#فیش_روضه
#بقیع
🩸وقتیکه شیعیان ساکن در مدینه، با اشک و زاری، خِشتها را از روی گنبد و بارگاه مطهّر ائمّه بقیع «علیهمالسلام» برمیداشتند ...
از جناب شیخ العَمْری ، امام جماعت مسجد شیعیان در مدینه قدیم ، افراد امین و مورد اعتماد نقل کردهاند:
🥀 زمانی که مُفتی وهابیها در آن زمان ، فتوای تخریب گنبد و بارگاه ائمه بقیع علیهمالسلام را صادر کرد، برای اینکه بدین وسیله شیعیان را بیشتر بسوزانند، به شیعیان ساکن در مدینه گفتند: یا با دست خودتان این قبور را با خاک یکسان میکنید یا قبل از اینکه ما این قبور را تخریب کنیم، گردن تکتک شما را در پیش این قبور میزنیم؟!
🥀 شیعیان که به هیچ وجه راضی به این کار نبودند، خودشان را آماده شهادت کردند. همینکه جلّادشان خواست تا گردن اولین نفر از شیعیان را بزند، دستش شُل شد و تیغ از دستش افتاد.
آن نانجیبان متوجه این امرِ غیرعادی شدند و از قتل شیعیان دست کشیدند و رفتند.
🥀 شبهنگام، بزرگ آن شیعیان، امام حسن مجتبی علیهالسلام را در عالم رؤیا دید که در آن عالَم، حضرت به او فرمودند:
{{ اگر اینها قبور ما خراب کنند، علاوه بر تخریب، به ما جسارت میکنند؛ شما خودتان این کار انجام دهید تا دیگر جسارتی به ما نشود ... }}
🥀 صبح شد و شیعیان آمدند و با دست خودشان این خِشتها را برمیداشتند و با صدای بلند گریه میکردند...
✍ گویا إمام حسن مجتبی علیهالسلام میدانستند که این عدّه، فرزندان و پیروان همان نانجیبانی هستند که یک روز در همین کوچههای مدینه به مادرشان زهرای مرضیه علیهاالسلام چه جسارتها کردند... که تاریخ یک گوشهٔ آن را، اینگونه نوشته است:
📜 فَالْتَفَتَ عُمَرُ إلىٰ مَن حَولِهِ وَ قال: «إضرِبُوا فاطمةَ» فَانْهٰالَتِ السِّياطُ عَلَى حَبيبةِ رَسولِ اللهِ...حتّى أدمُوا جِسمَها!
▪️دوّمی رو کرد به همه سربازانی که دور و برش ایستاده بودند و فریاد زد: «فاطمه {سلاماللهعلیها} را بزنید!» پس، از زمین و هوا تازیانهها بر جسم شریف آن حضرت فرود میآمد و آن قدر آن مظلومه را زدند تا که خون از جای جای جسم شریفش جاری شد.
📚مؤتمر علماء بغداد،ص۶۳
#الی_الحبیب
🆔 @elalhabib_ir
#فیش_روضه
#حضرت_حمزه_علیه_السلام
🩸هیچ روزی مانند روز شهادت حضرت حمزه علیهالسلام بر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله سخت نگذشت...
در روایت آمده است:
🥀 روزى نگاه ِامام سجاد علیهالسلام،به عُبيداللَّه فرزند حضرت عباس علیهالسلام افتاد و اشك در چشم إمام علیهالسلام حلقه زد؛ آنگاه فرمودند:
📋 مَا مِنْ یَوْمٍ أَشَدَّ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ مِنْ یَوْمِ أُحُدٍ
▪️براى رسول خدا صلیاللهعلیهوآله روزى سخت تر از جنگ اُحد پيش نيامد؛
📋 قُتِلَ فِیهِ عَمُّهُ حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ
▪️زيرا در آن روز بود كه عمويش حمزةبن عبدالمطلب، اسداللَّه و اسدالرسول شربت شهادت نوشيد.
و پس از اُحد سخت ترين روز براى آن حضرت جنگ موته بود كه پسر عمويش جعفربن ابى طالب را شهيد كردند.
🥀 امام سجاد علیهالسلام به اینجا که رسیدند، فرمودند:
📜 وَ لَا یَوْمَ کَیَوْمِ الْحُسَیْنِ صَلَّیاللَّهُعَلَیْهِ
▪️و سخت تر از روز امام حسين "صلواتاللهعلیه " پيش نيامده و نخواهد آمد؛
📜 ازْدَلَفَ إِلَیْهِ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ کُلٌّ یَتَقَرَّبُ إِلَی اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ بِدَمِهِ
▪️ زيرا سى هزار نفر او را احاطه كرده بودند كه همه آنها خود را جزو امّت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله تصور مىكردند و همهٔ آنها با قصد قربت برای ريختن خون فرزند همان پيامبر آمده بودند...
📚الأمالى،شیخصدوق، ص ۲۷۷
📚بحارالأنوار، ج۲۲، ص۲۷۴
#الی_الحبیب
🆔 @elalhabib_ir
#فیش_روضه
#حضرت_حمزه علیه السلام
#حضرت_زینب سلاماللهعلیها
🩸رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، بعد از سالها نیز، طاقت نداشت قاتل حضرت حمزه علیهالسلام را ببیند
در نقلها آمده است:
🥀 وقتیکه، «وحشی»، بعد از گذشت سالها از جنگ أحُد، اسلام(ظاهری) آورد، به محضر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله آمد و حضرت از او پرسیدند: آیا «وحشی» تو هستی؟ او گفت: آری. حضرت فرمودند:
📋 أخبِرنِی کیفَ قَتَلتَ عَمّی؟
▪️به من بگو که چگونه عمویم حمزه را کشتی؟
🥀 او ماجرای شهادت و مُثلهشدن حمزه علیهالسلام را شرح داد و حضرت گریستند و از آنجا که «رحمةللعالمین»اند، او را بخشیدند؛ اما در آخر به او فرمودند:
📋 غَیِّبْ وَجهَک عَنّی!
▪️فقط جایی برو که دیگر رویَت را نبینم.
📚سفینه البحار ج۷ ص۴۲۰
✍ آه یا رسول الله!
حتی بعد از گذشت سالها، طاقت دیدن روی قاتل عمویتان را نداشتید...
اما چه بگوییم و چگونه گریه کنیم بر آن بانوی مخدّرهای که وقتی غروب روز یازدهم، از کنار قتلگاه او را عبور دادند،رو به سمت مدینه نمود و شما را خطاب کرد و فرمود:
📜 يا رسولَ اللّه! هٰذا حُسينُ الّذي قَبّلْتَهُ و ألصَقتَ صَدرَكَ عَلَى صَدرِه و تَلثِمُ نَحرَه
▪️اى رسول خدا! اين حسين همان است كه او را مىبوسيدى و سينه مباركت را بر سينه شريفش مىچسباندى و گلوگاه مباركش را مىبوسيدى.
📜يا جدّاه! نَحنُ أهلُ بيتِك بالذُّلِّ و الهَوان في دارِ غُربةٍ و في أَسرِ كَفَرةٍ و فَجَرة
▪️اى جدّ بزرگوار ما! ما اهلبيت توايم كه اين گونه در دار غربت گرفتار ذلّت و خواری شدیم و هر کافر و فاجری دور تا دور ما را گرفته است...
📚ناسخ التواریخ،حضرت زینبکبری علیهاالسلام، ص۵۴۰
#الی_الحبیب
🆔 @elalhabib_ir
#فیش_روضه
#شهادت_امام_صادق_علیه_السلام
🏴 چیزی جز پوست و استخوان از امام صادق علیهالسلام باقی نمانده بود...
➖ راوی گوید: در ساعات پایانی عمر شریف امام صادق علیهالسلام وارد بر آن حضرت شدم؛
وَ قَدْ ذَبَلَ فَلَمْ یَبْقَ إِلَّا رَأْسُهُ.
▪️دیدم بدن مبارک حضرت، آنچنان آب رفته است که جز یک سَر ، از آن بدن چیزی باقی نمانده بود.
با دیدن این حالت، گریهام گرفت؛ حضرت به من رو کردند و فرمودند:
برای چه گریه میکنی؟ عرضه داشتم:
لَا أَبْکِی وَ أَنَا أَرَاکَ عَلَی هَذِهِ الْحَالِ
▪️چگونه گریه نکنم در حالی که شما را با این حال میبینم؟!(۱)
➖ در روایتی دیگر حسن بن زیاد گوید:
در ساعات پایانی عمر شریف امام صادق علیهالسلام خدمت آن حضرت رسیدم،
فَوَجدتُهُ عَلَی سَریرٍ مُستَلقیاً علیه، و ما بینَ جِلدِهِ و عَظُمِهِ شَیءٌ
▪️دیدم که آن حضرت بر روی تختی به پشت خوابیدهاند و چیزی بین پوست و استخوان آن حضرت دیگر باقی نمانده بود.(۲)
📌 آه یا إمام صادق...
دست خودمان نیست... چه کنیم که این حال و روز شما و این عبارتهایی که درباره وضعیت جسم شریفتان نَقل کردهاند، دل ما را پشت درِ خانهٔ مادرِ غمدیدهای کشیده است، که خودتان حال و روز آن مادر را اینگونه برای ما شرح دادهاید:
وَ نَحَلَ جِسْمُهَا وَ ذَابَ لَحْمُهَا وَ صَارَتْ کَالْخَیَالِ...
▪️آنچنان،جسم شریف فاطمه زهرا سلاماللهعلیها نحیف شده بود و گوشت و پوست بدنش آب گشته بود که جز یک شَبَه از فاطمه زهرا سلاماللهعلیها، چیزی باقی نمانده بود.(۳)
➖ و یا در جای دیگر فرمودید:
أَنَّهَا مَا زَالَتْ بَعْدَ أَبِیهَا مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ نَاحِلَةَ الْجِسْمِ مُنْهَدَّةَ الرُّکْنِ بَاکِیَةَ الْعَیْنِ مُحْتَرِقَةَ الْقَلْبِ یُغْشَی عَلَیْهَا سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ
▪️فاطمه زهرا سلاماللهعلیها بعد از شهادت پدر بزرگوارش، دائمًا سر خود را میبست؛ جسمش نحیف شده بود؛ قوت خود را از دست داده بود؛ چشمانش گریان بود؛ قلبش آتش گرفته بود و پیاپی از حال میرفت...(۴)
📚 منابع:
(۱)مشکاة الأنوار،طبرسی،ص۴۰
(۲)مدینة المعاجز،بحرانی، ج۶ ص۳۰
(۳)دعائم الاسلام،قاضینُعمان، ج۱ ص۲۳۲
(۴)بحارالانوار،مجلسی، ج۴۳ ص۱۸۴
✍️قاسم نعمتی
#الی_الحبیب
🆔 @elalhabib_ir
#فیش_روضه
🔰 آتش زدن خانه حضرت امام صادق (ع) از سوی منصور
◾شیخ کلینی از مفضل بن عمر نقل کرده است که:
ابوجعفر منصور برای حسن بن زید- که والی او بر حرمین بود - فرمان فرستاد به این مضمون که: خانه جعفر بن محمد را آتش بزن. او نیز به درون خانه حضرت، قطعه آتشی افکند و درب خانه و دالان آن آتش ،گرفت، حضرت صادق بر روی آتش راه می رفت و آن را با گامهای خود خاموش مینمود و میفرمود: من فرزندی از تبار آسمانیانم. من فرزند ابراهیم خلیل الرحمان هستم.
📚الکافی۱ ص۴۷۳ ح۲.
#الی_الحبیب
🆔 @elalhabib_ir
#فیش_روضه
🏴مرثیه امام محمدباقر علیهالسلام
اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ باقِرِ الْعِلْمِ، وَ إِمامِ الْهُدىٰ، وَقائِدِ أَهْلِ التَّقْوىٰ، وَالْمُنْتَجَبِ مِنْ عِبادِكَ. اللّٰهُمَّ وَكَما جَعَلْتَهُ عَلَماً لِعِبادِكَ، وَمَناراً لِبِلادِكَ، وَمُسْتَوْدَعاً لِحِكْمَتِكَ، وَمُتَرْجِماً لِوَحْيِكَ، وَأَمَرْتَ بِطاعَتِهِ، وَحَذَّرْتَ مِنْ مَعْصِيَتِهِ، فَصَلِّ عَلَيْهِ يَا رَبِّ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَىٰ أَحَدٍ مِنْ ذُرِّيَّةِ أَنْبِيائِكَ وَأَصْفِيائِكَ وَرُسُلِكَ وَأُمَنائِكَ يَا رَبَّ الْعالَمِينَ.
📗(جمال الأسبوع، ص۴۸۹)
(خدایا، درود فرست بر محمد بن علی، شکافنده دانش، و پیشوای هدایت، و رهبر اهل تقوا، و برگزیده از بندگانت.
خدایا، همچنان که او را نشانهای برای بندگانت، و چراغی برای سرزمین هایت، و امانتگاه حکمتت، و مترجم وحیات قرار دادی، و به اطاعتش فرمان دادی، و از نافرمانیش برحذر داشتی، پس بر او درود فرست، ای پروردگار، بهترین درودی که بر یکی از فرزندان پیامبرانت و برگزیدگانت و رسولانت و امینانت فرستادی، ای پروردگار جهانیان.)
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
بزرگ آینۀ قدرت خدایِ بزرگ
که شاهد است جهان، بر بزرگواری او
امام پنجم و معصوم هفتم آن مولا
که چرخ یافته رفعت، ز خاکساری او
بر او سلام؛ که باشد سلام پیغمبر
گواه روشن فضل و طلایهداری او
🔸شیخ صدوق در کتاب أمالي از امام صادق (علیهالسلام) نقل میکند که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به جابر بن عبدالله انصاری فرمودند: “ای جابر، تو زنده خواهی ماند تا پسرم محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب را ملاقات کنی، که در تورات به ‘باقر’ معروف است. پس هنگامی که او را ملاقات کردی، سلام مرا به او برسان.”
📚(الأمالي للصدوق، ص۴۳۴، ح۹)
🔹روزی جابر بن عبدالله انصاری، به دیدار امام سجاد علیهالسلام رفت. در میان گفتگو، ناگهان کودکی از قسمت اندرونی خانه بیرون آمد. جابر با دیدن او به شدت به لرزه افتاد و گفت: شَمائِلُ رَسولِ اللّهِ(صلیاللهعلیهوآله) ورَبِّ الکعبَةِ!
📒(همان، ص ۴۳۵ و کمال الدین، ج۱، ص۲۵۴)
"به خدای کعبه، این شمایل پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآله) است!"
جابر پرسید: "نامت چیست؟" کودک پاسخ داد: "محمد بن علی بن الحسین."
جابر با شوق گفت: "جانم فدای تو! پس تو همان «باقر» هستی که پیامبر به من وعده دیدارش را داده بود؟"
سپس ادامه داد: "پیامبر به من فرمود سلامش را به تو برسانم."
امام باقر علیهالسلام فرمود: یا جابِرُ، عَلی رَسولِ اللّهِ السلام ما قامَتِ السَّماواتُ وَالأَرضُ، وعَلَیک یا جابِرُ کما بَلَّغتَ السلام .
📗(همان و بحار الأنوار، ج۴۶، ص۲۲۵، ح ۴)
"تا آسمانها و زمین برپا هستند، بر رسول خدا سلام باد و بر تو ای جابر، به خاطر رساندن این سلام."
امام محمد باقر علیهالسلام، در نام و در شمائل، شبیه پیغمبر بود و اینچنین مورد اکرام و احترام جابر.
📝اما هشام بن عبدالملک ملعون وقتی گستره شاگردان و شیفتگان حضرت را دید، از کینه و عداوت، دستور داد تا زین مرکب حضرت را به سمّ آغشته کردند.
📙(الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۶۰۴)
هشام، دست به آزار حضرتش بگشود
چو دید در ره اسلام، پایداری او
ره شکنجه و تبعید او گرفت چو دید
قرار دولت خود را به بیقراری او
مهی که بوسه زند بر رکاب او خورشید
فتاده در کف دشمن، رکابداری او..
شرار زهر ستم همچو شمع آبش کرد
که یافت رنگ خزان، چهرۀ بهاری او
دلا بسوز ز داغش که خویش فرمودهست
به حاجیان که بگیرند سوگواری او
✍️(شاعر: مرحوم سید رضا مؤید)
🚩از آنجا که حضرت در نزدیکی ایام حج، در مدینه به شهادت رسید؛ به فرزندش امام صادق علیهالسلام وصیت کرد که تا ده سال در سرزمین منا برایش با اقامه عزا، امامت را تبیین و طاغوت منافق و ظالم را رسوا کنند.
📓(الکافی،ج۵، ص۱۱۷،ح۱)
🔖گوشه دیگری از مظلومیت امام باقر علیه السلام، این است که حضرت در خردسالی شاهد غمهای کربلا بود(به یاد کودکانی که در کربلای غزه داغ میبینند). به قصد تعجیل در فرج منتقم مظلومان، از امام باقر علیهالسلام بخواهیم برای ما روضه بخواند.
مولا! برای ما دو سه خط از سفر بگو
از کاروان خسته و چشمان تر بگو
روزی که بادهای مخالف امان نداد
هفتآسمان به قافلهای سایهبان نداد
خورشید بود و سایۀ شوم غبارها
خورشید بود، همسفر نیزهدارها
دیدی عمود با سر سقا چه کرده بود
تیر سه شعبه با دل مولا چه کرده بود
✍️(شاعر: آقای یوسف رحیمی)
#الی_الحبیب
🆔 @elalhabib_ir
#فیش_روضه
#مصائب_شام
#امام_سجاد_سلام_الله_علیه
🩸حکایت جانسوز «مِنهال» از حال و روز امام سجاد علیهالسلام و دیگر أسرای آل الله در خرابه شام ...
منهال بن عَمرو گوید:
🥀 يك روز در بازارهاى دمشق راه مىرفتم که ناگاه نگاهم به على بن الحسين عليهماالسّلام افتاد.
📋 إذًا أنا بِعليِّ بنِ الحُسين عَلَيهمَالسّلام يَتوَكّأ عَلَى عَصٰا، و رِجلاهُ كأنّهُما قَصبَتان، و الدّمُ يَسيلُ مِن ساقَيه، و الصُّفرةُ قد ازْدادَت علَيه، فَخنقَتْني العَبرة.
▪️او بر عصاى خويش تكيه زده بود. دو پاى مباركش مانند دو چوبه نىْ خشک شده بود و خون از هر دو ساق مباركش جاری و چهره مباركش هم زرد شده بود. از اين حال او، گريه راه گلويم را گرفت؛
🩸عرض كردم: «يابن رسول اللّه! حال و روزتان چگونه است ؟» امام سجاد علیهالسلام گريست و فرمود:
📋 كيفَ حالُ مَن أصبحَ أسيراً لِيزيدِ بن معاوية و نِسائي إلىٰ الْآنِ ما أشَبَعنَ بُطونَهنَّ و لَا كسَوْنَ رُؤوسَهُنَّ نائحاتِ اللّيلِ و النَّهار.
▪️چگونه است حال آن كس كه صبح کند، در حالی كه اسير يزيد پسر معاويه باشد و اهلبيت من از آن روزی که پدرم را کشتهاند، تاكنون با شكم گرسنه خوابیده و بر سرشان پوشش مناسبی نمانده است و شبانه روز گريانند و ناله میکنند.
🥀 همه به غارت رفتهایم و کشته شده و در به در و آواره گشتهایم. هر وقت يزيد ما را طلب کند، گمان قتل، بر خود میبریم.
منهال گويد: گفتم: «اى سيّد من! اكنون به كجا میروى؟» إمام سجاد علیهالسلام فرمودند:
📋 المَحبسُ الّذي نَحن فيه لَيسَ له سَقفٌ و الشّمسُ تُصَهّرُنا بهِ و لا تُرىٰ الهَواء فأفرُّ منه لِضعفِ بدني سُوَيعةً و أرجعُ خشيةً علَى النّساء.
▪️به همان خرابهای كه ما را در آن حبس کردند. خرابهای كه سقف ندارد و از تابش آفتاب میسوزیم و هيچ مكانى و گودالی نیست كه با اين ضعف بدن و سستى تن، اندك مدتى راحت بگيرم و الان از ترس زنان حرم دارم به همان خرابه مراجعت میکنم.
🥀 منهال گوید: پس در همان حال كه با آن حضرت صحبت میکردم، زنى را ديدم كه آن حضرت را صدا میزد. پس امام علیهالسلام مرا رها کرد و به سوی آن بانو رفت. چون پرسیدم که آن زن کیست؟ گفتند: زينب دختر امير المؤمنين عليهالسّلام بود كه آن حضرت را مىخواند و مىفرمود:
📋 إلیٰ اَینَ تَمضی یا قُرةَ عَینی؟
▪️ «اى روشنى ديده من! كجا بودی؟ »
🥀 و آن حضرت مراجعت فرمود و من برگشتم و هر وقت که به ياد آن حضرت و حال او میافتم، گریهام میگیرد.
📚الانوار النعمانیه ج٣ ص٢۵٢
📒 نظیر همین روایت از گفتگوی منهال و امام زینالعابدین علیهالسلام با اندک تفاوت در لهوف، ص 193 و نیز تفسیر القمی، ج2، ص 134 آمده است.
#الی_الحبیب
🆔 @elalhabib_ir
#فیش_روضه
🏴 اعظم مصائب اهلبیت علیهم السلام
📌الملهوف: سارَ القَومُ بِرَأسِ الحُسَينِ عليه السلام ونِسائِهِ وَالأَسرى مِن رِجالِهِ، فَلَمّا قَرُبوا مِن دِمَشقَ دَنَت اُمُّ كُلثومٍ مِنَ الشِّمرِ وكانَ مِن جُملَتِهِم فَقالَت: لي إلَيكَ حاجَةٌ. فَقالَ: وما حاجَتُكِ؟ قالَت: إذا دَخَلتَ بِنَا البَلَدَ فَاحمِلنا في دَربٍ قَليلِ النَّظّارَةِ، وتَقَدَّم إلَيهِم أن يُخرِجوا هذِهِ الرُّؤوسَ مِن بَينِ المَحامِلِ ويُنَحّونا عَنها، فَقَد خُزينا مِن كَثرَةِ النَّظَرِ إلَينا ونَحنُ في هذِهِ الحالِ. فَأَمَرَ في جَوابِ سُؤالِها أن تُجعَلَ الرُّؤوسُ عَلَى الرِّماحِ في أوساطِ المَحامِلِ بَغيا مِنهُ وكُفرا وسَلَكَ بِهِم بَينَ النَّظّارَةِ عَلى تِلكَ الصِّفَةِ، حَتّى أتى بِهِم إلى بابِ دِمَشقَ، فَوَقَفوا عَلى دَرَجِ بابِ المَسجِدِ الجامِعِ حَيثُ يُقامُ السَّبيُ.
📎سر حسين عليهالسلام و نيز زنانش و مردان اسير خاندان را حركت دادند و چون به دمشق رسيدند، اُمّ كلثوم به شمر كه از افراد آن گروه بود نزديك شد و به او گفت: درخواستى از تو دارم. گفت: درخواستت چيست؟
فرمود: هنگامى كه ما را به شهر درآوردى، ما را از دروازهاى ببر كه تماشاگر كمترى دارد و به آنها بگو كه اين سرها را از ميان ما بيرون ببرند و دور كنند كه از كثرتِ نگاه هايشان به ما، در اين حال، خوار شدهايم.
شمر، از سرِ سركشى و ناسپاسى، در پاسخ درخواست او فرمان داد كه سرها را بر سر نيزه و در وسط كاروان، حركت دهند و به همان حال، آنها را از ميان تماشاگران عبور دادند تا آنها را به دروازه دمشق رساند و بر راه پلّه مسجد جامع، آن جا كه اسيران را نگاه مىدارند، ايستادند.
📖📖الملهوف: ص ۲۱۰، مثير الأحزان: ص ۹۷، بحار الأنوار: ج ۴۵ ص ۱۲۷.
#الی_الحبیب
🆔 @elalhabib_ir
📜#فیش_روضه
🏴 روضه شام
📝اسیران آل محمد (ص) را در حالی که به ریسمانی بسته بودند وارد مجلس یزید کردند، امام سجاد (ع) فرمود: «ای یزید اگر رسول خدا (ص) ما را در این حال ببیند، به گمان تو، چه خواهد کرد؟».
🔻زینب کبری (ع) وقتی که سر بریده برادر را در جلو یزید دید، با صدای جگر سوز فریاد زد: يا حُسَيناهُ يا حَبِيبَ رَسُولِ اللهِ يَابْنَ مَكَّةَ وَ مِنِي، يَابْنَ فَاطِمَةَ الزَّهرَاءِ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ، يَابْنَ بِنْتِ المصطفی! وا حسین جان، ای حبیب رسول خدا (ص)، ای فرزند مکه و منی، ای پسر فاطمه زهرا (س) سرور زنان ،ای پسر دختر محمد مصطفى (ص)
🏴از آه جانکاه و غمبار زینب کبری (س) همۀ اهل مجلس به گریه افتادند. یزید سنگدل، چوب خیزران خود را طلبید و در برابر اهلبیت حسین (ع) با آن چوب بر دندانهای امام حسین (ع) می زد.
🔸ابو برزہ اسلمی در مجلس حاضر بود، صدا زد:«وای بر تو ای یزید، آیا چوب بر دندانهای حسین پسر دختر پیامبر یه میزنی؟ گواهی میدهم که من پیامبر (ص) را دیدم دندانهای ثنایای آن حضرت و برادرش حسن (ع) را میبوسید و می فرمود: أَنْتُمَا سَيْدا شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ
«شما دو آقای جوانان اهل بهشت هستید»
🔹یزید از گفتار او خشمگین شد و دستور داد او را بیرون کنید، او را کشان کشان از مجلس بیرون بردند.
🏷وقتی فاطمه و سکینه دو دختر امام حسین (ع) نگاه کردند و دیدند: یزید بر لب و دندان امام حسین (ع) چوب خیزران میزند، صدای گریه بلند کردند، بطوری که از گریه آنها، زنهای یزید و دختران معاویه، به گریه افتادند، سرانجام این دو خواهر دلسوخته نتوانستند تاب بیاورند، به
عمه خود زینب (س) پناه بردند و گفتند: «عمه جان! یزید با چوبدستی خود، دندانهای پیشین پدرمان را میزند»
🚩زینب برخاست و به زبان حال چنین گفت:
أَتَضْرِبُها شَلَّتْ يَمينُكَ إِنَّهَا وُجُوهُ لِوَجْهِ اللهِ طالَ سُجُودُها
«آیا چوب میزنی، دستت شل گردد، این سر و صورت، از چهرههایی است که سالهای
طولانی برای خدا سجده کرده است».
📓کبریت احمر، محمدباقر بیرجندی، ص۲۵۳.
#الی_الحبیب
🆔 @elalhabib_ir
#فیش_روضه
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
🩸به فدای آن آقایی که بسیار او را در زندان، اذیت و آزار دادند و به میان حیوانات وحشی انداختند...
در ادعیه ساعات هر روز که مرحوم شیخ بهایی در «مفتاح الفلاح» آن ادعیه و توسّلات را نقل کرده است، در ساعت یازدهم هر روز اینگونه به درگاه الهی عرضه میداریم:
📋وَ بِالاِمامِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ علیهالسلام اَلَّذی طُرِحَ لَلسِّباعِ فَخَلَّصْتَهُ مِْن مَرابِضِهاوَامْتُحِنَ بِالدَّوآبِّ الصِّعابُ فَذَلَّلْتَ لَهُ مَراکِبَها؛
🔹یا الهی! متوسل شدم به امام حسن عسکری علیه السلام؛ آن آقایی که او را افکندند در میان درندگان پس به سلامت او را از محل درندگان بیرون آوردی، و آن حضرت به جنبدگان سرکش و حیوانات چموش امتحان شد پس رام کردی برای او سوار شدن بر آن ها را.
📚مفتاح الفلاح ص۱۳۴
🔖 خلفای وقت، مکرّر امام حسن عسکری علیهالسلام را به بهانه های مختلف به زندان میانداختند تا اینکه یک روز، آن حضرت را به شخص سنگدل و نانجیبی به نام «نِحریر» سپردند. به روایت «کافی» و «ارشاد»:
📖 سُلِّمَ أَبُو مُحَمَّدٍ علیهالسلام إِلَی نِحْرِیرٍ وَ کَانَ یُضَیِّقُ عَلَیْهِ وَ یُؤْذِیهِ
▪️امام حسن عسکری علیهالسلام را به نِحریر که مردی بد جنس بود، تحویل دادند. او خیلی بر آقا سخت میگرفت و آن حضرت را اذیت میکرد.
🥀 یک روز زنش به او گفت: از خدا بترس! میدانی چه شخصی در زندان تو است؟ آن زن عبادت و پرهیزگاری امام علی را برایش نقل کرده و گفت: من میترسم که به واسطه آزار او به عذاب مبتلا شوی.
🥀 نحریر در جواب زن خود گفت: به خدا او را پیش درندگان میاندازم. در این مورد از خلیفه اجازه گرفت و امام علیهالسلام را پیش درندگان انداخت. هیچ کس شک نداشت که اکنون او را پاره پاره میکنند.
📋 فَوَجَدُوهُ علیهالسلام قَائِماً یُصَلِّی وَ هِیَ حَوْلَهُ فَأَمَرَ بِإِخْرَاجِهِ إِلَی دَارِهِ
▪️از بالا نگاه کردند، دیدند امام علیه السلام به نماز ایستاده و درندگان اطرافش را گرفته اند. دستور داد آن جناب را خارج کنند و به خانه اش ببرند.
📚الارشاد،ص ۳۲۴
📚الکافی ج۱ ص۵۱۳.
#الی_الحبیب
🆔 @elalhabib_ir
#فیش_روضه
📚 غیر قابل تحمل
🔺مرحوم صدوق در کتاب گرانسنگ كمال الدين و تمام النعمة در روایتی از قول ابوعلی خیزرانی نقل میکند که:
🔻 یکی از کنیزان حضرت امام عسکری که بعد از شهادت حضرت و غارت شدن خانه حضرت توسط جعفرکذاب فرار کرده بود برای او نقل میکرد که:
🔺در زمان به دنیا امدن امام زمان حضور داشته و
🔸أَنَّ أَبَا مُحَمَّدٍ ع حَدَّثَهَا بِمَا يَجْرِي عَلَى عِيَالِهِ
🔺امام عسکری از ظلمی و غارتی که بر خانوادهاش بعد از او میبینند برای مادر امام تعریف کرده بود و
🔸فَسَأَلَتْهُ أَنْ يَدْعُوَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَهَا أَنْ يُجْعَلَ مَنِيَّتُهَا قَبْلَهُ
🔻مادر امام زمان از امام عسکری علیه السلام خواسته بود تا دعا کند که مرگش قبل از مرگ امام برسد
(تا غارت و ماجراهای بعدی را نبیند)
🔸فَمَاتَتْ فِي حَيَاةِ أَبِي مُحَمَّدٍ ع[3] وَ عَلَى قَبْرِهَا لَوْحٌ مَكْتُوبٌ عَلَيْهِ هَذَا قَبْرُ أُمِّ مُحَمَّدٍ قَالَ
🔻آن بانوی والامقام در زمان حیات امام عسکری از دنیا رفت و ب روی قبرش لوحی قرار داند که رویش نوشته بود این قبر ام محمد است.
📎 كمال الدين و تمام النعمة، الشيخ الصدوق ج 2 ص431
📝نرجس خاتون بعد از شنیدن ماجرای غارت طاقت نیاورد و از امام خواست تا قبل از امام از دنیا برود اما..
🩸اما چه کشید زینب کبری (س) که همه این ماجراهای غارت را بعد امام با چشم خود دید....
#الی_الحبیب
🆔 @elalhabib_ir