eitaa logo
°•♡بـہ‌وقت‌عـٰاشقے♡°•
477 دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
326 فایل
﴾﷽﴿ اینجـا دل حڪم میفرماید...⚖️ - از ۲۲/خرداد/هزار سیصد۹۹ و مینویسیم❥︎ - پل ارتباطی: https://daigo.ir/secret/3211552716
مشاهده در ایتا
دانلود
اشڪی ڪه ز دیده ریزم براے تو🖤🥀 این دانهـ به وسعٺ دریا نمیدهم🌊 #محرم‌ارباب 🌺 #اللّهُم_عَجِل_لِوَلیِک_الفَرَج 🌺 🌷 #رفاقت_باشهدا 🌷 🌸 @emam_hasani_ha 🌸
همین الان برای سلامتی امام زمان(عج) یه صلوات بفرست💖 🌷الهم🌷صل🌷علی🌷محمد🌷وآل🌷محمد🌷وعجل🌷فرجهم🌷 امشب براماهم دعا کنید 💗🙏 @emam_hasani_ha
📜 💞 وقتی تصمیم گرفتیم زندگی مشترک رو شروع کنیم. با آقا مهدی نشستیم واسه تصمیم گیری. نشست روبروم ویه لبخند دلنشین زد خنده ام گرفته بود. پرسیدم: چیزی شده؟! گفت: موافقی زندگیمونو بیمه کنیم؟ پرسیدم: چطور گفت: مثلا جای مراسم عروسی و بریز و بپاش یه سفر بریم پابوس آقا ☘ اونقده ذوق کردم که از جا پریدم خیلی خوشحال شده بودم. مدتی که با هم عقد بودیم. معنویت زیبایی روکنارش تجربه کردم. آرزوم این شده بود که شروع زندگیمونم یه سفر معنوی باشه. بهم گفت: همش نگرون این بودم که نکنه تو دلت آرزوی یه عروسی مجلل و زرق و برق دارو داشته باشی، از اولش از خدا خواستم دلامون اون قدر به هم نزدیک بشه که عقایدمون هم شبیه هم باشه. خد ارو شکر که تو اون قدر خوب و همراهی. 🌀سفر مشهدمون خیلی بیاد موندنی و زیبا بود. استاد خاطره سازی بود.اونم از نوع شیرین و فراموش نشدنی. زندگیمون با توسل به امام رضا(ع)شروع شد. خیلی خوشحال بودم که روزای دوریمون تموم شده و دیگه وارد روزای با هم بودنمون می شیم. 🤝روزای اول ازدواج یه روز دستمو گرفت و گفت: خانومی بیا پیشم بشین کارِت دارم. گفتم: بفرما آقای گلم من سراپا گوشم. گفت: ببین خانومی همین اول بهت گفته باشم کار خونه رو تقسیم می کنیم هر وقت نیاز به کمک داشتی باید بهم بگی. گفتم: آخه شما از سر کار برمی گردی خسته می شی. گفت: حرف نباشه! حرف آخر با منه! اونم هر چی تو بگی.من باید بگم چشم. واقعاً هم به قولش عمل کرد. از سر کار که بر می‌گشت با وجود خستگی، شروع می کرد کمک کردن. 🌺 🌺 🌷 🌷 🌸 @emam_hasani_ha🌸
❤️🍃 🥀 بسم رب الشهدا و الصدیقین 🥀 💙💚🧡عاشقانه شهدا💛❤️💜 آقا ابوالفضل خیلی دوست داشت آن رشته‌هایی که خودش تجربه کرده بود، من هم تجربه کنم مثل کوهنوردی. برایم کفش مخصوص خریده بود، باهم دربند می‌رفتیم. خودش "راپل" کار می‌کرد. 💭یک روز خانه پدرشوهرم بنایی بود. آقا ابوالفضل به من گفت: «بیا بریم بالا پشت بام.» گفتم: «برا چی؟» گفت: «توبیا.» با هم رفتیم بالا. دیدم یک طناب از آن جا وصل کرده و به من یاد داد تا با طناب پایین بیام. خودش، غریق نجات، شنا، راپل، صخره نوردی، چتر بازی، جودو... ولی از بین اینها، شنا را به من توصیه می‌کرد. 💦حتی در خانه روی فرش به من مراحل شنا را یاد داد که بعداً همه تعجب می‌کردند که من چطور یاد گرفتم... ⚘ ⚘ 🌸 شهدارا باذکر یادکنیم. 🌸 🌺 🌺 🌷 🌷 🌸 @emam_hasani_ha🌸
📚🖇 یه‌قسمتی‌از‌سورھ‌ی "یـس" هست که نوشته: {کـُلٌّ‌فے‌فَـلَــک} همه‌چیز‌در‌گردش‌است.. -بخشی‌از‌آیھ‌ی٤۰- میدونید‌جالبیش‌توی‌چیه؟!😃 اینکه‌اگه‌همینو‌برعکس‌بخونی، بازم‌میشه: {کـُلٌّ‌فــے‌فَـلَــک} یعنی‌خودِ‌آیھ‌هم‌در‌گردشِ!!! ❤️ @emam_hasani_ha ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
آهـــــــــ...ـای آقاپســ..ـری ڪه راست راست تو ڪوچه خیابــــونا میری وچشم چرونــــی 👀میکنـــی وهردختــری رومی بینــی چشمت دنبالشه آهــــــ...ـای دختـــ....ـر خانــومی که باافتضاح ترین آرایش💅💄 وبدتـــرین لباسا 🧥میای توجامعه جوونای مــــردم روبه گنـــاه میندازی..👁 آهــــ...ـای جـــــوونایی که راحت از اَدا ڪـــردن نماز و روزه هاتـــ..ـون میگذرید😔 راحـــــت پای میـــزمشروب🍷 میشینی و تومجلــــس گناه پامیـــ..ـزاری👣 راحـــــت بادخترعمّــه وپسرخالـــه ودخترداییت میگی میخنـــدی و دست میدی... 👨👩👩‍🦱👨👩‍🦰 راحــــت بخـــــــاطر یه پسر ودختــر غریبه سر پدر ومادرت داد میڪشی...🗣😒 امــــــــــام زمـــــان(عج)ازدستت ناراحته...😞 فــــردای قیامت باید جواب اشکــای مهدی فاطمه(س)روبدیاااا...❌ فـــردای قیامت زهــرای سادات ازت میپرسه باامانتش چیڪـــارکردیاااا...❌ فـــــردای قیامت باید جواب سیلــی های ناحقی که به صورت دُردانه ی اهل بیت زدی بدیااا...❌ 📋بشین حساب کن باخودت ببین این گناه هایی که میکنـــی،بقول خودت این جوونــی کردنا،ارزش اون همه بدی کــردن به امام زمان(عج) روداره؟؟؟😒😞 امام زمانتو به چی فروختـــی؟؟؟ به آرایشت؟💄 به زیباییت؟🧝‍♀ به نگاهت؟👀 به شهوتت؟💑 به عیش ونوشت؟🍷🥂 به ثروتمندشدنت با ربا ونزول خوری🔥؟ به چــــ🔥ـــــ🔥ــــــ🔥ــی؟؟ اگه تونستی راحــــ..ـت ازاین حساب کتابت بگذری به گنـــاه کردنات ادامه بده ولی بـــــدون آخرش میمیـــری⬛🔥☄ نوبت تازوندن خــــ💚ــــدا هم میرسه..✌ 🌈 @emam_hasani_ha 🌈
اگه شیطون زیاد میکنه🚫 ⛔️ بدون چیزی در داری که خیلی با ارزشه💰 🤔 ⁉️ 📛 چون شیـ😈ـطان یه دزده و میخواد به گنجــینه های✨ ارزشی دورنت دستبرد بزنه... @emam_hasani_ha
|💛| •• براۍشهادت‌ورفتن‌تلاش‌نکنید براۍرضای‌خداڪارکنیدوبگویید: خداوندا نھ براۍبهشت ونھ براۍشهادت...🌿 اگرتومارا درجهنمت‌بیندازے ولےازماراضی‌باشے براےماڪافےست....😊 ✨ +عاشق‌فقط‌براے‌رضایت‌معشوق زندگےمیڪند:) 🌺 🌺 🌷 🌷 🌸 @emam_hasani_ha
عــــ🌈ــــشــــق یـــعــݩے...! @emam_hasani_ha
🕊🌹 ما سینه زنان رسم جنون باب نمودیم جان و سرخود هدیه بـه ارباب نمودیم از عمق درون ناله و فریاد نمودیم با سینه زدن زمين لرزه ایجاد نمودیم . . . @emam_hasani_ha
‌میگفت🗣: شیعه هایی بودن ، چهارشونه قد بلند هــــرچیــزی از لحـاظ جسمـی و روحـی کم‌تریـن لطمه‌ای بهشون نمیزدهـ...🌿 ـ توی قبرستان بقیـع و با دیدن قبرهای شریف ، دو زانو افتادن زمینــ... و مثل مادری که جوان از دست داده گریه کردنــ...💔(: 😭 @emam_hasani_ha
🏴 امام سجاد عليه السلام: دعاهاي مؤمن بر سه گونه است: يا براي او ذخيره مي شود و يا سريعاً اجابت مي شود و يا به واسطة آن دعا، بلائي كه قرار بود به او رسد از او برطرف مي گردد. شهادت امام سجاد علیه السلام را تسلیت عرض میکنم 💔 @emam_hasani_ha
『🏴⃟🍃』 نام‌ِتــــو♡؛ #اعتبار قنوت‌هاۍمن‌است! "اللهم‌ارزقنی‌شفاعة‌الحسین_؏" @emam_hasani_ha
⚫️هفت مصیبتِ شام از زبان امام سجاد علیه السلام... 🌷از علیه السلام پرسیدند: ‌ سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟ ▪️در پاسخ سه بار فرمودند: الشّام، الشّام، الشّام... امان از شام ! 🔴در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر ، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود: ▪️1.ستمگران در شام اطراف ما را باشمشیرها احاطه کردند و بر ما حمله می‌نمودند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل می‌زدند. ▪️2.سرهای شهداء را در میان هودج‌های زن‌های ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس(علیه السلام) را در برابر چشم عمه‌هایم زینب و ام کلثوم(علیها سلام) نگه‌داشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم(علیه السلام) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه و فاطمه می‌آوردند و با سرها بازی می‌کردند، و گاهی سرها به زمین می‌افتاد و زیر سم سُتوران قرار می‌گرفت. ▪️3.زن‌های شامی از بالای بام‌ها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامه‌ام افتاد و چون دست‌هایم را به گردنم بسته بودند نتوانستم آن را خاموش کنم. عمامه‌ام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند. ▪️4.از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و می‌گفتند: «ای مردم! بکُشید این‌ها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند؟!» ▪️5.ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها می‌گفتند: این‌ها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر و خندق و ...) کشتند و خانه‌های آن‌ها را ویران کردند . امروز شما انتقام آن‌ها را از این‌ها بگیرید. ▪️6.ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت. ▪️7.ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شب‌ها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر می‌بردیم... 🏴*صلی الله علیک یاسیدالساجدین، الامام العارفین،زین العابدین*🏴 📚برگرفته از :‌‌ تذکرة الشهداء ملاحبیب کاشانی... ▪️ ▪️ 🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 @emam_hasani_ha
در میاݧ سینہ زدݧ چہ نجوا کردی؟؟ کہ برات بی‌سر💔 شهید شدݧ را از ارباب بی‌سر گرفتی ...🕊 حاج‌همت😔 #شهید_محمد_ابراهیم_همت #اللهم‌ارزقنی‌شفاعت‌الحسین‌یوم‌الورود •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈• @emam_hasani_ha •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
⇝💌🌻⇜ 📮"| تا حالا به‌ این‌ فکر کردین‌ که اگه🏷"! نیّت ما از غذا خوردن، انرژی گرفتن🔗"! برای خدمت به امام زمان و 🗝"! شیعیانشون باشه، غذا خوردنمون هم🍯"! عبادت به حساب میاد؟! @emam_hasani_ha
🍃✨🔹 برایتان اینگونه آرزو میکنم: آن زمان که در محشــر، خدا بگوید چه داشتی؟ ❤️حسین سربلند کند و بگوید حساب شد! مهمان من است... 🍃اللهم ارزقنی شفاعة الحسین یوم الورود 🥀🖤 @emam_hasani_ha
•• تا زمانی که حسین است رفیقِ دلِ من میلِ همراہ شدن با دگران نیست مرا ..! #رفیق_ابدی_حسین 💔 #خادم_الزینب
هرکه‌را‌عشق‌حسین‌نیست‌؛ ز‌خود‌بی‌خبر‌است!(:🖐🏼 #کشتی‌ِنجات...؛ @emam_hasani_ha
✨﷽✨ 🌼روضه های که قبول نشدن ✍ مرحوم سید علی اکبر کوثری روضه خوان امام خمینی (ره )میگه بعد از اتمام جلسه اومدم از دربمسجد بیام بیرون یکی از دختر بچه های محله اومد جلوم و گفت اقای کوثری برای ماهم روضه میخونی؟ گفتم: دخترم روز عاشوراست و من تا شب مجالس مختلفی وعده کردم و چون قول دادم باید عجله کنم که تاخیری در حضورم نداشته باشم. میگه هر چه اصرار کرده توجهی نکردم تا عبای منو گرفت و با چشمان گریان گفت مگه ما دل نداریم!؟ چه فرقی بین مجلس ما و بزرگترها هست؟ میگه پیش خودم گفتم دل این کودک رو نشکنم و قبول کردم و به دنبالش باعجله رفتم تا رسیدیم. حسینیه ی کوچک و محقری بود که به اندازه سه تا چهار نفر بچه بیشتر داخلش جا نمیشدند. سر خم کردم و وارد حسینیه ی کوچک روی خاکهای محله نشستم و بچه های قد و نیم قد روی خاک دور و اطرافم نشستند. سلامی محضر ارباب عالم حضرت سیدالشهدا عرضه کردم السلام علیک یاابا عبدالله... دو جمله روضه خوندم و یک بیت شعر از آب هم مضایقه کردند کوفیان... دعایی کردم و اومدم بلند بشم باعجله برم که یکی از بچه ها گفت تا چای روضه رو نخوری امکان نداره بزاریم بری ؛ رفت و تو یکی از استکانهای پلاستیکی بچه گانشون برام چای ریخت، چایی سرد که رنگ خوبی هم نداشت ، با بی میلی و اکراه استکان رو آوردم بالا و برای اینکه بچه ها ناراحت نشن بی سر و صدا از پشت سر ریختم روی زمین و بلند شدم و رفتم... شام عاشورا (شب شام غریبان امام حسین) خسته و کوفته اومدم منزل و از شدت خستگی فورا به خواب رفتم. وجود نازنین حضرت زهرا، صدیقه ی کبری در عالم رویا بالای سرم آمدند طوری که متوجه حضور ایشان شدم به من فرمود؛ آسید علی اکبر مجالس روضه ی امروز قبول نیست. گفتم چرا خانوم جان فرمود؛ نیتت خالص برای ما نبود. برای احترام به صاحبان مجالس و نیات دیگری روضه خواندی فقط یک مجلس بود که از تو قبول شد و ما خودمون در اونجا حضور داشتیم، و اون روضه ای بود که برای اون چند تا بچه ی کوچک دور از ریا و خالص گوشه ی محله خواندی.... آسید علی اکبر ما از تو گله و خورده ای داریم! گفتم جانم خانوم، بفرمایید چه خطایی ازم سر زده؟ خانوم حضرت زهرا با اشاره فرمودند اون چای من با دست خودم ریخته بودم چرا روی زمین ریختی!!؟ میگه از خواب بیدار شدم و از ان روز فهمیدم که توجه و عنایت اونها به مجالس بااخلاص و بی ریاست و بعد از اون هر مجلس کوچک و بی بضاعتی بود قبول میکردم و اندک صله و پاکتی که از اونها عاید و حاصلم میشد برکتی فراوان داشت و برای همه ی گرفتاری ها و مخارجم کافی بود. بنازم به بزم محبت که در آن گدایی و شاهی برابر نشیند... 📚منبع؛ برگرفته از خاطرات مرحوم کوثری @emam_hasani_ha
لعنت‌به‌چشمی‌ که‌مات‌میشه‌‌بغض‌میکنه‌ ولی‌نمی‌باره‌...!‌ اینجاست‌که‌باید‌بگیم‌... به‌نماز‌شب‌زینب‌قسم‌ببار‌لعنتی‌:))) به‌‌مادر‌پهلو‌شکسته‌بالین‌حسین‌قسم‌ببار! به‌‌علمدار‌کربلا‌ببار‌... زشته‌امشب‌فقط‌بغض‌خالی‌... جلو‌علمدار‌خجالتمون‌نده‌ببار🖤:)) 🖤🌙🍃✨ @emam_hasani_ha
روزِ حساب ڪتاب ڪھ برسھ... بعضے از گناهات رو که بهت نشون میدن می بینی براشون { استغفار نکردی } اصلا یادت نبودھ! امّا زیر هر گُناهت یه { استغفار📿 } نوشته شدہ...! اونجاست که تازھ می فهمی یڪی به جات توبھ ڪردھ.. یڪے که حواسش بهت بودھ.؟ یه { پدر دلسوز} یکی مثلِ { مَهدی_فاطمہ💚 } |{یَا أَبَانَا أستَغفِر لَنَا ذُنُوبَنَا...}| @emam_hasani_ha
[•🌻💌•] 📮•|| "رَبَّنا لا تُواخِذنا اِن نَسینا اَو اَخطَأنا🔗!" ای‌خدای‌ما🕊!" اگرفراموش ڪردیم یا مرتڪب🔥!" اشتباه شدیم،ما را مواخذه مڪن🖇!" پ‌ن‌:↓ شرمنده‌ام‌ز روے‌تو‌اَما‌مَرا‌ببخش✋🏻 [📖سورهٔ‌بقرهـ‌/آیۂ‌۸۷] @emam_hasani_ha
هرکس‌غم‌و‌اندوهی‌راازمومنی‌برطرف‌کند، خداوندمتعال‌دردنیا‌و‌آخرت‌غم‌واندوه‌را‌ ازاو‌دور‌میکند...(:🌿! ؏. 🖤🌙🍃✨ @emam_hasani_ha
[🖤🕊] خٻلے‌ســخٺہ داداۺت|❤️ صـدات ڪــــــــــــنہ اما نتـــۅنے پاۺـے|💔(: ــــــــــــــ •🌱🌍 •✋🏼🖤 @emam_hasani_ha
🌙 ••فـ͜͡ـے🌱•• ••قَلبـ↺ـ♥️ـ↺ــے•• ••✿مَحڪـومِھ✿🍭📎•• •• حُبُڪِ͜͡ 🔒⇲🗝•• ••حسیـღ͜͡ــن⛓💡•• ♡حُبُّ الحُسـیـن هُویَّتُنا♡ @emam_hasani_ha
••• 『-بزرگےجهاݩ‌رابیخیال مݩ‌آݩ‌چندوجب‌ڪنجِ بیݩ‌الحرمینٺ‌راطالبم!(:🌱'🏴 ♥️ @emam_hasani_ha
هل من ناصر ینصرنیِ حسین ع، معنایش این بود: آیا کسی هست من کمکش کنم؟! ❤️✋🏻 @emam_hasani_ha
این رفیقم که میبینی میون دارِ هیئتا بود… مسجدی بود بی ریا بود؛ با صفا بود با خدا بود یه شب توی میدون مین، آخر به آرزوش رسید! ترکشای خمپاره ها هر دو تا دستاشو برید… این رفیقم که میبینی اهل نظر بود به خدا… مرغِ سحر بود به خدا مرد خطر بود به خدا… یه شب توی میدون مین، دیدم بی سر بود به خدا... @emam_hasani_ha