.
مـــــن از اهالــــــــی دیــار عشقــم
🎙 #شور از #حاج_محمود_كريمى
🗓 در #شب_چهارم_محرم _۱۴۰۰
📍 #اجتماع_عظیم_عشیره_عاشورا
🏷 #شهدا #محرم
من از اهالی دیار عشقم
من از قبیله و تبار عشقم
هنوزم از دم امام امت
هلاک عشق و بیقرار عشقم
عشق یعنی یه پلاک که زده بیرون از دل خاک
عشق یعنی یه شهید با لبای تشنه سینهچاک
منم که جاموندم از شهادت
به حقّ قرآن و حقّ عترت
امید من اینه با ولایت
که رونقی شده به کار عشقم
عشق یعنی یه جوون، یه جوون بینام و نشون
عشق یعنی یه نماز با وضو گرفتن توی خون
به یاد صوت اذان اکبر
به یاد ظهر و نماز دلبر
به یاد تسلیم امر داور
غلام پروردگار عشقم
عشق یعنی یه پدر که شبا بیداره تا سحر
عشق یعنی یه خبر، خبر یه مفقودالاثر
گرفته دل هوای کربلا رو
بیا ببین به روی نی، سرا رو
آتیش گرفت دامن خیمهها رو
منم اسیر یادگار عشقم
عشق یعنی یه پیام تا بقیهالله و قیام
عشق یعنی یه کلام پابهپای فرزند امام
زینت دوش نبی روی زمین جای تو نیست
خار و خاشاک زمین منزل و ماوای تو نیست
برادر جان سلیمان زمانی
چرا انگشت و انگشتر نداری؟
گلی گم کردهام میجویم او را
به هر گل میرسم میبویم او را
گل من یک نشانی در بدن داشت
یکی پیراهن کهنه به تن داشت
گفتم به فلک یگانه ی دوران کیست؟
فریاد برآورد که زینب، زینب
👇
شور (من از اهالی دیار عشقم) - حاج محمود کریمی.mp3
16.5M
📃 مـــــن از اهالــــــــی دیــار عشقــم
🎙 #شور از #حاج_محمود_كريمى
🗓 در #شب_چهارم_محرم _۱۴۰۰
📍 #اجتماع_عظیم_عشیره_عاشورا
🏷 #شهدا
من از اهالی دیار عشقم
من از قبیله و تبار عشقم
هنوزم از دم امام امت
هلاک عشق و بیقرار عشقم
عشق یعنی یه پلاک که زده بیرون از دل خاک
عشق یعنی یه شهید با لبای تشنه سینهچاک
منم که جاموندم از شهادت
به حقّ قرآن و حقّ عترت
امید من اینه با ولایت
که رونقی شده به کار عشقم
عشق یعنی یه جوون، یه جوون بینام و نشون
عشق یعنی یه نماز با وضو گرفتن توی خون
به یاد صوت اذان اکبر
به یاد ظهر و نماز دلبر
به یاد تسلیم امر داور
غلام پروردگار عشقم
عشق یعنی یه پدر که شبا بیداره تا سحر
عشق یعنی یه خبر، خبر یه مفقودالاثر
گرفته دل هوای کربلا رو
بیا ببین به روی نی، سرا رو
آتیش گرفت دامن خیمهها رو
منم اسیر یادگار عشقم
عشق یعنی یه پیام تا بقیهالله و قیام
عشق یعنی یه کلام پابهپای فرزند امام
زینت دوش نبی روی زمین جای تو نیست
خار و خاشاک زمین منزل و ماوای تو نیست
برادر جان سلیمان زمانی
چرا انگشت و انگشتر نداری؟
گلی گم کردهام میجویم او را
به هر گل میرسم میبویم او را
گل من یک نشانی در بدن داشت
یکی پیراهن کهنه به تن داشت
گفتم به فلک یگانه ی دوران کیست؟
فریاد برآورد که زینب، زینب
.
.
.
📃 زمــــــــــان رفتنــــــــــش آمــــد
🎙 #روضه از #حاج_محمود_كريمى
🗓 در #شب_ششم_محرم #_۱۴۰۰
📍 #اجتماع_عظیم_عشیره_عاشورا
🏷 #حضرت_قاسم_بن_حسن "ع"
زمان رفتنش آمد
عمو با چشم گریان در پی بوسیدنش آمد
به سر عمّامهی سبز حسن را بسته
که زینب برای دیدنش آمد
و استادش، عمو عبّاس
برای گفتگو دربارهی جنگیدنش آمد
عقب رفتند از میدان
همینکه نعرهی «هل من مبارز» خواندنش آمد
شبیه باد میتازد
که عزرائیل با سرعت به سوی دشمنش آمد
به رگ، خون حسن دارد
دو صف مژگان بیشمشیر امّا صفشکن دارد
زمین انداخت ازرق را
و تیغش در هوا برده است سرهای معلّق را
پس از پنجاه و اندی سال
دوباره زنده کرده خاطرات جنگ خندق را
زبان تیغ میگوید
به گوش دشت با هر ضربهی او، حقّ مطلق را
به قلب لشکر کوفه
هجوم آورده که انداخته بر خاک بیرق را
چنان غوغا به پا کرده
که دشمن تجربه کردهاست جنگی ناموفق را
علیٌ حُبُّهُ جُنَّه
به لب آورده در میدان احادیث موثّق را
به رگ، خون حسن دارد
سپاه چشم او هم، لشکری شمشیرزن دارد
دهان زخمها وا شد
که خون مجتبای کربلا، جاری به صحرا شد
یکی با نیزه از نزدیک
به پهلویش زده که روضهی مسمار برپا شد
و چندین تکّه از جسمش
کنار تکّههایی از علی، بر خاک پیدا شد
به زیر نعل مرکبها
تمام استخوانهایش ز یکدیگر مجزّا شد
به زیر نعل مرکبها
جوان سیزدهساله، قدّش مانند سقّا شد
از آغوش عمو جانش
پس از ده سال دوری، راهی دیدار بابا شد
به رگ، خون حسن دارد
و در جسمش، نشان از روضههای پنجتن دارد
هرچی از رو خاک بلندت میکنم
باز میبینم که پاهات رو زمینه
تو تنت له شد و اکبر ریز ریز
فرق تو با علی اکبر اینه
پسرم، بالت کو پس؟ پرت کجاست؟
نقابی که داده مادرت کجاست؟
دیدی گفتم یه روزی قد میکشی
میبینی پاهات کجاست سرت کجاست
.👇
.
📃 والشّمس، همان طلعـت نیکـوی
🎙 #روضه از #حاج_محمود_كريمى
🗓 در #شب_هفتم_محرم _۱۴۰۰
📍 #اجتماع_عظیم_عشیره_عاشورا
🏷 #امام_حسین "ع"
والشّمس، همان طلعت نیکوی حسین است
و اللیّل، سواد گرهی موی حسین است
حاجی! زکجا میطلبی کعبهی دل را
سوگند به حقّ؛ کعبهی دل، روی حسین است
جنّت که بود رایحهاش، رایحهی عشق
الحق که معطّرشدهی بوی حسین است
جبریل امین، فخرکنان از ازلالدّهر
در کنگرهی عرش، ثناگوی حسین است
آن رقعه که ثبت است در او، حکم شفاعت
از روز ازل، بسته به بازوی حسین است
خود را مزن ای شیعه به اینسو و به آنسو
سویی که بود سوی خدا، سوی حسین است
تأسیس شفاخانه به صحرای بلا زد
خاکی که کند معجزه، داروی حسین است
نازم به غلامی که به هنگام شهادت
از لطف، سرش بر روی زانوی حسین است
دشتیست تماشایی و پرجاذبه، آن دشت
زیبا پسری هست که آهوی حسین است
هر پادشهی، صاحب اردو و سپاهیست
یک طفل رضیع، زینت اردوی حسین است
ببین به اینو به آن، رو زدم؛ نشد بابا
به شمر تا به سنان، رو زدم؛ نشد بابا
به قدر این کف دست، آب هم نمیخواهی
برای کمتر از آن، رو زدم؛ نشد بابا
برای آنکه مرا حرمله زند نه تو را
به او، به تیر و کمان، رو زدم؛ نشد بابا
مقابل من و تو، آب را به اسبش داد
—————
ببین که پیر و جوان سپاه میخندند
علی به پیر و جوان، رو زدم؛ نشد بابا
بگو به مادر خود، کم نذاشت بابایت
بگو به قدر توان، رو زدم؛ نشد بابا
.👇
.
📃 یــــه عـــده، علــــــی رو دیــــدن
🎙 #زمینه از #حاج_محمود_كريمى
🗓 در #شب_هفتم_محرم_۱۴۰۰
📍 #اجتماع_عظیم_عشیره_عاشورا
🏷 #حضرت_علی_اصغر "ع"
یه عدّه، علی رو دیدن
حسن رو دیدن؛ حسین رو دیدن
رفتن و رفتن؛ توو ظلمت شب ترسیدن
یه عدّه، کسی رو ندیدن
کربوبلا رو فقط شنیدن
موندن و موندن؛ پای ولایت جنگیدن
ما ثابت کردیم که اهل کوفه نیستیم
علی تنها بمونه
ما مرد مردیم؛ محاله که برگردیم
عوض شده زمونه
اگه من بودم کربلا
سپر اصغر میشدم
توو نماز ظهرت حسین
پیش تو پرپر میشدم
یه عدّه، غدیرو دیدن
توو روز روشن، امیرو دیدن
واضح و روشن، حقّ علی رو نفهمیدن
یه عدّه، غدیرو ندیدن
قصّهی غدیرو فقط شنیدن
هزار سال بعد، حرف حسینو فهمیدن
ما صاحب داریم؛ مگه میشه دوباره
علی تنها بمونه
ما بیعت کردیم با مکتبی که ریشهاش
توو دل آسمونه
دعا کن یا صاحبزمان
منی که زندهام با حسین
توو رکابت باشم آقا
با یه سربند «یا حسین»
ای شیر شیرخواره؛ علیاصغر مدد مولا
ای ماه گاهواره؛ علیاصغر مدد مولا
ای سند مظلومیت حسین
ای علم حقّانیت حسین
قربون دستای گرهگشای تو
قربون چشمای خدانمای تو
قربون نوکرهای باوفای تو
یهپارچه آقایی؛ علیاصغر مدد مولا
سرباز بابایی؛ علیاصغر مدد مولا
با نگهت، شدم آزادهی حسین
جان من ای آقازادهی حسین
نظر کنی اگر توو آغوش مادر
اسماعیلو قربونی میکنه هاجر
حکشده رو قلبم نذر علیاصغر
ای عشق آلالله؛ علیاصغر مدد مولا
رضیع ثارالله؛ علیاصغر مدد مولا
ای که دعا با تو میشه مستجاب
ای نوهی مولانا؛ ابوتراب
پرچم نام تو، تا به ابد بالاس
روزیه خدّامت با مادرت زهراس
قبلهی حاجاتی مثه عمو عبّاس
توسّل امّت؛ علیاصغر مدد مولا
ای علّت رحمت؛ علیاصغر مدد مولا
با پدرت در ششگوشه ساکنی
یاد توئه، شور هر سینهزنی
بین قماتی و عالم به پات افتاد
عالم به پای پرچم عزات افتاد
بعد از تو از چشم خدا، فرات افتاد
.👇
.
📃 چرا قهـری؟ مگر من تقصیــر دارم
🎙 #واحد از #حاج_محمود_كريمى
🗓 در #شب_هفتم_محرم _۱۴۰۰
📍 #اجتماع_عظیم_عشیره_عاشورا
🏷 #حضرت_علی_اصغر "ع"
چرا قهری؟ مگر تقصیر دارم؟
به جایت بر کفم، زنجیر دارم
کف آبی فقط خوردم عزیزم
بیا از نیزه پایین؛ شیر دارم
دلم میل دو ابروی تو دارد
ببین که شانهام، موی تو دارد
در آغوشم فقط پیراهن توست
لباس تازهات بوی تو دارد
نمیآید پس از توخواب؛ ای کاش
که میمردم من بیتاب؛ ای کاش
دوباره شیر آوردم ولی حیف
نمیخوردم پس از تو آب؛ ای کاش
مرا آزار با زنجیر میداد
به من نانخشک با تحقیر میداد
زن شامی مرا سوزاند وقتی
کنارم، طفل خود را شیر میداد
دوباره روضه میگیرم، عزیزم
در این ویرانه میمیرم، عزیزم
دوباره حرمله رد شد از اینجا
دوباره خشک شد شیرم، عزیزم
نگفتند آه؛ داغ بچّه دیدهست
نگفتند از بلا، پشتش خمیدهست
ولی گفتند این تازهعروسان
عروس فاطمه، مویش سفید است
گل یاس مرا از ساقه بستند
مرا با ریسمان بر ناقه بستند
نمیماندی به نیزه؛ چاره کردند
سرت را با نخ قنداقه بستند
چه حسرتها چشیدم؛ بچّهام را
چه سختیها کشیدم؛ بچّهام را
کنار بچّههای نیزهدارش
به روی نیزه دیدم، بچّهام را
فقط لالا کنم؛ لالا بخوابی
ندارم غصّه دیگر تا بخوابی
از آغوشم جدا گشتی و رفتی
که روی سینهی بابا بخوابی
نه رحمی بر پدر، نه شرم کردند
بساط غارتش را گرم کردند
برای آنکه راحتتر بخوابی
زدند و سینهاش را نرم کردند
به سر شد خاک عالم، نیزه رد شد
به پشت خیمه دیدم، نیزه رد شد
به دنبال تو میگشتند در خاک
چنان زد، از تنت هم نیزه رد شد
به پشت خیمهام، قلبم گرفته
تمام چهرهام را غم گرفته
ز بس نازی که تیری با سهشعبه
در آغوشش، تو را محکم گرفته
عبا را روی تو افکند بابا
دلش را از غمت آکند بابا
چنان با تیر چسبیدی به قلبش
تو را از سینهی خود کند بابا
.👇
.
📃 راهیه میدون جنگی ای علی جان
🎙 #واحد از #حاج_محمود_كريمى
🗓 در #شب_هفتم_محرم _۱۴۰۰
📍 #اجتماع_عظیم_عشیره_عاشورا
🏷 #حضرت_علی_اصغر "ع"
راهیه میدون جنگی ای علی جان
بیا تا ردت کنم از زیر قرآن
رفتی ولی مادرت بمیره
شمشیر نداری پسر من
بیشیری من، بیرمقت کرد
تقصیر نداری پسر من
از فراق قافله نترسیا
از صدای هلهله نترسیا
از کمون حرمله نترسیا
بابات باهاته
حالا که خودت میخوای بری به میدان
بیا تا ردت کنم از زیر قرآن
با گریه، رجز خوندی و رفتی
تکبیر کشیدی پسر من
قربون نگاهت بره مادر
تو جنگ ندیدی پسر من
مادر! از سپاهشون نترسیا
یهوقت از نگاهشون نترسیا
از دل سیاهشون نترسیا
بابات باهاته
گریههای اهلخیمه مثل طوفان
بیا تا ردت کنم از زیر قرآن
در حسرت لبخند تو موندم
از غصّه پیرم پسر من
آخر تو رو هم ازم میگیرن
بیتو میمیرم پسر من
از یه دشت پر خون نترسیا
از یه جنگ بیامون نترسیا
از صدای خندشون نترسیا
بابات باهاته
.👇