✨دختر بسیجی
°•| پارت پنجاهم |•°
_خوبم!
_خب پس پاشو بیا پایین یه چیزی بخور! بابات هم نگرانته می خواد بدونه چی شده.
به ساعت رو ی دیوار که ساعت ده صبح رو نشون می داد نگاه کردم و گفتم :باشه شما برو من هم میام.
با رفتن مامان گوشیم رو چک کردم تا ببینم آرام زنگ زده یا نه که دیدم فقط دو تماس بی پاسخ از پرهام دارم.
شمارهی آرام رو گرفتم که جواب نداد و من هم به خیال اینکه سرش شلوغه و متوجه تماسم نشده دوباره شماره اش رو گرفتم و وقتی دیدم خیال جواب دادن نداره گوشی رو کنارم و رو ی تخت انداختم و از اتاق خارج شدم.
اونروز پنجشنبه بود و من می بایست به شرکت سر می زدم، برا ی همین خیلی زود صبحونه خوردم و به شرکت رفتم.
می دونستم آرام به خاطر اینکه شبش نامزدی امیرحسینه به شرکت نمیاد ولی نمی دونستم چرا جواب تماس هام رو نمیده و حسابی کلافه بودم.
تا شب که بخوام به جشن برم در گیر کارهای شرکت و گذاشتن ماشین توی تعمیر گاه بودم و نزدیکای غروب بود که آماده شدم و با ماشین بابا که گفته بود خودش از ماشین مامان استفاده می کنه و سوئیچ ماشینش رو به من داده بود به خونه ی آرام رفتم.
به محض ورودم به خونه آرزو که در رو برام باز کرده و تو ی راهرو منتظرم وایستاده بود بهم سلام کرد که جوابش رو دادم و او گفت : نمی دونم آرام از دیشب چش شده که ناراحت و عصبیه! من منتظر بودم تا او آماده بشه و با هم بریم ولی خب حالا که شما اومد ی من میرم خونه ی داداش محمد و با او میرم.
_تو نمی دونی از چی ناراحته؟
_نه والله چیزی به من نگفت.
آرزو کی فش رو روی دوشش انداخت و خواست از خونه بیرون بره که گفتم :خب! صبر کن تا با هم بریم.
به روم لبخند زد و گفت :خیل ی توپش پره! فکر نکنم شما از حالا حالا ها بیاین و من هم برای رفتن خیلی عجله دارم فعلا خداحافظ!
به فهمیدگیش که فهمیده بود شاید ما بخوایم تنها باشیم و عجله داشتن رو بهانه کرده بود لبخند زدم که از خونه خارج شد و در رو پشت سرش بست.
با رفتن آرزو به سمت اتاق آرام رفتم و توی چارچوب درِ باز اتاق وایستادم و به اتاق در هم ریخته و آرامی که بر خلاف گفته اش که گفته بود می خواد لباسی که من براش خریدم رو تو ی جشن بپوشه، لباس مشکی با دامن کلوش بلند ی رو پوشیده بود و داشت توی کشو ی میز آرایشش دنبال چیزی می گشت نگاه کردم که او بدون ای نکه به من نگاه کنه با عصبانیت گفت : آرزو گفتم که طول میکشه تا آ ماده بشم تو می خوا ی بری بُ....
آرام که در حال غر زدن برای زدن رژ لب به آینه نگاه کرده بود با دیدن تصویر من تو ی آینه بقیه ی حرفش رو خورد و عصبی رژ رو روی میز انداخت و بدون اینکه توجهی به من بکنه به سمت تخت رفت و به دنبال چیزی مشغول زیر و رو کردن لباسای ولو شده ی روی تخت شد .کمی جلوتر رفتم و گفتم :سلام!
جوابم رو نداد که من با کلافگی پرسیدم: چرا هر چی بهت زنگ می زنم جواب نمیدی ؟
باز هم جوابی نداد که دوباره پرس یدم: آرام تو حالت خوبه؟
دستش رو ی لباس ها ثابت موند و گفت :مگه مهمه؟!
با تعجب از لحن سردش گفتم :اگه نبود که نمی پرسیدم!
درست سر جاش وایستاد و با عصبانیت گفت :نه! خوب نیستم!
_چرا؟ چیزی شده؟
_آره شده!
_چی؟
_یه سری آدما تو زرد از آب در اومدن و نشون دادن خیلی خوب میتونن نقش بازی کنن!.....
ادامه دارد....
#طنزجبهه😅
.
قبل عملیات بود
داشتیم با هم تصمیم میگرفتیم،
اگر گیر افتادیم چطور توی بےسیم به
هم رزمامون خبر بدیم🧐
که تکفیریا نفهمن...
یهو سید ابراهیم
(#شهیدمصطفیصدرزاده)
بلند گفت:
اقا اگه من پشت بے سیم📞
گفتم همهچۍ آرومه من چقدر خوشبختم/:
بدونید نابود شدیم تموم شده رفته シ
.
|شادیروحشهداصلوات💛°°
خوشابہحالبندهاےگمنام
ڪہخدااورابشناسدومردماورانشناسند...
#رسولمھربانے🌸
1_505046954.mp3
13.76M
هواےاینروزاےمنهواےجمڪرانداره
صداےتوحالوهواےآقاموداره...♥️:)
-توڪہرسیدےبہآقاتداشحسین
مارمبرسونبہاونخوشبختے...🕊
[جانجانانم...حضرتمھدےاےآقاجانم]
#شھیدحسینمعزغلامے🌿🌚
°•♡بـہوقتعـٰاشقے♡°•
هواےاینروزاےمنهواےجمڪرانداره صداےتوحالوهواےآقاموداره...♥️:) -توڪہرسیدےبہآقاتداشحسین مارمب
خوشبختے...
خوشبختےهاےماچقدرباخوشبختےهاےتو
فرقدارهداداشحسین!
بااینحساب...چقدرشرمندهآقامونیم!💔
#آقاۍمݩشࢪمندھام😓
°•♡بـہوقتعـٰاشقے♡°•
هواےاینروزاےمنهواےجمڪرانداره صداےتوحالوهواےآقاموداره...♥️:) -توڪہرسیدےبہآقاتداشحسین مارمب
بیاین یہ قرار بزاریم...بین خودمون!
بیاین امروز قول بدیم،
بہ این خوشبختے ها برسیم...
خودمونو برسونیم بہ این خوشبختے ها!
قبول؟(:🌸
#قرار✨
#تلـنـگرانــہ💭
°•.
﴿ولے بعضےوقتام میون ࢪوزمرگےها...
یادۍڪنیم از غࢪیبےِ ڪھ قࢪن ھاسټ غایبھ﴾
.•°
🌸🍃•°↷
بہ وَقت عاشِقے🥀
base.apk
3.41M
🚀فونت اسم
#برنامہ
ـــــــــــــــــــــ
بہ وَقت عاشِقے🥀
منتظران ظهور.mp3
3.41M
#طرح_مهدوی
#سه_شنبه_های_مهدوی
آیا کسی هست غم از دلِ #امام_زمان عج بردارد....⁉️
#بسیار_شنیدنی💔
🎙 #استاد_پناهیان
♥️
بہ وَقت عاشِقے🥀
#یہڪنجدݪبر😌♥️🌱
فال حافظ که بگیرند همه میفهمند♥️
کار عاشق فقط ای کاش به یلدا نرسد(:♥️