#دیر_راهب
#جیحون_یزدی
در ره شام، یکی روز به هنگام غروب
ره به دیری شدشان، آل علی ز اهل ذنوب
راهبی بود در آن دیر، مبرّا ز عیوب
بلکه از پاک دلی، آگه از اسرار غیوب
دید یک سوی، سپاهی همه خونخوار و لئیم
گوی بربوده به تلبیس، ز شیطان رجیم
وز دگر سو، اسرایی همه چون دُر یتیم
بسته و خسته و پژمرده و مجروح و سقیم
ناگه افتاد نگاهش، به سنان و سر چند
نه سر چند، که از حُسن، مه انور چند
تا که آمد سری از جرگ سرانش به نظر
که فروتر ز خدا بود و، فراتر ز بشر
ظاهر از ناصیهاش حشمت شاهی نگریست
مختفی در رخش، آثار الهی نگریست
نور بر عرش روان، از لب خون بستۀ او
حق درخشنده ز پیشانی بشکستۀ او
روی بر سوی عمر کرد، که ای پشت سیاه
این سر کیست، که رخشد ز بر نیزه چو ماه؟
مانده مشتی زرم، از مال پدر طاب ثراه
زر ببر، سر بده، انکار مکن، عذر مخواه
راهب آن سر بگرفت و به فلک سود افسر
دِیر را از رخ او کرد، پُر از شمس و قمر
هاتفی ناگهش از غیب، ثناخوان گردید
کای دل افسرده همه مشکلت، آسان گردید
وجه یزدان چو ز احسان، به تو مهمان گردید
دیر تو کعبه شد و کفر تو ایمان گردید
گفت یارب، به حق عیسی و جاه و فر او
هم به تهمت زده مریم، که بُوَد مادر او
که سخن گوید از این سر، لب جان پرور او
تا بدانم که چه آورده فلک، بر سر او
لب گشود آن سر و فرمود به آهنگ عجیب
که چه خواهی ز من کُشتۀ مظلوم و غریب
گفت دانم که غریبی تو و مظلوم و قتیل
لیک ماه فلک کیستی ای میر جلیل؟!
گفت از نسل محمّد گل بستان خلیل
پدرم حیدر و عم جعفر و عباس و عقیل
مادرم فاطمه کو زهرۀ زهرا باشد
خود حسینم که سرم، بر نی اعدا باشد
چونکه راهب، ز وی این گفتۀ جانسوز شنید
زد به سر رفت ز دست اشک فشان جامه درید
به رخ چون مه او چهره ز حسرت مالید
گفت: ای کز تو شبم را سحر بخت دمید!
برندارم به عبث، روی ز رویت به خدا
تا نگویی که شفاعت، کنمت روز جزا
سر بدو گفت، که ای مهر و وفا رافع تو!
دین جدّم بگزین، تا که شوم شافع تو
گفت راهب، که به قربان تو و صانع تو
رستم از بدعت تثلیث و، شدم تابع تو
ز آنچه کردم همۀ عمر، پشیمان گشتم
باش آگاه که از صدق، مسلمان گشتم
صبحگاهان، که عُمر، سر بگرفت از کف وی
گفت با ناله که ای فرقۀ دلداده به غی
دیگر این تافته سر را مفرازید به نی
که بسی منزلتش هست، بر داور حیّ
نشنیدند و، پس از وی، ز بر نی کردند
توسن شادی «جیحون» ز مِحن پی کردند
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
📚 دیوان جیحون یزدی
@emame3vom
.
#دوبیتی
#اصحاب
#شب_چهارم_محرم
سلام ما به #وهب باد و شیر مادر او!
که داد درس شهامت به او و همسر او
نخست بود مسیحىّ و فیض اسلامش
شد آبروى وى و مکتب پیمبر او
#سیدرضا_مؤید
▪️
یا واهب العطایا! آمد #وهب به سویت
تا آبرو بگیرم از فیض آبرویت
یا دافع البلایا! افتاده در بلایم
یا مُطلق الاُساری! گشتم اسیر مویت
#سیدرضا_مؤید
▪️
شد به میدان فداکاری، «وهب»
آن مسلمانخوی نصرانینصب
کاو به عکس اهل ظاهر از درون
داشت ره با آن خداییرهنمون.
#خوشدل_تهرانی
▪️
گر تو مشتاق حقی، بگْذر ز غیر
که خداجویی چه در کعبه، چه دیر
آن شنیدم کز نصارا بُد «وهب»
وز صلیب و دیر نامد محتجب
#جیحون_یزدی
▪️
هان! سعادت بنْگر و توفیق رب
ای شگفت! از قصّهی «امّالوهب»
بودی اندر جیش و لشکرگاه شاه
نوجوانی، مظهر لطف اله.
#آیتی_بیرجندی
▪️
چون #وهب شد غمگسار رهبر آزادگان
امر مادر را شنید و رفت و کرد ایثار جان
همسرش آمد به بالینش که دیداری کند
هر دو گردیدند شهید راه داور همزمان.
#حسین_مقدم
▪️
وهب ای یار وفادار حسین
که شدی یاور و غمخوار حسین
همسرت همره تو گشت شهید
دهدت اجر تو دادار حسین
#حسین_مقدم ✍
.................
.
#امام_حسین
وقتــی(زُهیر) ساختن است عادتِ حسین
هست عاقبت به خیری ما حاجتِ حسین
رویش سپید باد چونان گیـسوی(حبیـب)
هرکس گذاشت عُـمْر ، پی خدمتِ حسین
با(مُسلم بن عوسجه) محشــور می شود
هرکس که بـود دغدغه اش غُربتِ حسین
حتماً شبیـه (حـُر)ادبش جلوه کرده است
هرکس که راه یـافـته در ســاحتِ حسین
حُبُّ الحُسَین أجَنّنی اش مثل(عابس)است
هرکـس دریده پیرُهـن از محنـتِ حسین
ماننـد (جـُوْن)عطرِ لبـش مستی آور است
هرکـس گرفته بوسه ای از صورتِ حسین
دین داشتن که بسته به صوم و صلات نیست
وقـتی (وهب)وهب شده از برکتِ حسین
مـثلِ (سعـید) باش كه وقت نمـاز داشت
دلشوره ی مُـحافظت از حُرمتِ حسین
باید (بُریــر) بود و به میدان دفاع کرد
با هرچه هست و نیست زِ حیثیّتِ حسین
یا أیّها الرّسـول چه کردند در جواب!!!
اصــلاحِ اُمّــت تو که شـد نیّـتِ حسین
یا أیّها الرّسـول تو دیدی دمِ غُـروب
لشگر چه کرد با جگــرِ عترتِ حسین
وقـتي که آب روی حـرم باز گشته بود
تازه رُباب ، روضه اش آغاز گشته بود
#محمد_قاسمی ✍