eitaa logo
افـ زِد ڪُمیـلღ
1.5هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
5هزار ویدیو
205 فایل
"بہ‌نام‌اللّہ" اِف‌زِد‌⇦حضࢪٺ‌فاطمہ‌زهࢪا‌‌‌‌‹س› ڪمیل⇦شهید‌عباس‌دانشگࢪ‌‌‌‌‌‹مدافع‌حࢪم› -حࢪڪٺ‌جوهࢪه‌اصلۍ‌و‌گناه‌زنجیࢪ‌انسان‌اسٺ✋🏿 ‌‹شهید‌عباس‌دانشگࢪ› ڪپۍ؟!‌حلالت‌ࢪفیق💕 -محفل‌ها https://eitaa.com/mahfel1100 -مۍشنویم https://daigo.ir/secret/1243386803
مشاهده در ایتا
دانلود
شبای ماه رمضون.mp3
7.18M
شبای ماه رمضون کاش منم میبردی کربلای ماه رمضون تو حرم میچسبه گریه های ماه رمضون خیلی لنگ کربلام خدای ماه رمضون 🎙 #️⃣ #️⃣ #️⃣ #️⃣ #️⃣
مداحی آنلاین - ماشیح - امیر کرمانشاهی.mp3
6.92M
✌️بمناسبت روز جهانی قدس جمعه آخر 🇵🇸🇮🇷 🍃حیدر حیدر ایلیا ایلیا ایلیا 🍃در آیینه‌ی نیل ببینید که فرعون زمان کیست 🎙 امیر کرمانشاهی
😇راهکارهای زندگی موفق در جزء بیست و پنجم
4_5798624772120121459.mp3
10.97M
🎧 | پناهم تویی 🎤 | مداح : کربلایی حسین طاهری 🎤 | مداح : کربلایی علیرضا طاهری 🎹 | تنظيم‌ : محمد مصباح 🎬 | تدوین : گروه رسانه‌ای فدک
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📛 قصۀ حال شیطانی🧐 💠 سلسه کلیپ‌های تفسیر موضوعیِ ۲۳ 🔸ببینید، عمل کنید و انتشار دهید. 👌کیفیت اصلی (کلیک کنید) @abbasivaladi
هدایت شده از خبرگزاری پلیس نایین
تحدیر%2F_جزء_بیست_و_ششم_قرآن_کریم_.mp3
3.99M
تندخوانی جزء بیست وششم قرآن کریم؛ هدیه به امام زمان عجل‌الله❤ 🕊 🌙 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┅══✼🍃🚔🍃✼══•• 📲 کانال خبری پلیس نایین را دنبال کنید               👇👇 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2253193546C9269a51dda معاونت اجتماعی فرماندهی انتظامی نایین☝️☝️
🔸️محبت شهید به خواهران 💠 ادامه ی خاطره ی خانم مقصودی، آذربایجان شرقی ... نگاهش حرف‌‌ها داشت... لبخندش پر از مهر و محبت بود... یک لحظه احساس کردم که واقعاً دارد نگاهم می‌کند. نگاهش برایم آشنا بود... یک آن به خودم که آمدم دیدم پایین عکس نوشته: «جوان مؤمن انقلابی، شهید عباس دانشگر». نامش را در فضای مجازی جست‌وجو کردم. مطالب زیادی ازش خواندم. دل‌نوشته‌هایش، نامه‌هایش به همسرش، نامه‌هایی که نشانی از بازگشت درش نبود. کتابش را تهیه و مطالعه کردم. متوجه شدم که لبخند و نگاه این شهید خیلی از همسالان من را متحول کرده. وجود او باعث شد به‌یکباره متحول بشوم. دو سال می‌گذرد. همان دختر بی‌حجاب و بی‌نماز شده یکی که نماز اول‌وقت می‌خواند. آخر برادر شهیدش همۀ نمازهایش اول‌وقت بود. شده کسی که دست دادن و بگووبخند با نامحرم برایش معنی ندارد. همانی که از چادری‌ها متنفر بود، شده عاشق بی‌بی فاطمه زهرا(سلام‌الله علیها). یک دختر چادری که با وجود مخالفت‌ها و کنایه‌ها عاشق چادر است. حالا می‌فهمم که چادری‌ها سرد نیستن و خودشان را نمی‌گیرند؛ بلکه به خودشان اجازه نمی‌دهند با هرکسی گرم بگیرند، اسم بگووبخند با نامحرم را اجتماعی بودن نمی‌گذارند. حالا می‌فهمم که معجزه را چطور خدا وارد زندگی آدم می‌کند و چطور خیلی اتفاقی اعتقادات و علایق و عقاید یک آدم را تغییر می‌دهد. در تمام عمرم خدا را شکر می‌کنم که برادر شهیدم را توی مسیر زندگی‌ام قرار داد و من را توی مسیر شهدا. حالا رازدار من، رفیق بی‌ریای من، دلیل عشقم به شهدا تنها شهید عباس دانشگر شده است. 💚
برند کالاهای زیر، اسرائیلی هستند. با خرید این کالاها در شهادت مسلمانان فلسطینی شریک جرم اسرائیل نباشیم!
هدایت شده از اعشاق الرضا
‹🕌✨› آقای‌امام‌رضامن‌به‌اندازه‌دونه‌دونه‌‌اشک‌هایی‌که‌ زائرات‌موقع‌دیدن‌مَشهدت‌می‌ریزن‌؛ دوستت‌دارم‌:) ‹🕌✨› ↫ "🌸🕊"𝐉𝐎𝐈𝐍↴ @Eashagh_reza
از‌فـراق'تو'‌اگر‌دق‌بڪنم نیست‌عجیـب؛ ایـن‌عجیـب‌است‌‌ڪہ من‌زنده بمـانم‌بۍ‌'‌تو'..!
🔸️محبت شهید به خواهران 💠 خانم مقصودی، آذربایجان شرقی نماز نخواندنم را بهانۀ بی‌حوصلگی‌ام می‌کردم. «کی حوصله داره برای نماز صبح بلند شه؟!» روزه‌هایم را بهانۀ کم‌طاقتی‌هایم می‌کردم. دست ندادن به نامحرم‌های فامیل به‌نظرم مسخره‌ترین چیز بود. چه فرقی می‌کرد؟ آن‌ها هم مثل برادرهایم هستند. چادر را دوست داشتم برای تنوع بپوشم؛ ولی اصلاً از چادری‌ها خوشم نمی‌آمد. به‌نظرم چادری‌ها خیلی سرد برخورد می‌کردند و خودشان را می‌گرفتند. این روش زندگی من بود. در اوایل سال ۱۳۹۸ بود که توی شهر ما در استادیوم یک بازی بین تیم شهر ما و یک تیم معروف برگزار می‌شد. برادرم برای تماشای بازی به استادیوم رفت. بازی تمام شد و برادرم به خانه آمد و همراه خودش یک سنجاق‌سینه از عکس پسر جوانی با لبخندی زیبا به خانه آورد. وقتی ازش دربارۀ این عکس سؤال کردم، گفت: «یه آقایی بهم داد.» خیلی برایم جالب بود. سنجاق‌سینه را ازش گرفتم و محو تماشای عکس پسر جوانی شدم که پس‌زمینه‌اش عکس حرم حضرت زینب(سلام‌الله علیها) بود... 💚
YEKNET.IR - monajat - shabe 27 ramezan 1402 - taheri.mp3
2.28M
🌙 🌙 ویژه 🍃سفره دارد جمع می‌شود گدا را عفو کن 🍃باز هم خوبی کن و این مبتلا را عفو کن 🎙حاج
🔸️محبت شهید به خواهران 💠خانم غلامی‌پور، استان سمنان ماه مبارک رمضان سال ۱۳۹۹ بود. یک روز بعدازظهر احساس کردم سرم درد گرفت. اولش درد خفیف بود. می‌توانستم تحمل کنم؛ اما ساعتی که گذشت، آن‌قدر درد شدید شد که بیهوش شدم. آن روز نفهمیدم چه شد. مادرم و برادرم به دامادمان زنگ زدند و ایشان آمد و من را از شهرستان سرخه به بیمارستان امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) شهر سمنان بردند. آن روز آن‌قدر حالم بد بود که نفهمیدم چطور سوار ماشین شدم و چطور به شهر سمنان رسیدم. در همان عالم بیهوشی بودم که شهید عباس را دیدم که بالای بلندی ا یستاده است. وقتی عباس دید سرم را با دست‌هایم گرفته‌ام و ناراحت هستم، گفت: «این سربند رو بگیر و به سرت ببند. خوب می‌شی.» دیدن آن تصویر خیلی برایم لذت‌بخش بود. وقتی که سربند را داداش عباس به من می‌داد، سربند تکان می‌خورد. روی آن سربند نوشته شده بود: «یا اباالفضل العباس(ع)». در همان حال دستم را دراز کردم تا آن سربند را از داداش عباس بگیرم. همه‌اش صدایش می‌‌کردم: داداش‌عباس! داداش‌عباس!. در همان حال که از خوشحالی داداش‌عباس می‌گفتم. چشمم را باز کردم. در بیمارستان امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) سمنان بودم. فقط صدایی می‌شنیدم که پرستاران می‌گفتند آمبولانس بگیرید سریع مریض را منتقل کنید به بیمارستان کوثر. آن روز از بس حالم بد بود، می‌خواستند من را راهی بیمارستان کوثر کنند. مادرم وقتی من را دید، تعجب کرد و گفت: «ان‌قدر توی ماشین حالت بد بود که از تو ناامید شده بودم.» ولی همان روز حالم خیلی خوب شد. به‌طوری حالم خوب شد که گویا هیچ مریضی‌ای نداشتم. برادرم آمد کنار تختم و گفت: «بهتری؟» گفتم: «آره، داداش! من مریض نبودم. الان خیلی سبکم و حالم خوبه.» برادرم گفت: «خدا رو شکر. تو عالم بیهوشی هی صدا می‌زدی داداش‌عباس! داداش‌عباس! قضیه چی بود؟» برایش تعریف کردم شهید عباس دانشگر دوستی و محبت خودش را به من نشان داد. دو-سه سالی است که به‌نیت او قرآن و دعا می‌خوانم. یقیناً شهدا زنده‌اند و کمک می‌کنند. مادرم که اشک در چشمانش جمع شده بود، گفت: «به‌نیت شهید نذری کرده‌ام که یک دیگ آش نذری بدهم.» آن روز مادرم و من از دامادمان خواستیم تا ما را از بیمارستان به امامزاده علی‌اشرف(ع) کنار مزار شهید ببرد. مزار داداش عباس را زیارت کردیم. بغضی در گلویم بود. نمی‌دانستم چه بگویم. تصمیم گرفتم تنهایی یک روز بیایم و سر مزار داداش عباس بنشینم و درددل کنم و ازش بخواهم همان‌طور که من را از مرگ نجات داده، کمکم کند تا یک مشکلی که در زندگی‌ام دارم، برطرف شود. آن روز من از شهرستان سرخه مرده رفته بودم و زنده برگشتم و این را از عنایت و لطف ائمۀ اطهار(علیهم‌السلام) و داداش‌عباس به خودم می‌دانم. به شهید گفتم: «خودت می‌دونی که چقدر دوستت دارم و تو رو برادر واقعی خود می‌دونم و مطمئنم خواهرت رو کمک می‌کنی.» 💚
🔴 فرازی از دعای وداع با ماه مبارک رمضان (صحيفه سجاديه) 🔹 «السّلام عليك غيْر المصاحبة ولا ذميم الملابسة» 🔺 سلام بر تو، در اين مدّتی كه مهمان ما بودی، يا ما در خدمت تو بوديم، هيچ رنجی نديديم. از مصاحبت با شما خسته نشديم. در حضور تو لذّت برديم و تو مهمان خوبی برای ما بودی. 🔹 «السّلام عليك كما وفدْتَ علينا بالبركات وغسلْت عنّا دنس الخطيئات» 🔺 سلام بر تو، ای ماه گرامی رمضان كه بركت آوردی، ما را شستشو دادی و رفتی. اگر بعدها آلوده شديم، به دست خود آلوده شده ايم وگرنه تو ما را تطهير كردی و اكنون احساس سبكی می كنيم. 📚 حکمت عبادات ص ١٧٧ تألیف آیت الله جوادی آملی
1_10638377429(2).mp3
12.63M
چـی‌رقـم‌زدی‌بـرام؟! من‌تعویض‌پرچم‌یعنی‌کربلام؟!💔 بازمیپچه‌توی‌کربلاصدام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دنیا یه افطار خونه ی بابا علی صحن مادرم زهرا بهم بدهکاری یادت باشه..💔 خداحافظ🌙خدا🖐😭
از دعای امام سجاد(ع) در وداع ماه رمضان: خدایا «عذر تقصير ما را در اداى حق خود بپذير و عمر ما را تا رمضان ديگر دراز كن»
دل میگم رفیق؛ آنقدرها هم که سختش میکنند، نیست ! با خدا رفیق باش خدا پشت تمام آرزوهای تو ایستاده حرف هایت را آرزوهایت را با زبان خودت ، بی پرده به او بگو شاید در ' تقدیرت ' نوشته باشد هر چه خودش بخواهد ...🌚✨
_این شبها همه هلال عید را جستجو می‌کنند! و من یقین دارم تا روی ماه تو رویت نشود از عید خبری نیست...! بیا که دلگیرم؛ دلگیرم از این عیدهای بی تو ، از این شادمانی‌های توخالی و لبخندهای پوشالی....💔