eitaa logo
افـ زِد ڪُمیـلღ
1.5هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
5هزار ویدیو
205 فایل
"بہ‌نام‌اللّہ" اِف‌زِد‌⇦حضࢪٺ‌فاطمہ‌زهࢪا‌‌‌‌‹س› ڪمیل⇦شهید‌عباس‌دانشگࢪ‌‌‌‌‌‹مدافع‌حࢪم› -حࢪڪٺ‌جوهࢪه‌اصلۍ‌و‌گناه‌زنجیࢪ‌انسان‌اسٺ✋🏿 ‌‹شهید‌عباس‌دانشگࢪ› ڪپۍ؟!‌حلالت‌ࢪفیق💕 -محفل‌ها https://eitaa.com/mahfel1100 -مۍشنویم https://daigo.ir/secret/1243386803
مشاهده در ایتا
دانلود
📝یه چرتکه بنداز؛  ببین قلبت، به چی مشغوله؟ ببین ذِهنت، کُجاها فرار میکنه؟ اگه قلبت اونقدر به چیزی مشغوله که خدا یادت میره،مریض شده❗️ باید بفکر درمانش باشیا!
🛑اتفاقا نباید آدم هارو تو عصبانیت شناخت ‏این جمله‌ی بی پایه و اساس که میگه: آدم ها رو باید تو عصبانیت شناخت از ذهنتون پاک کنین‏، اتفاقا افراد تو عصبانیت خودشون نیستن اونها اونقد تحت تاثیر عوامل منفی هستن که بدون هیچ فکر و برداشت حرفی رو میزنن و رفتاری رو میکنن که بعدا خودشون هم ناراحت هم پشیمون میشن! مگه داریم کسیو ک موقع عصبانیت قربون صدقه‌ی کسی بره و بگه ممنون چقد قشنگ عصبانیم کردی. این جمله‌های آبکی سرشار از احساسات بچگانس، نه بلوغ و روشن فکری...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از افـ زِد ڪُمیـلღ
شروع فعالیت قربة الی الله
هدایت شده از افـ زِد ڪُمیـلღ
اسلام علیک یا بقیه الله فی ارضه💙✨
هدایت شده از افـ زِد ڪُمیـلღ
(اللَّهُ‌أَعْلَمُ‌بِمـَا‌‌فِي‌أَنفُسِهِمْ) وَتـو‌همـه‌راميدانـى ..
می‌خواستم همه کارهایم را بکنم و سر فرصت به دنبال او بروم. می خواستم اول دنیا را عوض کنم، کتاب هایم را بنویسم، اسم و رسم به هم بزنم، برنده شوم، و بعد با دست های پر به دنبالش بروم. خبر نداشتم که، " عشق منتظر آدم ها نمی‌ماند." 📚درخت گلابی 👤گلی ترقی 🗣 @tootiter
گفت فـاصله حُریت و خَریت همـه‌ اش یـه | نقطه‌ | است ندیدی و‌ نشنیدی كـه خیـلی از مجیـد بدتـراش یـه شبه حُـر شدن خیلـی از من و تـو بهتراش یه شبه خَر!!
هدایت شده از اعشاق الرضا
‹🕌✨› مانده‌بودم‌چه‌بگویم‌به‌توازدرددلم ، اشکم‌ازدیده‌روان‌گشت‌وخودت‌فهمیدی🤍.. السلام‌علیک‌یاعلےبن‌موسی‌الرضا . ‹🕌✨› ↫ "🌸🕊"𝐉𝐎𝐈𝐍↴ @Eashagh_reza
| لَیِّنْ قَلبے لِوَلِیِّ أَمْرِڪْ | ڪاش نفسمون میذاشت یه جورے زندگے مےکردیم که سال دیگه همین موقع به مادرامون میگفتن.. مادَرِ شَهید.. :)♡
هرکس که مرا از تو جدا دید چنین گفت : بیچاره مریضی که پرستار ندارد...
32.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ایرانی، لطفا قورباغه نباشید!🐸❌ • ٠ یکی از پر بازدیدترین کلیپ هایی که اینستاگرام ممنوعش کرد🤐‼️ از مدفوع خوری 🤮 تا برهنگی زنان مسلمان💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۶ بانوی موفّقِ 🧕🏻💎 💢 مقام معظّم رهبری: «در قضیه آن که گریبانش گیر است است نه اسلام و جمهوری اسلامی!» 🌱 🕊
رفقا بشیم 470!؟😃❤️🙏🏻 شاید سوپرایز باحالی داشتیم ها😁♥ 🙃♥ @The_way_to_Allah_313
بچہ‌ها مادریڪ‌دوره‌‌ۍخاصے ازتاریخ‌هستیم... هرڪدومتون‌بریددنبال‌اینکہ بفهمیدمأموریت‌خاصِتون دردوران‌قبل‌ازظهورچیه!؟ شماالان‌وسط‌معرکہ‌اید! وسط‌میدون‌مین‌هستید بچه‌ها....؛ ازهمین‌نوجوانے خودتونوبراۍ حضرت‌مهدۍ(؏ـج) آمادھ‌ڪنید:)
بلدچی که اهل نماز اول وقت نیست، در شناسایی به مقصد نمی‌رسد و اگر هم برسد بی‌پشتوانه جنگیده است
‌‌ای‌کسانی‌که‌این‌نوشته‌را‌می‌خوانید، اگرمن‌به‌آرزویم‌رسیدم‌و‌دل‌از‌این‌دنیا‌کَندم، بدانید‌که‌نالایق‌ترین‌بنده‌ها‌هم می‌توانند‌به‌خواست‌ِاو، به‌بالاترین‌ درجات‌دست‌یابند..! البته‌در‌ایـن‌امر‌شکی‌نیست‌ولےبار‌دیگر به‌عینه‌دیده‌اید‌که‌یك‌بنده‌ی‌گنھکارِخدا به‌آرزویش‌رسیدھ‌اسـٺ:)🥀!
- آرزو؟ + بین‌الحرمین‌باگریہ‌دادبزنم ؛ بده‌کہ‌پیش‌توموۍسرم‌سپیدنشہ بده‌کہ‌نوکرت‌بمیره‌وشهیدنشہ..💔! ➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇 -------•••🕊•••------- @Iran_gavi🌱 -------•••🕊•••-------
‍ 🔴 آزمایش و غربال‌گری شیعیان در عصر غیبت 🔆 علیه السلام 💠 «وَ اللَّهِ لَتُمَحَّصُن؛ و اللَّهِ لَتُمَیَّزُنَّ؛ و اللَّهِ لَتُغَرْبَلُنَّ؛ حتَّی لَایَبْقَی مِنْکُمْ إِلَّا الْأَنْدَر» به خدا سوگند شما خالص می‌شوید؛ به خدا سوگند شما از یکدیگر جدا می‌شوید؛ به خدا سوگند شما غربال خواهید شد؛ تا اینکه از شما شیعیان باقی نمی‌ماند جز گروه بسیار کم و نادر. 📚بحارالانوار،ج5،صفحه٢١6 🔻شرح: در این روایت شریفه امام صادق علیه السلام هشدار می‌دهد که خداوند شیعیان را در زمان غیبت دچار آزمایش بسیار سختی خواهد کرد و بسیاری از اشخاصی که منتسب به شیعه هستند غربال می‌شوند و خالص می‌شوند و از این میان گروه بسیار اندکی از شیعیان باقی می‌مانند. در این میان کسانی نجات خواهند یافت که: 1️⃣ خود را در زمان غیبت به امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف نزدیک و نزدیک‌تر کنند؛ 2️⃣ خود را از رذایل اخلاقی پاک کنند و به صفات حسنه نیکو گردانند (تزکیه نفس کنند). 3️⃣ شناخت امام زمان -عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف- و دعای فراوان برای فرج ایشان، تنها راه نجات در این دوران پر از فتنه است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چهارچوب فلزی پنجره‌های خانه مدام از موج می‌لرزید و ما مسیر آشپزخانه تا اتاق را دویدیم و پشت سر هم در کمد پنهان شدیم. آخرین نفر زن‌عمو داخل کمد شد و عمو با آرامشی ساختگی بهانه آورد :«اینجا ترکش‌های انفجار بهتون نمی‌خوره!» اما من می‌دانستم این کمد آخرین عمو برای پنهان کردن ما دخترها از چشم داعش است که نگاه نگران حیدر مقابل چشمانم جان گرفت و تپش‌های قلب را در قفسه سینه‌ام احساس کردم. من به حیدر قول داده بودم حتی اگر داعش شهر را اشغال کرد مقاوم باشم و حرف از مرگ نزنم، اما مگر می‌شد؟ عمو همانجا مقابل در کمد نشست و دیدم چوب بلندی را کنار دستش روی زمین گذاشت تا اگر پای داعش به خانه رسید از ما کند. دلواپسی زن‌عمو هم از دریای دلشوره عمو آب می‌خورد که دست ما دخترها را گرفت و مؤمنانه زمزمه کرد :«بیاید دعای بخونیم!» در فشار وحشت و حملات بی‌امان داعشی‌ها، کلمات دعا یادمان نمی‌آمد و با هرآنچه به خاطرمان می‌رسید از (علیهم‌السلام) تمنا می‌کردیم به فریادمان برسند که احساس کردم همه خانه می‌لرزد. صدای وحشتناکی در آسمان پیچید و انفجارهایی پی در پی نفس‌مان را در سینه حبس کرد. نمی‌فهمیدیم چه خبر شده که عمو بلند شد و با عجله به سمت پنجره‌های اتاق رفت. حلیه صورت ظریف یوسف را به گونه‌اش چسبانده و زیر گوشش آهسته نجوا می‌کرد که عمو به سمت ما چرخید و ناباورانه خبر داد :«جنگنده‌ها شمال شهر رو بمبارون می‌کنن!» داعش که هواپیما نداشت و نمی‌دانستیم چه کسی به کمک مردم در محاصره آمده است. هر چه بود پس از ۱۶ ساعت بساط آتش‌بازی داعش جمع شد و نتوانست وارد شهر شود که نفس ما بالا آمد و از کمد بیرون آمدیم. تحمل اینهمه ترس و وحشت، جان‌مان را گرفته و باز از همه سخت‌تر گریه‌های یوسف بود. حلیه دیگر با شیره جانش سیرش می‌کرد و من می‌دیدم برادرزاده‌ام چطور دست و پا می‌زند که دوباره دلشوره عباس به جانم افتاد. با ناامیدی به موبایلم نگاه کردم و دیگر نمی‌دانستم از چه راهی خبری از عباس بگیرم. حلیه هم مثل من نگران عباس بود که یوسف را تکان می‌داد و مظلومانه گریه می‌کرد و خدا به اشک او رحم کرد که عباس از در وارد شد. مثل رؤیا بود؛ حلیه حیرت‌زده نگاهش می‌کرد و من با زبان جام شادی را سر کشیدم که جان گرفتم و از جا پریدم. ما مثل دور عباس می‌چرخیدیم که از معرکه آتش و خون، خسته و خاکی برگشته و چشم او از داغ حال و روز ما مثل می‌سوخت. یوسف را به سینه‌اش چسباند و می‌دید رنگ حلیه چطور پریده که با صدایی گرفته خبر داد :«قراره دولت با هلی‌کوپتر غذا بفرسته!» و عمو با تعجب پرسید :«حمله هوایی هم کار دولت بود؟» عباس همانطور که یوسف را می‌بویید، با لحنی مردد پاسخ داد :«نمی‌دونم، از دیشب که حمله رو شروع کردن ما تا صبح کردیم، دیگه تانک‌هاشون پیدا بود که نزدیک شهر می‌شدن.» از تصور حمله‌ای که عباس به چشم دیده بود، دلم لرزید و او با خستگی از این نبرد طولانی ادامه داد :«نزدیک ظهر دیدیم هواپیماها اومدن و تانک‌ها و نفربرهاشون رو بمبارون کردن! فکر کنم خیلی تلفات دادن! بعضی بچه‌ها میگفتن بودن، بعضی‌هام می‌گفتن کار دولته.» و از نگاه دلتنگم فهمیده بود چه دردی در دل دارم که با لبخندی کمرنگ رو به من کرد :«بچه‌ها دارن موتور برق میارن، تا سوخت این موتور برق‌ها تموم نشده می‌تونیم گوشی‌هامون رو شارژ کنیم!» اتصال برق یعنی خنکای هوا در این گرمای تابستان و شنیدن صدای حیدر که لب‌های خشکم به خنده باز شد. به جوانان شهر، در همه خانه‌ها موتور برق مستقر شد تا هم حرارت هوا را کم کند و هم خط ارتباط‌مان دوباره برقرار شود و همین که موبایلم را روشن کردم، ۱۷ تماس بی‌پاسخ حیدر و آخرین پیامش رسید :«نرجس دارم دیوونه میشم! توروخدا جواب بده!» فاطمه ولی نژاد 📝