.
#زمینه_حضرت_زینب
#شور_روضه
#امام_حسین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از بده روزگاره اگه زینبت شده آواره
از بده روزگاره اگه توی کوفه پا میذاره
از بده روزگاره مگه جای زینبت بازاره
دور سرت بگردم
من بدون تو کجا برگردم
دور سرت بگردم
پاشو راه خیمه رو گم کردم
نَطَحَت جَبینِها،بدن حسین رو زمینه ها
نَطَحَت جَبینِها،مادرش پیکرشو نبینه ها
بعد تو ما راهی مقتل شدیم
میون صحرا مستأصل شدیم
حُرمت ما شکسته از لحظه ای
که پشت دروازه معطل شدیم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#شور #حضرت_زهرا
https://eitaa.com/emame3vom/90561
👇
.
#شور_حضرت_زینب
#حضرت_عباس
#حضرت_رقیه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بنی آدم اعضای یکدیگرند
همه بنده ی دختر حیدرند
بنی هاشمی که علی منسبند
همه حافظ چادر زینبند
ای حرم عقیله
سایه ی سرمه عقیله
برای ظهور صاحب
بهترین قسمه عقیله
نور ماهه زینب نائب شاهه زینب
ماده شیر و دختر اسداللهِ زینب
ما جلوی هرکس و ناکسی خم نمیشیم
ولی سجده میکنیم به بارگاه زینب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به نام خداوند جان آفرین
حکیم سخن در زبان آفرین
نوشتم غلامم غلامم غلام
غلام ابالفضلِ ام البنین
ای حرم ابالفضل
ذکر مادرمه ابالفضل
من که بی معرفت اما
خیلیه کرم ابالفضل
صنمه ابالفضل با جنمه ابالفضله
کسی نشنیده تو دنیا منمه ابالفضل
خدا میدونه تو زندگیم فقط کسی که
قید دنیا رو براش میزنمه ابالفضل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خدایا چنان کن سرانجام کار
تو خوشنود باشی و ما رستگار
و این رستگاریه که تا ابد
بگم یا رقیه رقیه رقیه مدد
ای حرم رقیه
خیلی محترمه رقیه
کم نمیشه از سر ما
سایه ی علم رقیه
قبلتی رقیه سیدتی رقیه
تو سه سالگی تو کوه عصمتی رقیه
دختر و خواهر و عمه ی امامی بانو
بعد زینب به تو میگم عمتی رقیه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#امیر_طلاجوران✍
https://eitaa.com/emame3vom/90564
👇
.
#زمینه_حضرت_زینب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کجایی ببینی میلرزه صدامو
بیا تا ببندی با دستات چشامو
کجایی ببینی سرم رو زمینه
کجایی عزیزم غریبی همینه
نفس آخرم،یادم میاد نفس آخرت
سرتو میبرید،رو چادر خاکی مادرت
مذبوح دیدمت
تو رو بین قتلگاه مجروح دیدمت
عطشان دیدمت
روی خاک کربلا عریان دیدمت
بی سر دیدمت
تو رو از همیشه مظلوم تر دیدمت
تنها دیدمت
رو زمین مقطع الاعضا دیدمت
وای،وای زینب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مصیبت ندیدم به اندازه ی شام
به زحمت رسیدم به دروازه ی شام
چقدر بین مردم خجالت کشیدم
چیزایی که دیدم نباید میدیدم
نفس آخرم،یادم نمیره نبودیا
ما رو میبردن،محله ی یهودیا
دشوار بردنم
غیرت الله منو بازار بردنم
دشوار بردنم
عمداً از مقابل انظار بردنم
وای از شهر شام
دختر علی کجا و بزم حرام
وای از شهر شام
ما نداشتیم توی اون مجلس احترام
وای،وای زینب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👇
.
#وفات_حضرت_زینب
مراسم عزاداری شهادت #حضرت_زینب سلام الله علیها
📆 زمان: جمعه ۶ بهمن ماه ١۴٠٢
🔷 با سخنرانی:
👈 حجت الاسلام والمسلمین یادگاری
🔷 با مداحی:
👈 حاج #سید_رضا_نریمانی
🔊 #سخنرانی حجت الاسلام یادگاری
🔊 بخش اول #مناجات | شدم این آخر عمری پریشان حال
🔊 بخش دوم #روضه | نگاهم ماند و از درها نیامد نشانی از کبوترها
🔊 بخش سوم #زمینه | گریه میکنم برات، گریه داره روضه هات
🔊 بخش چهارم #شور | زهرای حسین، زینبا زینب
🔊 بخش پنجم #شور | سینم بوی تربت داره
🔊 بخش ششم #روضه | به هرکه روز ازل نعمتی عطا کردن
🔊 بخش هفتم معرفی کتاب
.👇👇👇👇
حاج سید رضا نریمانیFadaeian_Shahadat_Hazrat_Zeynab_14021106_01.mp3
زمان:
حجم:
26.85M
#امام_زمان
شدم این آخر عمری پریشان حال و بیمارت
اگر چه عمر کوتاه و میسر نیست دیدارت
خبر داری که خیلی از گناهانم پشیمانم
خبر داری منم آن نوکری که داده آزارت
نمیدانی چقدر این روزها بی تو گرفتارم
زبس دنبال عصیانم، نشد باشم گرفتارت
میان خادمان خیمه ی تو گشتم و دیدم
کسی اینجا شبیه من نبود این قدر سربارت
از این کوچه به آن کوچه، از این هیئت به آن هیئت
فدای عاشقی که میگذارد سر به دیوارت
من از پشت در میخانه بودن خیرها دیدم
اگرچه سائلت بودم ولی بردی به دربارت
سحرهای رجب را از گداییِ علی دارم
مرا که تشنه ی وصلم، دعا کن وقت افطارت
تو آن ماهی که پشت ابر اگر مخفی شوی آخر
بیفتد گوشه ی صحن نجف هر شب سرو کارت
نوای نوحه های تو دلم را کربلا برده
فدای چشم گریان و دل زار و عزادارت
سرِ ارباب بر نی بود و زینب دست بر داشت
میان شام ناموس علی ای کاش معجر داشت
حاج سید رضا نریمانیFadaeian_Shahadat_Hazrat_Zeynab_14021106_02.mp3
زمان:
حجم:
31.07M
#روضه_حضرت_زینب
#حضرت_عباس
#امام_حسین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نگاهم ماند و از درها نیامد
نشانی از کبوترها نیامد
زمانی گردِ من پُر بود حالا...
یکی از آن برادرها نیامد
دلم از تارِ غم شیرازه دارد
وجودم دردِ بیاندازه دارد
لباسِ کهنهات را میفشارم
لباست بویِ خونِ تازه دارد
لبم خشک است آبآور کجایی
رُبابم مُرد علیاصغر کجایی
سرم برخاک اُفتادهست عمه
عصایِ پیریام اکبر کجایی
مگر در شامِ غم خواهر ندارید
مگر این گوشه یک دختر ندارید
بیایید و ببینم رویتان را...
ولی افسوس بر تَن سر ندارید
مرا در لحظهی خوشحالیاش زد
مرا در موقعِ بیحالیاش زد
کسی که تیغِ خود را بر تنت کرد
مرا هم با غلافِ خالیاش زد
امیدم رفت تا بازوی تو رفت
اباالفضلم چه شد اَبروی تو رفت
سرم را ضربِ یک نیزه شکسته
همان نیزه که بر پهلویِ تو رفت
غمِ دوری چه بیرحمِ برادر
غمِ ما رو کی میفهمه برادر
زِ بسکه تیغ از جسمت کشیدم
ببین دستم پُر از زخمِ برادر
#حسن_لطفی✍
یادته داداش چه جوری مادرمون و توو کوچه با غلاف میزدنش
داداش! یادم افتاده من اون لحظهای که وقتی من و بردن توو مجلس حرامیا، من نمیرفتم داخل این مجلس؛ آخه میدونستم چه خبره. دَم درِ مجلس دستاش و حلقه کرد توو دهنهی در؛ زینب کجا، مجلس حرام کجا؟! اینقدر با این غلاف به این بازوهاش زدن
یادم افتاده اون لحظهای که مادرم کمربندِ علی رو گرفت، نمیذارم علیم و جایی ببرید. از یه طرف چهل نفر دارن علی رو میکِشن، از یه طرف یه تنه مادر کمربند و گرفته؛ هرچی دیدن میکِشن این چهل نفر دست رها نمیشه. آخ این قدر با این غلاف به بازو و پهلو زد