eitaa logo
امام حسین ع
17هزار دنبال‌کننده
389 عکس
1.9هزار ویدیو
1.9هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام الله علیها نامش چقَدْر در دلم اعجاز میکند پا بر زمین نَهَد ، که زمین ناز میکند عشقش دوباره بندگی آغاز میکند راهِ بهشت را ، نفسش باز میکند رجعت نموده حضرتِ زهرا ، قیام کن برخیز ، بر سُلاله ی او احترام کن بر جنّ و انس و حوریه ، سَرور رقیه است بر خانه ی حسین ، کبوتر رقیه است ساقی عموی اوست ، که کوثر رقیه است واللّه ناجیِ صفِ محشر رقیه است جان میدهم تصدّقِ یک تارِ موی او عالم گرفته روحِ خدایی ، ز روی او سائل تر از همیشه و لبریزِ حاجتم دستم به روی سینه و غرقِ ارادتم مشتاقِ جان سپاری و فیضِ شهادتم من از بزرگواریِ ایشان ، بد عادتم با دست های کوچک و مشکل گشای خود بابُ المراد گشته برای گدای خود لطفش همیشه شاملِ احوالِ عالم است هرچه بگویم از سَرِ الطافِ او کم است آری… رقیه ، بانیِ ماهِ محرّم است بی عشقِ او زمین و زمان سخت درهم است بانوی بی مثالِ مدینه رقیه است نورِ دلِ رباب و سکینه رقیه است چشمش همیشه مثلِ گُلِ یاس بود و بس هر خنده اش تبلورِ احساس بود و بس از کودکی به معجرش حسّاس بود و بس جایش به روی شانه ی عبّاس بود و بس همبازیِ همیشه ی سقّای کربلا «سوزِ جگر کشیده»ی فردای کربلا روزی رسد که ساکنِ ویرانه میشود مویش به دستِ باد …چه بَد ، شانه میشود دیدن برای چشمِ او افسانه میشود دورِ سرِ حسین ، چو پروانه میشود بانو فدای آن جگرِ پاره ات شوم قربان عمه زینبِ آواره ات شَوَم 🔹🔹 .
. یک و ماه و نیمه گوشه ی خونه افتادی و بی حال و بی جونی هرشب نگاهت با دلم میگه: دلخوش نباشم ، که تو می مونی هرشب نگات و با پرِ معجر از چشم من آروم میگیری انگار بعد از رفتنِ بابات... بدجور از این شهر دلگیری زهرا ببین زینب چه بی تابه زانوی حیدر داره میلرزه تنها نرو ای همسفر آخه... دنیا بدونِ تو نمی اَرزه یادم میاد روزای خوبی که بابات بود و خوب بود حالت حالا دو ماهه رفته بابات و حوریه ی من ، زخمیه بالت یادم نمیره کوچه و در رو جوری زدن که با سر افتادی تا اومدم از جمعیت رد شم بانوی من... پشتِ در افتادی تو گوشمه فریاد اون روزت فضه که اومد خوب فهمیدم شش ماهه پرپر شد زمین افتاد مرگم رو با چشم خودم دیدم زهرا بیا و خوب شو بانو دیگه گذشته هرچی که بوده جونِ خودت داغ فراقِ تو خیلی برای دخترت زوده رومو زمین ننداز خانومم طاقت ندارم بی تو دنیا رو تنها نذاری بین این مردم تنهاترین تنهای تنها رو @emame3vom
. سلام الله علیها گرفته سوز صدایت تمام دنیا را و گریه هات به آتش کشیده جان ها را بس است دست خودت را تکان مده بانو عذاب میدهد این گریه های تو ما را قبول کن که علی رفته و نمی آید قبول کن که پسر رفته راه بابا را بلند شو , منشین زیر آفتاب انقدر کباب کرده ای آخر تو دشت و صحرا را بیا کمی به خودت رحم کن عزیز حسین قرار نیست نبینی طلوع فردا را تو با وفا و نجیبی , درست مثل خودت خودت برای خودت حل کن این معما را علی که رفت , تو دیگر مرو از این دنیا مگیر تاب و توانِ عزیز زهرا را بلند شو برو قدری کنار زینب باش بگیر غصه ی آن داغدار تنها را 🔸شاعر: .
. میگن تموم مردم دنیا مادر ستون سقف هر خونه س مردی که بی همدم بشه گریه ش خاموش و بی فریاد و مردونه س میگن که مادر دلخوشیش اینه دستش به موی دخترش باشه وقتی که غم تو زندگیش افتاد پشت و پناه همسرش باشه هر مادری هم آرزو داره دوماد کنه یه روز پسرهاشو باید سر و سامون بده مادر باید بسازه کل دنیاشو یه مادری هم من سراغ دارم خیلی جوونه ، آرزو داره حالا برا مُردن دو سه ماهه روزای دلتنگی شو میشماره دلتنگ باباشه دلش میخواد زودتر بره از بین این دنیا هی زیر لب میگه تموم میشه دیگه میمیرم امروز و فردا چند وقتیه یه گوشه از خونه میشینه و چشماش میباره اشکای آقای غریبش رو میبینه و چشماش میباره امروز با زحمت بلند شد تا قلب علی آروم تر باشه جارو زد و خونه تکونی کرد با خس خسی که تو نفس هاشه بوی غذا پیچیده تو خونه انگار بوی نون مادر بود امروز حال همسر مولا از این سه ماهه خیلی بهتر بود امروز خیلی روز خوبی بود در زد علی ، اومد درو وا کرد چشم علی تا که به زهرا خورد خندید و رو به آسمونا کرد آروم زیر لب همش میگفت الحمدلله همسرم خوبه اینکه میمونه باز کنار ما خیلی برای دخترم خوبه حال و هوای خونه آروم بود زینب دیگه چشماش نمیبارید اما بازم یه گوشه از خونه مولای عالم صحنه ای رو دید دید فاطمه جمع کرده گلهاشو داره دعا میخونه با گریه آروم دستاشو بلند میکرد میگفت قلبم خونه ، با گریه رو به علی میگفت زیر لب قربون تنهاییت بشم آقا تنها میمونی خوب میدونم اما دیگه باید برم آقا باشه قرار بعدیمون باهم تنگ غروب روز عاشورا راس حسین بالای نی میره زینب میمونه باز تک و تنها https://eitaa.com/emame3vom/35602 .
. ▪️ (س) ▪️ بنداول میگم با تموم نیت به اهل سقیفه لعنت به اونا که کردن از روی کینه به مادرم جسارت میگن بعد اون جنایت دوتا غاصب خلافت یه روز ظاهرا اجازه گرفتن و اومدن عیادت عیادت کدومه اینا همه صحنه سازیه ندامت کدومه اینا تمومش یه بازیه خدا نمیگذره از کسی که زهرا از دستش ناراضیه لعن الله قاتلیک یا زهرا بنددوم دلم خیلی بی قراره یه لحظه امون نداره یه چند وقتیه که این سر پر از سوالای بی شماره سوالم فقط همینه بگید مردم مدینه کجای مدینه تون قبر دختر ختم مرسلینه چرا بی نشونه چرا غریب و بی مزاره دختر پیمبر حتی یه سنگ قبر نداره بغض حسرت ما کجا بره ، ابر چشاشو کجا بباره لعن الله قاتیک یا زهرا بندسوم گل یاسمون کبوده توی کوچه بوی دوده تموم غم دل شیعه از همون لحظه ی وروده عجب محشری بپا شد تو کوچه برو و بیا شد چهل نانجیب لگد میزدن به در تا که در جدا شد دستتون قلم شه زن که دیگه کتک نداره چرا دست حیدر برا شما نمک نداره صاحب دو دنیاست صاحب عالم نیازی به فدک نداره ✅شعر وسبک : .👇
‍ . |⇦•چند روزی بیشتر این خانه.. و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها ویژۀ ایام فاطمیه حاج حسن ●•┄༻↷◈↶༺┄•● چند روزی بیشتر این خانه مادر دار نیست چند روزی میشود که مادرم هشیار نیست فضه از دورِ لبش خون آبه ها را پاک کن این صدایِ سرفه های قبلی هربار نیست روی این پیراهنش جای گلی افتاده است خوب دقت کن ببین جای نوک مسمار نیست؟ خواست مویم را کُند شانه ولی افسوس که دید بازویش دگر این شانه را بردار نیست تازه فهمیدم حسن روی دلش داغ چه بود؟! غیرِ درد کوچه و آن دست و این رخسار نیست باز بابایم رسید و مادرم از هوش رفت حق حیدر دیدن این صحنه هایِ تار نیست می نشیند کنج خانه .. اشک میریزد علی چند روزی بیشتر این خانه مادر دار نیست شاعر : چشمایِ بی رمقش رو باز کرد دید علی نشسته زانوهاشُ بغل گرفته .. قطره قطره اشک‌هاش از رو صورت جاریه .. (قربونِ چشمات برم علی جان ..) «بیش از این پیش دو چشم تر من گریه نکن مردم از غربت تو رهبر من گریه مکن» اونی که باید گریه کنه زهراست .. شنیدم مردم دیگه سلامت نمی کنن ؟! .. صدا زد فاطمه جان خبر نداری؛ من سلام میکنم جواب سلام علی رو نمیدن .. اجازه بدید یه گریز بزنم روضه بی کربلا نمونه .. وقتی اهل بیت رو وارد کوفه و شام کردن همه سنگ میزدن .. زین العابدین دید یه نفر اومد جلو گفت سلام علیک!! فرمود همه سنگ میزنن تو کی هستی سلام میکنی؟!.. گفت من سهل بن سعد ساعدی ام آقاجان .. سهل میگه خیال کردم آقا چکمه های قرمز به پا داره .. رفتم جلو دیدم این غل و زنجیر انقدر مجروح کرده .. پاها همه خون آلود شده .. ای حسین .. آقا فرمود سهل بن سعد ساعدی پول همراهت داری؟ (کارِ زین العابدین به کجا رسید ..) عرض کرد آقاجان شما جان بخواه پول چیه ..! فرمود برو از بازار کمی پارچه بخر این پارچه ها رو تکه تکه کن .. الله اکبر .. (زبان حال) آقاجان بازار تعطیلِ همه بستن اومدن تماشای اسرا .. امام زمان من معذرت میخوام .. یه ناموس علی جلو نامحرم خورد زمین امیرالمومنین تا اون لحظه های آخر آه می کشید .. هشتاد و چهار زن و بچه جلو زین العابدین .. حضرت فرمود پس جلو بیا این عمامه رو از رو سرِ من بردار این عمامۀ منو تکه تکه کن ببرن بین بانوانِ حرم تقسیم کن .. سعد میگه اومدم عمامه رو بردارم دیدم انقدر خاکستر رو سرِ آقا ریختن .. بین این همه خاکستر آتش سرِ آقا رو سوزانده .. اما آقا فکرِ سرِ زینب و سرِ بانوانِ حرمِ .. امر آقارو اجابت کردم و برگشتم، آقا سوال کرد از اون پارچه چیزی مانده؟! عرض کردم بله آقا .. فرمود بیا جلو این غل و زنجیر چهل منزلِ گردنِ منو پاره پاره کرده .. منابع: مجلسی، بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۲۷ مجلسی، بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۲۷-۱۲۸ قمی، نفس المهموم، ۱۴۲۱ق، ص۳۹۴ خوارزمی، مقتل الحسین، ۱۴۲۳ق، ج۲، ص۶۸ ــــــــــــــــــ 👇
. . بی خبر از تمامِ رویاها بی خبر از شروعِ فرداها به کسی رو نزد دلِ ماها بیخیالِ تمامِ دنیاها... عشق یعنی جهان و یک ارباب این گذشتِ زمان و یک ارباب قصّه ی عشق را خدا فهمید غمِ تنهاییِ بَشَر را دید دید آدم ز غصه ای رنجید لطفِ او بر سَرِ جهان تابید آدمیّت گرفته بوی حسین آبرویم ، ز آبروی حسین دوّمین نورِ حیدری آمد وارثِ عشقِ مادری آمد روح و جانِ پیمبری آمد به عجب نورِ محشری آمد به فدایش تمامِ اجدادم به رُخِ دلرباش ، دل دادم به مسیحا ، امام آمده است قرصِ ماهِ تمام آمده است صاحبِ هر زمام آمده است شَمسِ خَیرُالاَنام آمده است گُل بریزید بر سَرِ زهرا خیرِ مقدم به دلبرِ زهرا چه کسی هست مثلِ اربابم؟ گریه بر او ، عبادتِ نابم ذکرِ تلقینِ من ، رگِ خوابم در شبِ تار ، همچو مهتابم او حسینِ بنِ مرتضی باشد زینتِ دوشِ مصطفی باشد فطرس از راهِ دور آمده است غرق در اشک و شور آمده است سوی یک تکّه نور آمده است همچو موسی به طور آمده است بالِ او را مرمّتی بخشید به وجودش چه برکتی بخشید نظری کن به این دلم آقا رفع کن درد و مشکلم آقا همه ی عشق و حاصلم آقا عشقِ تو مایه ی گِلَم آقا منِ ناقابل و عطای حسین نفسم مانده در هوای حسین تو که از سفره ی کَرَم هستی پسرِ شاهِ محترم هستی صاحبِ بیرق و علم هستی نفس و آهِ مادرم هستی بِبَرم کربلا و دیگر هیچ... من و یک رَبَّنا و دیگر هیچ... شبِ جمعه کنارِ گودال و... یادِ آن جسم های پامال و... خیمه ی سوخته ، وَ جنجال و... مادرت هم که رفت از حال و... باز هم شعرتان چه مضطر شد شبِ میلاد ، گونه ام تَر شد اصلا انگار گریه داری تو مثلِ یک پلکِ بی قراری تو جشن و میلاد هم نداری تو روضه و اشک و گریه زاری... ، تو... شبِ میلادِ تو صفا کردیم باز هم گریه بر شما کردیم https://eitaa.com/emame3vom/57937 .
4_5929194586827132902.ogg
12.94M
دوباره آمده ام ، بنده ای گنهکارم... تمامِ آبرویم را به تو بدهکارم... قبول کن عملم را ، بضاعتم این است قبول دارم همیشه وبال و سَربارم... ببین نشسته ام حالا کنارِ سفره ی عشق شبیهِ ابر ، برای حسین میبارم... حسین یارِ من است و منم غلامِ حسین خوشا به حالِ منی که حسین شد یارم قسم به خونِ گلوی حسین ، یا اللّٰه! ببخش معصیتم را ، ببخش رفتارم اگر حسین نباشد ، کجا رَوَد دلِ من؟ که بی وجودِ گل فاطمه ، گرفتارم میان روضه دلم میرود همان جا که ، دو دست بر کمرش گفت : «ای علمدارم... بلند شو که سکینه عجیب مضطرب است بلند شو نفسم ، ای همه کس و کارم بلند شو ، کمرم تیر میکشد عباس... ببین که خنده کنان ، میدهند آزارم! صدای خواهرم از خیمه میرسد بَر گوش که ناله میزند: عباس... میر و سردارم» شاعر: 🎤
. تا صدا میرسد از ساحتِ خونبارِ بقیع مرد و زن اشک بریزند ، به دیوارِ بقیع یک زن و صورتِ قبری ، به دلِ زارِ بقیع دلِ ما هم ، بخدا گشته گرفتارِ بقیع مادرِ حضرتِ عبّاس ، پریشانِ توأیم سال ها در به درِ سفره ی احسانِ توأیم تو که بودی که خدا همسرِ مولایت کرد تو چه کردی که چنین غرقِ تَوَلّایت کرد مادرِ چهار گلِ حضرتِ زهرایت کرد صدفِ گوهرِ نایاب... چو سقّایت کرد با تواضع ، به درِ خانه ی مولا رفتی این چنین بود ، که تا عرش تو بالا رفتی سائل آمد به درِ خانه ، تفضّل کردی تو به اولادِ نَبی ، خوب توسّل کردی زحمتِ حاجتِ دنیا ، که تقبّل کردی لطف کردی و مرا نیز تحمّل کردی بابِ حاجاتِ همه ، نامِ شما باشد و بس چشمِ ما نیز به اکرامِ شما باشد و بس پسرانت همه رفتند ، تو تنها ماندی سال ها گریه کنِ بچّه ی زهرا ماندی مرحمِ زخمِ دلِ زینبِ کبریٰ ماندی همه رفتند به یاریِ حسین... جا ماندی پسرت نقشِ زمین شد ، به غمش خندیدند همه بر مشک و دو دستِ قلمش خندیدند زینبت گفت «حسین» و... جگرت تیر کشید تا شنیدی که سرش رفت... سرت تیر کشید وسطِ کوچه نشستی... کمرت تیر کشید گفت «انگشتر» و... هی بال و پرت تیر کشید بخدا سوزِ دلت ، کرده دلم را بی تاب قدری آرام بخوان روضه برای ارباب روضه ای از سَرِ احساس... دلت ریخت بهم رنجِ پرپر شدنِ یاس... دلت ریخت بهم خنده ی دشمنِ خنّاس... دلت ریخت بهم روضه ی حضرتِ عبّاس... دلت ریخت بهم رفتنی گشته ای از بس که بزرگ است غمت کاش میشد که بسازیم به زودی حَرَمت بعدِ زهرا تو شدی مادرِ ما نوکرها سایه ات کم نشود از سَرِ ما نوکرها تو نظر کن به دلِ مضطرِ ما نوکرها وقفِ عباسِ تو ، چشمِ تَرِ ما نوکرها ما همه نوکر و درمانده ی فردای توأیم تو هنوز امِّ بَنینی و پسر های توأیم ✍ .