.
|⇦•میشوره جای تازیونه رو..
#قسمت_پایانی / #زمزمه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها ویژۀ ایام فاطمیه _ حاجمحمد رضا طاهری•ೋ
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
میسوزه ابوتراب
داره می ریزه آب به روی آب
میشوره جای تازیونه رو
با دستی که داره جای طناب
روضه ها مگه کمِ
علی شکسته از کدوم غمِ
داره می بینه زیر نور ماه
بنفشه های چشم فاطمه
خونابهٔ کدوم زخم رو
باید با دست بگیرم من
مگه یکی دو تاست زخمات
بمیرم من
وای فاطمه بمیرم برات
وای مادرم بمیرم برات
دست سنگین کی بود
به روی صورتِ تو جا گذاشت
میخواست غرور من رو بشکنه
به روی چادر تو پا گذاشت
هیچ کسی شبیه تو
اسیر دست شعله ها نشد
به زحمت افتادم ولی
ببین گره ز موی سوخته وا نشد
خون مردگیِ رو بازو
امون حیدر رو برده
این سر چرا پُر از زخمِ
کجا خورده؟
*اینقدر این سر جراحت داشت که حضرت زهرا این روزای آخر این نانجیبا که اومدن ملاقاتش حضرت به اسما فرمود:سَرِ من رو برگردون ..
یعنی حتی قدرت اینکه سر رو برگردونه دیگه نداشت ..حالا میفهمی چرا بی بی "ما زالَتْ بَعْدَ اَبيها مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ.."(1) همیشه سرش رو میبست...*
خون مردگیِ رو بازو
امون حیدر رو برده
این سر چرا پُر از زخمِ
کجا خورده؟
*امشب همش یاد این افتاد وقتی که پیغمبر دست فاطمه رو تو دستش گذاشت فرمود :"هَذِهِ وَدِيعَةُ اللَّهِ وَ وَدِيعَةُ رَسُولِ"..(2) این امانت خداست ..امانت پیغمبر خداست ..
هر زخمی رو میدید علی سرش رو پایین میانداخت ..
هی می گفت: یا رسول الله! شرمندۀ شما هستم...
لذا امشب اومد بدن رو بسپاره به دستای پیغمبر، مولا نگاه کرد دید که حسنین کودکن، زینب هم همینطور،ام کلثوم همین طور .. یه کسی داخل قبر باید بدن رو بگیره ..مونده بود امیرالمؤمنین، روضه حیرت یه دونه اش همینه، مونده بود چیکار کنه یه وقت دید دستای پیغمبر بالا اومد از قبر، روایت میگه دست هایی شبیه دستای رسول خدا، تا دستا اومد بالا گفت: *"فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ"نگفت امانت رو بهت برگردوندم، گفت امانت بهت برگردونده شد ..
یعنی من امانت دار بدی نبودم .. اگه من امانت رومیخواستم بهت بدم اینطور شکسته تحویل نمیدادم .. "وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ"یعنی زهرام رو ربودن ازدستم، کنار قبر یه عبارت دیگه هم امیرالمؤمنین گفته : عرضه داشت یارسول الله! فاطمه رو سؤال پیچکن..عین عبارت سؤال پیچش بکن، شاید به توچیزی بگه
با من که از درداش هیچی نگفت .. شاید به تو بگه چرا صورتش کبود شده.
امشب وقتی بدن رو غسل داد کفنکرد ، نگاهکرد دید گوشه صحن خانه، حسنین دست گردن هم انداختن دارن میلرزن .. زینبین دارنمیلرزن ..دیه نگاه کرد صدا زد حسنم بیا ..حسینم بیا ..زینب بیا .. کلثوممدخترم بیا.. برا بار آخر با مادر وداع کنید انگار منتظر دستور بابا بودن دویدن ..خودشون رو روی مادر انداختن...
از اینجا به بعد روضه خون خودِ امیرالمؤمنینِ، فرمود: دیدم بندهای کفن بازشد .. دستای فاطمه بالا اومد ..
یعنی دست شکسته هم به امداد اومد با یه دست حسن روگرفته با یه دست حسین رو درآغوش گرفته ..بچه ها دارن میلرزن رویِ بدنمادر.. از یه طرف امیرالمؤمنین داره نوازششونمیکنه ..از یه طرف اسما و فضهٔ خادمه ..همه دارن بچههارو نوازش میکنن...
مولا میگه: بین زمین و آسمان شنیدم منادی میگه بچه هارو از رویِ بدنمادر بردار.. (3) ملائکه طاقت ندارن این منظره رو ببینن ..
دلت رفت کجا؟ بگو: خدامگه این ملائک نبودن کربلا وقتی سکینه اومد کنار بدن بابا یه نفر نبود نوازش کنه"فَاجْتَمَعَتْ عِدَّةٌ مِنَ الْأَعْرَابِ"(4) یه عده بی حیا ریختن توگودال یکی تازیانه میزنه...وای یکی کعب نی میزنه ... دارن بچه رو با زور
از با با جدا میکنن ..."حَتَّى جَرُّوهَا عَنْهُ
جَسَدَ أَبِيهَا الْحُسَيْن"
میزننش، اما نگفت بابا دارن من رومیزنن...چی گفت؟...*
تو ای داده از خون به دین آبرو
ز جا خیز و با قاتل خود بگو
که بر دخترم هرچه خواهی بزن
ولی تازیانه به زینب مزن
منابع:
1)مناقب ج3:362
2)أمالي، شیخ طوسي، صفحه: 110-109
امالی شیخ مفید، صفحه: 281-283
3) بحار الأنوار ، علامه مجلسی، ج43، ص: 179
4) لهوف ،سید بن طاووس، ص: 134
ــــــــــــــــــ
#حاج_محمد_طاهری
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
👇
991028-Babolharam-mohamadreza-taheri-zemzemeh-1.mp3
5.77M
|⇦•میشوره جای تازیونه رو..
#قسمت_پایانی / #زمزمه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها ویژۀ ایام فاطمیه _ حاجمحمد رضا طاهری
.
|⇦•دردا که پیر گشتم..
#سینه_زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها ویژۀ ایام فاطمیه _ حاج محمود کریمی
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
دردا که پیر گشتم ، در موسم جوانی
این موسم جوانی ، این قامت کمانی..
گردون به خون نشیند ، چشم کسی نبیند
ابر سیاه سیلی ، بر حُسن آسمانی
وقتیکه باغ میسوخت، بلبل به گریه میگفت:
آتش زدن ندارد ، باغی که شد خزانی
ما داغ دیده بودیم ، اُمت به جای لاله
هیزم به خانۀ ما ، آورد ارمغانی
جایغلاف و شمشیر ، بر روی بازویم ماند
بر من مدال دادند ، در عین جان فشانی
بابا ببین پس از تو ، با دخترت چه کردند
خوب از امانت تو ، کردند قدر دانی..
رسم وفا چنین بود ، اجر رسالت این بود
تنها امانتت را ، کشتند و در جوانی
برخیز یا محمد ، اعلام کن به امت
سیلی زدن به یک زن ، این نیست قهرمانی
شب تا سحر نخفتم ، امروز اگر نگفتم
در روز حشر گویم با من چه کرد ثانی
دیشب تا صبح گریه کردی گریه کردی
من هم با تو گریه کردم گریه کردم..
سوز درون "میثم" هرگز مباد خاموش
زیرا که داغ زهرا داغی است جاودانی
شاعر: #غلامرضا_سازگار
ــــــــــــــــــ
#حاج_محمود_کریمی
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
👇
باب الحرم _ کریمی.mp3
8.28M
|⇦•دردا که پیر گشتم..
#سینه_زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها ویژۀ ایام فاطمیه _ حاج محمود کریمی
.
#ترکی
#نوحه #حضرت_زهرا سلام الله علیها _ حاج مهدی رسولی
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
عم اوغلی دل نار غمه داغلاما سنه قربان
سن آغلیسان من دوزنمیرم آغلاما سنه قربان
عم اوغلی گل محفلی بیرمحفل وصال ایله
قاباقکیلار مثلی گینه رفع هر ملال ایله
ایاقووا دای دورانمورام گل منی حلال ایله
ندیم عم اوغلی یورولموشام چوخ یوروب منی دوران
اگرمن ئولسم عذاریوه سیل اشکیوی، آشما
فراقیمه صبرایله علی ،قلبه تیرغم ساشما
حسن یانندا عم اوغلی چوخ کوچه صحبتین آشما
چیخا علی بلکه کوچه نین دردومحنتی یاددان
او بلبلم کام آلانمادیم بیردویونجا گلشندن
همیشه غم غصه عمروده همره اولدولار مندن
اگر چه گیتماقه راضیم دویمادیم ولی سندن
ایدیم نه چاره گرک گیدم دعوت ایلیوب جانان
بجادی نار فراقیمه سینه یاندیرا زینب
اورک خم درد و محنته یا بویاندیرا زینب
نه وقتیدی ایندیدن هله ائو دولاندیرا زینب
هله بونا تزدی غصه دن نی کیمی ایده افغان
بوغم منی نا گران ایدیب ای شهنشه دوران
اجازه ویر دل ملالینی ایلیوم سنه اعلان
حسینه وقتینده سو ویرین قویمیون قالا عطشان
ایچنده سو لبلریندن ئوپ یادایله منی هرآن
اگر چه دلگیرم علی وار رمق هله تنده
ئورکده وار آرزوم اوتور منده عهد ایدیم سنده
حسین دوشنده چوخور یره سنده گل علی منده
گلنده بیر کاسه سو گتور؛سوگرک ایچه قربان
ــــــــــــــــــ
#کربلایی_مهدی_رسولی
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
.👇
باب الحرم _ حاج مهدی رسولی.mp3
5.52M
.
|⇦•چند روزی بیشتر این خانه..
#روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها ویژۀ ایام فاطمیه
حاج حسن #خلج
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
چند روزی بیشتر این خانه مادر دار نیست
چند روزی میشود که مادرم هشیار نیست
فضه از دورِ لبش خون آبه ها را پاک کن
این صدایِ سرفه های قبلی هربار نیست
روی این پیراهنش جای گلی افتاده است
خوب دقت کن ببین جای نوک مسمار نیست؟
خواست مویم را کُند شانه ولی افسوس که
دید بازویش دگر این شانه را بردار نیست
تازه فهمیدم حسن روی دلش داغ چه بود؟!
غیرِ درد کوچه و آن دست و این رخسار نیست
باز بابایم رسید و مادرم از هوش رفت
حق حیدر دیدن این صحنه هایِ تار نیست
می نشیند کنج خانه .. اشک میریزد علی
چند روزی بیشتر این خانه مادر دار نیست
شاعر : #پوریا_باقری
چشمایِ بی رمقش رو باز کرد دید علی نشسته زانوهاشُ بغل گرفته .. قطره قطره اشکهاش از رو صورت جاریه .. (قربونِ چشمات برم علی جان ..)
«بیش از این پیش دو چشم تر من گریه نکن
مردم از غربت تو رهبر من گریه مکن»
اونی که باید گریه کنه زهراست .. شنیدم مردم دیگه سلامت نمی کنن ؟! .. صدا زد فاطمه جان خبر نداری؛ من سلام میکنم جواب سلام علی رو نمیدن .. اجازه بدید یه گریز بزنم روضه بی کربلا نمونه .. وقتی اهل بیت رو وارد کوفه و شام کردن همه سنگ میزدن .. زین العابدین دید یه نفر اومد جلو گفت سلام علیک!! فرمود همه سنگ میزنن تو کی هستی سلام میکنی؟!.. گفت من سهل بن سعد ساعدی ام آقاجان .. سهل میگه خیال کردم آقا چکمه های قرمز به پا داره .. رفتم جلو دیدم این غل و زنجیر انقدر مجروح کرده .. پاها همه خون آلود شده .. ای حسین ..
آقا فرمود سهل بن سعد ساعدی پول همراهت داری؟ (کارِ زین العابدین به کجا رسید ..) عرض کرد آقاجان شما جان بخواه پول چیه ..! فرمود برو از بازار کمی پارچه بخر این پارچه ها رو تکه تکه کن .. الله اکبر .. (زبان حال) آقاجان بازار تعطیلِ همه بستن اومدن تماشای اسرا .. امام زمان من معذرت میخوام .. یه ناموس علی جلو نامحرم خورد زمین امیرالمومنین تا اون لحظه های آخر آه می کشید .. هشتاد و چهار زن و بچه جلو زین العابدین .. حضرت فرمود پس جلو بیا این عمامه رو از رو سرِ من بردار این عمامۀ منو تکه تکه کن ببرن بین بانوانِ حرم تقسیم کن .. سعد میگه اومدم عمامه رو بردارم دیدم انقدر خاکستر رو سرِ آقا ریختن .. بین این همه خاکستر آتش سرِ آقا رو سوزانده .. اما آقا فکرِ سرِ زینب و سرِ بانوانِ حرمِ .. امر آقارو اجابت کردم و برگشتم، آقا سوال کرد از اون پارچه چیزی مانده؟! عرض کردم بله آقا .. فرمود بیا جلو این غل و زنجیر چهل منزلِ گردنِ منو پاره پاره کرده ..
منابع:
مجلسی، بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۲۷
مجلسی، بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۲۷-۱۲۸
قمی، نفس المهموم، ۱۴۲۱ق، ص۳۹۴
خوارزمی، مقتل الحسین، ۱۴۲۳ق، ج۲، ص۶۸
ــــــــــــــــــ
#حضرت_زهرا
#حاج_حسن_خلج
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
👇
باب الحرم _ حاج حسن خلج.mp3
8.71M
|⇦•چند روزی بیشتر این خانه..
#روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها ویژۀ ایام فاطمیه _حاج حسن خلج
Ahari-Shab2Fatemieh2-1400.mp3
13.37M
🎙 حجت الاسلام اهری (پیش منبر)
#فاطمیه
🏴 عزاداری ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) | شب دوم
HajAliAkbari-Shab2Fatemieh2-1400.mp3
27.33M
🎙 #سخنرانی : حجت الاسلام و المسلمین حاج علی اکبری | شب دوم
🏴 عزاداری شهادت حضرت زهرا (س)
📅 سه شنبه ۱۴ دی ماه ١۴٠٠
🔺 هیأت آیین حسینی
🕌 امامزاده قاضی الصابر (ع)
.
#بحرطویل
#حضرت_زهرا
#بحر_طویل
اگر آتش به دلت هست اگر حالِ مُشَوَش داری و اگر تب داری
یا شکایت زِ خود و از همه بر لب داری
یا اگر از غم و اندوه و بلا سینه لبالب داری
و اگر زندگیِ سرد و پُر از درد و دل آشوب مرتب داری،
یا پریشانیِ روز و دل آتش زده هرشب داری
روز و شب تب داری
چارهاش نور علی نور ، دعای نور است
بسم رَبِ نور است
گرچه او مستور است
چارهاش زمزمهی نور دعای زهراست
چارهاش یک مدد از چادر بانوی خداست
نور خورشید نه ، مهتاب نه ، اینها همه هیچ
نور میخواهی از آن چادر مشکی دریاب ، نور آن عصمت ناب
نور از ریشهی آن چادر قدسی است که قدیسهی صدیقه به سر داشت
که بر افلاک گذر داشت
که از او نور ، سحر داشت
همه شب یا همه روز
نور میتابد از آن چادر مشکی تا ماه
نور میگیرد از آن نور سرِ صبح ، پگاه
نور میجوشد از این چادرِ پُر وصلهی خاتون علی ، سِرِ مکنون علی
چادری که نه به هر ریشه فقط معجزه پنهان کرده
عرش از حسرت آن پاره گریبان کرده
چادری که در آن
جمع اسماء خدا است و خدا
در دلش فاطمه پنهان کرده
چادری که همه افلاک پریشان کرده
زخم کتمان کرده
درد درمان کرده
جمعِ هفتاد یهودی همه یک روز مسلمان کرده
در دل این گرداب
سیرهاش را دریاب
ریشهاش را دریاب
چادر ارث زهراست
این سلاحِ تقواست
رنگی از نورِ خداست
هرکه دارد ، به سرش سایهی رحمت دارد
حسِ آرامشی از باغِ نجابت دارد
عفّت و عاطفه و لطف و محبت دارد
عطرِ عصمت دارد
چادرِ مشکیِ او ریشهی غیرت دارد
آی عزت دارد
چادرت را دریاب
چیست آن پوشش بیت الله است
مشکی اما به به دلش جوشش بیت الله است
چیست چادر صدف گوهرهاست
حرم دخترهاست
حافظ باورهاست
چادر مشکی تو شهپر توست
خواهرم سنگر توست
دست زهراست که روی سر توست
وارث نور حجاب
چادرت را دریاب
حاضری در همه جا
ولی از پلکِ هوسهایی دور
مثل قرآن کریم
فی کتابٍ مکنون
فی حجابٍ مَستور
چادر آرامشِ یاس از اثر طوفانهاست
سِتر ناموس خداست
چادر آسودگی لاله از اندیشهی باد
چادر آسایش گلبرگ از احساس نظر بازیهاست
خیمهی عاشوراست
صاحبش با زهراست
چادرِ مادرمان دست مرا میگیرد
با همان انوارش
با همان اسرارش
با همان حِسِ صمیمیتِ خود
با همان غیرتِ خود
بِینِ راه و بیراه
بِینِ گاه و بیگاه ...
تا که لب باز نکرده است دعا میگیرد
با همان مادریش فکر من است
روز وشب روضهی او ذکر من است
نه فقط دست من و تو به پرش هست دخیل
همه از نوح و خلیل
فطرس و جبرائیل
دودمان آدم
سالها هست که حاجات از آن میگیرند
از همان مقنعه جان میگیرند
ناتوانند و توان میگیرند
قرنها هست زبان میگیرند:
چادرت را بتکان لطف خدا را بفرست
چادرت را بتکان روزی ما را بفرست
و خدا نیز از آن نور مباهات کند
فخر بر مادر سادات کند
محورِ اهلِ کسا معنی آل عبا
پنج دفعه به علی جلوه به میقات کند
چادری که به پَرَش
بوسهی ، احمد دارد
روی هر ریشهی آن بوی محمد دارد
چقدر چشم کشیده است علی بر رویش
چادرِ بانویش
نورِ سرمد دارد
ولی افسوس که یک روضهی پر غُصهی بی حد دارد
روضهای بد دارد
ای مدینه ای داد
دادها از بیداد
از نگاهی سنگین
آه این چادر پُر نور زمین خورد زمین
چه شده ، طعمهی بی باکی شد
یک نفرکاش بگوید که چرا خاکی شد
پشت در بود که آتش سر زد
یک نفر شعلهای آورد و به جانِ در زد
در آتش زده را وای که بر مادر زد
زینب اُفتاد حسن بر سر زد
دید در کَنده نشد
ضربهی دیگر خورد وای که محکمتر زد
...
(قنفذ از راه از آن لحظه که آمد میزد
تازه می کرد نفس را مجدد میزد
وای از دست مغیره چقدر بد میزد
جای هرکس که در آن روز نمیزد میزد)
....
کربلا چادرِ زهرا به سرِ زینب بود
سپرِ زینب بود
لشکری دور و بر زینب بود
در میان گودال
جگر زینب بود
آنطرفتر حرمِ شعلهورِ زینب بود
اینطرف بر سرِ نِی همسفرِ زینب بود
گرچه زینب از غم غیر خوناب نخورد
گرچه مانند دلش
جگری چاک نشد
زیر لب گفت ولی
«مادر آب ببین که پسرت آب نخورد
پدرِ خاک بیا که پسرت خاک نشد»
چادرش را دو گره بست ، قدم را برداشت
کوهِ غم را برداشت
بی حسین و عباس
دو عَلَم را برداشت
یک تنه بارِ حرم را برداشت
نعرهاش کاخ ستم را برداشت..
(حسن لطفی ۱۴۰۰)
#فاطمیه
#یاشبیر
#دکتر_حسن_لطفی
.