eitaa logo
امام حسین ع
27.2هزار دنبال‌کننده
431 عکس
2.3هزار ویدیو
2.2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
شب قدر است و قدرش را بدانید ز عفو و بخشش فارغ نمانید بیایید جوشن و قرآن بخوانید که امشب جام می را سر کشانید شب آمرزش و عفو گناه است شب ناله شب زاری و آه است بیایید زیر چتر این شب قدر که عالم را در این شبها پناه است قسم بر دین و بر راه سلامت قسم بر رهبر باغ امامت که امشب را اگر با توبه آیی خدا دستت بگیرد در قیامت اگر مست و اگر هم نیمه خوابی بیا تا زین شبی خود را بیابی ندانی کی رسد عمرت به پایان که شاید فرصتی دیگر نیابی بپا خیز امشبی را کن دعایی بگو بر حق که مسکین و گدایی طلب کن هرچه خواهی نیمه ی شب که امشب زیر لطف کبریایی بگو یا رب که من غرق گناهم بگو یارب که عبد رو سیاهم ولیکن آمدم در این شب قدر مرا امشب ببخشا ده پناهم بگو یارب که من بیچاره هستم بسی گم گشته ام آواره هستم مرا امشب نجاتم ده خدایا اسیر فتنه ی اماره هستم اگر امشب به درگاهش نشستی و یا بغض گلویت را شکستی خدا بس توبه ات را می پذیرد بدان قدرش به آن عهدی که بستی همی ترسد(تراب)روزی بمیرد ولی حاجت ز این شبها نگیرد اگر اینگونه باشد روزگارش همان بهتر خدا جانش بگیرد رضا ترابی گیلده
این چشم‌ها به راه تو بیدار مانده است چشم‌انتظارت از دم افطار مانده است برخیز و کوله‌بار محبت به دوش گیر سرهای بی‌نوازش بسیار مانده است آرام‌تر نفس بکش آرام‌تر بگو چندین نفس به لحظۀ دیدار مانده است از آن زمان که شاخۀ یاست شکسته شد چشمت هنوز بر در و دیوار مانده است سی سال رفته است ولی جای آن طناب بر روی دست‌های تو انگار مانده است می‌دانی ای شکسته‌سر آل هاشمی! تاریخِ زنده در پی تکرار مانده است از بغض دشمنان به تو یک ضربه سهم توست باقی آن برای علمدار مانده است محسن عرب خالقی
. بر عفو بی‌حسابت این نکته‌ام گواه است گفتی که یأس از من بالاترین گناه است من غرق در گناهم مسکین و رو سیاهم تنها تویی پناهم «لا تَقنَطُوا» گواه است هرگز نمی‌پسندی در بر رویم ببندی آخر کجا گریزد عبدی که بی‌پناه است در دیده اشک سُرخم بر چهره رنگ زردم مویم شده سفید و پرونده‌ام سیاه است بازآمدم به سویت برگشته‌ام به کویت این بندۀ فراری محتاج یک نگاه است من عهد خود شکستم من راه خویش بستم ور نه به جانب تو هر سو هزار راه است یک جمله با تو گفتن ذکر هزار سال است یک لحظه بی‌تو بودن یک‌عمر اشتباه است یک یا اِلهی اَلْعَفو جبرانِ جُرمِ یک عمر یک شام قدر با تو بِهْ از هزار ماه است استاد غلامرضا سازگار .
. به سمت مسجد از ، خانه رود حیدر حاجت او امشب ، روا شود دیگر ز بی وفایی ها ، دگر شود راحت شب جدایی ها ، به سر رسد آخر اول مظلوم 4 ز خون دل پر کرد ، دو دیده تر را به ماذنه سر داد ، اذان آخر را قاتل خود را از ، خواب کند بیدار بسکه بود شوق ، شهادتش در سر خسته از این مردم ، شسته ز دنیا دست کعبه دلها بر ، نماز قامت بست به رکعت اول ، نشست در سجده به سجده دوم ، گشت به پا محشر تبغ چو بالا رفت ، فاطمه زد فریاد تیغ فرود آمد ، فاطمه هم افتاد فرق علی بشکست ، به ضربت شمشیر شد پر خون محراب ، سوخت دل منبر ولوله بر پا شد ، در عالم بالا گشت روان خون از ، محاسن مولا شکر خدا زینب ، نبود پیش او وگرنه میمرد از ، دیدن آن منظر وای از آن دم که ، رفت به روی تل حسین خود را دید ، فتاده در مقتل شمر روی سینه ، نشسته با چکمه نهاده از کینه ، تیغ روی حنجر "ای اولین مظلوم خدانگهدارت"۴ ........................... ‍ . 509 _شهادت امیرالمومنین علی علیه السلام (زبانحال ) وقت جدایی شد رسیده جان بر لب کفن کن آماده صبر کن ای زینب برای دیدارم زهرا رسد امشب خدانگدارت صبر کن ای زینب وای از دل زینب....... دیدی اگر افتاد حسن به تاب و تب خون از لبش میریخت صبر کن ای زینب وای از دل زینب....... میبینی عاشورا تنها و تشنه لب سری به روی نی صبر کن ای زینب حسین تو عریان زیر سم مرکب میزنه بال و پر صبر کن ای زینب با گریه آهسته می گویم این مطلب در بزم نامحرم صبر کن ای زینب واویلا واویلا...... ............... ◾ و ◾بنداول به سوی مسجد از خانه دویدم من سرت ز کین بشکست دیر رسیدم من نماز و محرابت غرقه بخون دیدم ز غربتت بابا ناله کشیدم من واعلیا واعلیا واعلیا واعلیا(۳) ◾بنددوم بخون سر بابا دیده‌ام افطارت به سوز دل گفتم خدانگهدارت تازه شده داغ مادر مظلومه کجاست تا گردد باز جلودارت واعلیا واعلیا واعلیا واعلیا(۳) ◾بندسوم سرت‌شکسته‌شد و دلم‌شده‌چاک‌چاک ببین‌حسینم ز غم فتاده بر روی خاک حسن صدایت زند ز سوز سینه پدر چونکه رسیده برت مادرم ای روح پاک واعلیا واعلیا واعلیا واعلیا(۳) .
. جدید علیه السلام بند اول: تا اسم تو میاد وسط مستی میکنم فقط دل نمی کَنم ازت یا ثارالله سینه زنم برای تو زیر این لوای تو وقف روضه های تو یا ثارالله این مسیر کوی تو اهدناالصراطمه سینه چاک روضه از بهترین صفاتمه روزی که نریزم اشک روز انحطاطمه ای امیر عالمین دستمو بگیر حسین بند دوم: دستای تو پناهمه یاورم تو راهمه ما فقیرتیم همه یا ثارالله دوست دارم یه عالمه عشق تو کمالمه نوکری مدالمه یاثارالله این دو قطره اشک من آه در بساطمه فرش خیمه ی عزات کشتی نجاتمه تربت تو چاره ی حل مشکلاتمه ای امیر عالمین دستمو بگیر حسین بند سوم: آقا به من عنایتی قله ی متانتی معدن سخاوتی یا ثارالله باز روزیه منه کرم لحظه های آخرم میبری منو حرم یا ثارالله کاش نمونه بر دلم آرزوی کربلا دستم و بگیر ببر رو به سوی کربلا میشه حاجتم روا روبروی کربلا ای امیر عالمین دستمو بگیر حسین شعروسبک: 👇👇👇
. |⇦•می رود سمت مسجد.. / و توسل به امیرالمومنین علی علیه السلام به نفس سید مهدی میرداماد ●━━━━━━─────── می رود سمت مسجد کوفه با دلی خسته از زمانۀ خود خسته از کوفيان و بی دردی غرق اندوه بی کرانۀ خود می رسد با دل پر آشوبش مرد غربت ، انيس سجاده همدم چشمهای بارانيش می شود چشم خيس سجاده *دیگه آخرین قدم‌هایی که داره بر میداره .. آخرین شبی که مناجاتِ علی رو نخل ها می‌شنوند .. آخرین شبی که اذانِ علی رو مسجد کوفه می‌شنوه .. شبِ رسیدنِ به آرزوی سی سالۀ علیِ .. شبِ راحت شدن از درد و غم و جدایی و فراق ..* گريه های شبانۀ او را گونه‌ی خيس ماه می داند شرح سی سال بی کسی اش را دل بی تاب چاه می داند آخرین حرف‌هاشو به چاه زد .. سی سال کسی نبود دردِ دلِ علی رو بشنوه .. می‌رود سمت مسجد کوفه تا که با عشق بی حساب شود می رود تا محاسن خورشيد بين محراب خون خضاب شود سی سال گریه کردی و ناله زدی .. سی سال تنهایی سر تو چاه بردی و ناله زدی .. تنهایی سخته گریه کردن .. ممنونتیم ما رو دوباره جمع کردی اجازه دادی تو روضه بیاییم .. ممنونم این گریه ها رو از ما نگرفتی .. می رود تا که مستجاب شود ندبه های شبانه اش حالا می رود تا خدای خوبيها مرتضی را بگيرد از دنيا بين محراب اشک و دلتنگی موسم آخرين سجود آمد ناگهان مثل صاعقه، تيغی بر سر آسمان فرود آمد *همه میگفتن نزن .. محراب میگفت نزن .. مسجد و مناره میگفت نزن .. اذان میگفت نزن اقامه میگفت نزن .. اما یه نفر تو این عالم میگفت بزن ، اونم خودِ علی بود .. میگفت بزن راحتم کن ..* سجدۀ تيغ و ابروي خورشيد باز شق القمر شده انگار بين محراب فرق کعبه شکافت شب مولا سحر شده انگار شوق پرواز بال و پر می زد در تپش های چشم کم سویی آمد از آسمان به دنبالش بيقرار شکسته پهلویی *نگاه کرد دید فاطمه اومده، پیغمبر اومده .. بچه هاش بالاسرش دارن گریه میکنن .. محراب غرقِ خونِ .. امام مجتبی یه جوری گریه میکرد پسرِ ۳۷ ساله‌س .. پسرِ بزرگِ باباست .. یه نگاه کرد دید فرق شکافته بابا غرقِ خونِ .. این زخم با زخم‌های همیشه فرق داره این لحظه با همۀ لحظه ها فرق داره .. اینجا به جا اینکه پسر پدر رو آرام کنه امیرالمومنین دید الانه که امام حسن قالب تهی کنه .. صدا زد پسرم آروم باش بابا من از این ضربه ها زیاد خوردم .. من از این شمشیرا زیاد خوردم .. بابا آروم باش گریه نکن، حسینم داره تورو نگاه میکنه .. تو پسرِ بزرگِ منی .. من کنارِ محراب میشینم تو نماز رو ادامه بده مردم از نماز نمونن .. درد رو به جان خرید اما به امام مجتبی فرمود به خاطرِ من نمازِ صبحِ مردم از بین نره .. نماز رو ادامه بده .. (حیفم میاد این چند بند رو نخونم ..) در کنار غروب چشمانش آه سعی طبيب بي معناست سالها بی قرار رفتن بود بعد زهرا شکيب بی معناست راوی سالها پريشانی ست گيسویی که چنين سپيد شده در دل کوچه‌های دلتنگی سالها پيش از اين شهيد شده تو جنگِ صفین به عمار فرمود به همۀ لشگر بگو خضاب کنن برا بالا بردنِ روحیه لشگر همه حنا بستن و خضاب کردن فقط خودِ امیرالمومنین خضاب نکرد .. عمار میگه سوال کردم یا امیرالمومنین چرا خضاب نکردی؟! سرِ مبارکش رو انداخت پایین، یه دست به محاسنش کشید تو چرا می پرسی ؟! .. تو که میدونی من عزادارِ فاطمه‌ام .. تو که میدونی من بعد از فاطمه عزادارم .. تو که میدونی دیگه لباسِ نو نپوشیدم، دیگه عطر نزدم .. تو که میدونی من بعد از فاطمه عزادارم .. تو که میدونی من سی ساله عزادارِ در و دیوارم .. راوی سال ها پریشانی‌ست گیسویی که چنین سفید شده‌ست در دل کوچه های دلتنگی سال ها پیش ازین شهید شده‌ست هرگز از ياد او نخواهد رفت *اول کسی که برا این روضه گریه کرده خودِ امیرالمومنینِ .. اول کسی که برا این روضه داد زده خوده علیِ .. (کِی داد زد؟!) همون شبی که بچه‌هاش آستین به دهان گرفته بودن ..* هرگز از ياد او نخواهد رفت سورۀ کوثر و در و ديوار آتش و تازيانه و سيلی غنچۀ پرپر و در و ديوار دست او بسته بود اما ديد گل ياسش به يک اشاره شکست در هجومی کبود و بی پروا دست و پهلو و گوشواره شکست شاعر : يوسف رحيمي✍ ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ۱👇
. |⇦•می رود سمت مسجد.. / و توسل به امیرالمومنین علی علیه السلام ویژۀ شب 19 ماه مبارک رمضان به نفس سید مهدی میرداماد •✾• *کاش به جا دستات، چشمات رو بسته بودن .. خدا برا هیچ مردی نیاره ببینه ناموسش بینِ چهل تا نامحرم اسیرِ .. بی جهت نبود تا وقتی شمشیر رو زد گفت راحت شدم .. تا با صورت افتاد تو محراب یه نفس راحت کشید .. ببرمت از مدینه یه جای دیگه، (شبِ احیاست) زیرِ بغل هاشو گرفتن رسیدن مقابلِ در خانه یه نگاه به اطراف چشمایِ بی رمقش رو باز کرد گفت حسنم، حسینم بزارید خودم وارد بشم .. منو با این حال نزارید واردِ خانه نکنید .. نمیخوام منو بچه‌هام تو این حال ببینن .. نمیخوام صدای شیونِ زن و بچه بلند بشه .. دخترام منو اینجوری نبینن .. من طاقت ندارم صدای شیون زن و بچه بلند بشه .. کربلا .. کربلا .. کربلا چند جا صدای شیون زن و بچه بلند شد .. یا علی مراقب بودی صدای شیونِ زن و بچه بلند نشه کربلا کجا بودی آقا .. کجا صدا شیونِ زن و بچه بلند شد؟! مقتل میگه یه بار تو وداع علی اکبر .. تاریخ نوشته صدای شیونِ زن و بچه بلند شد .. همه صدا میزدن «إرحَم غُربَتَنا .. » اینجا نوشتن صدای شیون و ضجه بلند شد یه جا دیگه صدا شیونِ زن و بچه بلند شد .. (الله اکبر ..) اونجایی بود که ابی عبدالله از علقمه برگشت .. دیدن کمرِ بابا خمیده .. وقتی عمودِ خیمه‌ی عمو رو زمین گذاشت .. زن ها ضجه میزدن .. یه جا دیگه‌م صدا شیون و ضجه بلند شد .. کجا؟! وقتی از داخل خیمه نگاه کردن دیدن بابا شیرخواره رو، رو دست گرفت .. دیدن داره التماس میکنه .. «إِنْ لَمْ تَرْحَمُوني فَارْحَمُوا هذَا الطِّفْلَ» .. صدای ضجه و شیون بلند شد .. (سه ماه دیگه محرمِ، رزق محرم و اربعینتُ امشب بگیر ..) ما بدونِ گریه برا حسین میمیریم .. اما یه جا رو من سراغ دارم که صدای ضجه با همه جا فرق داشت .. صدای شیون با همیشه فرق داشت .. این سه جا که برات گفتم وداعِ علی اکبر و برگشتِ از علقمه و بالابردنِ شیرخواره رو دست؛ این سه جا ابی عبدالله زنده بود .. باز زن و بچه خیالشون راحت بود حسین هست .. اما غروبِ عاشورا وقتی اومدن دورِ زین العابدین .. عمه میگه چه کنم، بچه ها رو دارن میزنن، همه چادرا سوخته .. دامن ها سوخته .. همه رو دارن تازیانه میزنن .. اینجا بود زین العابدین فرمود عَلَیکُنَّ بِالفرار .. عمه بگو همه فرار کنن .. لااله الا الله .. آخ بمیرم .. مقتلِ مُقَرَّم میگه اینحا بود بچه ها تو گرد و غبار سراسیمه و مضطرب نمیدونستن کجا برن .. همه سیلی خورده و تازیانه خورده .. یه مرتبه بین دود و آتیش و غبار یه چیزی دیدن .. دیدن زره باباشونِ .. خوشحال شدن رفتن طرف زره .. گفتن بابامون اومده .. یه مرتبه دیدن زره بابا تنِ کسی دیگه‌ست .. با تازیانه افتاد به جانِ بچه‌ها .. نزن .. بابامون کجاست این لباسِ بابایِ منه .. ای حسین .. ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ۲👇