eitaa logo
امام حسین ع
20.5هزار دنبال‌کننده
405 عکس
2.1هزار ویدیو
2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20210701-WA0045.mp3
12.45M
🏴 از حال دلم کی با خبره حق دارم اگه خوابم نبره رویای حرم توی سرمه یک ساله دلم کنج حرمه از کرببلا محرومم حسین من با تو فقط آرومم حسین اشکمو این جدایی باز درآورده تموم زندگیم بهت گره خورده بی کرببلا دنیا قفسه این در به دری ولله بسه دلتنگ تو ایم آقا همگی هرچی تو بخوای هرچی تو بگی روزا رو دلم میشماره فقط میخواهم یا حسین شیش گوشه ازت اشکمو این جدایی باز درآورده تموم زندگیم بهت گره خورده یا اباعبدالله ... .
4_5913312815673772699.mp3
15.96M
شور | از حال دلم کی باخبره مـجــلـــس روضـه‌ی هـــفـــتـــگــــی سه‌شنبه۱۸خرداد۱۴۰۰ | ۲۷شوال۱۴۴۲ مداح : کربلایی
enc_16250118275987758024962.mp3
2.23M
از حـال دلـم کـی بـا خـبـره🎙❤️ 🎤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. دو صحرا بود و در این بین ، دین ما سفر میکرد غدیر و کربلا ، دل را به ایمان مفتخر میکرد دو صحرا که عطش را با علی سیراب میکردند و عشق اینگونه ما را از ولایت باخبر میکرد نبی فریاد زد: حج رفتگان دوست! برگردید و دلها را برای عشق حیدر تشنه تر میکرد کدامین دست بالا رفته در همراهی حیدر؟ همان دستی که با انگشت خود ، شق القمر میکرد نبی فریاد زد: من کنت مولاه ، علی مولاه که پژواک صدا ، گوش فلک را نیز کر میکرد نبی فریاد زد: حیدر امیرالمومنین ماست... نبی اسلام را در خط حیدر مستقر میکرد نبی فریاد زد: حیدر فقط معیار اسلام است و اینگونه برای خصم، اعلام خطر میکرد ز تکرار صدایش خوب فهمیدم که دست حق برای بی بصیرت ها، صدا را بیشتر میکرد . دو تا دست دگر در کربلا بالاست، سمت یار و شعر از لابلای پیچ تاریخی گذر میکرد صدا زد: آی شمشیران! ببارید از قضا بر من، صدای شاه تنها ، فکر ابنا بشر میکرد فرات آن روز شاهد بود و در خود عشق را میدید، دو تا دست دگر ، در راه دین سینه سپر میکرد دو دست افتاد از سقا ، حسین بن علی افتاد نوای انکسارش... یاد هجران پدر میکرد . یقینا بیعتش را با علی برداشت از اول... همان دستی که هرم خیمه ها را شعله ور میکرد حسین از گودی پایین تل میدید آتش را مرا سادات می بخشند...مولا یاد در میکرد .
. ✅ مقتل حضرت مسلم (ع) 🔴 وقتی خبر دستگیری هانی به گوش حضرت مسلم رسید، به همراه کسانی که با او بیعت کرده بودند از خانه خارج شد تا به جنگ ابن زیاد برود؛ ولی با تهدید اطرافیان ابن زیاد، و فرارسیدن شب یارانش از گرد او پراکنده شدند. غیر از حدود10 نفر که آن‌ها هم پس از نماز مغرب او را ترک کردند. وقتی حضرت مسلم این وضع را مشاهده کرد به تنهایی از مسجد خارج شدودر کوچه‌ها حیران و سرگردان می‌گشت تا اینکه به خانه زنی رسید که نامش «طوعه» بود. و از او خواست که پناهش دهد. پسر طوعه که از طرفداران ابن زیاد بود او را آگاه کرد. ابن زیاد، محمد بن اشعث را به دستگیری مسلم فرستاد حضرت مسلم به جنگ با آن‌ها پرداخت. پس ازنبردی دلیرانه جراحات و زخم‌های زیادی بر بدن مطهرش وارد آمده بود. محمد بن اشعث به مسلم امان داد؛ اما حضرت مسلم در جواب فرمود: به امان افراد حیله‌گر و نابکار، اطمینانی نیست. بااین حال به طور جمعی به سوی حضرت مسلم حمله کردند. او روی زمین افتاد و به اسارت در آمد. محمد بن اشعث، مسلم بن عقيل را به قصر آورد و چون وارد شد، جريان مسلم را گفت و امانی كه به او داده بود.اما ابن زیاد امان را نپذیرفت. در آن حال تشنگی بر آن جناب غلبه كرده بود فرمود: جرعه‌ای آب به من بدهيد! مسلم بن عمرو گفت: می‌بينی چقدر اين آب سرد است؟ به خدا قطره از آن نخواهی چشيد تا حميم جهنم را بچشی! آنگاه نشست و تكيه به ديواری داد، عمرو بن حريث غلام خود را فرستاد. كوزه آبی آورد و به او گفت: بياشام. مسلم قدح را گرفت و چون مي‌خواست بياشامد، دهانش پر از خون مي‌شد و نتوانست بياشامد تا سهبار، بار سوم كه خواست بياشامد دندان‌های پيشين آن جناب در قدح افتاد. پس فرمود: سپاس خدای را اگر روزی من شده بود خورده بودم. چنين قسمت شده كه من تشنه باشم پس اورا به حضور ابن زیاد بردند ، آن ملعون گفت: ای نافرمان! بر ضد پیشوایت خروج کرده، تفرقه ایجاد کرده و فتنه برافروخته‌ای. مسلم گفت: دروغ می‌گویی. به خدا که معاویه، به اجماع مردم خلیفه نبود؛ بلکه با نیرنگ بر وصی پیامبر غلبه یافت و غاصبانه خلافت را از او گرفت. پسرش یزید نیز چنین کرد؛ اما فتنه را تو و پدرت برانگیختی. امیدوارم که خداوند، شهادت به دست شقی‌ترین مردم را نصیبم سازد. پس مسلم به عمر سعد خصوصی وصیت کرد وگفت: اسب و سلاحم را از اینان بگیر و بفروش و 700 درهم قرض مرادرکوفه ادا کن. دیگر آنکه وقتی مرا کشتند، جنازه‌ام را خاک بسپار و سوم نامه‌ای به حسین بن علی (ع) بنویسی که اینجا نیاید که مثل من کشته می‌شود. عمر سعد وصایای مسلم را به ابن زیاد گفت وابن زیاد گفت: ای پسر عقیل! مسأله قرضت، مال توست و از آن جلوگیری نمی‌کنیم و جسدت، اختیارش با ماست. اما حسین. اگر با ما کاری نداشته باشد با او کاری نداریم؛ ولی اگر به قصد ما آید، از او دست برنمی‌داریم. ولی دوست دارم بدانم برای چه به این شهر آمدی وکار مردم را به تفرقه کشاندی ؟ مسلم گفت: برای آشوب به این شهر نیامدم؛ ولی شما زشتی‌ها را آشکار و خوبی‌ها را دفن کردید، بدون رضای مردم بر آنان حکومت یافتید و آنان را به غیر خواسته خدا وادار ساختید و رفتاری چون کسری و قیصر پیش گرفتید. آمدیم تا امر به معروف و نهی از منکر کنیم و مردم را به کتاب و سنت فراخوانیم و ما شایسته این بودیم و از آن زمان که امیرالمؤمنین به شهادت رسید، خلافت برای ما بود و همچنان برای ماست و به زور از ما گرفتند. شما نخستین کسانی بودید که بر امام هدایت شوریدید و وحدت مسلمانان را گسستید و حکومت را غصب کرده و با شایستگان آن ظالمانه به نزاع پرداختید. برای ما و شما مثلی نمی‌دانم جز این آیه قرآن «و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون.» ابن زیاد ملعون به ناسزا گفتن به حضرت علی، امام حسن و امام حسین علیهم‌السلام پرداخت. سپس به بکیر بن حمران دستور داد که حضرت را روی بام قصر برده و او را به قتل برساند. بکیر حضرت مسلم را در حالی که ذکر خدا و استغفار و صلوات بر پیامبر (ص) بر زبان داشت گردن زد و او را از بالای قصر به پایین انداخت. خبر شهادت مسلم به امام حسین (ع) رسید. امام از کسی که از کوفه می‌آمد، پرسید: از کجا می‌آیی؟ گفت: از کوفه. از آنجا بیرون نیامدم؛ جز آنکه مسلم بن عقیل و ‌هانی بن عروه را کشته و به دار آویخته در بازار قصابان دیدم؛ در حالی که سرهایشان را برای یزید فرستاده بودند. امام حسین گریست و فرمود: انا لله و انا الیه راجعون. 👈 منابع: ارشاد شیخ مفید. لهوف سیدبن طاووس. مقتل‌الحسین عبدالرزاق مقرم .
. توسل به امام زمان (عج) السلام ای وارث صبر حسین زائر روز و شب قبر حسین ای فدای اشک چشمانت شوم دعوتم کردی که مهمانت شوم یابن زهرا کن نگاهم این زمان من به تو، تو بر حسینی مهمان طالب خون قتیل کربلا روضه‌خوان وادی دشت بلا گریه تو بر مصیبات حسین پرچم تو یا لثارات‌الحسین ای زیارت ناحیه‌خوان حسین سفره‌دار خوان احسان حسین اول ماه محرم آمده باز فصل غصه و غم آمده کس نپرسد خوب یا بد، کیستم هرچه هستم دست خالی نیستم اشک چشمی همچو دریا با من است چادر خاکی زهرا با من است 👈 شاعر: سعید نسیمی .
. اذن عزاداری از حضرت زهرا (س) هلال ماه محرم حلول کرده به دل‌ها نسیم عشق حسینی وزیده باز به جان‌ها لباس نیلی خود را به تن نموده‌ام امشب چرا که گشته سیه‌پوش باز یوسف زهرا بود چو رزق محرم بدست حضرت مادر به اذن فاطمه پوشم لباس نوکریم را الاکه درصف محشرامید خلق توهستی الافدایی حیدر الاحبیبه طه اجازه ده که بمیرم به بی‌کسی حسینت اجازه ده که بگریم برای زینب کبری برای حنجر اصغر به پاره پیکر اکبر برای سینه قاسم به دست ودیده سقا 👈 شاعر: سعید نسیمی .
. ✅ با (ع) دست ما نیست گرفتار توهستیم حسین از ازل تا به ابد ،زارِ توهستیم حسین هیچکس غیر تو ما را، به خدا راه نداد ما پناهنده ی دربار تو هستیم حسین تونبودی همگی اهل جهنم بودیم تا خود حشر بدهکار تو هستیم حسین به کسی ربط ندارد چه گناهی کردیم ما فقط عبدگنهکار توهستیم حسین ماکه هستیم؛ فقط آدمِ تو ، ای ارباب ما هواخواه و هوادار تو هستیم حسین کاسه ی چشم من از شوق تو لبریز شده پر شدیم از تو و سرشار تو هستیم حسین اولین گریه‌کن و مرثیه‌خوانت زهراست ما فقط گرمی بازار تو هستیم حسین مادرت دست مرا دست تو داده خواهی ـ ـ یا نخواهی همه سربار تو هستیم حسین 👈 شاعر: آرش براری .
. ✅ 1⃣ بند اول كار چشای مسلمت این روزا اشك نم نمه توی دلم به خاطرت غم تموم عالمه نامه نوشتم كه بیای اما حالا پشیمونم میون كوچه‌های شهر تنها و خسته حیرونم اگه كوفه بیای/ می‌مونی بی‌پناه می‌شه دریای خون/ وسط قتلگاه اگه بیای من می‌دونم سرت می‌شه از تن جدا می‌ره به روی نیزه‌ها تو رو خدا كوفه نیا حسین من حسین من 4 2⃣ بند دوم كجایی تا ببینی كه روی میخ قناره‌ام فقط میگم حسین نیا با لب پاره‌پاره‌ام كاشكی می‌شد آقای من می‌دیدی اشك دیدمو بعد خدا می‌سپارمش به دست تو حمیدمو می‌شه باز روبرو/ سر من با سرت خجالت می‌كشم/ آقا از خواهرت حقش نبود جای كفن تن تو بوریا بشه سر عبا و پیرهنت تو قتلگاه دعوا بشه حسین من حسین من 4 👈 شعر: حسین آفتاب ✍ 👇