May 11
#شھـید_محسن_حاجی_حسنی
#قسمت_بیست_وهفتم
🌱🍃 اتاق محسن دوازده مترمربع بیشتر نبود.
شاگردهایش گوش تا گوش و مسجدی می نشستند. همه سن آدمی بین شان پیدا می شد.
🌸 از بچه پنج ساله گرفته تا پیرمرد هشتاد ساله. کارکردن با این شاگردهای رنگانگ حوصله زیادی می خواست.
هر کدام را باید با زبان خودش درس می داد.
🌼 محسن جوری با شاگردها تا می کرد که هیچ کدام فکر نمی کردند اهمیت شان کمتر از دیگری است.
🍁🍂 بعضی وقت ها بچه ها نمی توانستند در حضور محسن قرائت کنند. خنده شان می گرفت و قرائت خراب می شد. بس که محسن قبلش طنازی می کرد.
😅 یواشکی چراغ قوه موبایلش را روشن می کرد و نورش را از کنار پا می انداخت روی صورتش.
می گفت :
_ از اثرات نماز شبه! 😂
♂ گاهی وسط اتاق، میدان باز می کردند و محسن با بچه ها کشتی می گرفت.
🍱🍳جلسه شان به وقت صبحانه یا ناهار یا شام که برخورد می کرد به زور بچه ها را نگه می داشت و از آنها پذیرایی می کرد.
😍❤️ وقتی شاگردی برای اولین بار به خانه اش می آمد، گرفتار اخلاق محسن می شد. حتی مهمان های گذری.
💖 حتی آنها که همراه دوستانشان آمده بودند تا بعد از جلسه باهم جای دیگری بروند، پا گیر جلسات محسن می شدند.
💕 محسن زود و عمیق با آنها دوست می شد. به سود و ضرر این صمیمیت ها فکر نمی کرد. این خصلت خانوادگی شان است.
🌺 در ِ خانه شان به روی همه باز است ....
❤️ بسم رب الشھـدا ❤️
#شھـید_محسن_حاجی_حسنی
#قسمت_بیست_وهشتم
❤️ هرکس را که طالب می دید، دلش را گرم می کرد و برنامه پیشرفت را جلوی پایش می گذاشت.
به شاگردهایش پروبال می داد. به هیچ کس نمی گفت که تو استعداد نداری.
🌺 همیشه می گفت :
_ حنجره شماها یک عضله ست، یک ماهیچه. هرچقدر بهش رسیدگی کنید آمادگی پیدا می کنه وهرچقدر رسیدگی نکنید ضعیف می شه.
هیچ فنی را پیش خودش نگه نمی داشت.
همه را ریخته بود وسط. دوست داشت بچه ها بیشتر و بیشتر بدانند.
🌼افتاده بود.
نمی گفت من که نفر اول جهان شدم را با آدم های تازه کار و ناشی چه کار؟!
می نشست به خیلی ها تجوید و نکات ابتدایی را یاد می داد.
🌟💫گاهی برای اصلاح حمد و سوره مردم، مدت ها وقت صرف می کرد. جایش همیشه دم ِ در ِ اتاق بود.
خودش چای می ریخت و پذیرایی می کرد.
🔮 کم کم از همان اتاق دوازده متری، نفرات اول مسابقات کشوری قرآن بیرون آمدند.
محسن، حواسش بود رتبه های ریز و درشت، بچه هارا به خود مشغول نکند و از راه نمانند.
💎 می خواست خودشان را باور کنند اما خیال برشان ندارد اینجا که رسیده اند نوک قله است.
دوست داشت شاگردهایش هرکدام برای خودشان استاد بشوند.
🎀بشوند مرکزی برای ترویج قرآن، با همه ابعادش.
ادامه دارد...
♦️ دعای زیبا فرج ✨✨
#یا_فارس_الحجاز
#قرار_شبانه
🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊
☀️اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ☀️
┈┈••✾•✨✨•✾••┈┈
💫شبتون خوش💫
042012.mp3
96.4K
📿 هر روز با قرآن
💠 سوره مبارکه الشُّورَىٰ آیه ۱۲
🔸 لَهُ مَقَالِيدُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَقْدِرُ ۚ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ
🔹 کلیدهای آسمانها و زمین از آن اوست؛ روزی را برای هر کس بخواهد گسترش می دهد یا محدود میسازد؛ او به همه چیز داناست.
امیرالمؤمنین عليه السلام:
ایّاک و العجلة بالأمور قبل اوانها و التّساقط فیها عند زمانها
از شتاب کردن در کارها پیش از فرارسیدن زمان آنها، و کوتاهی کردن در آنها وقتی زمانشان فرا رسید دوری کن
📚تحف العقول، ص147
💠تمام اهـل قیـامت نـدا دهنـد علی
خوشا کسی که تو امروز محشرش باشی
💞سلام آقا جونم!💞
یه چیزی هست که میدونم ولی شاید هنوز درک نکرده باشم😶!
اونم اینکه خییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی دوسم دارین😋!
مثل بچه ای که نمیفهمه مامان و بابا چقد دوستش دارن😍!
درک نمیکنه ناراحتیش چقد مامان و بابا رو ناراحت میکنه😔!
و حالیش نمیشه که با شادیش چقد اونا خوشحال میشن😂!
یا امیرالمومنین!
کی بیشتر از شما آدما رو دوست داره💝 آخه؟!
اصلا با چه زبونی میشه گفت خدا چه امیری برا مردم انتخاب کرده؟!
یه امام و حاکمی که بیشتر از همـــــــــــــــــــــــــــــه بهشون علاقه داره...
و این انتخاب یه امام مهربون برای سرپرستی جامعه
یه عید بی نظیره...
#غدیر_مبارک
#یا_امیرالمومنین
نفیسه کرمانی
#خاطرات_شهدا
با همه گرم می گرفت و زود صمیمی می شد.
جای خودش رو توی دل بچه رزمنده ها باز کرده بود.
وقتی نبود جای خالیش زیاد حس می شد.
انگار بچه ها گم کرده ای داشتن و بی تاب اومدنش بودند
خبر که می دادند آقا مهدی برگشته ، دیگه کسی نمیموند همه بدو میرفتند سمتش.
میدویدند سمتش تا روی دست بلندش کنند.
از اونجا به بعد دیگه اختیارش دست خودش نبود ، گیر افتاده بود دست بچه ها.
مدام شعار می دادند ( فرمانده آزاده ...)
بلاخره یه جوری خودش رو از چنگ و بال نیروها در می آورد.
می نشست گوشه ای ، دور از چشم بقیه.
با خودش زمزمه می کرد و
اشک می ریخت. خودش رو سرزنش می کرد و به نفسش تشر میزد که ،
مهدی! ، فکر نکنی کسی شدی که اینا اینقدر خاطرت رو میخوان.
نه! ، اشتباه نکن! ، تو هیچی نیستی ، تو خاک پای این بسیجی هایی. !!
همینطور می گفت و اشک می ریخت.....
#شهیدمهدی_زین_الدین
📕 ستارگان خاکی
« اللهم عجل لولیک الفرج »
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷