eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
18.2هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.7هزار ویدیو
430 فایل
#کانال_نوحه_وروضه_یازینب_سلام_الله_علیها http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات التماس_دعای_فرج_وعاقبت_بخیری ⛔️کپی مطالب بدون نام کانال ممنوع⛔️
مشاهده در ایتا
دانلود
. سلام_الله_علیها ۷۹۵ دست شکسته ام را در حنجر تو بردم دیدم هنوز آثار، از دشمن تو مانده انگشتهای دستم دانی چرا بریده چون خرده های خنجر در گردن تو مانده ✍ .
هر آینه از غیب ندا می آید از ماذنه ی فَرَج صدا می آید ای منتظران گناه را ترک کنید ارباب خودش پیش شما می آید #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
🏴 🏴 🏴 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ حسينم اينهمه به سينه آذرم نزنيد نمک به زخم دل درد پرورم نزنيد در اين مدينه همينجا سر مرا ببريد غلا ف تيغ به بازوي مادرم نزنيد نخلي که شکسته ثمرش را نزنيد مرغي که زمين خورده پرش را نزنيد ديديد اگر که دست مردي بسته  ديگر در خانه همسرش را نزنيد بر سوخته باغ ما دگر سر نزنيد اين خانه آتش زده را در نزنيد از که گذشت مادري را ديگر در خانه به پيش چشم دختر نزنيد گل من چون تو را در گل بپوشم  ز هجران تو خون دل بنوشم در ايام جواني قسمتم شد که تابوت تورا گيرم به دوشم به خاک افتاده جسم اطهرش بود  به روي دا من فضه سرش بود ميان آن همه رنج و غم ودرد  به فکر غصه هاي همسرش بود همه عهد خدا بشکسته بودند عليه ما به هم پيوسته بودند از آن در خانه ام از پا فتادم که دست شئهرم را بسته بودند دعايي زير دارم شبانه تو آمين گو اي ماه يگانه  الهي هيچ مظلومي نبيند عزيزش را به زير تازيانه پس از تو همچنان مرغ اسيرم که هم از لاله هم از دانه سيرم به جان باغبان اي گل دعا کن که امشب در قفس تنها بميرم چرا بال و پر مارا شکستي نهال بي بر مارا شکستي الهي بشکند دستت مغيره که دسث مادر مارا شکستي پدرزخم زبان بسيار خوردم کتک از خصم بد کردار خوردم ميان کوچه هاي شهر سيلي هم از دشمن هم از ديوا رخوردم پدر زهرا ي توحاجت روا شد ببين مزد رسالت چون ادا شد ببين بازو دست وسينه من بلا گردون جون مرتضي شد مدينه محشر کبري بپا بود رسن برگردن شيرخدابود دوصد گلچين و يک گل من چه گويم گل حيدر به زير دست وپا بود خدا داند دلم خون گريه مي کرد به حالم دشت وهامون گريه مي کرد نديدم زخم پهلو را درآن شب ولي ديدم کفن خون گريه مي کرد دلم زارو حزينه چون ننالم وجودم آتشينه چون ننالم نمي نالم مو از بازو وصورت علي خانه نشينه چون ننالم مخواه از من که رويم را ببيني برايت بس بود خانه نشيني مخور غصه سلا مت گرنکردند به چشم من امير المونيني صداي ناله ات آيد بگوشم پس از تو آب خوش هرگز ننوشم خدادر نوجواني قسمتم کرد که تابوت تورا گيرم به دوشم فلک ديدي چه خاکي برسرم کرد زطفلي رخت ماتم در برم کرد الهي بشکند دست مغيره  که بين کوچه ها بي ماددم کرد هرجا که عزا برمن مظلومه گرفتيد ساکت ننشينيد حسين وحسن آنجاست آنقدر پي قبر من مظلومه نگرديد هرجا دلتان مي شکند فبر من آن جاست چرا بال وپر ما راشکستي نهال بي بر مارا شکستي الهي بشکند دستت مغيره  که دست مادر مارا شکستي نخلي که شکسته ثمرش را نزنيد مرغي که زمين خورد پرش رانزنيد ديديد اگر که دست مردي بسته است ديگر در خانه همسرش را نزنيد يک باغ گل آتيش زدن نداره غنچه ولاله سوختن نداره يک بلبل شکسته پر که ديده يک زن تنها که زدن نداره ميسوخت درو فاطمه پشت در بود دل از درآتش زده سوزانده تر بود بر فاطمه فضه بود نزديک ولي نزديکتر ازکنيز ميخ در بود ديگرنخواهم صورتم شوهر ببيند شايد که در رخسارم اين زيور ببيند يارب مبادازان که طفل بي گناهي درکوچه سيلي خوردن مادر ببيند اي مرگ بين جان محزون مرا اي خاک بپوش جسم گلگون مرا اي فضه علي زمسجد امد برخيز زهراي من که هست علي پابست تو اي هستي جهاني ومکاني زهست تو آن بي حيا به طعنه به من گفت ياعلي ديدي که زنده ماندم وديدم شکست تو من عليم که خدا قبله نما ساخت مرا جزخدا و نبي و فاطمه نشناخت مرا منکه يکباره در از قلعه خيبر کندم داغ زهرا بخدا از نفس انداخت مرا #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
🏴 🏴 🏴 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ حسينم اينهمه به سينه آذرم نزنيد نمک به زخم دل درد پرورم نزنيد در اين مدينه همينجا سر مرا ببريد غلا ف تيغ به بازوي مادرم نزنيد نخلي که شکسته ثمرش را نزنيد مرغي که زمين خورده پرش را نزنيد ديديد اگر که دست مردي بسته  ديگر در خانه همسرش را نزنيد بر سوخته باغ ما دگر سر نزنيد اين خانه آتش زده را در نزنيد از که گذشت مادري را ديگر در خانه به پيش چشم دختر نزنيد گل من چون تو را در گل بپوشم  ز هجران تو خون دل بنوشم در ايام جواني قسمتم شد که تابوت تورا گيرم به دوشم به خاک افتاده جسم اطهرش بود  به روي دا من فضه سرش بود ميان آن همه رنج و غم ودرد  به فکر غصه هاي همسرش بود همه عهد خدا بشکسته بودند عليه ما به هم پيوسته بودند از آن در خانه ام از پا فتادم که دست شئهرم را بسته بودند دعايي زير دارم شبانه تو آمين گو اي ماه يگانه  الهي هيچ مظلومي نبيند عزيزش را به زير تازيانه پس از تو همچنان مرغ اسيرم که هم از لاله هم از دانه سيرم به جان باغبان اي گل دعا کن که امشب در قفس تنها بميرم چرا بال و پر مارا شکستي نهال بي بر مارا شکستي الهي بشکند دستت مغيره که دسث مادر مارا شکستي پدرزخم زبان بسيار خوردم کتک از خصم بد کردار خوردم ميان کوچه هاي شهر سيلي هم از دشمن هم از ديوا رخوردم پدر زهرا ي توحاجت روا شد ببين مزد رسالت چون ادا شد ببين بازو دست وسينه من بلا گردون جون مرتضي شد مدينه محشر کبري بپا بود رسن برگردن شيرخدابود دوصد گلچين و يک گل من چه گويم گل حيدر به زير دست وپا بود خدا داند دلم خون گريه مي کرد به حالم دشت وهامون گريه مي کرد نديدم زخم پهلو را درآن شب ولي ديدم کفن خون گريه مي کرد دلم زارو حزينه چون ننالم وجودم آتشينه چون ننالم نمي نالم مو از بازو وصورت علي خانه نشينه چون ننالم مخواه از من که رويم را ببيني برايت بس بود خانه نشيني مخور غصه سلا مت گرنکردند به چشم من امير المونيني صداي ناله ات آيد بگوشم پس از تو آب خوش هرگز ننوشم خدادر نوجواني قسمتم کرد که تابوت تورا گيرم به دوشم فلک ديدي چه خاکي برسرم کرد زطفلي رخت ماتم در برم کرد الهي بشکند دست مغيره  که بين کوچه ها بي ماددم کرد هرجا که عزا برمن مظلومه گرفتيد ساکت ننشينيد حسين وحسن آنجاست آنقدر پي قبر من مظلومه نگرديد هرجا دلتان مي شکند فبر من آن جاست چرا بال وپر ما راشکستي نهال بي بر مارا شکستي الهي بشکند دستت مغيره  که دست مادر مارا شکستي نخلي که شکسته ثمرش را نزنيد مرغي که زمين خورد پرش رانزنيد ديديد اگر که دست مردي بسته است ديگر در خانه همسرش را نزنيد يک باغ گل آتيش زدن نداره غنچه ولاله سوختن نداره يک بلبل شکسته پر که ديده يک زن تنها که زدن نداره ميسوخت درو فاطمه پشت در بود دل از درآتش زده سوزانده تر بود بر فاطمه فضه بود نزديک ولي نزديکتر ازکنيز ميخ در بود ديگرنخواهم صورتم شوهر ببيند شايد که در رخسارم اين زيور ببيند يارب مبادازان که طفل بي گناهي درکوچه سيلي خوردن مادر ببيند اي مرگ بين جان محزون مرا اي خاک بپوش جسم گلگون مرا اي فضه علي زمسجد امد برخيز زهراي من که هست علي پابست تو اي هستي جهاني ومکاني زهست تو آن بي حيا به طعنه به من گفت ياعلي ديدي که زنده ماندم وديدم شکست تو من عليم که خدا قبله نما ساخت مرا جزخدا و نبي و فاطمه نشناخت مرا منکه يکباره در از قلعه خيبر کندم داغ زهرا بخدا از نفس انداخت مرا #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
. در کوچه خواست تا که شود حامی علی دردا که تازیانه ی قنفذ امان نداد هر قهرمان کند به نشان خود افتخار زهرا مدال خود به علی هم نشان نداد رسد آهسته آوایت مرا بر گوش جان مهدی کنار در ، ستادی یا میان دوستان مهدی به قربان صدای دلربایت گردم ای مولا بیا بر مادر مظلومه ات قرآن بخوان مهدی باز این چه شورش است که در بیت حیدر است گویا زمان هجرت غمناک کوثر است با آه زینب و حسن و شاه کربلا گویا قیامتی شده و حشر دیگر است می رسد از خشت خشت خانه بوی فاطمه این دل حسرت کشم در آرزوی فاطمه گریه و آه یتیمانم که می دانم ز چیست زینبم در شانه پیدا کرده موی فاطمه بر سوخته باغ ما دگر سر نزنید این خانه ی آتشزده را در نزنید از ما که گذشت مادری را دیگر در خانه به پیش چشم دختر نزنید ای داغ تو مُهر سینه ام فاطمه جان موج تو برد سفینه ام فاطمه حان هر شمع برای محفلی می سوزد من سوخته ی مدینه ام فاطمه جان ای که می خواهی بدانی قبر زهرا در کجاست راز پیدا کردن آن خاک گرم کربلاست مشتی از آن خاک بردار و رها کن در بقیع هر کجا بنشست قبر همسر شیر خداست آتش زدن به خانه ی مولا بهانه بود مقصود خصم کشتن بانوی خانه بود آن شب قوی ترین سند غربت علی تشییع مخفیانه و دفن شبانه بود آهنگ جدایی ز جگر ساز نمائید با مادر خود درد دل ابراز نمائید تشییع شود تا دل شب پیکر پاکش آهسته درِ سوخته را باز نمائید ایکاش که قلب علی از کار افتد یا آنکه به دیده علی خار افتد داغ دل من تازه شود زهرا جان چونکه نظرم بر در و دیوار افتد بعد از تو مرا امید فردایی نیست امروز چو من غریب و تنهایی نیست این درد مرا می کشد آخر که دگر در خانه علی باشد و زهرایی نیست رفتی تو و زینبت ز غم می سوزد آتش ز نوایش به دلم افروزد این خانه عزاخانه شود بار دگر هر گاه نگاه خود به در می دوزد الا ای چاه یارم را گرفتند گلم عشقم بهارم را گرفتند میان کوچه ها با تازیانه ز من دار و ندارم را گرفتند مرا زار و غمین کردی و رفتی غمت مُهر جبین کردی و رفتی چراغ خانه ام گردیده خاموش مرا خانه نشین کردی و رفتی دلم تنگه برایت ای عزیزم سر خاکت سرشک غم بریزم دعایم هر شب اینه فاطمه جان که از پهلوی قبرت بر نخیزم عجب فرقی میان سوز و ساز ما بود زهرا تو شمع محفلم بودی و من شمع مزار تو تو در خوابی و زینب در میان خانه بیدار است هنوز آن کودک معصوم دارد انتظار تو هر خانه را جغد اجل بر سر نشیند گَرد غم اول بر رُخ دختر نشیند یارب تماشایی بود آندم که زینب گریان سر سجاده ی مادر نشیند گویند که مرگ ناگهانی سخت است پژمرده شدن به نوجوانی سخت است یا فاطمه این بجاست اما بی تو با اهل مدینه زندگانی سخت است با آنکه علی بوده و اعلی شده ام پیروز به هر جنگ بر اعدا شده ام تاریخ نویسان نویسید به اشک من خانه خراب غم زهرا شده ام رفتی تو و ماند یک چمن حاصل تو سوزد دل من به یاد سوز دل تو هر وقت که از خانه برون می آیم لبخند زند بر رخ من قاتل تو مادر ز غم تو از جهان سیر شدم چون شمع فسردم و زمینگیر شدم بر زینب تو غم چهل سال گذشت هر چند چهار ساله ام پیر شدم خسته از غم به خود از درد و محن می پیچم باورم نیست به جسم تو کفن می پیچم زخمهایت به زبان آمده از خون گفتند با من از پهلو و از سینه ی گلگون گفتند آه مجبورم شبانه زائر قبرت شوم قبر مخفی داشتن از بی مزاری بدتر است تا مرا می بیندم قنفذ سلامم می کند این سلامش از هزاران زخم کاری بدتر است اگر می پرسی از احوال مادر بگویم شمه ای از حال مادر فقط گویم که می گشتیم آنروز میان دست و پا دنبال مادر ای کاش مدینه در و دیوار نداشت ای کاش فدک این همه اسرار نداشت فریاد دل محسن زهرا این بود ای کاش که درب خانه مسمار نداشت کوچه با من همزبانی می کند درب خانه نوحه خوانی می کند گوید احساس عجیبی در دلم قنفذ امشب شادمانی می کند از بارگاه قدسی و افلاکی خدا آمد به گوش اهل سماوات این ندا فرمود کردگار که ای آسمانیان آمد عزای فاطمه حی علی العزا امشب دل تنگ کوچه ها می گرید یک کوه ، خموش و بی صدا می گرید تشییع تمام آرزوهای علی است تابوت به حال مرتضی می گرید نه داغ مرگ پیغمبر مرا کشت نه آن سیلی نه میخ در مرا کشت به خون محسن ششماهه سوگند غم مظلومی حیدر مرا کشت آن شب که ابوتراب با قلب حزین بسپرد تن ام ابیها به زمین دانی که چرا خاک ر دستش افشاند یعنی که تمام هستیم بود همین آن ارغوان که زخم زبان می چشید رفت و آن خسته جان که بار مرا می کشید رفت گفتند بی کسم همه با هیزم آمدند یاری که آمد آبرویم را خرید رفت ببین کابوس من تعبیر گشته دلم از زندگانی سیر گشته الا یار جوانمرگم نظر کن علی از بعد غسلت پیر گشته
علیه‌السلام 🔹مزار بی‌نشان🔹 ببین، تاریخ در تکرار مانده‌ست جهان در حسرت بسیار مانده‌ست نمی‌آیی چرا؟ چشم‌انتظارت گلی بین در و دیوار مانده‌ست دل سبز و جوانی دارد این گل ولی قدِّ کمانی دارد این گل بیا، چشم‌انتظار توست آخر مزار بی‌نشانی دارد این گل جهان در انتظار آفتاب است تمام رنج‌هایش بی‌حساب است کسی با ذوالفقار از دور پیداست جهان در معرض یک انقلاب است 📝
اگر چه جز غم دلبر ندارد اگر چه جز دو چشم تر ندارد به زیر لب نوایش این چنین است حسین بن علی مادر ندارد
. حضرت موسی بن جعفر علیه السلام به آیات خدا زنجیر بستند به دستان دعا زنجیر بستند چرا تابوت او سنگین نباشد پر پروانه را زنجیر بستند .......... . پرواز دل است و صحن روح افزایش دارد چه صفایی حرم زیبایش بغداد چگونه یاد مشهد نکنیم با دیدن گنبد و کبوترهایش .......... . اگر چه بسته در زنجیر دستم به یاد مادرم در خود شکستم در و دیوارِ زندانم گواه است که گریانِ در و دیوار هستم ......... . دل او از سقیفه شعله ور شد دو دست بسته اش ارث از پدر شد تنش بر تخته ی در روضه می‌خواند که او هم کشته ی دیوار و در شد ✍ .
. حضرت موسی بن جعفر علیه السلام به آیات خدا زنجیر بستند به دستان دعا زنجیر بستند چرا تابوت او سنگین نباشد پر پروانه را زنجیر بستند .......... . پرواز دل است و صحن روح افزایش دارد چه صفایی حرم زیبایش بغداد چگونه یاد مشهد نکنیم با دیدن گنبد و کبوترهایش .......... . اگر چه بسته در زنجیر دستم به یاد مادرم در خود شکستم در و دیوارِ زندانم گواه است که گریانِ در و دیوار هستم ......... . دل او از سقیفه شعله ور شد دو دست بسته اش ارث از پدر شد تنش بر تخته ی در روضه می‌خواند که او هم کشته ی دیوار و در شد ✍ .
. چرا قهری مگر تقصیر دارم بِجایت بر کَفَم زنجیر دارم کفِ آبی فقط خوردم عزیزم بیا از نیزه پایین   شیر دارم 🔹🔹 دلم مِیلِ دو اَبروی تو دارد ببین که شانه‌ام مویِ تو دارد در آغوشم فقط پیراهنِ توست لباس تازه‌ات بویِ تو دارد 🔹🔹  نمی‌آید پس از توخواب ، ای کاش... که می‌مُردم منِ بی تاب ای کاش دوباره شیر آوردم ولی حیف... نمی‌خوردم پس از تو آب ای کاش 🔹🔹  مرا آزار با زنجیر می‌داد به من نان‌خشک با تحقیر می‌داد زنِ شامی مرا سوزاند وقتی کنارم طفل خود را شیر می‌داد 🔹🔹  دوباره روضه می‌گیرم عزیزم در این ویرانه می‌میرم عزیزم دوباره حرمله رد شد از اینجا دوباره خشک شد شیرم عزیزم 🔹🔹  نگفتند آه داغِ بچه دیده‌است نگفتند از بلا پُشتش خمیده است ولی گفتند این تازه عروسان عروسِ فاطمه مویش سفید است 🔹🔹  گُلِ یاسِ مرا از ساقه بستند مرا با ریسمان بر ناقه بستند نمی‌ماندی به نیزه چاره کردند سَرَت را با نخِ قنداقه بستند 🔹🔹 چه حسرت‌ها چشیدم بچه‌ام را چه سختی‌ها کشیدم بچه‌ام را کنارِ بچه‌های  نیزه دارش به رویِ نیزه دیدم بچه ام را .
گفتی دلمان در آرزویت باشد چشمان امیدمان به سویت باشد عید رمضان هم آمد اما ای ماه عید دل ما رؤیتِ رویت باشد ماه رمضان می رود و توشه ندارم در مزرعه ی عفو خدا خوشه ندارم با روزه خدایی نشدم، باز امیدی جز گریه ی بر صاحب شش گوشه ندارم یک ماه اگر خدا خدا می کردیم ما بهر ظهور تو دعا می کردیم ای کاش نماز عید فطر خو د را در پشت سر تو اقتدا می کردیم ای رحمتِ واسعه !؛ ببین غم داریم در نامه‌ی خود مُهرِ تو را کم داریم ماه رمضان تمام شد ؛ حالا ما امّید ، به سفره‌ی محرم داریم.... عید فطر است الهی که به کامت باشد جرعه ای از می توحید به جامت باشد اولین جمعه ی بعد از رمضان هم ایکاش آخرین جمعه ی دوری ز امامت باشد
🏴 🏴 🏴 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ بار دیگر قلب مهدی غم گرفت همچو مولا ،قلب زینب هم گرفت یاد آن روزی که ویران شد بقیع در جنان، حیدر به سر ماتم گرفت خون بریزید از دیده،ای دل،کعبه ی جان شد خراب آستان پاک و نورانیِ جانان شد خراب این اهانت ها از آن روزی شروع گردید که بعدِ احمد در مدینه،بیت الاحزان شد خراب در هوایش ستاره می سوزد  سینه با هر نظاره می سوزد  هشت شوال آسمان لرزید  دید صحن و مناره می سوزد  در جهان، هم شأن و همتائی کجا دارد بقیع؟ چون که یک جا، چار محبوب خدا دارد بقیع نور چشمان رسول و پور دل بند بتول صادق و سجاد و باقر، مجتبی دارد بقیع روزها را بادعای فاطمه رد میکنیم نوکریِ درگه اولاد احمد میکنیم می شود روزی مدینه پایتخٺ شیعیان آخرش این شهر را مانند مشهد میکنیم عمریست دلم میل به جایی دارد جاییکه زمین حال و هوایی دارد یک روز میاید و ز جان میخوانم ایوان بقیع عجب صفایی دارد آقا بیا نواحی ممتد درست کن جایی شبیه به مشهد درست کن آن گنبد و مناره خاکی خراب شد حالا بیا دوباره گنبد درست کن از غربت تو اشک دمادم داریم دائم به لب پنجره شبنم داریم این درد دل ماست ، خودت می دانی در خاک مدینه یک حرم کم داریم ای زائر همیشه ی تو آسمان بقیع ای آفتاب و ماه تو را سایبان بقیع افزون ز نیم قرن گذشت از خرابی ات کی می شوی بهار؟!،اسیر خزان بقیع باید اینجا حرم درست کنند چار تا مثل هم درست کنند با امام حسن سزاوار است چند باب الکرم درست کنند با طلا دور مرقد سجاد بیتی از محتشم درست کنند به تولای باقر و صادق صحن دارالقلم درست کنند نزد ام البنین نمادی از مشک و دست و علم درست کنند گرد و غبار غم زده خیمه به سینه ام من زائر قبور خراب مدینه ام آنجاکه گریه هاهمه خاموش و بی صداست هرکس بمیرد از غم آن سرزمین رواست 🕊اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّڪَ الفَرَج🕊