چشمهایش شب است و من تا صبح
میشمارم ستارههایش را
گیسویش موجموجْ بحر طویل
خواندهام استعارههایش را
چشم من رازدار خواهش بود
نگرفت او اشارههایش را
تا نگاهم کند به یادم هست
لحظۀ استخارههایش را
بوس و آغوش بود چارۀ درد
قفل زد راه چارههایش را
معدن عشق او نصیبم کرد
جای دُر، سنگخارههایش را
جای 'نه' کاش در سبد میریخت
میوهممنوع آرههایش را
زیر پای تو ریخته دل من
جمع کن پارهپارههایش را
شاید اینبار هم بسوزاند
شاعری شعروارههایش را
#زینب_نجفی
@eitaaparvanegi
دیری است که از عشق تو دلگیر شدم من
از چشمهء چشمان تو هم سیر شدم من
از جور تو جاری شده خون جگر از چشم
این بود که از عشق تو تطهیر شدم من
دیگر هوس و قدرت پرواز ندارم
چون در قفس عشق تو زنجیر شدم من
این دل به کسی راه نمیداد عزیزم!
عشق آمد و بازیچهء تقدیر شدم من
پرپر شدن غنچه بهدست تو مبارک!
نشکفته، به آزار تو تکثیر شدم من
ایمان مرا مردم هشیار ندیدند
با جرم محبت به تو تکفیر شدم من
چون اشک شدم بعد تو ای نور دو دیده!
از دیدهء عشاق سرازیر شدم من
#زینب_نجفی
#راجی
@eitaaparvanegi
اگرچه دور شدم از مسیر آیینه
نرفته خاطرهام از ضمیر آیینه
نگاه کردم و دیدم که نیست قلب کسی
در این ریاکده صادق نظیر آیینه
همیشه منتظرم تا که قاصدک برسد
همانکه هست برایم سفیر آیینه
مراکه قصد سفر دارم ای نسیم ببر
به سوی عشق...به مهمانپذیر آیینه
مرا کنار همانی که دوستش دارم
نشانده دست قضا بر سریر آیینه
نوشتهام به تو ای عشق دوستت دارم
بهرنگ سرخ جنونم، به زیر آیینه
به یک اشارۀ چشمش به راه میآیم
اگرچه دور شدم از مسیر آیینه
#زینب_نجفی
@eitaaparvanegi