سروده رهبرعزیزم
✒️📃
شعـــــ📝ــــــر مهـــــــ💕ـــــدوے
🌾من از اشکی که میریزد ز چشم یار میترسم
از آن روزی که مولایم شود بیمار میترسم!
🌾همه ماندیم در جهلی شبیه عهد دقیانوس
من از خوابیدن مهدی درون غار میترسم
🌾رها کن صحبت یعقوب و کوری و غم و فرزند
من از گرداندن یوسف سر بازار میترسم!
🌾همه گویند این جمعه بیا اما درنگی کن
از اینکه باز عاشورا شود تکرار میترسم!
🌾سحر شد آمده خورشید اما آسمان ابریست
من از بی مهری این ابرهای تار میترسم!
🌾تمام عمر خود را نوکر این خاندان خواندم
از آن روزی که این منصب کنم انکار میترسم!
🌾طبیبم داده پیغامم بیا دارویت آماده است
از آن شرمی که دارم از رخ عطار میترسم!
🌾شنیدم روز وشب از دیده ات خون جگر ریزد
من از بیماری آن دیده خونبار میترسم!
🌾 به وقت ترس و تنهایی،تو هستی تکیه گاه من
مرا تنها میان قبر خود نگذار، میترسم!
🌾دلت بشکسته از من،لکن ای دلدار رحمی کن
که از نفرین و عاق والدین بسیار میترسم!
🌾هزاران بار من رفتم،ولی شرمنده برگشتم
ز هجرانت نترسیدم ولی این بار میترسم!
#مقام_معظم_رهبرے♥️🦋
#حاج_قاسم 🕊
همیشه مادرم از قهرمانی ات میگفت
و قصههای تو شد لایلای کودکیام
_خدا کند که قوی مثل حاج قاسم شم_
خدا کند که بگیرد دعای کودکیام ...
آدمے، تڪه هایۍ
از یڪ دلتنـگے عظیم است...💔
از ترڪیب ثانیه هایۍ
که بوے تنهایۍ دارند...🥀
#شهید_قاسم_سلیمانی♥
#فاطمیه🕊🖤
#تباهیات ✋🏼❌
اگہدرست
امربہمعروفڪردهبودیـم
دیگہنیازۍبہ
نھۍازمنڪرنبود..!!⭕🙌🏼
#فرهنگامربہمعروفرایادبگیریم🤦🏻♂✋🏼
#پارت_بیستو_ششم🌹
•{حــجـآبـــ مــن}•🤩
بابا هم داشت همه ی تلاششو میکرد که جلوی اشکشو بگیره خوب میفهمیدم چه حالی دارن و چرا اینطور شدن، دوباره یادش افتاده بودن خصوصا با تعریفایی که از زینب کردم
غذا کوفتمون شده بود
مامان اشکاشو پاک کرد و گفت_ میخوام ببینمش
سرمو به شدت آوردم بالا که گردنم درد گرفت، همونجور که ماساژش میدادم
گفتم _نه مامان الان وقتش نیست یکم
صبر داشته باشید
بابا_ پس کی وقتشه طاها
_ بابا جان یکم صبر کنید اون الان روحیش اصلا خوب نیست، حالی که دیروز داشت دل سنگم آب میکرد من هنوز
نمیدونم مشکلش چی بوده که به این حال روزافتاده بوده باید بفهمم
محمد همچنان سرش پایین بود، میدونم داداش مغرورم نمیخواست کسی اشکشو ببینه_داداش فقط زودتر
_ چشم داداشم چشم
بهشون لبخند زدم
_ حالا بخورین دیگه! مردم از گشنگی
.
.
زینب
تقریبا 3 ساعتو نیم میشه که اینجا هستیم، دو ساعته که جشن شروع شده
از وقتی پا تو این خونه گذاشتم یه بغضی گلومو گرفته که هر لحظه میخواد بترکه اما...اما نمیتونه، یعنی نمیتونم که
بترکونمش جلوی اینهمه آدموقتی عشقمو...تمام زندگیمو کنار یکی دیگه میبینم وقتی میبینم دستشو گرفته و با تمام وجودش میخنده همون خنده
هایی که من براشون جون میدم قلبم میخواد از تو سینم بزنه بیرون
فقط خدا میدونه با چه دردی بهشون نگاه میکنم اما همش تو دلم دعا میکنم که خوشبخت بشن خیلی سخته...خیلی
سخته که عشقت جلوی چشمات بخواد داماد بشه و تو هیچکاری نتونی بکنی... تو تمام این مدت فقط آه کشیدم و
بغضمو با آب پایین فرستادم، شیرینیه دامادیه عشقمو خودم پخش کردم تا مجبور نباشم بخورمش
بهشون خیره شدم و از اعماق وجودم خوندم
خنده بر لب میزنم تا کس نداند راز من
آهِ جانسوزم رِسانده جان به لب
باز لبخند
باز لبخند
بغضِ در سینه
خرابست حال من
رحمی به حالم کن
تو میدانی غمم در سینه پنهان است
غم پنهان با که گویم
کز چه گویم
تا که آرام گیرد
بغضِ در سینه ام
به قلم : zeinab.z
ادامه دارد
#پارت_بیستو_هفتم🌹
•{حــجـآبـــ مــن}•🤩
بغضِ در سینه ام
..............
دلم به حال خودم سوخت ولی نمیخوام عشقم ذره ای تو زندگیش غم ببینه پس تمام تلاشمو کردم دیگه آه نکشم چون
شنیدم اگه یه نفر با حسرت بهت نگاه کنه و آه بکشه تو به خواستت نمیرسی و من نمیخوام این اتفاق برای عشقم بیفته
پس لبخند زدم، به اشکام اجازه ی چکیدن ندادم و رفتم سمتشون
شیرینیو با لبخند گرفتم جلوشون
برگشتن سمتم
نسترن با لبخند برداشت و عرفان هم یه لبخند زد که سریع چشممو ازش گرفتم و سرمو انداختم پایین، زیر لب شروع
کردم به ذکر گفتن و با خودم عهد کردم وقتی که عقد کردن دیگه هیچوقت نباید بهش فکر کنم چون خوب میدونم
دینمون گفته فکر کردن به شوهر کسه دیگه ای حرامه
نسترن_ زینب جون تو چقدر آرومی از اول جشن ندیدم اصلا برقصی همش داشتی تو آشپزخونه کمک میکردی
یه لبخند مصنوعی زدم _ اهل رقصیدن نیستم
نسترن_ حتی با من؟
_ ببخشید حتی با شما! خوشبخت بشین
هردوشون تشکر کردن
سرمو انداختم پایین
_ با اجازه
دوباره رفتم تو آشپزخونه....
بالاخره اونهمه عذاب تموم شدن و اومدیم خونه
اوففف ساعت 12 شبه خدا میدونه این چند ساعتو چطور تحمل کردماگه ذکرایی که میگفتم و توکل به خدا نبود تا الان حتما سکته کرده بودم خصوصا با این قلب مریض
خیلی بهم فشار اومده بود رفتم قرصمو خوردم و گرفتم خوابیدم
.
.
طاها
صبح که از خواب بیدار شدم بعد از نماز و خوردن صبحانه طرفای ۷:۳۰ بود که راه افتادم سمت بیمارستان و گفتم
سرپرستار بیاد تو اتاقم، الان هم منتظرشم
صدای در اومد
_ بفرمایید
خانم تقوی_ سلام
_سلام بفرمایید بشینید
تقوی_ با من امری داشتین؟
_خواستم بیاین اینجا چون میخوام یه کاری بکنین
سوالی نگاهم کرد
_ میخوام فرمیو که خانم زارعی برای آموزش تو بیمارستان پر کرده بودن برام بیارین
تقوی با تعجب_ چی؟ ولی اخه
_ ولی و اما و اگر نداره خواهشا تا ده دقیقه ی دیگه فرم رو میزم باشه
به قلم : zeinab.z
ادامه دارد.....
شرمنده همهی عزیزان بخاطر دور شدن پارت گذاری😔🥀
دو پارت دیگر رمان تقدیمتون🍃🦋
🦋↓
صبحتوݩآروموشادزیࢪسایہولایٺ🌸💗
السلامعلیڪیاصاحبالزماݩ🧡🍁
❄️الهمـعجݪلولیڪالفࢪج❄️
•ღ•
#شَهیدانِہ🕊•
...🇮🇷..🌹..🥀...•
پࢪچم، پیشونۍبند، انگشتر، چفیہ، بی سیم روی ڪولش،
خیلی بانمڪ شده بود.🙂
گفتم: چیه؟ خودت ࢪو مثل عَلَم دڕست ڪردی! می دادێ پشت لباست هم بࢪات شعاࢪ بنویسن ديگه.😶
پشت لباسش ࢪو نشون داد😌:
"جگࢪ شیر ندارے، سفࢪ عشق مࢪو"
گفتم: بی سیم چی لازم دارم،✋🏻 ولی تو رو نمی برم. هم سنّت ڪــمـــه،😏هم برادرت شهید شده.🙃
محڪم پاشو گذاشت رو کاپوت تویوتا و گفت: باشه،نمیام.😠😕
ولی فردای قیامت شڪایتت را به #حضرت_زهرا (سلام الله علیها) می ڪنم.😒می تونی جواب بدے؟
گفتم: برو سوار شو.
گفتم: بی سیم چے!!🗣
بچه ها گفتن: نمی دونیم ڪجاست. نیست.
به شوخی گفتم: نگفتم بچه ست؛ گم میشہ! حالا باید ڪلی بگردیم پیداش کنیم.🤦♂️
○●○●○●
بعد از عملیات داشتیم شهدا ࢪو جمع مے کࢪدیم. بعضۍ ها فقط یڪ گلولہ یا ترکش ریز خورده بودند..
ولى یکۍ هم بود ڪه #ترکش سرش رو بࢪده بود...!❣🕊
برش گردوندم.
پشت لباسش رو دیدم!
"جگرشیر نداری، سفر عشق مرو..🙃
<•🖤🥀•>
#سخن_بزرگے🗞
#انتظار_ێار🔏
حتےاگہورزش کردی..؛
به این نیّت باشہکھـبرای یارامام زمان..؛
آمادگےداشتہباشے🙃🐚
خیلےقشنگھـ، مگھـنھــ!🖤🖇
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ♡•°
#تلنگر 💡🔔
پسرهعکسازخودشگذاشته...
دخترهزیرشکامنتمیذاره:
+وایبرادرشماچقدرشبیهشهدایی😍
-ممنونخواهرم،ایشالاشماهمشهیدبشید☺️
+بااینهمهگناه؟!😭
-درستمیشهخواهر...😊
+چجوریآخه...؟!😔
-بیاپیوی...!!
{فردایهمونروز...^^
+حالِآقاییمنچطوره..؟!🙊
-خوبمتاوقتیخانومیمخوبباشه😘
|من :😐
| شهدا:😒
| شیطان:😳
|امامزمان:😔💔
#کجایکاریم ؟!
#خاطرات_شهدا⟮.▹🌷◃.⟯
اومدبهحاجابومهدیگفت:
حلالمونکن؛ پشتسرتحرف،میزدیم!
ابومهدیخندید!
باهمونخندهبهشگفت:
شماهرموقعدلتونگرفتپشتسرمن
حرفبزنیدتادلتونبازشه :)
#حاجابومهدی🕊
#همینقدروسیعـ❤️🌿
رفاقتےاینچنینآرزوستـ🙂✋🏼
ٵللِّھُمَ؏َـجِّݪلِوَلیڪَالفَࢪج°•🌱📿•
👈🏻 یه چالش باحال👉🏻😉
اسمت اولش چیه؟؟؟!
*آ ۵ صلوات
*ب ۳ صلوات
*ت ۲ صلوات
*ز ۷صلوات
*ر ۵صلوات
*ف ۱۰ صلوات
*خ ۸صلوات
*ن ۶ صلوات
*ل ۹صلوات
*ع ۴ صلوات
*س ۲۰ صلوات
* م ۳۲ صلوان
*ی ۵ صلوات
*ش ۱۴ صلوات
* ک ۱۸ صلوات
*پ ۴۲ صلوات
*ه ۲۱ صلوات
*ق ۳ صلوات
*د ۲۵ صلوات
*ح ۵۶ صلوات
خب😊 حالا
💓❤️💓❤️💓
آخر اسمتون چیه؟؟؟!😉
اگه (م) ۸ صلوات
اگه (ح) ۵ صلوات
اگه ( ن) ۳ صلوات
اگه( ش) ۱صلوات
اگه (ر) ۴ صلوات
اگه( ا) ۵ صلوات
اگه (ه) ۲ صلوات
اگه (ت) ۶صلوات
اگه (ل) ۷صلوات
اگه (ب)۱ صلوات
اگه(س)۱۰ صلوات
اگه(ی) ۹صلوات
اگه(د) ۲۰ صلوات 😉
حرف اول اسمت و با حرف آخر اسمت هر چقدر صلوات هست جمع کن و بفرس 💖
میدونی اگه اینو بفرسی تو گروه ها چقدر صلوات فرستاده میشه❤️
پس پیش قدم باش
ثوابشو تقدیم کن به مادر مهدی فاطمه🌼
#تلنگر⟮.▹💥◃.⟯
اخَوی.📻.!
اخَوی به گوشی..؟!
ما که اومَدیم تویِ این میدون
وَلی به بَچههایِ جَنگِنَرم بِگو:
هَمهجوره حَواسِمون هَست
به هَر کلمه که مینِویسند.📲.
بِگو اینو یادِشون باشه:
شُهدا شاهِدن و ناظِر🍃💛
💙͜͡🐚
#حرفِڪاربردۍ(:
اگهکسی تو کُما باشه؛
خانوادش همه منتظرن ڪهبرگرده!
خیلیامون توکمای گناه رفتیم؛
اَهل بِیت منتظرمونند(:
#وقتشنشدهکهبرگردیم!
#تلنگر
اگرقراربودخدا
بہبیوپیجهایاینستاگرام
واکانتهایتلگرامنگاهکنہ
هیچکستودنیانمیموند
همہ #شھید میشدن...
ولۍ ..
#عامل_باشیم !
#کلام_شهدا⟮.▹🌷◃.⟯
خدایا..!
چقدر دوستداشتنی و پرستیدنی هستی
هیهات که نفهمیدم
خدایا..!
قبولم کن
دوست دارم که وقتی شهید شوم
جسدم پیدا نشود تا حتی
یک وجب از این خاک را اشغال نکنم
خدایا..!
مرا پاکیزه بپذیر..
#شهید_مهدی_باکری💚
ٵللِّھُمَ؏َـجِّݪلِوَلیڪَالفَࢪج°•🌱📿•°
الحمدُلله الّذی تَحبّبَ إلَیَّ وَ هُوَ غَنیٌّ عنّی
سپاس خدایی را که مرا دوست دارد
در حالی که از من بی نیاز است!💚
#ابوحمزه
یادم باشد
همیشه یکی هست
که بدون چشم داشت
دوستم دارد.
#یڪروایتعاشقانہ 💍
ساعت ده یازده شبـ🌙
با سر و صورت خاڪے اومد خونہ.!
+تا شما شامـ رو شروع ڪنے
میرم لیلا رو بخوابونمـ😴
-نہ!صبر میڪنمـ تا بیای
باهم بخوریم...♥️
+وقتے برگشتمـ دیدم
پوتین به پا خوابش بردهـ😴
داشتم پوتین هایش رو
در میآوردم کہ بیدار شد..
-دارے چیکار میڪنے..؟
مےخواۍ شرمنده امـ ڪنے..؟🥺
+ نہ..! خستۿاے
سر سفرۿ نشستـ و..!
-تازه مےخوایم با هم
شام بخوریمـ🥘
روایتےازهمسر↓
#شهید_مهدی_زینالدین
#شهیدانه 🖤
شهادت فقط در جبهههایِ جنگ نیست
اگر انسان برایِ خدا کار کند
و به یاد او باشد و بمیرد
شهید است..:)
#شهیده_زینبکمایی
✿°↷~•~•~•~•🌿~•~•~•~•✿
#سخن_بزرگان 🌙
|تـو حسنت را مَخفی ڪن ... خُدا آشکار میکند :) |🙃
#حاجاسماعیلدولابۍ
═══༻❄️☃❄️༺═══
💛•| #خـٰادِمٌاݪـزَّھـࢪا•❥
✿°↷~•~•~•~•🌿~•~•~•~•✿
#آبروی_انقلاب 💪🏻
بسم الله قاصم الجبارین🌸🌱
دونـآلد ترامـپ☝🏻
سپاه و بـسیج و حزب الله را فـآڪـتور بـگیـر حواست به من بـآشد
دختر شـیعه زاده اےهسـتم ڪہ صـبر را از بانوے شــجاع شـ|زینبۜ|ـآم؛🌟
شـهادٺ را از مـ|زهــرا|ــآدرمـ 🌟
وشـهامت را از دخترڪۍسہ سالہ بہ
یـادگار دارم🌟
مـن صـــ|⚔️|ـلاح هایے دارم ڪه با شنـیـدن اسـمـش تـنتون بـه لرزه درمـیاد
حجاب👑
سربند یامــهدے✨
دلگرمےسقا☔️
و از هـمہ مـهم تر☝🏻
فرمان سید عـلی💪🏻
مـــن تـوےڪـــشورم
سمـیـہ حیدرے را دارم بآنـوےجودو ڪـارے ڪہ گـفت یـا روےســڪو نمـیرم یـااگه بـرم بـا چـادر
میرم🙂
مـــن تــو ڪشــورم ســردآر سـلیمآنے را دارم😌🕊
و مـآدر هایے ڪہ ســــردآر سلیمآنے ها
مےپرورانند🥀
شـهید ابـراهیـم همـت رفـت🥀
شـهید ابــراهیم هـادے رفـت🥀
شـهید حـمـید ســیاهڪالے رفـت🥀
ادآمہ راهش بـا زینب و مــا زیــنبےها✌🏻
تقدیم به دختران انقلابی کشورم 🇮🇷
❥❥▁▁❥❥▁▁❥❥
•‹🇮🇷✊🏻›•
داعشزنوبچہهاییروڪهاسیرڪرده
بودازهمجداڪردوچندروزبہاونها
گرسنگیدادتااینڪهیهروزبراشون
چلوگوشتآوردنزنهایگرسنهبشدت
مشغولخوردنشدنوقتےسیرشدن
نسبتبهفرزندانشونابرازدلتنگےمیڪنند
داعشےهامیگنگوشتےڪهخوردید
فرزندانتونبودن...
حاجقاسمبااینهامےجنگید..؛💛•~
#شهیدحآجقاسمسلیمانۍ🌿
#تلنگــر💥
#استاد_دانشمند:
محبت كن...
تا امام زمان بهت محبت كنه!
تو فكر میكنى فقط دعاى ندبه بايد بخونى تا آقا نگات بكنه؟!
فكر میكنى بايد حسينيه بياى حتما؟!
نه...
خیلی از من و شما حسينيه امون؛ مادرمونه، بابامونه، فقير طايفه مونه، قوممونه، غريب همسايه مونه...
#یاایهاالعزیز🌱🌸
| #اللهـمعجـللولیـڪالفـرجـــ|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°🐣📒🍋°
🎐←ازمپرسیدݩ⁉️
ازچہݩۅعآرایشےاستفادهمیڪنے👀💄
🧕|•گفتمایݩہارۅبہڪارمیبڔم:...😌🙃
.
.
.
خداجۅڹممݩعاشقټم😍♥
#حټماببینید☝️
#شایداستۅࢪۍ👀
#رفیقچادرےام☺️