شادم از اینکه دیدن تو محتمل شده
از اینکه دشت فاصلهها پرگسل شده
شیرینی خیال تو با جان من چه کرد!
طعم تمام ثانیههایم عسل شده
آغوش وانکرده مرا مست میکنی
جام سراب من به شرابت بدل شده
ایمان من به روز قیامت سبب نداشت
با بیّنات قامت تو مستدل شده
روح نماز هم تویی ای راه مستقیم!
آری! نماز هم به تو خیرالعمل شده
من باز در خیال خودم با تو پر زدم
سوغات آن خیال خوشم این غزل شده
@eitaaparvanegi
هرچند در زندان تنهایی اسیری
از دمزدن با دوست و بیگانه سیری
با یاد باران بگذران این روزها را
حالا چه فرقی میکند گُل یا کویری
بااینکه دیگر یال و کوپالی نداری
اما به چشم من شبیه قبل شیری
اینکه هنوز از عشق میگویی عزیزم
یعنی از این طوفان نمیترسی دلیری
بیرون میآید از تنورت نان خوبی
در دستهای مهربان حق خمیری
پاییز رنگی را ببین و زندگی کن
بارانِ تقتقتق! چه روز دلپذیری!
@eitaaparvanegi