eitaa logo
"بـہ‌وقت‌عـٰاشقے"
476 دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
326 فایل
﴾﷽﴿ اینجـا دل حڪم میفرماید...⚖️ - از ۲۲/خرداد/هزار سیصد۹۹ و مینویسیم❥︎ - پل ارتباطی: https://daigo.ir/secret/3211552716
مشاهده در ایتا
دانلود
✨دختر بسیجی °•| پارت هشتاد و ششم |•° با بدحالی و سرفه های پی درپی رو ی زمین و روی یک پام زانو زدم که آرام با نگرانی روبه روم نشست و گفت : خواهش می کنم برو! تو هر لحظه داره حالت بدتر می شه! به چهره ی نگرانش نگاه کردم و تو ی اوج بدحالی لبخند زدم و گفتم : تو نگران منی..... _اگه بگم نگرانتم خیالت راحت می شه؟! آره من نگرانتم و ازت می خوام هنوز که حالت بدتر از اینی که هست نشده از اینجا بر ی! از ته دل لبخند زدم و گفتم : آرام! من وقتی از اینجا می رم که مطمئن بشم تو برای همیشه مال منی و کنارم می مونی! _تو رو خدا بس کن آراد! چرا چیزی رو ازم می خوای که...... من که حالا به سرفه های بی امانم معده درد هم اضافه شده بود و با هر بار سرفه کردن سوزش شد ید ی رو تو ی معده ام احساس می کردم، دستم رو جلو ی دهنم گرفتم و رو ی زانوم بیشتر خم شدم. آرام که حرفش رو نصفه رها کرده بود با ترس گفت : آراد! حالت خوبه؟ به کف دستم که خونی شده بود نگاه کردم و آرام با ترس و نگرانی بیشتری گفت : چی به روز خودت آوردی؟! دستم رو مشت کردم تا خونی که نمی دونستم به خاطر سینه‌ی خرابم یا معده ی داغونم از گلوم خارج شده دیده نشه و آرام از جاش برخاست و خواست به سمت خونه بره که گوشه ی چادر رنگیش رو گرفتم و او با تعجب نگران نگاهم کرد و گفت : بزار به امیر حسین بگم بیاد و تو رو به دکتر ببره.چادرش رو تو ی دستم فشار دادم و گفتم : من هیچ کجا نمی رم! دوباره سر جاش نشست و گفت : خواهش می کنم! بزار برم تو اصلا حالت خوب نیست. _اگه خیلی نگرانمی و می خوای که برم بگو که هنوز هم دوستم داری و می خوای کنارم بمونی! بگو که من رو بخشید ی و می خوای به این جدایی پایان بدی! _آراد! الان وقت مناسبی برای این جور حرفا نیست! _پس! من همینجا می مونم تا وقت مناسبش برسه! کلافه به من که از درد به خودم می پیچیدم و سرفه می کردم نگاه کرد و گفت : باشه قبوله! هر چ ی که تو بخوای! تو رو خدا بزار به امیر حسین بگم بیاد! تو هر لحظه داره حالت بدتر می شه! از ته دل لبخند زدم با درد به چشماش خیره شدم و گفتم : چی قبوله؟ _هر چی که تو بخوای! _من می خوام که تو بگی که من رو بخشیدی و می خوای برای همیشه کنارم بمونی! _باشه گم! _الان بگو! کلافه نفسش رو بیرون داد و بعد بستن چشماش گفت : قول می دم تا آخر عمر کنارت بمونم! گوشه ی چادرش رو رها کردم و او با عجله به سمت خونه دوید و لحظه ای بعد به همراه امیرحسین و مادرش از خونه خارج شد و به سمتم اومد. به کمک امیرحسین که زیر بغلم رو گرفته بود از جام برخاستم و به سمت ماشین رفتم و قبل نشستم توی ماشین به چهره ی نگران آرام که در ماشین رو برام باز کرده و منتظربود توی ماشین بشینم نگاه کردم و گفتم : نگران نباش! من حالم خوبه! نگاه خجالت زده اش رو به زمین دوخت و بعد اینکه من تو ی ماشین نشستم امیرحسین در ماشین رو بست و خودش پشت فرمون نشست. با بی حالی به تصویر آرام توی آینه ی بغل نگاه کردم که هر لحظه ازم دور تر می شد تا اینکه ماشین توی خیابون اصلی پیچید و دیگه نتونستم ببینمش! ادامه دارد....
پارت هشتاد و ششم تقدیم نگاه قشنگتون🌿 بزرگواران همانطوری که اول رمان گفته شد این رمان با پایانی خوش تموم میشه☺️🌹 و نویسنده این رمان : به قلم خانم اسماء مومنی هست✍
•• زنی از خاک، ‌از خورشید، از دریا،‌ قدیمی‌تر☀️ زنی از هاجر و آسیه و حوا قدیمی‌تر🌊 زنی از خویشتن حتی، از أعطینا، قدیمی‌تر✨ زنی از نیّت پیدایِش دنیا، قدیمی‌تر🌏 که قبل از قصۀ ‌»قالوا بلی» این زن بلی گفته‌ست🌱 نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفته‌ست🌈 ملائک در طواف چادرش، پروانه پروانه🦋 به سوی جانمازش می‌رود سلانه سلانه🌿 شبی در عرش از تسبیح او افتاد یک دانه📿 از آن دانه بهشت آغاز شد، ریحانه ریحانه🌸 نشاند آن دانه را در آسمان با گریه آبش داد🌧 زمین خاکستری بود، اشک او رنگ و لعابش داد💫 چه بنویسم از آن بی‌ابتدا، بی‌انتها، زهرا🌙 ازل زهرا، ابد زهرا، قدر زهرا، قضا زهرا☔️ شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا☄ چه می‌فهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا!🍇  مرا در سایۀ خود بُرد و جوهر ریخت در شعرم🖋 رفوی چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرم📕 مدام او وصله می‌زد، وصلۀ دیگر بر آن چادر🧷 که جبرائیل می‌بندد دخیل پر بر آن چادر🔮 ستون آسمان‌ها می‌گذارد سر بر آن چادر🎈 تیمّم می‌کند هر روز پیغمبر بر آن چادر💌 همان چادر که مأوای علی در کوچه‌ها بوده‌ست❣ کمی از گرد و خاکش رستخیز کربلا بوده‌ست🖤 غمی در جان زهرا می‌شود تکرار در تکرار〰 صدای گریه می‌آید به گوشش از در و دیوار😭 تمام آسمان‌ها می‌شود روی سرش آوار🌬 که دارد در وجودش روضه می‌خواند کسی انگار⚡️   برایش روضه می‌خواند صدایی در دل باران⛈ که یا أماه! أنا المظلوم، أنا المقتول، أنا العطشان😔 خدا را ناگهان در جلوه‌ای دیگر نشان دادند♥️ که خوبِ آفرینش را به زهرا ارمغان دادند🎁 صدای کودکش آمد، تمام عرش جان دادند👶🏼 ملائک یک به یک گهوارۀ او را تکان دادند🧚🏼  صدای گریه آمد، مادرم می‌سوخت در باران🌧 برای کودک خود پیرُهن می‌دوخت در باران👕 وصیت کرد مادر، آسمان بی‌وقفه می‌بارید☔️ حسینم هر کجا خُفته، قدم آرام بردارید!👟 تن او را به دست ابری از آغوش بسپارید☁️ جهان تشنه‌ست، بالای سر او آب بگذارید💧 زمان رفتنش فرمود: می‌بخشید مادر را🌪 کفن‌هایم یکی کم بود، می‌بخشید مادر را🍃 بمیرم بسته می‌شد آن نگاه آهسته آهسته🎏 به چشم ما جهان می‌شد سیاه آهسته آهسته🥺 صدای روضه می‌افتد به راه آهسته آهسته زنی آمد به سوی قتلگاه آهسته آهسته بُنَّیَ تشنه‌ای مادر برایت آب آورده… ایام شهادت رو تسلیت میگیم خدمتتون😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*یه کار باحال فرهنگی* *🎁 هدیه ای به امام زمانم(عج)🎁* 💌 متولدین فروردین: *ده صلوات* 💌 متولدین اردیبهشت: *پنج سوره حمد* 💌 متولدین خرداد: *چهارده صلوات* 💌 متولدین تیر: *سه سوره قدر* 💌 متولدین مرداد: *ده سوره توحید* 💌 متولدین شهریور: *پنج صلوات و دو سوره حمد* 💌 متولدین مهر: *پنج سوره ناس* 💌 متولدین آبان : *یک آیه الکرسی* 💌 متولدین آذر : *پنج سوره فلق* 💌 متولدین دی: *پنج سوره کافرون* 💌 متولدین بهمن: *پنج صلوات با پنج سوره توحید* 💌 متولدین اسفند: *ده صلوات و یک سوره حمد*
.▪️قالَ رسُولُ اللّه صلی الله علیه و آله و سلم : یَا فَاطِمَهُ مَن صَلَّی عَلَیکِ غَفَرَاللّهُ لَهُ ▪️ای فاطمه هر کسی که برتو دورد بفرستد، خداوند گناهانش را می بخشد 🏴 مراسم عزاداری ایام شهادت ام الشهدا حضرت زهرا سلام الله علیها 🔹سخنرانان : ▪️حجت الاسلام و المسلمین محمود ریاضت ▪️حجت الاسلام و المسلمین ناصر خلج 🔹مداحان : ▪️سیدمهدی حسینی ▪️حاج ابوذر بیوکافی ▪️حاج مهدی رسولی ⏳زمان : ▪️پنجشنبه ۴ الی دوشنبه ۸ دی ماه به مدت پنج شب ، همزمان با نماز مغرب و عشا 🔻مکان : ▪️میدان رسالت ، خیابان فرجام ، خیابان شهیدان محمدباقری ، مسجد سپهسالار حسین (ع) 🔹مراسم با رعایت تمامی پروتکل‌های بهداشتی و در فضای باز برگزار میگردد 🔹همراه داشتن ماسک جهت حضور در مراسم الزامی می باشد @ashoraeian_net
🌱 خواهرم... اگه به این باور برسے ڪه این 🌼 همون ڪه پشت در سوخت 🔥 ولے از سر حضرت نیفتاد...✨ هیچ وقت سرت شل نمیشـه😌
🍃🕊 وَأَنتَ لاتَعرِفُ‌ ماذا‌ فَعَلتَ بِقَلبِ المَهدۍ ♥ + وَ تو نِمیدانے ڪہ با [ قلبِ ]چه کَرده‌ایۍ!!!
سوریه نرفته‌اے..!؟ باشد قبول🙂 اما در کوچه و بازار این سرزمین هم میشود شد💪🏽 آرے آن هنگام که در اوج جوانی چـ👀ـشم میبندی بر روی صورت نامحرم یعنی 🙃 آن هنگام که بخاطر حیای چشم متلک میشنوی و به خود افتخار میکنی که چشمانت را کنترل کردی✌️🏻... 💔 آن هنگام که در مجازی هیچ دختری را به خیال خودت خواهر نمیدانی🙅🏻‍♂... ✨ آن هنگام که با گریه برا پاک دامنی دعا میکنی...🍃 😍 یک نکته☝️🏻 "در جوانی پاک بودن شیوه‌‌ی پیغمبری است"