eitaa logo
احسان سعدی | بساط فقیر
3.5هزار دنبال‌کننده
924 عکس
385 ویدیو
73 فایل
بگذار هرکه خواست فقیر کسی شود مارا چه کار با دگران؟ ما فقط حسیـن!
مشاهده در ایتا
دانلود
تشکر از همه‌ی عزیزانی که را به این تبریک گفتند و از مقام معلم کردند. 🔺 اما واقعا این امروز حق کدام است؟ مولا امیرالمومنین علی علیه‌السلام می‌فرمود: وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ‏ ؛ یعنی آنکس که را باشد و تادیب کند، شایسته‌تر است برای تا مردم! (نهج‌البلاغه،حکمت۷۳) تربیت یعنی که خود را ساختن بعد ازآن بر دیگران پرداختن پس روز روز خیلی‌هاست! شاید هم روز عده‌ی کمی ... لاادری ! و @ehsanSaadi | بساط فقیر
بعد از چند روز که توی فکر بودم برای روز قدس امسال چه کنم؟ این طراحی و مسابقه رزق شد الحمدلله 🔸 به ظرافت‌های پوستر خوب دقت کنید. و @ehsanSaadi | بساط فقیر 」
اصولا طرح باید خلوت، پرمفهوم، مربوط و بلیغ باشد! اضافات برای مخاطب ملال‌آور است و پراکندگی‌اش نظم ذهنی را به‌هم می‌زند‌. پی‌نوشت: یک طرح و ایده‌ی جذاب برای انگیزه‌سازی و دعوت نوجوانانی که سرشان به تنشان می‌ارزد!!! و @ehsanSaadi | بساط فقیر
وقتی معلم بهش گفته بود: چرا تکلیفت رو انجام ندادی؟! توی همون عالم کودکیش گفته بود: ببخشید! شما خودتون تکالیفتون رو انجام دادین که از ما تکلیف می‌خواین؟! × شهید ابراهیم عاکفی و @ehsanSaadi | بساط فقیر
🔰 معلمان هستند 👈 هرچه در آموزش‌و‌پرورش خرج کنیم، سرمایه‌گذاری کرده‌ایم 🔻 رهبر انقلاب: معلمان عزیز ما افسران سپاه پیشرفت کشور هستند و ما باید از شأن معلم صیانت کنیم. حفظ شأن و جایگاه معلم در درجه اول به عهده خود آنان است و هر معلمی باید این احساس را داشته باشد که او آینده‌ساز است. نگاه به آموزش و پرورش نباید نگاه به یک دستگاه مصرفی باشد، باید مانند نگاه به یک دستگاه زیربنایی باشد. اینجا هرچه خرج میکنید سرمایه گذاری کرده‌اید و زیربنا ساخته‌اید. ۹۹/۶/۱۱ و
👌 به‌به! : پس‌از خفقان، انفجار و انزجار است! | | @ehsanSaadi | بساط فقیر
از زیبایی‌های ولادت امام حسن عسکری شادی کنار این نوجوون‌های باصفاست! @ehsanSaadi
ظهر، پله‌های نمازخونه رو که می‌رفتم بالا، یکی از کلاس هفتمی‌های نازنین از پایین پله‌ها صدام زد و گفت: آقا☝️ میخوام نماز یاد بگیرم... بهش گفتم: بپر بالاااااااا😉 هرکاری کردیم، تو هم انجام بده! اقـامـه که تموم شد، برگشتم گفتم: یادت نره!!! هر کاری کردیم همراه شو. ( به بچه‌ها هم گفتم: امروز مهمون ویژه داریم! ) متعجب گفت: آقا!! خب چی بگم؟ چی بخونم؟ گفتمش: هیییچ! هیچی نمیخواد بگی!!! فقط رکوع و سجود... رو با ما باش و یاد بگیر. - تازه ما نماز بدون وضو هم داریم توی مدرسه‌مون☺️ - بعد از نماز عصر -که کلاً از یادم هم رفته بود- پله‌ها رو دوید پایین و اومد بی مقدمه، ساده و خوشحال گفت: آقاااا! خیلی بهتر از نشستن توی کلاس موقع نماز و سر و کلّه زدن با دوستام بود! چقدر آرامش داشت... خیلی کیف داد. @ehsanSaadi
هنوز سرویسش نیامده بود. برای مسابقه المپیاد کتاب مدرسه، کلاس توجیهی گذاشته بودیم مخصوص کلاس هشتمی‌ها. المپیادی که هم خودش اختیاری بود و هم شرکت در کلاس توجیهی‌اش! مشغول آموزش مطالب بودم که ناظم مدرسه، درب کلاس را هول داد و در حالی که دست یکی از کلاس هفتمی‌ها در دستش بود گفت: «امکانش هست این آقا هم در کلاس شرکت کند؟ نشسته پشت پنجره‌ی کلاس شما و با یک شوقی مشغول یادداشت‌برداری شده.» نگاهش کردم و گفتم: «کلاس توجیهی‌ هفتمی‌ها شنبه‌است.... امّاااا... بیاید...» به صفایش غبطه خوردم! وقتی می‌نشست، دفتری را که هنوز به دستش بود دیدم... دیدم دقیقا همان نموداری که روی تخته کشیده‌ام کشیده... از پشت پنجره‌ی بسته کلاس. @ehsanSaadi
| خوبِ بد! تکه کاغذی داد و گفت: تمام بدی‌هایم و تمام خوبی‌هایم را برایم بنویسید. این را به خیلی‌ها داده‌ام و گفته‌ام؛ اما شما برایم چیزی ننوشته‌اید. کاغذ را گرفتم، دیدم بالا نوشته بدی‌ها و پایین با قدری فاصله نوشته خوبی‌ها. برایش نوشتم: بدی‌های تو تمام آن چیزهایی‌است که به آنها افتخار میکنی. خوب یا بد! و خوبی‌های تو تمام آن چیزهایی است که تو را به خودت مغرور نمیکند. خوب یا بد! چه بسیار خوبی که آدم را مغرور و چه بسیار بدی که او را ساخته! @ehsanSaadi
| نان خامه‌ای! بلند صدایم کردند..‌. به طرف صدا رفتم و وارد کلاس شدم. به معلم ریاضی گفتم: صدایم کرده‌اید. کارم داشتید؟ لبخندش را که دیدم، ناخودآگاه سرم چرخید‌. حسین را شیرینی به‌دست دیدم و یک جعبه پر از نان خامه‌ای در دست. تعارف کرد. عجیب بود... آخر تولد این آقاحسینِ همیشه‌ خندان ما که امروز نیست!!! این همه نان خامه‌ای؟ معلم ریاضی گفت: آقای سعدی این شیرینی‌ها زیادتر از تعداد بچه‌هاست... حسین و جعبه‌اش را با خودم بردم تا شیرینی‌ها را جای دیگری قسمت کنیم. تنها که شدیم -با همان لبخند همیشگی‌ و چشمانش که از شادی برق می‌زد- گفت: آقا تولدم، در روز بوده؛ اصلا برای همین هم اسمم را حسین گذاشته‌اند. هر سال جشن تولدم را ، قمری و‌ در روز می‌گیریم. کیف کردم! جز زیبایی ندیدم... @ehsanSaadi
🌼 تو بیایی بهار می‌آید! 🌸 یه جشن متفاوت و خوب! وقتی همه چی سر جاشه @ehsanSaadi
‌ ✍ | ریسه رنگی! مشخصاً مطرح نکردم. سربسته و مختصر گفتم : کی میمونه بعد از تایم؟ کار داریم. چندنفر دستشون رو بی هیچ اصراری بلند کردن و بعد از تایم و صلوات شعبانیه و نماز جماعت موندن برای کمک. بهشون گفتم می‌خواهیم بیرون مدرسه رو ریسه ببندیم برای ولادت . یه توضیح مختصر دادم و برگشتم دفترم سراغ انجام بقیه کارها. نمی‌دونم چرا اما یه‌جورایی خیالم ازین بچه‌ها راحت بود! کمی گذشت... یکی‌شون اومد و گفت: آقا ریسه کم آوردیم برای عرض خیابون. گفتمش: خب پس هیچ‌. دستتون درد نکنه، کار تعطیل تا بعد. از صورتش معلوم بود ناراحت شد. دلش جور دیگه‌ای میخواست... گذشت... چند دقیقه بعد دوباره اومد توی دفتر. کاتر به‌دست و ریسه به‌دست ، کمی هم خاکی... گفت: آقا رسوندیمش! یکمی هم موند... فردا خودمون ریسه میاریم و نصب میکنیم! کیف کردم. جز زیبایی ندیدم. @ehsanSaadi
جشن مدرسه ما ✓ با حضور استاد عزیزم استاد رضا زدوار و @ehsanSaadi
در مدرسه ما چند سالی هست که خداراشکر به‌صورت ماهانه و برنامه‌ریزی‌شده برگزار میشود و توانسته در میان نوجوان‌های دوست‌داشتنی ما جا باز کند و آن‌ها را درگیر مطالعه کتب جذاب و البته لازم کند... تصویر، مربوط به خرید کتاب المپیاد، توسط تعدادی از دانش‌آموزان است که صبح امروز به‌اتفاق صورت گرفت و حسابی هم خوش گذشت... جای شما خالی ☺️ و @ehsanSaadi
‌ ✍ | به‌وقت فلسطین! این منحصر به مدرسه ما نیست، اما شاید منحصر به نوجوان‌ها باشد. حالا نه اینکه مطلقا میان دیگران نباشد، اما عمده ، خالصش را در میان نوجوانانِ باصفا می‌بینی: چند روز پیش، خبر آسیب دیدن پای یکی از دانش‌آموزان کلاس هشتم، هم بنده هم دوستانش را متاثّر کرد و قرار گذاشته بودیم بعد از گچ گرفتن پایش، به ملاقاتش برویم.... امروز قرار بود در مدرسه، ساعت ۹ به وقت فلسطین، از نماهنگی با همین موضوع، رونمایی کنیم. مشغول توضیح دادن مطالبِ مقدمه نمایش نماهنگ بودم که -از پنجره‌ی روبرو، که پشت سر بچه‌ها قرار داشت- متوجه آمدن دانش‌آموز مصدوم‌مان شدم که همراه مادرش، لبخند به لب وارد مدرسه شد... ظاهرا بعد از استراحت یک هفته‌ای که دکتر برای خوابیدن ورم پایش تجویز کرده بود، خوب شده و دیگر نیازی به گچ گرفتن پایش نشده بود... مادرش هم یکجا از مطب دکتر، آورده بودش مدرسه که از خوبی قسمت هم، راس ساعت ۹ به‌وقت ، رسیده بودند اینجا!!! گذاشتم بی اجازه، با همان شوقی که داشت وارد کلاس شود... این ورود همانا و انفجار کلاس و هم‌کلاسی‌ها و استقبال و خنده‌های بلندشان همانا... هم‌کلاسی‌ها، آنقدر باصفا او را بغل کردند و میخندیدند که حتی فراموش کرد عصایش را بردارد... جز صفا و صداقت، جز راستی و جز زیبایی ندیدم! چه خوب بود به دنیای صاف و ساده نوجوانی‌هامان برگردیم. به همان روحیات پاکِ بی‌برنامه‌ریزی قبلی! کار با نوجوان‌ها را برای همین دوست دارم! برای صافی و‌ پاکی‌شان. آخر، هوای مملکتشان سیاسی نیست. @ehsanSaadi
توی هزارتا کانال عضوه، هزارتا طرح از این‌ور و اون‌ور برداشته که فکر متربّی‌هاش رو راه بندازه، غافل ازینکه با این مصرف‌گرایی و روحیه تقلید محضی که پیدا کرده دربِ تنور فکر خودش رو بسته و پلمب کرده! عزیزم باش. رونویسی، ذهنت رو تعطیل میکنه. خودت باش! یک کار کن اما تولید‌ ملی خودت... وابسته شدی خبر نداری!!!! تولیدِ مشترکِ این و آن بودن، چه لذتی دارد که رهایش نمیکنی؟ خودت کوووو؟ @ehsanSaadi
‌ ✍ جز زیبایی ندیدم | استقبال! شب اعلام کرده بودیم مشق خادمی مادر. صبحش تا رسیدم مدرسه، اول رفتم سر کلاس‌ها و گفتم کاملا اختیاری کسانی که دوست دارن بیان نوکری کنن برای مادر سادات، زنگ خورد بیایند دفترم! هنوز زنگ‌نخورده، سر و کلّه‌ی چندتا از دانش‌آموزای کلاس هشتمی سبز شد و گفتن: آقا اجازه؟ بیاییم داخل برای موکب؟ گفتمشون: نه! صبر کنید. زنگ نخورده هنوز. دو سه دقیقه بعد که زنگ خورد، شبیه باز کردن سد، موج بچه‌های مدرسه سرازیر شد توی دفتر! خوشحالیم رو از این محبت‌ و حلال‌زادگی‌شون پوشوندم‌... جز زیبایی ندیدم اونجایی که مثلا از دو تا از کلاس‌ها، فقط دو سه‌تاشون نیومده بودن و باقی به انتخاب خودشون اومده بودن به مادر خدمت کنن! با خنده گفتمشون شما اگر بخواهید موکب بزنید، پس کی پذیرایی بشه؟ یکی گفت: آقا خب انتخاب کنید و بقیه رو حذف کنین و بفرستین بِرَن. گفتم: نه! بنده حق ندارم از درِ این خونه کسی رو حذف کنم و بفرستم بره! همه باشید و بمانید. دلم سوخت... که این جمع شدن درب خانه کجا و اون جمع شدن درب خانه‌ی فاطمه! جاتون خالی بود شیر پاک‌خورده‌ها. پوستر بالای متن رو ببین. نوشته بودیم: این خدمت است حال آنکه باطناً اختیاری نیست‌... و @ehsanSaadi
اگر تابلوی مدرسه‌‌ای رو بردارن، جاش تابلوی دیگه‌ای بزنن که : ⚠️ احتیاط! نسلی در حال ساخته شدن است. معلم‌ها مشغول کارند... چقدر قابل باوره؟ @ehsanSaadi
این نگاه چقدر در مهم است: نظارت لازم، اما دخالت ممنوع! ✓ بقیه‌اش رو از مرحوم آیت‌الله حائری بخونید: «مثلا یک معلم کارش این است که شبهه‌هایی را که شاگردان میشنوند و مطرح میکنند جواب میدهد. [دخالت] یک معلم دیگر هم هیچ شبهه‌ای را مستقیم مطرح نمیکند؛ بلکه با بچه‌ها صحبت [معاشرت] میکند تا قوت [ایمان] پیدا کنند و هرکس شبهه‌ای مطرح کرد، خود بچه‌ها بتوانند جواب آن‌را بدهند. [نظارت] این تربیت دومی شبیه تربیت انبیا است. انبیا ، انسان‌های رافعِ شبهه تربیت میکنند. آن‌ها دوست دارند که خود شخص بتواند شبهات را جواب بدهد.» و @ehsanSaadi
‌ از قشنگیای اینه که وسط یه اجرای مفصل ، یهو می‌بینی شاگردات جلوت سبز میشن و حسابی انرژی می‌گیری! ✓ در حاشیه اجرای یادواره شهدای امشب کنار چندتا از شاگردها... باقی‌شون توی عکس نیستن @ehsanSaadi
‌ ✍ | کمِ بسیار! توی حیاط مدرسه بودم که با لباس ورزشیش دوید و اومد پیشم. ابتدای زنگ ورزششون بود... خودش هم حسابی پر جنب و جوش! از باقی بچه‌ها جُدام کرد و آروم با یه خواهشی گفت: آقا میشه بریم با هم بیرون مدرسه؟ گفتم چطور؟ گفت: کردم کیک و آبمیوه‌ام رو بدم به یه تهیدستی! بهش گفتم: بله بریم. نفهمیدم چطور رفت توی کلاسشون و سر کیفش، که تا برگشتم سمت درب مدرسه، کیک و آبمیوه‌ای که فکر کنم تغذیه‌اش بود رو آورده بود و ایستاده بود کنارم. فوری و بی‌معطلی! رفتیم. اخلاصش حس میشد! پیرزن تهیدستی که یک کوچه پایین‌تر از مدرسه نشسته بود رو دیدیم... سعی کردم بقیه‌اش رو نبینم و یواشکی فاصله گرفتم... بی‌تشکر یا تشویقی! @ehsanSaadi
کاری که بر دوش معلّم است، یکی از بزرگترین کارهایی است که بشر میتواند انجام دهد. او مهمترین است؛ انسان فرزانه و آگاه و کارآمد. مقام معظم رهبری ، ۸۳/۲/۱۲ و @ehsanSaadi
وسط میدان، معلّم است! این ارزش افزوده معلّم [ یعنی تربیت نوجوان ] ، قابل مقایسه با ارزش افزوده تولید هیچ مصنوع و هیچ شیء دیگری نیست! حتی اگر ما از خاک طلا بسازیم. ارزش کار معلّم از آن بالاتر است. اگر انرژی هسته‌ای به‌وجود بیاوریم، ارزش کار معلّم از آن بالاتر است. شما انسان تربیت می‌کنید! مقام معظم رهبری ، ۸۶/۲/۱۲ و @ehsanSaadi