eitaa logo
احسان تبریزیان
982 دنبال‌کننده
137 عکس
105 ویدیو
9 فایل
این کانال جهت به اشتراک گذاشتن و نشر اشعار و معارف اهلبیت تشکیل شده است. نظرات شما یاری دهنده ماست...
مشاهده در ایتا
دانلود
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم از بغض گلوگیر دقایق بنویسم می‌خواهم از آن ساقی عاشق بنویسم نم‌نم به خروش آیم و هِق‌هِق بنویسم دل خون شد و از معرکه دلدار نیامد «ای اهل حرم میر و علمدار نیامد» در هر قدمت هر نفست جلوۀ ذات است وصف تو فراتر ز شعور کلمات است در حسرت لب‌های تو لب‌های فرات است عالم همه از این همه ایثار تو مات است از علقمه با دیدۀ خونبار نیامد «ای اهل حرم میر و علمدار نیامد» سقا تویی و اهل حرم چشم به راهت دل‌ها همه مست رجز گاه به گاهت هر چند تو بودی و عطش بود و جراحت دلواپس طفلان حرم بود نگاهت سقای ادب جلوۀ ایثار نیامد «ای اهل حرم میر و علمدار نیامد» افتاد نگاه تو به مهتاب، دلش ریخت وقتی به دل آب زدی آب، دلش ریخت فرق تو شکوفا شد و ارباب، دلش ریخت با سجدۀ خونین تو محراب، دلش ریخت صد حیف که آن یار وفادار نیامد «ای اهل حرم میر و علمدار نیامد» انگار که در علقمه غوغا شده آری خون‌بارترین واقعه برپا شده آری در بزم جنون نوبت سقا شده آری دیگر پسر فاطمه تنها شده آری این قافله را قافله‌سالار نیامد «ای اهل حرم میر و علمدار نیامد» ای علقمه از عطر تو لبریز، برادر! ای قصۀ دست تو غم‌انگیز، برادر! بعد از تو بهارم شده پاییز، برادر! برخیز! حسین آمده برخیز! برادر! عباس‌ترین حیدر کرار نیامد «ای اهل حرم میر و علمدار نیامد» حسین علاء‌الدین
این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟ آسمان زیر سُم مرکب او حیران است پنجه در پنجۀ آتش فِکَنَد گاهِ نبرد دشت از هیبت این معرکه، سرگردان است مشک بر دوش گرفته‌ست و دلش را در مُشت کوه‌مردی که همه آبروی میدان است تا که لب‌تشنه نمانند غریبان، امروز می‌رود در دل آتش، به سر پیمان است این طرف، کوه جوانمردی، ایثار، شرف روبرو قوم جفا پیشه و سنگستان است... خیره بر خیمۀ زینب شده و می‌نگرد کودکی را که تمامی عطش و... گریان است سمت خون: علقمه در آتش و... در سمت عطش: خیمه‌ها شعله‌ور و بادیه اشک‌افشان است این که بر صفحۀ پیشانی او حک شده است آیه‌هایی است که در سورۀ اَلرَّحمان است جلیل دشتی مطلق
در وصف تو کس، روشن و خوانا ننوشته‌ست ای هر که نویسد ز تو، گویا ننوشته‌ست! آن ماه بدیعی که کسی بهر بیانت از معنی آن صورت زیبا ننوشته‌ست... چون علقمه، کس در دل آن حسرت موّاج با نثر روان از لب سقّا ننوشته‌ست یا شعر تری خوش‌تر از آن مشک گُهربار با قافیۀ خشکی لب‌ها ننوشته‌ست خونی که چکید از قلم دست علمگیر جز شرح غم و غربت مولا ننوشته‌ست جز چشم تو چشمی به ورق پارۀ مقتل با ذکر سند، روضۀ زهرا ننوشته‌ست در کرببلا روح تو تلمیح علی بود از شیعه کسی آن همه شیوا ننوشته‌ست... می‌خواند کسی یک به یک آیات علق را... زآن سجدۀ واجب، کسی اما ننوشته‌ست فریاد زدی «اَدرک» و صد حیف که راوی یک خط هم از آن شوق تماشا ننوشته‌ست چون خون خدا ـ غم‌زده ـ با خط شکسته سربسته، کسی مرثیه‌ات را ننوشته‌ست گویی قلم ای اوج کرامات حسینی! یک موج ز دریای تو حتی ننوشته‌ست... مجتبی احمدی
گوش کن گوش، صدای نفسی می‌آید مَشک بر دوش، از آن دور، کسی می‌آید کیست این مرد که این‌گونه به دشمن زده است؟ که ز هر گوشه، صدای جرسی می‌آید این‌قَدَر موج نزن در عطشِ دیدن او آخر، ای علقمه! فریادرسی می‌آید بس که خفتند در این بادیه گلگون‌کفنان «موسی این‌جا به امید قَبَسی می‌آید» سیّدی بر کمرش، شال عزا می‌پیچد گوییا از سر بالین کسی می‌آید بعد پرپر شدن ساقی لب‌تشنه، ز چشم اشک از دیده بسی رفت و بسی می‌آید... هادی منوری
گر نخیزی تو ز جا کار حسین سخت تر است نگران حرمم آبرویم در خطر است قامتِ خم شده را هر که ببیند گوید: بی علمدار شده، دستِ حسین بر کمر است داغ اکبر رمق از زانوی من بُرد ولی بی برادر شدن از داغ پسر سخت تر است دست از جنگ کشیدند و به من میخندند تو که باشی به بَرَم باز دلم گرم تر است نیزه زار آمده ام یا تو پُر از نیزه شدی؟!!! چو ملائک بدنت پُر شده از بال و پر است پیش ِ من با سر مُنشَق شده تعظیم نکن که خدا هم ز وفاداری تو با خبر است علقمه پر شده از عطر ِ گل ِ یاس، بگو مادرم بوده کنارت که حسین بی خبر است؟! به تو از فاصله ی یک قدمی تیر زدند قد و بالایِ رَسا هم سببِ دردسر است اصغر از هلهله کردن بدنش میلرزد گر بداند که تو هستی کمی آرام تر است تیر باران که شدی یادِ حسن افتادم دستت افتاده ز تن، فرق تو شق القمر است وعده ی ما به نوک نیزه به هر شهر و دیار که به دنبال سرت خواهرمان رهسپر است
آسمان جلوه اي اگر دارد از نماز شب قمر دارد شب ميلاد تو همه ديدند نخل ام البنين ثمر دارد آمدي و حسين قادر نيست از نگاه تو چشم بر دارد كوري چشم ابتران حسود چقدر فاطمه پسر دارد اي رشيد علي نظر نخوري شهر چشمان خيره سر دارد باب حاجات ، كعبه ي خيرات بر تو و قدو قامتت صلوات اي نسيم پر از بهار علي ماه در گردش مدار علي چقدر مشكل است تشخيصت تا كه تو مي رسي كنار علي با تو يك رنگ ديگري دارد شجره نامه ي تبار علي دومين حيدر ابوطالب صاحب غيرت و وقار علي به شما ميرسد ذخيره ي طف همه ي ارث ذوالفقار علي اي علمدار و سر پناه حسين حضرت حمزه ي سپاه حسين كاشف الكربي و تمنا من دستهاي هميشه بالا من تو بر اين خاكها بكش دستي اگر اين خاك زر نشد با من سر سال است مرد مسكينم مكش از دست خاليم دامن چقدر فاصله است اي دريا از مقام ظهور تو تا من تو بزرگ قبيله ي آبي تو غديري ، فراتي اما من خشكسالم ، كوير بي آبم روزگاري است تشنه ميخوابم كمرت جايگاه شمشير است لب تو جايگاه تكبير است سر ما را بزن همين امروز صبح فردا براي ما دير است هيچ كس روبه روت نيست مگر آن كسي كه ز جان خود سير است سيزده ساله حيدري كردي پسر شير بيشه هم شير است گيرم افتاده است روي زمين دست تو باز هم علمگير است پسر شاه لافتي عباس ای جواني مرتضي عباس از نگاه كبوتري وارم به مقام تو غبطه ميبارم سر من را اگر بگيري باز به دو ابروي تو بدهكارم ارمني هم اگر حساب كني دست از تو بر نميدارم بده آن مشك پاره ي خود را تا براي خودم نگهدارم بي سبب نيست گريه ي چشمم حسرت صبح علقمه دارم با تمامي شور و احساسم آرزومند كف العباسم زلف ما را ز مشك وا نكيند لب ما را از آن جدا نكنيد پاي ما را به جان خالي مشك در حريم فرات وا نكنيد دست بر زيرتان نمي آرد آبها اينقدر دعا نكنيد تيرها روي اين تن زخمي خودتان را به زور جا نكنيد تازه طفل رباب خوابيده جان آقا سر و صدا نكنيد تا كه از مشك پاره آب چكيد رنگ از چهره ي رباب پريد
نسیم روضه وزیدن گرفت در مویت غروب می چکد از تارهای گیسویت کنار خیمه به من رو زدی چگونه شده است کنار علقمه افتاده بر زمین رویت هنوز هم که تو در فکر احترام منی بس است این همه سختی مده به بازویت کجاست جای لبم روی ماه پیشانیت چقدر فاصله افتاده بین ابرویت چه عطر یاس نجیبی گرفته ای انگار نشسته مادر پهلو شکسته پهلویت