eitaa logo
امام حسین ع
27.3هزار دنبال‌کننده
432 عکس
2.3هزار ویدیو
2.2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. 🔘🔘🔘🔘 ☑️بنداول اُم بَنیم و ام بی بَنیم کنیزِ خانه ی اُم مومنیم شکرِخدا نمود فاطمه قبولم که خانه دار آن بضعه الرَسولم .............. من کجا و حضرت زهرا کجا همسری بر حیدرِ شیرخدا(ع) ........... نام من خادمه ی مرتضی(ع) بود ......... فاطمه فاطمه(س) 🔘➖➖➖➖🔘 ☑️بند دوم عجین شده دل از روضه های هرشب که خوانده میشوند از لسان زینب از روضه ی پدر مادر عزادار یاسمنی که ماند بین درب و دیوار ........... خانه ای که غرق در اندوه بود مادری که سینه اش مجروح بود .......... مادری که دخترمصطفی (ص)بود گونه ای که غرق سوز و درد بود جای رد سیلی نامرد بود فاطمه فاطمه 🔘➖➖➖➖🔘 ✅بندسوم عباس مه جبین نور هر دوعینم ساقی طفلان تشنه ی حسینم شنیده ام مادر دست تو بریدند همراه دستانت مشکت را دریدند تا که افتادی زمرکب بر زمین برسرت آمد عمود آهنین ضربت آن بی حیا از جفا بود ناله کردی یااخا ادرک اخا ای حسینم در دم مرگم بیا وای حسین(ع) 💠💠5⃣9⃣2⃣💠💠 @emame3vom 🔘➖➖➖➖➖🔘 ✬~✿❁࿐❈~✿❁࿐ .
@MaddahionlinYEKNET.IR - shoor 2 - fatemie 2 - 98.11.08 - amir kermanshahi.mp3
زمان: حجم: 5.23M
⏯ #شور احساسی 🍃بدم الحسین 🍃راهیم کن حرم حسین 🎤 #امیر_کرمانشاهی 🗓08 بهمن ماه ۹۸ Join → @emame3vom |🏴
@MaddahionlinYEKNET.IR - shoor 1 - fatemie 2 - 98.11.08 - amir kermanshahi.mp3
زمان: حجم: 2.55M
🔳 #ایام_فاطمیه 🌴تو لحظه های بی کسی 🌴تو کوچه دلواپسی 🎤 #امیر_کرمانشاهی ⏯ #شور 🗓08 بهمن ماه ۹۸ Join → @emame3vom |🏴
@MaddahionlinYEKNET.IR - shoor - fatemie 2 - 98.11.05 - sibsorkhi.mp3
زمان: حجم: 5.5M
⏯ #شور احساسی 🍃از تموم روزگار من فقط تورو میخوام 🍃کیه غیر تو حسین که دل بسوزونه برام 🎤 #حسین_سیب_سرخی 🗓05 بهمن ماه ۹۸ Join → @emame3vom |🏴
@MaddahionlinYEKNET.IR - zamine - fatemie 2 - 98.11.05 - sibsorkhi.mp3
زمان: حجم: 9.31M
🔳 #ایام_فاطمیه 🌴ممدوحه ی کردگار 🌴اعجوبه ی روزگار 🎤 #حسین_سیب_سرخی ⏯ #زمینه 🗓05 بهمن ماه ۹۸ Join → @emame3vom |🏴
@MaddahionlinYEKNET.IR - zamine - fatemie 2 - 98.11.08 - amir kermanshahi.mp3
زمان: حجم: 5.77M
🔳 #ایام_فاطمیه 🌴قربون اشکات 🌴دیگه به دستات موهای زینب شونه نمیشه 🎤 #امیر_کرمانشاهی ⏯ #زمینه 🗓08 بهمن ماه ۹۸ Join → @emame3vom |🏴
@MaddahionlinYEKNET.IR - vahed - fatemie 2 - 98.11.05 - sibsorkhi.mp3
زمان: حجم: 6.45M
🔳 #ایام_فاطمیه 🌴ای آسمان عاطفه 🌴عالمی به نخ چادر تو دخیله 🎤 #حسین_سیب_سرخی ⏯ #واحد 🗓05 بهمن ماه ۹۸ Join → @emame3vom |🏴
8.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 روضه تربت چادر مادر 🎤 📀 شب اول فاطميه ١٣٩٨ 📍هيئت ريحانةالنبي مسجدگياهي @emame3vom
8.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 بازخوانی نوحه چادرت را بتکان 🎤 📍دبیرستان سید الشهدا (ع) @emame3vom
1_182367842.mp3
زمان: حجم: 12.61M
سینه زنی انقلابی و حماسی کربلایی مجتبی رمضانی به یاد امام زمان (عج) و سردار حاج قاسم سلیمانی @emame3vom
. شفای حاج ماشاالله بدست امام حسین به گزارش «شیعه نیوز»، "سي و دو سال از بهار عمرم مي گذشت ، روزي در كارگاه نجاري مشغول كار بودم، احساس تهوع شديدي به من دست داد ، آن چنان كه نتوانستم تحمل كنم. نزد پزشكي كه در همسايگي مغازه ام بود به نام دكتر سید حسين وكيلي مراجعه كردم. پس از معاينه، نارسايي و مشكل كليه ها مشخص شد، وی گفت : كليه هات از كار افتاده. داروهايي تجويزنموده و دستور استراحت داد.  در منزل بستري شدم، و داروها را مصرف مي كردم ولي روز به روز حالم بدتر مي شد. از خوردن آب هم، منع شده بودم. گاهي از شدت تشنگي فقط لبهايم را تر مي كردند. ادرار از من خارج نمي شد. چون كليه ها كاملا از كار افتاده بود و در آن زمان دستگاه دياليز هم وجود نداشت. تا اين كه تمام بدنم ورم كرد. پاها و دستها ورم كرده، چون كنده ي درخت شده بود،و اصلا خم نمي شد. شكمم بزرگ شده بود و آب آورده بود. آن چنان متورم شده بود و پوست شكم نازك شده بود كه داخل آن پيدا بود. دكتر گفت: نبايد حركت كني. از شدت درد و ناراحتي به ديوار پنجه مي كشيدم، مدت دو سال در منزل به پشت خوابیدم. آنچه ذخيره داشتم، خرج كردم، اما هر روز دردم بيشتر می شد. نااميدي كامل و ناتواني ام از ادامه درمان باعث شد مرا چون مرده اي از روي تخت بلند كردند و به بيمارستان ارجمند منتقل كردند. آن گاه ديدند موريانه تخت و تشك و مقداري از پشت مرا سوراخ كرده، كه در اثر بي حسي كه در بدنم پيدا شده بود، متوجه آن نگرديده بودم. در بيمارستان شوراي پزشكي تشكيل دادند، و هر روز دوبار بدنم را زير برق مي گذاشتند، و داروهاي گوناكوني را روي من آزمايش مي كردند، و اگر كسي مي خواست تزريق كردن را ياد بگيرد، روي من تمرين مي كرد. آب شكم مرا به وسيله ي سرنگ مي كشيدند، ولي هيچ يك از برنامه هاي درماني موثر واقع نمي شد. پس از يك دوره شش ماهه، مرا مرخص كردند و به منزل فرستادند، ولي حالم هر لحظه بدتر مي شد و لذا با وساطت پزشك معالجم مجددا مرا به بيمارستان بردند، و باز هم بعد از شش ماه مرا به منزل برگردانند. در اين مرحله، حالم به قدري وخيم شد كه قابل گفتن نيست(مثل اينكه اينجا شكم حاج آقا پاره مي شه و قابل تو صيف نيست) مرا به بيمارستان بردند . روزي استاندار وقت كرمان، آقاي صمصام، براي بازديد از بيمارستان ارجمند وارد اتاق من شد. تا وضع مرا ديد، خيلي ناراحت شد و با دكترم صحبت كرد. استاندار گفت : اين مريض را به خارج بفرستيد و كليه مخارج آن را من متحمل مي شوم. ولي دكتر هرمان ابراشر كه آلماني بود، گفت:اين مريض در هيج جاي دنيا قابل علاج نيست. دکتر جلو آمد و پلكهاي مرا بالا زد و گفت اين مريض 24 ساعت ديگر بيشتر زنده نيست و فرستادن او به خارج هم فايده اي ندارد. چنان بدنم ورم كرده بود كه چشمهايم ديده نمي شد و آب كه زير پوست بدنم جريان داشت، معلوم مي شد. دكتر به استاندار گفت : فقط 3 تا فرزند كوچك دارد، اگر لطف كنيد آنها را به پرورشگاه تحويل بدهيد. بچه هايم را آن روز به بيمارستان آوردند كه در آخر عمر در كنارم باشند. با توجه به نااميدي پزشكان مرا به خانه آوردند و در همان اتاق خشتي گنبدي كوچك خواباندند. تمام دوستان و آشنايان به جز تعداد معدودي كه بعضي از آنها اكنون زنده هستند و شاهد ماجرا مي باشند، بقيه مرا ترك كردند. هر كس چيزي برايم تجويز مي كرد. بعضي شراب كهنه را تجويز مي كردند. ولي من كه هميشه از خداوند متعال مي خواستم، مرا شفا دهد، گفتم چنانچه بميرم و شراب مرا نجات دهد، حاضر نيستم شراب بخورم. زيرا امام صادق علیه السلام فرمودند: در حرام شفا نيست. از همه چيز و همه كس دل بريده بودم و هيچ چيزي برام معني و مفهومي نداشت. ديگر دارو هم نمي خوردم و به دكتر مراجعه نمي كردم . از همه جا دل كنده بودم و از همه مايوس، ولي تنها نور اميد در دلم به مولايم امام حسين علیه السلام بود. انتظار مي كشيدم كه آقا به من نظر لطف كند. همه برايم دعا مي كردند ، حتي در مساجد، مردم شفاي مرا از خدا مي خواستند. به بركت همين دعاها حضرت ابا عبدلله الحسین علیه السلام به من نظر كردند، شب و روز چشمم به در اتاق دوخته شده بود كه آقا بيايند. ماه محرم پديدار شد و هر روز اميد من بيشتر مي شد. تا اینکه صبح روز هشتم محرم، ناگهان ديدم يك كبوتر سفيدی لب بام خانه ام نشست. با خود گفتم خدايا اين كبوتر كه سه طوق بر گردن، يكي به رنگ سبز، يكي سفيد، و ديگري قرمز ، پا و پنجه اي بلند داشت . خيلي زيبا بود، قاصد حسيني است؟ خدايا اگر اين كبوتر براي نجات من فرستاده شده، بيايد كنار تختم. ناگاه كبوتر آمد و زير تخت من رفت. من آرامش پيدا كردم. ساعتي بعد، مادرم وارد اتاق شد. در حالي كه دستمالي در دست داشت، گفت:پسرم اين دستمال آغشته به اشك بر امام حسين و دستمال را به سينه من ماليد. نمي توانستم حرف بزنم. با اشاره به مادرم فهماندم كه مهمان دارم. در زير تخت است. مادرم براي كبوتر آب و دانه آورد.👇