eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
14.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
360 فایل
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها #اللهم_عجل_لولیک_الفرج_والعافیه_والنصر #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 پایبندی به حجاب و عفاف وقتى سهل‌ بن سعد، اسيران را شناخت كه از دودمان پيامبرند جلو رفت و از يكى از آنان پرسيد: تو كيستى؟ گفت: «سكينه(س)، دختر امام حسين(ع)» پرسيد: آيا كار و حاجتى دارى؟ من، سهل، صحابی جدّت رسول خدايم. سكينه(س) فرمودند: «به نيزه‌دارى كه اين سر مقدس را مى‌برد بگو از ما جلوتر حركت كند تا مردم به نگاه‌كردن آن مشغول شوند و به حرم رسول الله(ص) چشم ندوزند.» سهل به سرعت رفت و چهارصد درهم به نيزه‌دار داد. او هم سر مطهّر را از زنان دور كرد. در گزارش ديگرى آمده است: يزيد دستور داد اسيران آل محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را وارد مجلس كردند. نام تک تک آنها را پرسيد و خطاب به حضرت سكينه(س) گفت: اين زن كيست؟ گفتند: سكينه دختر حسين(ع). يزيد گفت: تو سكينه هستى؟ سكينه گريه كرد و به قدرى ناراحت شد كه نزديک بود جان بسپارد. يزيد گفت: چرا گريه مى‌كنى؟ فرمود: «چگونه گريه نكند كسى كه پوشش ندارد تا صورتش را از نگاه تو و اهل مجلس بپوشاند؟» يزيد گفت: اى سكينه! پدرت حقّ مرا منكر شد و قطع رحم با من كرد و در رياست و رهبرى با من ستيز نمود. سكينه(س) گريست و فرمود: «اى يزيد از كشتن پدرم خوشحال مباش. او مطيع خدا و رسولش بود و دعوت حق را لبّيک گفت و به سعادت نايل گرديد. ولى روزى خواهد آمد كه تو را بازخواست مى‌كنند. خود را آماده پاسخ‌گويى كن. ولى از كجا تو بتوانى پاسخ بدهى؟» يزيد گفت: اى سكينه ساكت باش! پدرت بر من حقّى نداشت. 📚منبع مقتل الحسین (علیه‌السلام)، موفق بن احمد خوارزمی، ج۲، ص۶۸ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۴۵، ص ۱۲۸
🔰 «شیطان لعین» در صورت «مغیرهٔ ملعون»، مردم را به بیعت با «اوّلی» فرامی‌خواند ... صحابی جلیل‌القدر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله، جناب جابر بن عبدالله انصاری گوید: 📋 تَمَثَّلَ إِبْلِیسُ فِی أَرْبَعِ صُوَرٍ تَصَوَّرَ یَوْمَ قُبِضَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فِی صُورَةِ الْمُغِیرَةِ بْنِ شُعْبَةَ 🔹ابلیس به چهار صورت ظاهر شد؛ (در یک بار) روزی که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به شهادت رسید، به صورت «مغیرة بن شُعبة» ظاهر شد. 🗯 او در بین مردم ندا سر می‌داد: ای مردم! خلافت را مانند پادشاهان ایران و روم قرار ندهید، آن را گسترش دهید تا گسترش یابد، و آن را به خانواده بنی‌هاشم ندهید که برای خلافت، منتظر نوزادان در شکم مادران باشند. 📚الأمالی،شیخ‌طوسی،ج۱ ص۱۸۰.
🏴 🏴 🎤مداح :حاج عباس حیدر زاده اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، وَ فی کُلّ ساعَة وَلیّا وَ حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طَویلاً ای آفتاب مهرتو روشنگر وجود در پیشگاه حکم تو ذرّات در سجود نور تو بُوَد مشعل کانون کاف و نون روزی که هیچ جلوه ی شمس و قمر نبود اى مير عسكرى لقب، اى فاطمى نسب آن را كه نيست مِهر تو از زندگى چه سود این افتخار گشته نصیبت که از شرف در خانه ی تو مصلح کل دیده بر گشود قربان ديده اى كه به بزم تو فاش ديد جاى قدوم عيسى و موسى و شيث و هود اى قـبـلـه ی مـراد كه در بـركـةُ الـسَّـبـاع شیـران به پیش پـاى تـو آرند سر فرود *امام عسکری علیه السلام سالها زندان بود، یکی از زندانبانها خیلی انسان نانجیب و پستی بود. به دستور خلیفه تصمیم گرفت حضرت عسکری رو ببرد مقابل شیران درنده، به گمانش اینکه شیران درنده حمله میکنند حضرت رو از بین میبرند. هر چی تو تاریخ اومده همسرش بهش اصرار کرد این کار رو نکن فرزند پیغمبر خداست اما گوش نداد. امام عسکری علیه السلام را آورد وارد قفس شیران درنده کرد، نگاه میکرد دقت میکرد فکر میکرد الان شیران درنده حضرت رو میدرند اما دید حضرت با آرامش تمام،میان شیران ایستادن به نماز، شیران درنده دور حضرت حلقه زدند ملتمسانه نگاه به قد و بالای حضرت میکنند... یا امام عسکری شیران درنده احترام کردند دور شما رو گرفتن آقاجان، اما چه گرگهای درنده ای بودن کربلا، یکی نیزه میزد، یکی شمشیر میزد، یه عده سنگ میزدند، یه عده پیرمردا با عصا میزدند...* پر میزند دوباره دلم در هوای تو دارم هوای بوسه به صحن و سرای تو اذن دخول خوانده دلم تا کنی نظر زائر شوم دوباره سوی سامرای تو ای دومین حسن چون حسن ذره پروری پر میشود دو دست گدا از عطای تو هم تو غریب هستی و هم مرقدت غریب اما غریب نیست دمی آشنای تو دشمن نهاد به زندان و بی خبر از آنکه هست عالم امکان برای تو مانند مادرت به جوانی شکسته ای آید به گوش ناله ی وا اُما از صدای تو *میدونین امام عسکری چند سالشون بود؟ بیست و هشت سال داشت اما زهر کاری با حضرت کرد بدنشون میلرزید. حتی آبی که دارو داشت رو نتوانست میل کنه. به غلامش فرمود: برو تو حجره، پسرم رو بگو بیاد، میوه ی دلم رو بگو بیاد...* کاسه ی آب بدستم بنگر میلرزد زهر افکنده شرر بر جگرم مهدی جان *آقا زاده ی پنج ساله ای امروز دور بابا میگرده، هی میگه: بابای غریبم... اما غریبتر از بابا خودِ امام زمان است...* بعد من سر به بیابان بگذاری شب و روز باشد از حالت زارت خبرم‌ مهدی جان میان این همه دشمن چه ها کند مهدی ز غربت پسر من خدا خبر دارد *سر بابا رو روی زانو گذاشت، بگم یا امام عسکری؟ سرت روی زانوی عزیز دلبندت بود آقا ، اما من فدای اون سری که بالای نی رفت." أَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ"...حسین...  «صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللهِ»
. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ به سامرا جان داد،تشنه لب و محزون مهدی او میزد،ناله به قلب خون خورد به ظرفِ آب،چون لب و دندانش زنده شده داغ،جدّ پریشانش خیزران بر لبِ حسین میزد پیش چشمان خواهرش زینب مجلسِ عِیش و نوش و بزم شراب چشم گریان خواهرش زینب (وایِ من وایِ من حسین جانم) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ گرچه به زهر غم،داده به حُجره جان ولی نشد دیگر،به خون خود غلطان ولی به جدّ او،چه ظلم ها گردید سرش جدا از تن،مِنَ القفا گردید مادری در میان قربانگاه بود و شمرِ لعین ستم ها کرد روی سینه نشست و واویلا خون به قلبِ علی و زهرا کرد (وایِ من وایِ من حسین جانم) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
4_5780752262150227836.mp3
7.14M
یا و گریز روضه حضرت زهرا به نفس کربلایی ابوالفضل حسینی بیا ببین که توون نداره پیکره من ببین تو جسمه لاغره من ببین تو حاله مضطره من از زهر کینه پا تا سرم می سوزه بابا چشم ترم می سوزه بابا بال و پرم می سوزه بابا غریب سامرا حسن جان می سوزم از تب افتاده ام میونه بستر با قلبه خون و زار و مضطر می خونم روضه های مادر این لحظه ها من به یاد دیوارو در هستم یاد غمای حیدر هستم به یاد داغه مادر هستم غریب سامرا حسن جان لگد به در زد با ضربه های محکم پا چهار چوب در کنده شد از جا در افتادش به روی زهرا به پشت اون در می زد صدا محسن مو کشت با ضربه پا محسن مو کشت فضه بیا محسن مو کشت غریب سامرا حسن جان ✍ .👇👇
۴۵ تویی محسن گل باغ ولایت شود جان همه عالم فدایت تو جان حیدر هستی شفیع محشر هستی علی آجرک الله۲ تویی محسن ز نسل احمدی تو یکی هدیه ز حی سرمدی تو گل خیر النسایی به راه دین فدایی علی آجرک الله۲ تویی جان علی و هست زهرا تویی نور دل اهل تولا اگر چه پرپری تو عزیز مادری تو علی آجرک الله۲ چو مادر پشت در افتاده ای تو به راه دین حق جان داده ای تو به مادر تو حبیبی چنان حیدر غریبی علی آجرک الله۲ تو بودی پشت در همراه مادر تو جان دادی به راه دین و حیدر فدایی ولایت همه جان ها فدایت علی آجرک الله۲ چو حیدر مادر تو غم نصیب است برای غربت او بی شکیب است ز داغت خونجگر شد حسینت دیده تر شد علی آجرک الله۲ بسوزد زینب مظلومه امشب رسیده جان او هر لحظه بر لب حسن در شور و شین است که گریانت حسین است علی آجرک الله۲ .👇
. همان هایی كه از حیدر بریدند حسین ابن علی را سر بریدند نبود گر روی زهرا را نشانه نمی زد كس به زینب تازیانه اگر محسن چو گل پرپر نمیشد بخون رنگین علی اصغر نمیشد اگر فتنه نمیشد در مدینه نمیخورد از عدو سیلی سکینه همان حبلی كه بر حبل المتین شد غل و زنجیر زین العابدین شد همان آتش كه درب خانه پا شد به دشت كربلا در خیمه ها شد "علی مولا،علی مولا، علی جان" .
. به زهرایی شبیه مادرم من به مولایی شبیه حیدرم من حسینم رفت اما دین به جا ماند به تنهایی امیر لشکرم من کلید گنج اسرار حسینم چو عباسم علمدار حسینم حسینم گر به مقتل آرمیده من امشب چشم دیدار حسینم اگرچه زیر بار غم خمیدم اگر جام بلا را سر کشیدم اگرچه جسم بی سر دیدم اما به غیر از عشق و زیبایی ندیدم همین امروز دیدم دلبرم رفت یگانه سایه روی سرم رفت فرات و اشک خیمه موج میزد لب تشنه حسینم از حرم رفت به مقتل دیده های دخترش بود که تیغ دشنه روی حنجرش بود تمام لحظه های سر بریدن سرش بر روی پای مادرش بود حسینم رفت اما دین به جا ماند به تنهایی امیر لشکرم من کلید گنج اسرار حسینم چو عباسم علمدار حسینم حسینم گر به مقتل آرمیده من امشب چشم دیدار حسینم اگرچه زیر بار غم خمیدم اگر جام بلا را سر کشیدم اگرچه جسم بی سر دیدم اما به غیر از عشق و زیبایی ندیدم همین امروز دیدم دلبرم رفت یگانه سایه روی سرم رفت فرات و اشک خیمه موج میزد لب تشنه حسینم از حرم رفت به مقتل دیده های دخترش بود که تیغ دشنه روی حنجرش بود تمام لحظه های سر بریدن سرش بر روی پای مادرش بود 👇
نماهنگ شبیه حیدر.mp3
5.09M
به زهرایی شبیه مادرم من به مولایی شبیه حیدرم من حسینم رفت اما دین به جا ماند به تنهایی امیر لشکرم من 🎙 #️⃣ #️⃣ #️⃣
Shab 21 Ramazan 1403 Bazri [Mohjat_Net] (4).mp3
2.52M
🏴 🏴 🎤مداح :حاج محمد رضا بذری سال ۱۴۰۳🏴 🏴 🎤مداح :حاج محمد رضا بذری سال ۱۴۰۳ ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ و علی مثل مالک فالتبک البواکی خوشا به حال اونکه جون داد به یه لباس خاکی شهید اون کسیه که شهید زندگی کرد فرار کنید ز شهرت به سمت بی پلاکی و علی مثل مالک فالتبک البواکی میخوام بریزم حالا رو دستت آب پاکی معبر زندگیمون نفس امارمونه اگه ازش نگذری یقین بدون هلاکی ببین ریشه در چه انسیه که عبدالحسین برونسیه بی قبر و بی نشون برنده ابراهیم هادیه که ارثیه گرفتن از فاطمه مادرشون نعم الامیرم شهید نشم میمیرم ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ و علی مثل مالک فالتبک البواکی مهمه که تو دنیا گریه کنی برا کی مالک اگه مالکه خوابو ز دشمن گرفت یه قله ی استوار نه هراسی نه باکی مالک اشتر یعنی حماسه یعنی جهاد به امان نامه ی هر کس و ناکس تن نداد گناه اشعری رو به پای مالک نزار نزاری جا به جا شه جای شهید و جلاد مرحبا به یاران هدف زیر پرچم شاه نجف نقطه سر خط کاری کن که بعد رفتنت پا بکوبه دشمن از شعف یومُ فرحت نعم الامیرم شهید نشم میمیرم ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ دیدی لانه ی عنکبوت دیگه داره میره بر باد برکت خون قاسم ابومهدی و عماد هلال شیعی داره یه ماه کامل میشه یه چند قدم مونده تا صاحب پرچم بیاد اگه رو لبهای ما شعار قدسُ لناست یعنی که ون صد آید یقین نود پیش ماست آرزوته ببینی حرم امام حسن رو کلید فتح بقیع تو کوچه های حِیفاست غرش سجیلو ببین پرواز ابابیلو ببین برگشته ورق جوشش خونِ مقاوت از فرات تا نیلو ببین اینه وعده ی حق نعم الامیرم شهید نشم میمیرم
4_5902192883351424071.mp3
15.05M
🏴 🏴 🎤مداح :کربلایی جواد مقدم🏴 🏴 🎤مداح :کربلایی جواد مقدم ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ گدایم گدای حضرت صدیقه جوونیم فدای حضرت صدیقه میخوام که همین گریه ی ناقابل رو بریزم به پای حضرت صدیقه عشق تو بی بی زندگیمو پُر کرده درد و دل هامو میگم به تو بی پرده مادری کردی واسه نوکر ها ای فدای تو همه مادر ها حیدری هستمو حیدری میمونم تا ابد روضه هاتو خودم میخونم زندگیمو به گوشه نگات مدیونم ....فاطمه فاطمه فاطمه مولاتی.... ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ تموم فلک ریزه خور دربارت یه عالم شده محو تو و ایثارت خداهم دل آزرده میشه وقتی که ببینه تورو میده کسی آزارت جنت اعلا فرش زیر پای تو بچه های ما نذر بچه های تو معنیه لفظه کوثری بانو از همه زن ها برتری بانو از تو گفتن برا من اصول مذهب خادم روضه ها میشه صاحب منسب کاش ازم راضی باشی به حق زینب ....فاطمه فاطمه فاطمه مولاتی.... ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ دوباره هوا ابری و بارونه دلا از غمه حضرت زهرا خونه یه داغه که همیشه برامون تازست یه مادر پریشونه چشاش گریونه همه جا زهرا بوده تابع مولا با همین حالش شد مدافع مولا خطبه ی بی بی عین فریاده پای این مکتب محسنو داده زنده از خون تو شد مرام شیعه برکت اسم تو در کلام شیعه حب تو لذت مستدام شیعه ....فاطمه فاطمه فاطمه مولاتی...
رخت عزا تن کن برای محسنیه داغی عظیم اندر عزای محسنیه بیت علی و آل او آتش کشیدند سرّی نگفته روضه های محسنیه ما داغدار مادر سادات هستیم تهمت مزن بر ما به پای محسنیه یا محسن ابن فاطمه ذکر لب ما دار و ندار ما فدای محسنیه محسن‌ گلِ نشکفته در باغ ولایت یا رب چشان بر ما عطایِ محسنیه شیعه برای دینِ خود سینه سپر کن دشمن بُود قطعا جدایِ محسنیه محسن پرستیم و خدا دارد عنایت بر هر دلِ مستِ ولایِ محسنیه الله اکبر را بخوان ، محسن نظر کن دل عبدِ واحد ، مبتلایِ محسنیه هرکس که بدعت گوید این بزم مودّت اصلا نفهمیده بهایِ محسنیه محسن صمد،او بی نیاز عالمین است ما جمله محتاجِ لوای محسنیه با معرفت اینجا ادب کن در برِ یار شاه دو عالم شد گدای محسنیه پهلو شکست و او صدا زد محسنش را از مادر آمد این ندایِ محسنیه دین حقیقی پای این بیرق عیان است لعنِ سقیفه شد بنایِ محسنیه تا دولتُ الزّهرا نوایِ شیعه محسن مهدی بُود صاحب عزای محسنیه /عبدِ کریم/
روز مرگ قاتل زهرای اطهر میشود این لباس مشکیم از تن برون من سیه پوش عزای محسنم محسنی که از لگد شد لاله گون
داســتــان مـعـنــوی در نزدیکی‌های تهران حوالی دولت آباد و میدان خراسان یک گاریچی بود بنام قاسم که کارش فروش جگر بود و به همین دلیل معروف شده بود به قاسم جیگرکی قاسم جیگرکی شرور بود اهل دعوا و چاقوکشی و گاهی اوقات هم پیک مشروبی می‌زد اما هر سال چند روز قبل از محرم که می‌شد دست و دهانش رو آب می‌کشید و تو مجلس امام حسین علیه‌السلام خدمت می‌کرد اوایل جمعیت زیادی در این هیئت حضور داشتند، کم کم از تعداد سینه زن‌ها کاسته شد تا اینکه مسئولین هیئت متوجه شدند که مطلبی باید رخ داده باشه که این مقدار کاهش سینه زن رخ داده است پیگیری‌های مسئولین نشان داد که حضور آدم شروری مثل قاسم جیگرکی آن هم به عنوان جلودار و عَلَم کش باعث شده تا مردم میل و رغبتشان را به این هیئت از دست بدهند بنابراین قرار گذاشتند که به قاسم اعلام کنند که امسال به هیئت نیاید بزرگ هیئت که پیرمرد با صفایی بود با شش نفر از هیئتی‌ها رفتند منزل قاسم جیگرکی آن پیرمرد شروع به سخن کرد که قاسم آیا امام حسین علیه‌السلام را دوست داری؟ قاسم زد زیر گریه و گفت بعد یه عمر نوکری امام حسین علیه‌السلام رو دوست دارم!!؟ خودم و زن و بچه‌هام به فدایش مجدداً سوال کردند که قاسم هر کاری از دستت بر بیاید برای امام حسین انجام می‌دهی؟ گفت بله هر کاری که رو زمین مونده باشه را از شعف دل انجام می‌دهم از توالت شستن تا پرچم زدن و حتی چون بدن قوی داشت علم مسجد را او بدوش می‌کشید هر کاری که بتونم انجام می‌دهم و به آن هم افتخار می‌کنم گفتند قاسم دوست داری هیئت اربابت کوچیک باشه یا بزرگ!!!؟ گفت بزرگ ... امام حسین علیه‌السلام عظمت دارد هیئت او هم باید عظمت داشته باشد سؤال کردند قاسم اگر کسی باعث بشود که هیئت امام حسین کوچک بشود وظیفه‌اش چیست؟ قاسم شک کرد و پرسید یعنی چه؟ گفتند یعنی مردم به هیئت نیایند به خاطر یک نفر قاسم گفت خب آن یک نفر نیاید تا مردم بیایند گفتند راستش ما آمده‌ایم که بگوئیم امسال شما به حسینیه نیایی! قاسم گفت باشه من نمیام و شما هم سلام من را به مردم برسانید و بگوئید قاسم نمیاد تا شما تشریف بیاورید شب اول محرم همسر و فرزندانش گفتند بابا نمیای هیئت!؟ قاسم گفت چرا شما بروید من هم خواهم آمد اجازه نداد خانواده متوجه بشوند رفت چند تکه پارچه مشکی پیدا کرد و رفت زیرزمین خانه را مشکی زد گفت یا امام حسین من را از حسینیه بیرون کردند، به من گفتند که دیگر نیا من هم یه حسینیه برای خودم درست کردم اینجا کسی نیست که من را بیرون کنه زنجبرهایش را برداشت هر چه شعر بلد بود می‌خواند و عزاداری می‌کرد این ادامه یافت تا صبح روز پنجم صبح روز پنجم یکی از اون هفت نفر با چشم گریان به درب خانه دوستش رفت و متوجه شد که او هم گریان است جویا شد دید دقیقاً همان خوابی که او دیده دوستش هم دیده است درب منزل سوم و چهارم و ... هفتم همه در آن شب یک خواب را دیده بودند! هر هفت نفر را امام حسین علیه‌السلام توبیخ کرده بودند که شما چکاره بودید که به کسی بگوئید بیا و به دیگری بگوئید نیاید؟ من که فقط امام بنده‌های خوب نیستم امام گنهکاران هم هستم بروید از او عذرخواهی کنید چرا دل قاسم را شکستید؟ چرا در پیشگاه همسر و فرزندانش کوچکش کردید؟ همگی با هم به در خانه قاسم آمدند و دیدند که درب باز است، درب زدند یکی از فرزندان قاسم آمد دیدند در حال گریه است، گفتند چرا گریه می‌کنی گفت بیائید پدرم داره خودش را می‌زنه پدر داره گریه می‌کنه دویدند، دیدند قاسم آنقدر این سر را به دیوار زده که این سر خون آلود شده گفتند چه شده؟ گفت من هم خواب امام حسین را دیدم آقا فرمود بخاطر من ببخش اینها را ولی قاسم تو که ما را دوست داری تو که دو ماه عزاداری می‌کنی چرا شرارت می‌کنی؟ چرا شرابخواری می‌کنی؟ چرا آبروی من را می‌بری؟ قاسم می‌گوید به آقا گفتم: من نمی‌دانستم که آبروریز شما هستم حالا که اینطور شد میخوام روز عاشورا بمیرم برات ظهر عاشورا نشده بود دیدن بچه‌های قاسم دارن فریاد میزنن، آی مردم ما یتیم شدیم مردم اومدن جنازه قاسم رو گلبارون کردن تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن که دوست خود روش بنده پروری داند ‌◾️داستان قاسم جیگرکی
متن داستان توبه علی گندابی مفسر تفسیر المیزان آقای سید محمد باقر موسوی همدانی که ۴ سالی هست به رحمت خدا رفتن ایشون این داستان رو نقل می کنند . علی نامیه که در محله فعلی که مصلای همدانه اون موقع بهش گنداب میگفتن زندگی می کنه! چون تو این محله زندگی میکنه بهش میگن علی گندابی! علی گندابی چهره خیلی زیبایی داشته چشای زاغ و موهای بور یه کلای پشمی خیلی زیبایی هم سرش میزاشته . لات بوده اما یه جور مرام و معرفت ته دلش بوده ،یه روز تو قهوه خونه نشسته بوده که زن تازه عروس به علی نگه میکرده علی چون جوان خشکلی بوده به خودشمیگه علی پس غیرت کجارفته که زن مردم به تو نگاه میکنه ،کلاشو در میاره موهاشو ژولیده پولیده میکنه و از غه وه خونه میره بیرون تا اینکه یه روز آقا شیخ حسنی توی همدان روضه خونه . این هفته تو یه روستایی دعوت شده باسه روضه خونی . تعریف میکنه رفتم روضرو خوندم اومدم بیام دیر وقت بود دروازه های شهر رو بسته بودند. اومدم بر گردم روستا دیدم که فردا نماز جمعه سخنرانی دارم گفتم بمونم از دست حیونای درندن در امان نیستم. اومدم در بزنم دیدم وای ویلا چی شده علی گندابی با رفقاش عرق خورده داره اربده کشی میکنه نه میشه برگشت. دیگه گفتم خدایا توکل به تو درو زدم دیدم علی گندابی درو باز کرد . اربده میکشه و قمه به دست. گوشه عبای منو گرفتو کشون کشون برد گفت آق شیخ حسن این موقع شب اینجا چیکار میکنی . گفتم رفته بودم یه چند شبی یه جایی روضه بخونم . علی گندابی گفت بابا شما هم نوبرشو اوردی. هر ۱۲ ماه سال هی روضه هی روضه. گفتم: علی فرق میکنه آخه . امشب شب اول ماه محرمه . آقا تا بهش اینو گفتم علی عرق خورده قمه به دست جا خورد . به طوری که انقدر سرشو به این دروازه زد با خودش میگفت: علی این همه گناه توی ماه محرمم گناه. به شیخ حسن گفت شیخ به خدا تیکه تیکت میکنم اگه برام همینجا روضه نخونی . شیخ میگه: آخه حسن روضه منبر میخواد . روضه چایی میخواد مستمع میخواد . گفت: من این حرفاحالیم نیست منبر میخوای باشه من خودم میشم منبرت. چهار دستو پا نشست تو خاکا بشین رو شونه من روضه بخون. اومدیم نشستیم رو شونه های علی شروع کردیم به روضه خوندن . علی گفت آهای شیخ این تجهیزاتو بزار زمین منو معطل نکن صاف منو ببر سر خونه آقا ابولفضل عباس بهش بگو آقا علیت اومده . ما هم روضرو شروع کردیم ای اهل حرم پیر علمدار نیامد. سقای حسین نیامد. دیدم یه دفه دارم بالا پایین میره دیدم علی گندابی از شدت گریه این گوشه صورتو گذاشته رو زمینو هی زار زار اشک میریزه. روضه که تموم شد علی گندابی گفت: های شیخ ازت ممنونم میشه یه کاره دیگه برام انجام بدی این روتو بکنی به سمت نجف امیر المومنین به آقا بگی علی قول میده دیگه عرق نخوره. گفتم باشه ما هم گفتیمو دیگه خداحافظی کردیمو رفتیم خونه . فردا که مسجد رفته بودم بالای منبر رفتم گفتم : آهای مردم به گوش باشید که علی گندابی توبه کرده . کسی که گوشش به این حرفا بدهکار نمیشد. روضه که تموم شد رفتیم مستقیم به در خونه علی گندابی . درو زدیم زنش دور باز کردیم سلام کردیم گفتیم علی گندابی کار داریم .زنش گفت علی گندابی رفت. کجا رفت گفت: دیشب که اومد خونه حاله عجیبی داشت گفت باید برم جایی جز کربلا ندارم یا علی آدم میشه بر میگرده یا دیگه بر نمیگرده. علی گندابی رفت مدتی مقیم کربلا شد کم کم که دیگه خالی شده بود رفت نجف اشرف . میرزای شیرازی داره تو نجف نماز میخونه. علی اومد پشت میرزا شروع میکرد به نماز خوندن. میرزا که به مسجد میومد تا علی رو نمیدید نماز نمیخوند تاعلی هم خودشو برسونه. یه روزی که با هم تو مسجد نشسته بودن . علی داشته نماز میخونده به میرزای شیرازی خبر میدن که فلان عالم تو نجف مرده گفت: باشه همینجا یه قبری بکنید نمازشو میخونم بعد خاکش میکنیم. خبر اومد که قبر حاضره اما مرده زنده شده قلبش به کار افتاده . میرزا گفت که قبرو نپوشونید. حتما یه حکمتی در کاره. نماز دوم شروع کردن تموم که شد گفتن میرزا هر کاری میکنیم علی از سجده بلند نمیشه اومدن دیدن علی رفته . علی تموم کرده بود . میرزا گفت: میدونید علی تو سجده چی گفت: خدا رو به حق امام علی قسم داد گفت: خدایا یه قبر زیر قدم زایرای علیت خالیه میزاری برم اونجا….
D1737382T16672744(Web)-mc.mp3
4.13M
🔹 داستان توبه علی گندابی علی نامی در محله گنداب قدیم همدان زندگی می کرد او را علی گندابی صدا می کردند. او در زمانه خود فردی خوش سیما و خوش تیپ بود، روزگار علی گندابی را به جایی کشانده بود که مردم شهر او را به شرارت و عرق خوری می شناختند 🎙 📺
1_12536673268.mp3
5.29M
▪️توبه قاسم جیگرکی 🎙حاج آقا دانشمند ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
بیا که جان به لب آمد ز شوق دیدارت همیشه یار دل من! خدا نگه‌دارت! چو اشک بر سر بازارِ دیده پای گذار الا که گرم‌تر از محشر است بازارت! نشسته‌اند به راه و ستاده‌اند به صف پیمبران الهی به شوق دیدارت سلامت دو جهان را به هیچ انگارد عنایتی که تو داری به جان بیمارت مرا دمی ز کمند غمت رهایی نیست که بوده این دل ما دم به دم گرفتارت رسان به تُربتِ زهرا سلامِ ما و بگو بِده زِ دور جوابِ سلامِ زوّارت سری ز پنجرۀ خانه‌ات درآر و ببین به صد امید نشستیم پشت دیوارت قبول شعر «مؤیّد» نکوترین صله است قبول کن که نباشد جز این سزاوارت مرحوم
_علیهماسلام ای دل اگر ز مدحِ سکینه ست، گفتگو کن در تَرازِ مادرِ سادات، جستجو وقتی حسین می‌کند انشا مقامِ او سیده ی نساءِ قریش است نامِ او وقتی مقامِ قرب، کنارش دهد حسین او را وصیِ خویش، قرارش دهد حسین فرمود با سکینه: بگو یادمان کنند یادِ لبانِ تشنه ی من، شیعیان کنند فرمود: از برای من اصلاً مدینه است آن خانه ای که بیتِ رباب و سکینه است □ □ □ آن خواهری که با علی اصغر چو مادر است بانو سکینه ، خواهرِ شهزاده اصغر است گهواره دارِ کودکِ لب تشنه ی رباب چون سایبان، به طفلِ حرم، زیر آفتاب لالائی اَش برای علی، چشمه ی حیات آرامشِ رباب، در آن حسرتِ فرات همتای عمه اَش، جَبَلُ الصَّرِ خیمه گاه پیغمبرِ شهادت و روایِ قتلگاه نوحه گرِ مصائبِ جانسوزِ نینوا یارِ امام و محرمِ اَسرار کربلا آنچه که دیده، چشمِ ملک هم ندیده است قبل از حسین، اهلِ فلک هم ندیده است حلقومِ عشق دیده، که در خون شناور است فریادِ "یابُنَیَّ" به حلقومِ مادر است رگهای پاره پاره ی باباش دیده است در زیر سمّ اسب، سراپاش دیده است دیده شقاوتِ علَنی را، نه در نهان دیده چگونه نیزه فرو رفت در دهان دیده چگونه حرمت بابای او شکست دیده چگونه شمر روی سینه اَش نشست نورِ دو عین را ، که به هر سو کشیده اَند راس الحسین را ، که چگونه بریده اند دیده چگونه نیزه به پهلوی او زدند چون فاطمه، غلاف به بازوی او زدند دور از دو چشمِ غیرتیِ ماهِ علقمه دیده اسیریِ حرمِ آل فاطمه دور از نگاهِ نافذِ دشمن کُشِ عمو دیده چگونه نیزه به کِتفش زده عدو دیده در آن فرار، به خون گریه ی زنان دنبالِ دخترانِ حرم، خولی و سنان برخیز ای عمو که دگر حرمتی نماند بعد از تو از برای حرم عزتی نماند عباس! سایه ی تو که بر سر نداشتم جز آستین پاره که معجر نداشتم حاج محمودژولیده