🔲 دیروز مصادف با زلزله ویرانگر شماخی در سال ۱۶۶۷ میلادی است، زلزله ای که(در کنار عوامل دیگر) باعث شد شاه دوباره تاجگذاری کند.
✍ شاه سلیمان صفوی در ۱ نوامبر ۱۶۶۶(۱۰ آبان) به سلطنت رسید ولی سلسله اتفاقی(دو زلزله در شمال ایران، خشکسالی در جنوب، ورود وبا به کرمان، حمله قبایل روس و...) موجب شد این تصور در ذهن مردم به وجود بیاید که وی در ساعت نحسی تاج گذاری کرده و تا زمانی که دوباره در #ساعت_سعد، تاج گذاری خود را تکرار نکند این اتفاقات ادامه دار خواهد شد.
👈از جمله این رخداد ها زلزله ۲۵ نوامبر(۵ آذر) ۱۶۶۷ میلادی شهر #شماخی در جمهوری آذربایجان کنونی است.
در این تاریخ که حدود ۱۳ ماه از شروع سلطنت وی میگذشت، زلزله ای ۶.۹ ریشتری شهر شماخی را لرزاند که خسارت بیشماری به شهر وارد کرد و باعث کشته شدن حدود ۸۰ هزار نفر شد.
شدت خرابی ها به گونه ای بود که دولت مجبور شد از اصفهان ده ها معمار و صد ها کارگر برای تعمیر و نوسازی شهر ارسال کند.
🔺فشار مضاعف مردم و #منجمین باعث شد وی "۴ ماه بعد از این زلزله"(و حدود ۱۷ ماه پس از تاج گذاری اول)، در ۲۰ مارس ۱۶۶۸ که مصادف با اول فروردین و جشن #نوروز بود، طی مراسمی در تاجگذاری دوم نام خود را از شاه صفی دوم به #شاه_سلیمان تغییر دهد تا شاید از این نحسی خلاص شود!!!
✍ راقم
https://eitaa.com/ejtemaiyatt
🔰عزاداری ۲۱ رمضان ۱۰۴۶ قمری
شهر شماخی، آذربایجان
روز هفتم فوریه مصادف با ۲۱ ماه رمضان ایرانیها و سالگرد شهادت علی امام بزرگ شیعیان بود که ایرانیها احترام خاصی برای او قائلند و به همین مناسبت مراسمی در سر تا سر شهر #شماخی و در خانه ای که اختصاص به این مراسم داشت برگزار گردید. عده ای از افراد سفارت ما برای تماشای این مراسم به آن محل رفتند و خان و کلانتر شماخی که در آنجا حضور داشتند پس از اطلاع از ورود ما جایی را خالی کردند که بتوانیم در آن نشسته و شاهد مراسم باشیم.
در صدر مجلس بالای یک کرسی و منبر بلند یک نفر خطیب که لباسی آبی رنگ بعنوان عزا بر تن داشت نشسته بود. ایرانیها در مراسم عزا به جای سیاه، لباس های آبی و نیلگون می پوشند.(داده تاریخی اجتماعی جالبی است)
خطیب در حدود دو ساعت با صدای بلند و رسا مطالبی را از کتاب "مقتل نامه" مربوط به زندگی و شهادت علی میخواند. دور تا دور منبر خطیب عده ای با عمامه سفید نشسته بودند که گاه به گاه بطور دست جمعی مطالب خطیب را با صدای بلند تکرار میکردند، بدین ترتیب که خطیب وقتی مصرع شعر مرثیه ای را میخواست تکرار کند ، کلمه اول آنرا میگفت و خودش ساکت میماند و آنوقت پامنبری ها بطور دست جمعی آن مصرع را تکرار میکردند و هر چند دقیقه یکبار هم یک نفر با صدای بلند فریاد میزد : "لعنت خدا بر کشنده علی باد" و مردم در جواب او فریاد میزنند "بیش باد، کم مباد"!
...خطیب پس از پایان کار خود یک سرداری از خان خلعت گرفت که آنرا در همان مجلس پوشید. در این هنگام سه تابوت را در مجلس گرداندند که یکی آنها به منزله تابوت على و دو تای دیگر به منزله تابوت های حسن و حسین فرزندان او بودند. به دنبال این سه تابوت چند کیسه آبی رنگ حمل میکردند که ظاهرا به منزله کتاب های علی بودند و دو اسب سفید با زین و برگ مرتب که تیر و کمان در روی آن قرار داده بودند با چندین پرچم از عقب آنها حرکت میکردند.
عده ای چوب هایی بر دست داشتند که بالای آنها به شكل استوانه بود و چند شمشیر در آنها فرو کرده بودند و آنها را نخل می نامیدند و جمعی دیگر جعبه هایی بر سر حمل میکردند که داخل آنها کتاب آسمانی مسلمانان، قرآن قرار داشت و عده ای از مردم هم در این میان با آهنگ طبل و شیپور بالا و پائین پریده و به سر و روی خود میزدند. جمعی از پسر بچه ها نیز چوب هایی در دست داشتند که آنها را در حالیکه بالا میپریدند به هم زده و فریاد میکشیدند: حیدر، حیدر، حسن، حسین!(۱)
جماعتی که در آن محل بودند به شکل یک #دسته بزرگ به طرف کوچه و خیابان شهر روان شدند. نظیر این عزاداری روز ۲۱ ماه رمضان در تمامی نقاط ایران انجام میشود...
📔 سفرنامه اولئاریوس جلد ۲
۱: این شیوه عزاداری هنوز در بین ترک زبان های آذربایجان مرسوم است و به آن شاخسی، واخسی(شاه حسین، وای حسین) میگویند.
https://eitaa.com/ejtemaiyatt
خان #شماخی برای سرگرمی ما نمایش دیگری هم ترتیب داد از جمله دو گرگ درنده را که طناب درازی به گردن آنها بسته بودند وسط مردم رها کردند و جمعیت از هر طرف شروع به فرار نمودند و بعد طنابها را کشیده و دوباره گرگها را از وسط مردم خارج کرده و به قفس انداختند.
سرگرمی دیگر، گردن زدن آهو بود؛ بدین ترتیب که ضربه ای به پشت آهو وارد کردند و حیوان از فرط درد سر خود را بالا برد و در همین حال گردن او را با شمشیر زده و سرش را از بدن جدا نمودند.
شب هنگام در اقامتگاه مان یک عقرب گردن مرا نیش زد که تا مدتی مرا ناراحت کرد!
🔸۲۵ مارس ۱۶۳۸ میلادی
#اولئاریوس #سفرنامه
@ejtemaiyatt
[بعد از خروج از #شماخی] روز دوم آوریل، از منطقه کوهستانی وارد جلگه و دشت پهناوری شدیم و در حدود سه میل که در آن جلگه پیشرفتیم، به کوهی بنام "بارماخ" رسیدیم که تا دریا فاصله زیادی نداشت و از دامنه های آن امواج دریا بخوبی دیده میشد و در همین نقطه به چند چشمه و چاه #نفت برخورد کردیم.
از این چاهها که فاصله کمی از یکدیگر داشتند و تعداد آنها در حدود ۳۰ حلقه میشد، نفت مانند آب چشمه، از زمین جوشیده و خارج میشد. در میان این چاه ها، سه چاه بیشتر نفت میداد که چون دهانه آنها دو متر از زمین گودتر بود چوب هایی به شكل نردبان گذاشته بودند که بطرف دهانه چاه رفته و نفت را که میجوشید و بیرون میآمد برمیداشتند.
صدای جوشیدن و قلقل کردن نفت از چاه از بالا به خوبی به گوش میرسید و جالب اینجاست که از پاره ای چاهها، نفت سفید رنگ و از عده ای دیگر نفت قهوه ای و سیاه رنگ بیرون میآمد و نفت های قهوه ای و سیاه بوی نامطبوع و بدی داشتند.
شب هنگام در دهی بنام کیزیشت که نزدیک دریا و به فاصله شش میلی منزل شب قبل بود بیتوته کردیم!
▪️۲ آوریل ۱۶۳۸، شماخی آذربایجان
#اولئاریوس
@ejtemaiyatt
[بعد از خروج از #شماخی] روز دوم آوریل، از منطقه کوهستانی وارد جلگه و دشت پهناوری شدیم و در حدود سه میل که در آن جلگه پیشرفتیم، به کوهی بنام "بارماخ" رسیدیم که تا دریا فاصله زیادی نداشت و از دامنه های آن امواج دریا بخوبی دیده میشد و در همین نقطه به چند چشمه و چاه #نفت برخورد کردیم.
از این چاهها که فاصله کمی از یکدیگر داشتند و تعداد آنها در حدود ۳۰ حلقه میشد، نفت مانند آب چشمه، از زمین جوشیده و خارج میشد. در میان این چاه ها، سه چاه بیشتر نفت میداد که چون دهانه آنها دو متر از زمین گودتر بود چوب هایی به شكل نردبان گذاشته بودند که بطرف دهانه چاه رفته و نفت را که میجوشید و بیرون میآمد برمیداشتند.
صدای جوشیدن و قلقل کردن نفت از چاه از بالا به خوبی به گوش میرسید و جالب اینجاست که از پاره ای چاهها، نفت سفید رنگ و از عده ای دیگر نفت قهوه ای و سیاه رنگ بیرون میآمد و نفت های قهوه ای و سیاه بوی نامطبوع و بدی داشتند.
شب هنگام در دهی بنام کیزیشت که نزدیک دریا و به فاصله شش میلی منزل شب قبل بود بیتوته کردیم!
▪️۲ آوریل ۱۶۳۸، شماخی آذربایجان
#اولئاریوس
@ejtemaiyatt
تاریخ و اجتماعیات
#دربند[هم اکنون در جمهوری آذربایجان] شهریست با بناهای محکم از سنگ سفید، با جمعیت کم. انتهای یک سمت ش
#شماخی[هم اکنون در جمهوری آذربایجان] در بین کوههای بلند محصور است. شهر سنگی و کوچکی با ارتفاع کم بدانجاست. روستاهای آن نیز همه از سنگ بنا شده. دور تا دور شهر را خندق کشیده اند و دروازه آن آهن کوبی شده ولی محلات و بازار و کاروانسراها در بیرون شهر است.
در شماخی هفت کاروانسرا وجود دارد که همه آنها سنگی است و در همه آنها آبی که بوسیله لولههای سنگی زیرزمینی از کوهها کشیده شده جاریست... در قبل بر این، شماخی تحت سلطه سلطان عثمانی بود ولی بعدا شاه ایران همزمان با شابران آنرا به تصرف خود در آورد.
در شهر قدیمی شماخی به نزدیکی قصبهای مساجد عثمانی است. از زمانیکه شاهنشاه ایران(شاه عباس) بر آن استیلا یافت تمام آنها را خراب کرد، سپس خود مساجدی به سبک ایرانی ها بنا نمود!
در شماخی انواع کالاها و ابریشم خام وجود دارد. ابریشم را رنگ میکنند. ابریشم خام در دهکدههای اطراف آن تولید میگردد. در فاصله دو فرسنگ و نیمی شمال شماخی دو باغ وجود دارد. یکی باغ شاه و دیگری باغ خان شماخی که در آنها انواع سبزیها و گلها پرورش می یابد.
در این باغها حوضها و اطاقهای سنگی ساخته شده است و آب پیوسته در جریان است. مقابل باغها در ارتفاعی از کوهستان شهر سنگی ویران شده ای دیده میشود که آنرا الکساندر مینامند...
#کاتف #سفرنامه
پ.ن: لوله های سنگی زیرزمینی، حرکت جالبی بوده است.
@ejtemaiyatt