارت باب الحوائج موسی بن جعفر باب الحوائج موسی بن جعفر(۲) بر(سائل )خودلطف وعطاکن ازغصه وغم اورا رهاکن حاجات اورا امشب رواکن باب الحوائج موسی بن جعفر باب الحوائج موسی بن جعفر(۲) سائل🌹
🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲 درتوسل به باب الحوائج حضرت موسی بن جعفر(ع) 🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲 ای نورچشم زهرای اطهر امام هفتم فرزند حیدر نالم زداِغت با دیده تر باب الحوائج موسی بن جعفر باب الحوائج موسی بن جعفر(۲) ای حجت حق نورهدایت جان دوعالم بادا فدایت برشیعیانت بنما عنایت باب الحوائج موسی بن جعفر باب الحوائج موسی بن جعفر(۲) درراه قران جانت فداشد عالم زداغت غرق عزاشد گریان ازاین غم امشب رضاشد باب الحوائج موسی بن جعفر باب الحوائج موسی بن جعفر(۲) ای قبله گاه اهل عبادت نوشیدی آقا جام شهادت راحت شدی ازرنج اسارت باب الحوائج موسی بن جعفر باب الحوائج موسی بن جعفر(۲) بر(سائل )خودلطف وعطاکن ازغصه وغم اورا رهاکن حاجات اورا امشب رواکن باب الحوائج موسی بن جعفر باب الحوائج موسی بن جعفر(۲) سائل🌹
گریز 2) روضه حضرت موسی ابن جعفر علیه السلام بي تو گلزار جنان اي دوست زندان من است چون تو باشي در برم زندان گلستان من است مونسم در كنج زندان چون كسي جز دوست نيست محبس تاريك هارون باغ رضوان من است امروز دسته جمعی برویم گوشه زندان تاریک بغداد زمزمه آقا موسی بن جعفر را بشنویم . شاید روزهای اول ، ذکر مناجات امام این بود : خدا ممنونم یک جای خلوتی هستم با تو مناجات می کنم ... اما مردم روزهای آخر مناجات مولا عوض شد : ( آماده اید بگویم ) صدا می زد... من که بی تقصیر در زندان گرفتارم خدایا از چه دشمن می دهد این قدر آزارم خدایا جز فروغ گوهر اشکی که با یاد تو ریزم کس نیفروزد چراغی در شب تارم خدایا ای که می بخشی نجات از بین آب و گل شجر را کن خلاص از محبس هارون تن زارم خدایا +عاشقان موسی بن جعفر ، انشاء الله کاظمین عرض ادب کنیم ، در بین معصومین علیهم السلام دو نفر بودند که مرگ خودشان را از خدا طلب کردند ، یکی مادر پهلو شکستۀ سادات بی بی فاطمه بود که می گفت : الهی عجّل وفاتی سریعا ... . یکی هم میوۀ دلش موسی بن جعفر ، همه شنیده اید که نگهبان زندان امام ، سندی بن شاهک یهودی بود ، هارون سفارش کرده بود هر چه می توانی این آقا را اذیت کن ، مولا روزها روزه می گرفتند ، شبها هنگام افطار با تازیانه از آقا پذیرایی می کرد... دیگر روزهای آخر لحن مناجات امام تغییر کرد هی صدا می زد : خدا دیگر مرگ موسی بن جعفر را برسان ... ... یَا مُخَلِّصَ الشَّجَرِ مِنْ بَیْنِ رَمْلٍ وَ طِینٍ وَ مَاءٍ وَ یَا مُخَلِّصَ اللَّبَنِ مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ وَ یَا مُخَلِّصَ الْوَلَدِ مِنْ بَیْنِ مَشِیمَةٍ وَ رَحِمٍ وَ یَا مُخَلِّصَ النَّارِ مِنْ بَیْنِ الْحَدِیدِ وَ الْحَجَرِ وَ یَا مُخَلِّصَ الرُّوحِ مِنْ بَیْنِ الْأَحْشَاءِ وَ الْأَمْعَاءِ خَلِّصْنِی مِنْ یَدَیْ هَارُون... ای آزاد کننده (رویاننده) درخت از بین شن و خاک و آب. و ای آزاد کننده (جاری کننده) شیر از بین سرگین و خون و ای آزاد کننده (به دنیا آورنده) فرزند از بین رحم و ای آزاد کننده آتش از بین آهن و سنگ و ای آزاد کننده روح از بین احشا و اعضای بدن! مرا از دست هارون نجات عنایت فرما! ای که می بخشی نجات از بین آب و گِل شجر را کن خلاص از محبس هارون تن زارم خدایا
آه هر چند غل جامعه بر پیکر داشت بر تنش باغ گل لاله و نیلوفر داشت زحمت چکمه ی سنگین کسی را نکشید یعنی پامال نشد تا نفس آخر داشت لطف زنجیر همین بود که عریان نشود هرچه هم بودولی پیرهنی دربر داشت یک نفر کشته شد و هفت کفن آوردند پاره هم میشد اگر، یک کفن دیگر داشت .....پس ازشهادت امام ، بدن مطهر آن مظلوم غریب را چند نفرغلام ،از زندان بیرون آوردند... شخصی پیشاپیش جنازه فریاد می زد : هذا اِمام الرَّفضة فَاعرفُوهُ …این پیشوای رافضیان است او را بشناسید توی اون زندان تاریک هرچه که بوده ... هر بلایی که به سر امام آوردند ... اما زن و بچه در امان بودند ... حتی بعد از شهادت مردم رفتند تسلیت گفتند .... سر سلامتی میگفتند .... اگرچه ظلم دیدم مخفیانه بزد دشمن مرا سیلی شبانه شکنجه دیدم از هر نوع اما نزد کَس دخترم را تازیانه اما بمیرم برای مظلومیت شهید کربلا ... بعد از شهادتش به بچه های تشنه اش رحم نکردند ... اینان که طبل خاتمه ی جنگ میزنند دیگر چرا به خیمه ما سنگ میزنند؟ وقتی که این بدن نازنین و مطهر را از زندان ،غریبانه بیرون آوردند خواهرش نبود ببیند ، دخترش نبود ببیند اماکربلا در گودی قتلگاه بی بی زینب سلام الله علیها بدن بی سر برادر را دید ، سکینه بدن بی سر بابا را دید ... بجای دلداری و تسلیت با تازیانه آمدند ، کاری کردند که سکینه صدا می زند بابا پاشو ببین عمه ام را دارند می زنند …. به نقل شیخ حر عاملی در اثباة الهداة ؛ سندی بن شاهک دستور داد جنازه را روی جسر ( پل ) بغداد گذاشتند و به مردم اعلام کرد که موسی بن جعفر( علیه السلام ) به مرگ طبیعی از دنیا رفته است ، 3 روز بدن این امام مظلوم رو زمین بود ... بعد ازسه روز کفن قیمتی بر بدن آقا کردند ، با چه عزّت و جلالی بدن را تشییع کردند ( رحمت خدا بر این ناله ها و زمزمه ها ) اما یک امام مظلومی هم بدن پر از زخم و جراحتش سه روز برهنه بدون غسل و کفن روی زمین داغ کربلا بود .... وقتی امام سجاد علیه السلام آمد فرمود : بنی اسد بروید بوریا بیاورید بدن پاره پاره بابا را میان بوریا پیچید سرازیر قبر کرد بعد لبها را گذاشت بر آن رگهای بریده .... حسین ...
روضه سوزناک آقا موسبن جعفر از زبان حاج آقا کافی رحمت الله علیه 👇👇👇 امروز می خواهم همه شما را به کاظمین، حرم موسی بن جعفر(ع) ببرم. میل دارید برویم؟ « السلام علی المُعَذَّبِ فی قَعرِ السُّجونِ. » امروز چراغهایتان را خاموش کنید. چرا؟ برای اینکه در سلامی که به موسی بن جعفر(ع) می کنید، می گویید: سلام ما برآقایی که در آن تاریکیهای زندان، درآن سیاه چالها جایش دادند. « السلام علی المعذب فی قعر السجون و ظلم الوطامیر ذی الساق المرضوض بحلق القیود و الجنازة المنادی علیها بذل الأستخفاف.» بی تو گلزار جنان ای دوست زندان من است چون تو باشی در برم زندان گلستان من است مونسم در کنج زندان چون کسی جز دوست نیست محبس تاریک هارون باغ رضوان من است چهار ده سال، او را از این زندان به آن زندان می بردن. می دانم هیچ موقع زندان کشیده اید یا نه؟ زندانیها صبح تا بعد از ظهر دور هم برای همدیگر صحبت می کنند، حرف می زنند. اما همین که نزدیک غروب آفتاب می شود تمام غمهای عالم می آید روی دل این زندانی را می گیرد. یک دفعه به فکر می فتد: ای خدا! الان بچه هایم چه می کنند؟ یک دفعه فکر می کند، آیا امشب زن و بچه ام چیزی دارند یا نه؟ مسّیب می گوید: یک وقت دیدم آقا دارد ناله می کند. آقا دارد ضجه می زند. خیلی حالش منقلب است. گفتم: آقا جان! چه شده امشب خیلی ناراحتی؟ صدا زد: مسیب! به خدا دلم برای رضایم تنگ شده است. می خواهم بروم مدینه پسرم را ببینم. می خواهم بروم مدینه رضایم را ببینم. اگر ایام وفات و شهادت موسی بن جعفر(ع) نبود این روضه ای که می خواهم بخوانم نمی خواندم، اما امروز می خوانم. همه گریه کنید! ای خدا! پاهایش را میان کُند کردند،زنجیر به گردنش انداختند. آماده اید بخوانم؟ امروز می خواهم برای موسی بن جعفر(ع) عزاداری کنیم. آقا بخوانم؟ امام هفتم(ع) را با چند دانه رطب زهر آلود مسمومش کردند. یک خانه نو و تمیزی نزدیک زندان بود. آقا را از میان زندان بیرون آوردند. کُند از پاهایش باز کردند، زنجیر از گردنش برداشتند. یک بستر تمیز در اتاق پهن کردند و آقا را در بستر خواباندند.بعد فرستادند سراغ یک عده رجال برجسته شیعه بغداد، آنها را اوردند. زندان بان سندی بن شاهک یهودی است. سندی بن شاهک گفت: آقایان! شما رجال برجسته شیعه هستید. ما برای حفظ بعضی از مصالح مملکتی مجبور شدیم چند روزی از آقایتان در اینجا نگه داری کنیم. پشت سر ما می گویند: کند به پایش کردند، زنجیر به گردنش انداخته اند، در زندان مرطوب جایش داده اند. ببینید آیا کند به پایش است؟ ببینید آیا زنجیر به گردنش است؟ ببینید آیا این اتاق، اتاق مرطوبی است؟آقا مریض شده است، می ترسیم فردا بمیرد باز به ما بگویید: آقایمان را کشتید. ببینید آقا حالش خوب نیست. گفتم، شماها بیایید اینجا، زنده ببینیدش بعد هم یک نامه ای بنویسید. همه شهادت بدهید که ما رفتیم آقا را دیدیم، جایش خوب بود، ولی مریض بود. اگر مرد خودش مرده است. شیعه ها کاغذ را گرفتند که امضاء کنند. همین که کاغذ را گرفتند یک وقت آقا سرش را از بستر بلند کرد. صدا زد:آی شیعه ها! ننویسید. آی شیعه ها! امضاء نکنید. به خدا به من زهر داده اند. به خدا جگرم را پاره پاره کردند. آی شیعه ها! تازه کند از پایم برداشته اند. آی شیعه ها! تازه از زنجیر از گردنم برداشته اند. آی شیعه ها! امضاء نکنید. صدای ناله و گریه شیعه ها بلند شد. سندی بن شاهک لامذهب با دست خودش ، خودش و هارون را رسوا کرد. شیعه ها بلند شدند قهر کردند و گریه کنان بیرون رفتند. سندی بن شاهک از پشت سر شیعه ها بیرون آمد. آی کافی! بس است دیگر نخوان! آی کافی! نخوان! همین جا تمامش کن! زبانت لال شود دیگر بس است. شیعه ها! چرا نگویم؟ چرا نگویم سر بچه های فاطمه(س) چه آورده اند؟ آی امام زمان(ع) ! بگویم یا نه؟ آی زهراجان! بگویم یا نه؟ نمی توانم با صراحت بگویم اما با اشاره می گویم: تو را به خدا گوش کن. همین قدر به تو می توانم بگویم. گوش کن! سندی بن شاهک سر شیعه آمد، شیعه ها رفتند این یهودی در خانه را محکم بست. گوشت باز است. بگویم یا نه؟ آی بمیرم همین قدر به تو بگویم وقتی برگشت در دستش یک تازیانه بود. دیگر با این تازیانه با بدن موسی بن جعفر(ع) چه کرده ؟ نمی دانم. خدایا! حاجتهای این مردم را بده! یا باب الوائج! یاموسی بن جعفر(ع)! یا باب الحوائج! یا موسی بن جعفر!... یابن الحسن! یابن الحسن! عجّل علی ظهورک!... اللهم صل علی محمد وآل محمد، بحق الزهراء یا الله.
. (ع) میخونم با دیده ی تر.روضه ی موسی ابن جعفر سوی کاظمین آقا.میزنه دلای ما پر باب الحوایج شیعیان می گرید ازغمش آسمان چشم هرعاشقی خونفشان      ای امان              واویلا آه و واویلتا همچو فاطمه به روی.صورتش داره نشونه ازغم وغصه خمیده .شده سیراز این زمونه گوید بردشمن بی حیا خواهی بزن دوباره مرا به مادرم مگو نازسزا         ازجفا                  واویلا آه و واویلتا      زیر تازیونه گشته.بدنش کبود و بی حال میکنه گریه وناله.یاد روضه های گودال خلصنی یا ربه رولبش گریه بوده غذای شبش روضه ی مقتل و زینبه     رولبش             واویلا آه و واویلتا (بهار)✍ 👇
. |⇦•هفت آسمان.... حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام اجرا شده ۱۴۰۱به نفسِ حاج ●━━━━━━─────── هفت آسمان در دست های مهربانت بود هر چند عمری سقف زندان آسمانت بود *انقدر این زندان آخر به آقای ما سخت گذشت، صدا میزد: "یا مُخَلِّصَ الشَّجَر" ای خدایی که درخت رو از بين سنگلاخ از بین ریگزار، تو بلند میکنی تو سر بر میاری، "نَجِّنی مِن حَبسِ هارون" دیگه نجاتم بده، "خَلِّصنی مِن حَبسِ هارون وَ مِن یَدِه" روایت نوشته ،آقای ما موسی بن جعفر، مدینه بود حرمِ پیغمبر بالا سر پیغمبر نماز میخوند. اومدن سراغش "فَقُطِعَ علیهِ صَلاتُه" با همون حال آقای ما رو می‌کشیدن می بردن، وَ هو یَبکی و یَقول أشْکوا اِلَیکَ یا رسولَ اللهِ ما أَلقی" آقا گریه میکرد، "وَ اَقبَلَ النّاس مِن کُلِّ جانبِ یَبکونَ وَ یَصِیحون"، مردم از هر طرف گریه کنان ضجه زنان به سوی آقا دویدن.. شیخ صدوق در عُیون اخبارُ الرِّضا روایت کرده.. "فَلَمّا حُمِلَ اِلی بَینَ یَدَیِ الرَّشید" وقتی آقای ما رو بردن جلو ملعون هارون الرَّشید، "شَطَمَهُ و جَفاء" شروع کرد به آقای ما فحش دادن...* تسبیحی از ماه و ستاره، بین دستانت خورشید در سجاده هر شب میهمانت بود تصویر تو در قابِ زندان باز می‌تابید یا نور و یا قدّوس وقتی بر زبانت بود *آقای من با مناجاتت خفته هارو بیدار کردی. وظیفه ی انبیا و اولیا این بوده، خدا حاج آقا مجتبی رو رحمت کنه، همیشه می‌فرمود: انبیا و اولیا نیومدن مرده ها رو زنده کنن، اونایی که بهشون امیدی نیست مثل ابوجهل ها، ابولهب ها، شمر بن ذی الجوشن ها، وظیفه نداشتن مرده ها رو زنده کنن، لذا به زین العابدین گفتن اون ملعون اگه توبه میکرد خدا قبول میکرد یا نه؟ فرمود شمر اگه توبه میکرد خدا می‌پذیرفت، ولی او کسی نبود که توبه کنه...* با تازیانه روزه ات را باز کردند اشکِ غریبی آهِ غربت آب و نانت بود وقت قنوت آخرت خون گریه می‌کردند زنجیر هایی که به دست ناتوانت بود طعنه شنیدن، داغ دیدن، خونِ دل خوردن هر چند موروثی میان، دودمانت بود اما خدا را شکر این حرمت شکستن ها دور از نگاه مضطرِ معصومه جانت بود .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
YEKNET.IR - roze - shahadat imam kazem 1401 - motiee.mp3
7.05M
|⇦•هفت آسمان... و توسل ویژهٔ شهادت باب الحوائج حضرت امام موسی ابن جعفر علیه السلام شده ۱۴۰۱به نفسِ حاج میثم مطیعی ●━━━━━━─────── در میان مناقب بی شمار امام هفتم علیه السلام خلوت با معشوق و مناجات با قاضی الحاجات، درخشندگی خاصی دارد و بدین جهت آن حضرت را «عبد صالح، راهب بنی هاشم و زین المتهجدین » لقب داده اند . آن حضرت بسیاری از شب ها را تا سپیده صبح به دعا و مناجات می پرداخت.
. |⇦•ناگهان‌خلوتِ من... و توسل ویژۀ شهادت باب الحوائج حضرت امام موسی ابن جعفر علیه السلام اجرا شده ۱۴۰۱به نفسِ حاج‌ محمدرضا ●━━━━━━─────── ناگهان خلوت من با زدنی ریخت به هم سفره ی ذکر مرا بد دهنی ریخت به هم *حضرت رو وقتی به زندان بردن می‌گفت خدایا ممنونم ازت، یه جای خلوتی پیدا شده باهات مناجات کنم، درد دل کنم، اما این زندان آخر این یهودی چه بر سر آقا آورد، هر زندانی که حضرت می‌رفت زندانبانو تحت تأثیر قرار میداد، گفتن یه حرامزاده رو بفرستن یه یهودی رو بفرستن، آقا رو اذیت کنه، من نمی‌دونم چه بلایی سر آقا آورد، که سر به سجده میذاشت می‌گفت: "یا مُخَلِّصَ الشَّجَر مِن بَینِ الرَّمل و ماء و تین" ای خدایی که گیاه رو از دل زمین خلاص میکنی."یا مُخَلِّصَ الوَلَد مِن بَین مَشیمَةِ و رَحِم"، ای خدایی که طفل رو از رحم مادر خلاص میکنی، "خَلِّصنی مِن یَدِ هارونُ الرَّشید" خدایا! منم از این زندان خلاصم کن....* ناگهان خلوت من با زدنی ریخت به هم سفره ی ذکر مرا بد دهنی ریخت به هم روی این ساق ترک خورده بلندم کردن استخوانم پسِ هر پا شدنی ریخت به هم *"المُعَذَّبِ فی قَعرِ السُّجون فی ظُلَمِ المَطامیر ذِی السّاقِ المَرضوض فی حَلَقِ القُیود"، یعنی این زنجیر کاری با زانوی حضرت کرد با ساق پای حضرت کرد له شد دیگه.... وای وای* کار من از همه مجذوبِ خدا ساختن است نظری کرده ام و قلبِ زنی ریخت به هم *زن بدکاره و رقاصه آوردن توزندان یک لحظه ذهن امام رو منحرف کنه، بعد یه مدت اومدن ببینن، دیدن این زن بدکاره هم سر به سجده گذاشته هی میگه الهی العفو.... یا موسی بن جعفر زن بدکاره رو نگاه کردی آدمش کردی، منِ گریه کنِ مادرت رو هم نگاه کن...* دید حساس شدم آمد و دشنامم داد پسر فاطمه را با سخنی ریخت به هم کار تشییع مرا لنگه دری عهده گرفت از غمِ من دلِ هر سینه زنی ریخت به هم *دم در همه مردم منتظر بودن آقامون میاد، آخه خبر دادن بناست زندانی از زندان بعد چهارده سال آزاد بشه، اما درِ زندان وا شد. یکی می‌گفت: من آقا رو منزل خودم میبرم، خودم نوکریشو میکنم خودم خدمتشو میکنم. یکی می‌گفت: آقا رو ببینم به پاش میفتم با گریه.اما دیدن در وا شد، چهار نفر یه تخته ی درو به دوش گرفتن، آی زیر این تخته رو گرفتن، خبر دارین جنازه رو، رو جِسرِ بغداد بردن، سه شبانه روز جنازه رو رو پُلِ بغداد گذاشتن، بعد سه شبانه روز دفن کردن... هفت تا کفن آوردن هفت تا کفنِ قیمتی به تنِ موسی بن جعفر کردن، جنازه رو با احترام دفن کردن، اما تا محلِ دفن حضرت، هر کی زیر تابوتو می‌گرفت با گریه برمی‌گشت، می‌گفتن چرا گریه میکنید؟ می‌گفتن تابوت آوردن، هفت تا کفن به تنِ حضرت کردن اما هنوز صدای زنجیر میاد.. آخه وصیت کرد منو با غل و زنجیر دفنم کنید.... دیدین یکی از دنیا میره میگن زودتر دفنش کنید، جنازه رو زمین نمونه خوبیت نداره... وای وای.. امامِ ما سه شبانه روز جنازه ش رو پل بغداد بود. جنازه ی امام جواد هم رو پشت بام خانه سه شبانه روز بود. ارباب من و شما حسین هم سه شبانه روز رو‌ خاک‌ِ داغ کربلا بود. اما من یه آقایی رو سراغ دارم برا دفنش عجله کردن.یه وقت دیدن از پشت خیمه صدا میاد، میگه حسین جان صبر کن، دارم مادر اصغر رو میارم، حسین...* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
651017fc5d4d1a4265198dc2_6501509285458564537.mp3
4.89M
|⇦•ناگهان خلوت من... و توسل ویژهٔ شهادت باب الحوائج حضرت امام موسی ابن جعفر علیه السلام شده به نفسِ حاج محمد رضا بذری
. 🏴زمزمه شهادت حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام و گریز به کربلا 🏴بند اول گدای دوره گردم و،دخیل کاظمینتم همسایه ی قدیمیه،عزیز و نورعینتم دستای خالیمو ببین،نذار بیفته روم زمین کریمی و ابن الکریم،یه عمره زیر دِینتم یه کاظمین داری آقا،منو دیوونه کرده همون دو گنبد طلا،منو دیوونه کرده دلم رو برده،هوای صحنت جایی نداره،صفای صحنت میزنه قلبم،برای صحنت دو تا ستاره،چه میدرخشه،تو آسمون کاظمین دو باب حاجات،پدر بزرگ و،نوه جوون کاظمین (ای اهل عالم)۲ منم گدای کاظمین 🏴بند دوم میونه زندون بلا،بودی چه زجرا کشیدی حتی یه لحظه ام آقا،خوشی تو عمرت ندیدی مثل بابات علی آقا،بودی اسیر غصه ها خیلی از این نامردا تو،زخم زبون ها شنیدی به زیر اون شکنجه ها،بودی میرفتی از حال تا می شِنیدی ناسزا،زودی میرفتی از حال فضای زندون،برید امونت سندی ملعون،بلای جونت با ضربه شلاق،می برد توونت تو خسته بودی،شکسته بودی،نداشتی جون تو پیکرت با کنده ها تا،زمین میخوردی،می بردی اسم مادرت (آه و واویلا)۲ غریب امام کاظمین 🏴بند سوم من بمیرم آقا جونم،با زهر کینه کشتنت اون لحظه های آخرت،به یاد جدت افتادی یاد لب خشک حسین،کردی و روضه خون شدی شد پاره پاره جگرت،به یاد جدت افتادی نبود کسی بالا سرت،تنهای تنها بودی نبودش اونجا خواهرت،تنهای تنها بودی کسی نیومد،دور و بر تو نشد جسارت،به پیکر تو نرفت رو نیزه،آقا سر تو خدارو شکر که،خواهر نداشتی،بره اسارت ای آقا خداروشکر که،به دختر تو،نشد جسارت ای آقا (آه و واویلا)۲ حسین غریب کربلا ✍♪کربلایی امیرحسین سلطانی 👇
زمینه‌امام‌کاظم‌ع (1).mp3
3.76M
(ع) خونه ی مادر بزرگم ، یه دونه منبر داشت همیشه هم نذر سفره‌ی ، موسی بن جعفر داشت روضه خون عبا رو شونه‌ش/ از خم کوچه میرسید نوحه هاش خون به دل میکرد/ تا میگفت آقا چی کشید ای وای بر غریبی _ کز یاد رفته باشد در دام مانده باشد _ صیاد رفته باشد (یا باب الحوائج _ یا موسی بن جعفر) # بوسه از منبر روضه ، حاجت روا میکرد ذکر یا باب الحوائج ، گره‌ رو وا میکرد روضه ی خونگی بوده  / که دلا رو می‌کِشونده مجلس شِفا بوده تا / نوحه خون نوحه‌میخونده ای وای بر غریبی _ کز یاد رفته باشد در دام مانده باشد _ صیاد رفته باشد (یا باب الحوائج _ یا موسی بن جعفر) # سیلی ها که میخورد آقا ، ارث مدینه‌ش بود غصه‌ های کوچه همیشه  ، میون سینه‌ش بود دستای مادر من تُو / دستای مجتبی بوده هِی میگفت تا دم آخر  / ضربه‌هاش بی‌هوا بوده من ایستاده بودم _ دیدم که مادرم را دشمن گَهی به کوچه _ گَه بِین خانه میزد (ای وای مادر من _ ای وای مادر من) شاعر و نغمه پرداز : .