eitaa logo
امام حسین ع
22.2هزار دنبال‌کننده
414 عکس
2.1هزار ویدیو
2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
AUD-20220408-WA0015.mp3
7.66M
‍ . 💢 (عج) 🎤مداح:کربلایی 📝متن:روزای بی تو چه غمگینه... 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 روزای بی تو چه غمگینه غمگینه غمگینه شبای بی تو چه سنگینه سنگینه سنگینه هر چی فراغه تو دلگیره دلگیره دلگیره خیال وصل تو شیرینه شیرینه شیرینه یه روز میرسه که دامنت رو بگیرم خدا نکنه تو رو ندیده بمیرم دوباره باز تنگه غروب هوای تو کرده دلم قدم رو چشام بزار و بشین پای درده دلم یا ابا الصالح ☘☘☘☘☘☘☘☘ تو انتظاره تو دنیامه دنیامه دنیامه رسیدن به تو رویامه رویامه رویامه تو شهرمون همه میدونن میدونن میدونن که زندگیم ماله آقامه آقامه آقامه سفر یه روزی باید به آخر برسه میترسم اقا که عمر من سر برسه هنوز دل عاشق تو اگه بیای جون میگیره زمینه اشفته‌ی ما دوباره سامون میگیره یا ابا الصالح ☘☘☘☘☘☘☘☘ تو خیمه ها یکی بی‌تابه بی‌تابه بی‌تابه تو گهواره یکی بی‌خوابه بی‌خوابه بی‌خوابه تو علقمه یکی گریونه گریونه گریونه مشکه عمو دیگه بی‌آبه بی‌آبه بی‌آبه رباب میدونه چشم انتظاری چه بده بدونه عمو بابا به خیمه اومده وااای علی لای لای .
Sibsorkhi-13981028[05].mp3
5.38M
مناجات با عج 🎙 حاج حسین سیب سرخی ‍ 📝 🖊 روز ظهور روز انتقام به درد ما روز التیام سینه زنا زود آماده باشید ایشالله که نزدیکه قیام منتقم کرار یل هاشمی تبار منتقم کرار شهریار تک سوار منتقم کرا میرسه چه با وقار منتقم کرار میرسه با ذوالفقار همون کسی که برده ما رو زیر دِین میرسه خطبه هاش به گوش عالمین تکیه به کعبه میزنه رو به همه میگه منم همون که جدمه حسین روز ظهور میکنن قیام تموم میشه دیگه اضطراب کفن به تن پا رکاب آماده ایم ما برای شهاب وارث پیغمبر فوق ادارک بشر وارث پیغمبر مظهر علم و هنر وارث پیغمبر چقدر داره ثمر وارث پیغمبر تو جهان داره اثر برامون سخته دوباره باورش یکی بیاد مثل نبی و حیدرش یکی بیاد دوباره مثل مرتضی فتح کن بازم یهود خیبرش روز ظهور روز امتحان حجت حق صاحب الزمان نوبتی ام باشه نوبت ماست روز ظهور روز شیعیان منجی این دنیا میزنه ما رو صدا منجی این دنیا با نسیم جانفزا منجی این دنیا میرسه چه با صفا میاد جهان میشه پر از صلح و صفا میاد دوباره میکنه حق و ادا برای آرامش قلب عاشقاش مزار مادر و نشون میده به ما اباعبدالله اباعبدالله .
SaberKhorasani-LahzehaRaMotavasselBeDoayim.mp3
3.52M
لحظه ها را متوسل به دعاییم بیا سالیانی ست که دل تنگ شماییم بیا وسعتت در دل این ظرف نشد جا ماندیم تشنه از حسرت رویت لب دریا ماندیم چشممان خشک شد از وسعت این بی اَبی و نداریم دگر طاقت این بی اَبی در قنوت دلمان خواهش باران داریم ندبه خوانیم و تمنای بهاران داریم پس ببار ای پسر حضرت باران بر ما که ترک خورده زمین از اثر این گرما دامن دشت شده سفره ی راز دل ما داغ الاله نشانی ز نیاز دل ما ما که در راه تو عمریست تمامی گردیم گردبادیم و به دنبال شما می گردیم چند جمعه دلمان را سر راهت اریم تا بدانی که تمنای وصالت داریم شهرمان را ز رخ چون قمرت روشن کن کوچه ها را پر از نسترن و سوسن کن اسمان خواهش یک جرعه نگاهت دارد نه که ما فاطمه هم چشم به راهت دارد *صابر خراسانی*🎤 .
امام حسین ع
. #زمینه_مناجاتی #امام_زمان #جواد_مقدم 🎤 بازم دلم گرفته هوائیتم به والله ذکر لبم همینه أین بقیة ا
. بازم دلم گرفته / هواییتم به والله ذکر لب گداهات / این بقیه الله وقتی قنوت می گیری / کنار قبر زهرا (س) برا منم دعا کن‌ / این بقیه الله ( این روزا ، دیگه روزگار خوش ِ سابق نیست ) ( میبینم ، دیگه هیچ کسی با کسی صادق نیست ) آقا جان کاش می شد برگردی .. با داغت چشمامو تر کردی .. ................................................. العجل العجل العجل ادرکنی ادرکنی ادرکنی ................................................. نگاتو بر نداری؟! / تلف میشم به قرآن دلم گرفته آقا / بگو کجایی الآن ذخیره ی الهی / امام الانس و الجانّ بدم ولی به حالم / نظر کن حتی الامکان ( میدونی ، ازت دورم و ناخوشه احوالم ) ( میدونم ، نشد باب میل شما اعمالم ) شرمندم چشماتو تر کردم... دور از تو روزامو سر کردم... ................................................. العجل العجل العجل ادرکنی ادرکنی ادرکنی ................................................. به شوق دیدن تو / چشام همیشه دریاس هر جا قدم بذاری / بهشت من همونجاس تو حرم اباالفضل / عطر تو کردم احساس کجا پی ات بگردم ؟ / دور ضریح عباس ( عمریه به این سینه زن ها عنایت داری ) ( میدونم توی روضه هامون قدم میذاری ) اما از چشم من پنهونی ... دلتنگ دیدارم میدونی ... سنگینه شبهای مهجوری ... خیلی طولانی شد این دوری ... من دارم میمیرم از دوری.... ................................................. العجل العجل العجل ادرکنی ادرکنی ادرکنی ................................................. شعر و سبک محمد آسلیمی اراک 👇
. 🔸🔶 إنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها قسمتی از آیه ۷ سوره اسراء 💠 ترجمه: اگر نیکی کنید به خود نیکی کرده‌اید، و اگر بدی کنید به خود بدی کرده‌اید‌. هرچه کنی بخود کنی گر همه نیک و بد کنی .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حاج‌محمود_کریمی_به_چشمان_ترت_در_این_حوالی_.mp3
21.9M
‍ . 📃 به چشمان ترت در این حوالی 🎙 🏷 (عج) به چشمان ترت در این حوالی سلامُ‌الله ما کَرَّ اللیالی بیا و چشم‌هایم را تو پر کن به پیشت آمدم با دست خالی برای من بگو: استغفرالله دعای من، بگو: استغفرالله دعای تو عزیزم مستجابه توجای من بگو: استغفرالله به اشکی، سوز و سازم را عوض کن بیا امشب، نمازم را عوض کن فقط بگذار مجنون تو باشم نیازم را، نیازم را عوض کن به هرکس رو زنم، بی‌تو سرابه نفس حتّی بدون تو عذابه به من هم سر بزن؛ حالم عوض شه به بالین مریض رفتن، ثوابه دوباره اومدم با رو سیاهی که این‌جا می‌خرند عمری به آهی بخون آقا! که ما با تو بخونیم الهی! یا الهی! یا الهی ============== .
. 🔸🔶《اَلسَّلامُ عَلَیک یا جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصّادِقِ(علیه السلام)》🔶🔸 ✅محمد بن ربیع از پدرش ربیع، که وزیر دربار منصور دوانقی بود، نقل می کند که؛ شبی منصور به من گفت : 📋《أَنْتَ صِرِ السَّاعَةَ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ(ع) فَأْتِنِي بِهِ عَلَى الْحَالِ الَّذِي تَجِدُهُ عَلَيْهِ لَا تُغَيِّرْ شَيْئاً مِمَّا عَلَيْهِ》 ♦️هم اکنون پیش جعفر بن محمّد(ع) برو و او را در هر حالتى که بود، بدون اینکه بگذارى وضع خود را تغییر دهد، نزد من بیاور. محمّد می گوید : پدرم مرا خواست که از همه فرزندانش سختگیرتر و بى‏ رحم‏تر بودم، و گفت : برو پیش جعفر بن محمّد(ع) و بدون اینکه درب منزل او را بکوبی، از دیوار او بالا برو که لباس خود را تغییر ندهد، ناگهان بر او وارد شو و به همان حالتى که هست، او را نزد ما بیاور. من وقتى رفتم، که چیزى از شب باقى نمانده بود، نردبان گذاشتم و از دیوار وارد خانه ایشان شدم، وقتى وارد اطاقش شدم، او مشغول نماز بود و پیراهنى بر تن داشت‏ و حوله ‏اى بر کمر بسته بود. نمازش را که سلام داد، عرض کردم : بفرمائید! امیرالمؤمنین شما را می خواهد! ایشان فرمود : 📋《دَعْنِي أَدْعُو وَ أَلْبَسُ ثِيَابِي》 ♦️بگذار لباسهایم را بپوشم. گفتم: به من اجازه نداده‏ اند! فرمود : 📋《فَأَدْخُلُ الْمُغْتَسَلَ فَأَطَّهَّرُ》 ♦️اجازه بده بروم غسل کنم و خود را تمیز نمایم. گفتم : غیر ممکن است وقت خود را نگیرید من نمی گذارم این وضع را کوچک ترین تغییرى بدهید. 📋《فَأَخْرَجْتُهُ حَافِياً حَاسِراً فِي قَمِيصِهِ وَ مِنْدِيلِهِ وَ كَانَ قَدْ جَاوَزَ السَّبْعِينَفَلَمَّا مَضَى بَعْضُ الطَّرِيقِ ضَعُفَ الشَّيْخُ فَرَحِمْتُهُ فَقُلْتُ لَهُ ارْكَبْ فَرَكِبَ بَغْلَ شَاكِرِيٍ‏ كَانَ مَعَنَا ثُمَّ صِرْنَا إِلَى الرَّبِيعِ》 ♦️من ایشان را همان طور، سر و پاى برهنه با همان پیراهن و قطیفه‏ اى که داشت ایشان را از خانه خارج کردم. در حالی که سن او از هفتاد سال تجاوز می کرد. مقدارى که پیاده رفت از راه رفتن باز ماند و سخت خسته شد، دلم به حال آن ایشان سوخت و عرض کردم سوار شو! سوار قاطر یکى از همراهان من شد، تا اینکه نزد پدرم ربیع رسیدیم. امام صادق(ع) داخل ایوان که رسید ایستاد و لبهایش، به دعائى که من نمی شنیدم، حرکت می کرد. سپس او را وارد کردم و او مقابل منصور ایستاد. منصور گفت : جعفر! تو دست از حسد و ستمگرى خود و آشوب بر علیه بنى عباس بر نمی دارى؟ خداوند پیوسته تو را گرفتار شدت حسد و رنج می کند ولى به آروزى خود نخواهى رسید.    امام صادق(ع) فرمود : به خدا سوگند از آنچه تو می گوئى من بى‏ خبرم و چنین کارى نکرده ‏ام! منصور ساعتى سر به زیر انداخت و روى نمدى در طرف چپش بالشى قرار داشت، نشست و زیر آن نمد، شمشیرى دو سر پنهان کرده بود که نمایان گشت. سپس منصور روى به امام صادق(ع) نموده و گفت : اشتباه می کنى و خلاف می گوئى! سپس پشتى را کنار زده و از پشت آن کیفى که محتوى نامه‏ هائى بود خدمت امام(ع) انداخت و گفت : این نامه‏ هاى توست که براى خراسانیان نوشته ای و آنها را دعوت به بیعت با خویشتن کرده‏ اى تا بیعت مرا بشکنند! امام(ع) فرمود : به خدا قسم! من چنین کارى نکرده ‏ام و این کار را صحیح نمی دانم! منصور مجدد سر را به مدت کوتاهی به زیر انداخت. 📋《وَ ضَرَبَ يَدَهُ إِلَى السَّيْفِ فَسَلَّ مِنْهُ مِقْدَارَ شِبْرٍ وَ أَخَذَ بِمَقْبِضِهِ فَقُلْتُ‏ إِنَّا لِلَّهِ‏ ذَهَبَ وَ اللهِ الرَّجُلُ ثُمَّ رَدَّ السَّيْفَ》 ♦️سپس دست به دسته شمشیر گرفته و مقدار یک وجب آن را خارج کرد! با خود گفتم : الان این مرد را می کشد و آیه استرجاع خواندم، اما متوجه شدم که منصور، شمشیر را به جاى اول برگردانید و سپس گفت : جعفر! حیا نمی کنى از پیرى و نسبتى که با پیامبر(ص) دارى از دروغ گفتن و اختلاف بین مسلمانان می خواهى خون ریزى شود و آشوب به پا کنى؟! امام(ص) فرمود : نه به خدا! آنچه را که می گوئى، من آن را انجام نداده‏ ام! اینها نامه ‏هاى من نیست و نه خط و نه مهر من بر روى آن است! در این هنگام؛ منصور به شمشیر را بیشتر از قبل از غلاف خارج نمود. این بار با خود گفتم که او جعفر بن محمد را کشت. در کمال حیرت دیدم او مجدد شمیشیر را به غلاف برگرداند و عقب نشست. و باز بعد از مدتی کوتاه، دیدم مجدد امام صادق(ع) را سرزنش می کرد و امام(ع) نیز عذر خواهى می نمود. 📋《ثُمَّ انْتَضَى السَّيْفَ إِلَّا شَيْئاً يَسِيراً مِنْهُ》 ♦️در این هنگام، منصور شمشیر را کشید و فقط مختصرى از آن در غلاف باقی ماند و من با خود گفتم، رفت که او را بکشد. و باز شمشیر را در غلاف نمود. پس از مدتی سر را به زیر انداخت و آنگاه سر را برداشته و گفت : خیال میکنم تو راست میگوئى! سپس به من گفت : ربیع! جامه‏ دان را بیاور! جامه‏ دان را آوردم. گفت : دست در آن کن و محاسن ایشان را معطر کن! 👇
. من دست در داخل آن نمودم و محاسن امام(ع) که سفید بود عطر آگین نمودم بطورى که سیاه شد. سپس به من گفت : ایشان را سوار بر یکى از بهترین مرکب هاى سوارى خودم کن و ده هزار درهم به او بده و تا منزلش با احترام از او مشایعت کن! ربیع می گوید : به واسطه این تغییر حالتى که منصور نسبت به امام(ع) دیدم، همواره جای تعجب بود و کنجکاو بودم که دلیلش را بدانم. روزی تصمیم گرفتم علت آن را بدانم! همین که منصور را تنها و مسرور دیدم گفتم : یا امیرالمؤمنین! چیز عجیبى از شما مشاهده کردم! گفت : چه چیز؟ گفتم : آن روز چنان بر جعفر(ع) خشم گرفتى که پیشتر، هیچ کس را این گونه خشم نگرفته بودى! ولی سپس منصرف شدی و دلیل کار چه بود؟ منصور گفت : ربیع! نباید این مطلب را آشکار نمود بهتر است پوشیده باشد! میل ندارم فرزندان فاطمه(س) متوجه شوند و بر ما فخر فروشند و ما را ناچیز انگارند! سپس گفت : ربیع! آن شب خیلى مایل بودم که جعفر بن محمّد(ع) را بکشم و تصمیم داشتم که سخن او را نشنوم و عذر و پوزش او را نپذیرم، با اینکه من در زمان بنى امیه او و پدرانش را شناخته بودم که اهل آشوب نیستند! 📋《فَلَمَّا هَمَمْتُ بِهِ فِي الْمَرَّةِ الْأُولَى تَمَثَّلَ لِي رَسُولُ اللَّهِ(ص) فَإِذَا هُوَ حَائِلٌ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ بَاسِطٌ كَفَّيْهِ حَاسِرٌ عَنْ ذِرَاعَيْهِ قَدْ عَبَسَ وَ قَطَّبَ فِي وَجْهِي عَنْهُ ثُمَّ هَمَمْتُ بِهِ فِي الْمَرَّةِ الثَّانِيَةِ وَ انْتَضَيْتُ مِنَ السَّيْفِ أَكْثَرَ مِمَّا انْتَضَيْتُ مِنْهُ فِي الْمَرَّةِ الْأُولَى فَإِذَا أَنَا بِرَسُولِ اللَّهِ(ص) قَدْ قَرُبَ مِنِّي وَ دَنَا شَدِيداً وَ هَمَّ لِي أَنْ لَوْ فَعَلْتُ لَفَعَلَ فَأَمْسَكْتُ ثُمَّ تَجَاسَرْتُ وَ قُلْتُ هَذَا بَعْضُ أَفْعَالِ الرَّئِيِّ ثُمَّ انْتَضَيْتُ السَّيْفَ فِي الثَّالِثَةِ فَتَمَثَّلَ لِي رَسُولُ اللَّهِ(ص) بَاسِطَ ذِرَاعَيْهِ قَدْ تَشَمَّرَ وَ احْمَرَّ وَ عَبَسَ وَ قَطَّبَ حَتَّى كَادَ أَنْ يَضَعَ يَدَهُ عَلَيَّ فَخِفْتُ وَ اللَّهِ لَوْ فَعَلْتُ لَفَعَلَ》 ♦️همین که در مرتبه اول تصمیم کشتنش را گرفتم پیامبر اکرم(ص) را دیدم بین من و او فاصله شد و دستهاى خود را گشود و تا آرنج بالا زده، و نسبت به من بسیار ناراحت و خشمگین است. در مرتبه دوم که شمشیر را بیشتر کشیدم دیدم پیامبر اکرم(ص) خیلى به من نزدیک شد و تصمیم داشت اگر من گزندى به او برسانم کار مرا بسازد، باز جرات کردم و با خود گفتم این کار جن‏ هاست. در مرتبه سوم که شمشیر را خارج کردم پیامبر اکرم(ص) به من نزدیک شد و پنجه‏ هاى خود را گشود و دامن به کمر زده و چشمانش قرمز شده بود و کمال خشم از صورتش آشکارا بود نزدیک بود، مرا در پنجه ‏هاى خود بفشارد. به خدا ترسیدم اگر او را بیازارم، پیامبر(ص) مرا کیفر کند! پس از این کار منصرف شدم. محمّد بن ربیع می گوید : پدرم این جریان را پس از مرگ منصور برایم نقل کرد.(۱) ابن عنبه می نویسد : 📋《قَصَدَهُ المَنصُورُ الدَوَانِیقِی بِالقَتلِ مِرَارَاً فَعَصَمَهُ اللهُ مِنهُ》  ♦️منصور دوانقی بارها قصد کشتن امام صادق(ع) را داشت، ولی خداوند ایشان را از گزند منصور حفظ کرد.(۲) مفضل بن عمر می گوید : منصور دوانیقى شخصى را فرستاد پیش حسن‏ بن‏ زید فرماندار خود در مکه و مدینه و گفت : 📋《أَنْ أَحْرِقْ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(ع) دَارَهُ! فَأَلْقَى النَّارَ فِی دَارِ أَبِی عَبْدِاللَّهِ فَأَخَذَتِ النَّارُ فِی الْبَابِ وَ الدِّهْلِیزِ فَخَرَجَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ(ع) یَتَخَطَّى النَّارَ وَ یَمْشِی فِیهَا وَ یَقُولُ أَنَا ابْنُ أَعْرَاقِ‏ الثَّرَى‏ أَنَا ابْنُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللهِ》 ♦️خانه جعفر(ع) را آتش بزند. پس خانه امام(ع) را آتش زدند و آتش بر در خانه و اطاق ها رسید. امام صادق(ع) پاى بر روى آتش گذاشت و از روى آتش می رفت و می گفت : من پسر ریشه هاى زمین هستم، من پسر ابراهیم‏ خلیل الله هستم.(۳) شیخ صدوق تصریح می کند که؛ سرانجام امام صادق(ع) به دستور منصور و بر اثر مسمومیت شهید شد و در بقیع دفن شد.(۴) 🏴در تاریخ حیات امام صادق(ع) از حادثه ای نام برده شد، که دلها را روانه جدّه مظلومه ایشان، حضرت فاطمه زهرا(س) می کند. آن هم آتش زدن خانه حضرت(ص)! ابن شهرآشوب می نویسد : 📋《فَهَجَمُوا عَلَیهِ وَ أَحرَقُوا بَابَه وَاستَخرَجُوهُ مِنهُ کَرهَاً وَ ضَغَطُوُا سَیِّدَةَ النِسَاءِ بِالبِابِ حَتَّى أَسقَطَت مُحسِنَاً》 ♦️پس به خانه امام علی(ع) هجوم بردند و درب خانه اش را سوزانیدند، در حالی که به اجبار او را از خانه بیرون کشیدند و سرور زنان فاطمه(س) را در کنار در زدند تا این که محسن(ع) را سقط کرد.(۵) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📚منابع : ۱)مُهج الدعوات ابن طاووس، ص۱۹۳ ۲)عمدة الطالب ابن عنبه، ص۲۳۸ ۳)الکافی کلینی، ج۱، ص۴۷۳ ۴)اعتقادات الامامیة شیخ صدوق، ص۹۸ ۵)مناقب ابن شهر آشوب، ج۳، ص۱۷۵ .