eitaa logo
امام حسین ع
22.2هزار دنبال‌کننده
414 عکس
2.1هزار ویدیو
2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. جز گُل که می فهمد غم پرپر شدن را در آتشی از کینه خاکستر شدن را زهراست آنکه نوح و ابراهیم و عیسی مدیون او هستند پیغمبر شدن را لحظه به لحظه با تمام عشق آموخت زهرا به فرزندان خود حیدر شدن را نالایقم اما خدا را شکر، چشمم در روضه دارد افتخار تر شدن را در عالم زر هر که چیزی از خدا خواست ما هم طلب کردیم از او نوکر شدن را با شوق خاک پای زهرا می شوم تا پیدا کنم شایستگی زر شدن را وقتی که زهرا در میان کوچه افتاد حس کرد حیدر داغ بی لشکر شدن را با کینه در می زد به خود می گفت باید از او بگیرم لذت مادر شدن را دریا به حال چشم هایت گریه می کرد سجاده هنگام دعایت گریه می کرد آن روز آتش شرمسار چادرت بود آن روز میخ در برایت گریه می کرد وقت قنوتت دست تو بالا نمی رفت افلاک با هر ربنایت گریه می کرد وقتی علی را سوی مسجد می کشاندند جبریل آنجا پا به پایت گریه می کرد جای تو خالی بود در گودال اما زینب غریبانه به جایت گریه می کرد پروانه ای روی مزارت عاشقانه در حسرت صحن و سرایت گریه می کرد .
. رباعی - علیه السلام آئینه یِ لا اِله اِلاَّ اللهی تعریفِ دَمِ علیَ ولیُّ اللهی حتماً به خدا می رسم از کرب و بلا ای خونِ خدا... خداست ثارُاللهی پایان . - میلاد امام حسین علیه السّلام مدیونِ تو خلقت ممنونِ تو خالق ای بهترین معشوق ای بهترین عاشق نامِ تو مستم کرد باده پرستم کرد شد مست و مدهوش و... دیوانه این عاشق هر بار لغزیدم نامِ تو را بردم دستم بگیر آقا خورده زمین عاشق تو آبرو داری سردار و سالاری دارویِ هر دردی دارد یقین عاشق عشق از سرِ عاشق هرگز نمی افتد لبخند و بارانم آقا... ببین عاشق... دلبسته بر مِهرِ... اربابِ خوبی ها یا سیِّدالسادات ای یوسفِ زهرا ای جلوه هایِ رب ای حسرتِ مَربوب یا سیّدالاَحباب یا دائمَ المحبوب من بدترین بنده امّا نگاهِ تو... از بنده هایِ بد می سازد آقا خوب بد کردم و پاسخ‌... مِهر و وفایت شد هرگز نَراندی وُ... هرگز نخوردم چوب بینِ تلاطمها نامِ تو را بردم آرامشم بودی هر جا شدم آشوب من از خدا تنها این را طلب کردم بوسه به شش گوشه تنها تویی مطلوب تو جانی و جانان من از گرفتاران با صد زبان گفتم: "جانیم سَنَه گوربان" قنداقه ات رویِ... پرهایِ جبرائیل شوری حسینی بود در صورِ اسرافیل از پایِ این سفره نان و نمک برده آقا باذنِ الله وَاللّههِ میکائیل هرگز نمی گیرد بی رخصت از ارباب جانِ مرا وقتِ... جان دادنِ عزرائیل تا پرچمِ هیهات بر رویِ دوشِ ماست باید بترسد از هر شیعه اسرائیل بیت المقدّس را با ذکرِ ثارَالله گیرد اَبابیلت از صاحبانِ فیل دارد سر و سامان دینِ خدا با تو عاقل نکن هرگز مجنونِ خود را تو عاقل نخواهم شد دیوانگی عشق است از خود شدم بی خود دیوانگی عشق است هر روز خواهد شد سبک و سیاقی مَد من فارغم از مُد دیوانگی عشق است دریا به نامِ تو صحرا به نامِ تو نجوا کند هُدهد دیوانگی عشق است من از گِلِ یارم مخلوقِ معشوقم او می کُشد لابد دیوانگی عشق است دنیا و عقبی را با یار می خواهم با او نشدها... شد دیوانگی عشق است شغلم گدایی شد در محضرِ ارباب هر روز می گردم دورِ سرِ ارباب اصلاً بلایت را با جان خریدارم اَلمِنَّةُ لِله... زارم... گرفتارم... وقتی گِره خورده قلبم به عشقِ تو هر سو که رو کردی من در پیِ یارم در راهِ دینِ من سر داده ای حتماً... سَر را به دلدارِ... بی سر بدهکارم میلادِ اشک آمد گریان و خندانم اسمِ تو را بردم بر نیزه سر دارم آمد تهِ گودال با گریه زینب گفت ای غیرتی برخیز راهیِ بازارم تو می خوری سنگ و... ندبه کند خواهر شد مادرم مضطر مهدی بیا دیگر @emame3vom
. 🔹لا فتی الّا علی🔹 «هل من مبارز»... نعره دنیا را تکان می‌داد در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان می‌داد اینک سوار کفر، زیر رقص شمشیرش لبخند شیطان را به پیغمبر نشان می‌داد «یک مرد آیا نیست؟»... این را کفر می‌پرسید آن روز ایمان مدینه امتحان می‌داد هرکس قدم پس می‌کشید و با نگاه خود بار امانت را به دوش دیگران می‌داد با شانه خالی کردن مردان پوشالی کم کم رجزها مزهٔ زخم زبان می‌داد «رخصت به تیغم می‌دهی؟»... این را علی پرسید مردی که خاک پاش بوی آسمان می‌داد فرمود نه بنشین علی جان! تو جوان هستی آری همیشه پاسخش را مهربان می‌داد «هل من مبارز»... نعره گویا از جگر می‌زد فریاد او بر قامت شهری تبر می‌زد او می‌خروشید و رجز می‌خواند و بر می‌گشت او مثل موجی بود که بر صخره سر می‌زد کم کم هوا حتی نفس را بند می‌آورد نبض مدینه پشت خندق تندتر می‌زد زن‌ها میان خانه‌ها شیون به‌ پا کردند انگار تک‌تک خانه‌ها را نعره در می‌زد فریاد بغض بچه‌های شهر را بلعید ساکت که می‌شد، دیو فریادی دگر می‌زد یکبار دیگر اذن میدان خواست از خورشید لب‌های شیرین علی حرف از خطر می‌زد فرمود: «نه» هرچند که قلب علی را دید مثل عقابی در قفس که بال و پر می‌زد «هل من مبارز»... باز زانوی علی تا شد این بار دیگر اذن میدان یک تمنا شد فرمود پیغمبر: «علی جان! یا علی! برخیز» خندید، بند از دست‌های شیر حق وا شد شمع شهادت شعله‌ور بود و خدا می‌دید پروانه در آتش بدون هیچ پروا شد برقی زد آهن، پاره شد بند دل دشمن تا تیغه‌های ذوالفقار از دور پیدا شد تا انعکاس صورتش بر ذوالفقار افتاد ابرو گره زد تیغ روی تیغ زیبا شد مثل عقابی در نگاه عَمرو می‌چرخید فرصت برای تیز پروازی مهیا شد اینک رجزها تن به لالی داده بودند و طوفانی از نام علی در دشت برپا شد اعجاز یعنی ضربهٔ دست علی آن روز دشمن اگر که رود، او مانند موسی شد تا لا فتی الّا علی را آسمان می‌خواند لا سیف الّا ذوالفقار این گونه معنا شد در وصف این ضربت خدا حتی غزل دارد آری علی با ضربتی عالی اعلا شد 📝 .
امام حسین ع
‍ ⚜️🍂⚜️سینه زنی شور تقدیم به همۀ شهدا مخصوصاً شهدایِ گمنام _ حاج مجتبی رمضانی⚜️🍂⚜️ ✼═══┅🥀❃🥀┅═══✼ د
. اللهم صل علی محمد و آل محمد و آل محمد و عجل فرجهم غزل پیوسته شهدا و دفاع مقدّس و بسیج و کربلا روز و شب‌هایی خدایی داشتند سرنوشتی کربلایی داشتند ماجرایی مثلِ شیرِ علقمه مکتب و خطّی ولایی داشتند روزها تکرارِ تیغِ ذوالفقار شب نوایی نینوایی داشتند آسمانی بود حال و روزشان زندگیِ بی‌ریایی داشتند بر حکایت‌هایِ عاشورا سلام بر لباسِ خاکیِ آنها سلام اَمرِ روح‌الله بود و گوشِ عشق پرچمِ عشقِ خدا بر دوشِ عشق بر مَشامَم می‌‌رسد بویِ حرم کربلا یا کربلا چاووُشِ عشق دور از دنیایِ صدرنگ و شلوغ سینه‌هایی در خروش‌وجوشِ عشق سنگری مأنوس با راز و نیاز روضه و اشک و تبِ شش‌گوشِ عشق می‌رود رزمنده سویِ کربلا جبهه دارد عطر و بویِ کربلا ذکرِ لبها یا امیرالمؤمنین فاطمه یافاطمه نقشِ جَبین مجتبایی‌ها و سرخیِ کفن از حسینی‌ها تنی رویِ زمین دستِ عبّاسی جدا از پیکرش دیده خونین چون یلِ امُّ‌البنین دشت بود و روضه‌هایِ اکبری تکّه‌تکّه جسمِ صد‌ها نازنین غربت و اشک و جسارت وای وای زینبی‌ها و اسارت وای وای نوکر و ارباب مثلِ هم شدند قامتِ جامانده‌هاشانْ خَم شدند مَحرمِ غمها به رویِ خاک بود با غم و اشک و اِلَم مَحرم شدند خاکِ ایران سرخ مثلِ کربلا چشم‌ها هم چشمه‌یِ زمزم شدند خونِ ایشان ریخت و ایرانیان در وفا تمثیل در عالم شدند راهِ ایرانی مسیرِ کربلاست ذکرِ ایران هر نفس آقا بیاست .
. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم غزل پیوسته یادواره‌یِ شهدا کربلا و انقلاب خوابِ کربلایت را دیدم و پریشانم خوابِ آن‌که در صحنت روضه‌خوان و گریانم روبه‌رویِ ایوان با اهلِ هیأت و گریه سینه می‌زدم امّا !!! خواب بود و حیرانم موجِ پرچمَت سیلاب در میانِ چشمم ساخت در هوایِ شش‌گوشه‌َت تا اَبد مسلمانم أشهدَمْ شهادت داد عشقِ آسمانی را شد به رویِ نِی تفسیر آیه‌هایِ قرآنم هر دو بالِ دل وا شد در حوالیِ گودال گردوخاکِ میدان را دیده‌ام که می‌خوانم افتخارِ دوشِ عشق زیرِ چکمه شد بیهوش رویِ سینه‌یِ دینْ کینْ جا شده چه می‌دانم؟! پیش از آنکه حنجر را خنجری کند پاره غصّه‌یِ حرم بود و نیش و جانِ سلطانم زیرِ دست و پا بود و یادِ طفلِ دردانه زیرِ لب صدا زد وای می‌رود به ویرانه پیکری که در گودال تکّه‌تکّه بر شن‌هاست سبطِ احمدِ مختار پورِ حیدر و زهراست اعتبارِ خاک است و خاک‌وخونِ بر رویش غصّه‌‌یِ دلِ ما و دردِ آسمانی‌هاست بی‌سری که در جنّت سرورِ جوانان است رویِ شاخه یا نیزه گل به‌ هر مکان زیباست چاکِ لب به جایِ آب در نوایِ یارب بود چاره‌سازِ مافیها فکرِ چاره در نجواست او که از نفس افتاد خاروُخَس هوسران شد حرفِ مَهد وُگهوارُ و گوشواره در هر جاست آتشِ سقیفی را خیمه‌ها به چشمش دید شعله‌یِ درِ خانه رویِ دامنی پیداست ضربِ سیلیِ کوچه رویِ غنچه نیلی کرد رویِ فاطمی سهمِ کاروانِ عاشوراست روضه هایِ عاشورا با ولا غزل می‌گفت هر سرِ جدا بر نِی ذکرِ العجل می‌گفت مشکِ پاره‌یِ سقّا اشکِ عاشقت با درد ناله می‌زند آقا جانِ مادرت برگرد تکّه‌هایِ جسمی که در حصیر می‌چیدند تا حرم صدا زد آه حقِّ اکبرت برگرد دست‌وپا که زد زیرِ دِشنه شاهِ تشنه‌لب هر تکان شد آهنگی گفت؛ دلبرت برگرد مادری زمین‌گیر و آهِ کودکی بی‌شیر در کنارِ گهواره مانده مضطرت برگرد ناله‌یِ سرِ نِی با آهِ بزمِ مِی می‌گفت بینِ روضه‌خوانی با دیده‌یِ ترت برگرد از غمِ همان‌جا تا ماجرایِ پاکستان هر بلا که نازل شد گفته یاورت برگرد اشکِ چشمِ مردی از بی‌کسی حکایت داشت قلبِ رهبرم خون شد جانِ نوکرت برگرد حقِّ اوّلین مظلوم یاوریِ رهبر کُن انقلابِ ما را وصل بر ظهورِ دلبر کُن ما درونِ رگ‌هامانْ خونِ حیدری داریم عشقِ فاطمی را از شیرِ مادری داریم انقلابی از جنسِ انقلابِ ثارالله با جوانی از جنسِ نابِ اکبری داریم در وفا و در غیرت پیروِ اباالفضلیم ‌بهرِ حفظِ دین وَالله پیکر و سری داریم سبزِ فتنه را کشتیم سبزِ ما حسن‌ گونه‌َست از غدیرِ خم هستیم خطِّ خیبری داریم زیرِ پایِ ما لِه شد خطِّ مَشیِ اسرائیل ما به لطفِ روح‌الله حزبِ برتری داریم زیرِ سایه‌یِ آلِ مصطفی و قرآنیم ما به صحنه‌یِ محشر خوب سنگری داریم دشمنیِ شرق و غرب بی‌اثر بر ایران است با علیِ دورانیم بَه چه رهبری داریم سینه‌چاکِ اسلامیم با شعار‌ِ یازهرا ما زمین مَیَندازیم، اَمرِ خامنه‌ای را @emame3vom ............ شب و غروب جمعه شهید سلیمانی و شهید فخری‌زاده تلفیقِ غم و روضه و بغض و ناله رازِ سحر و غروب یاس و لاله تا روز ظهور مَرهمِ زخمِ دلم این‌است فقط روضه‌یِ‌هجده‌ساله ۹۹/۹/۸📃
علیهاالسلام 🔹وَیلی علی شِبلی🔹 حالا که باید مثل یک مادر بیایم یارب! کمک کن از پس آن بر بیایم... داغی مباد از سوز نامم گُر بگیرد خاموش، باید مثل خاکستر بیایم شبنم چه خیری می‌رساند بعد دریا؟ سخت است بی‌پروا پس از کوثر بیایم باید شب و روز از خدا عزت بخواهم تا اندکی شاید به این همسر بیایم بانوی من! بانو! شما اُم‌البنینی! آرامش حیدر! یقین کن بهترینی بیهوده نامت حک نشد بر طالع من تو از کرامات کرام الکاتبینی با عشق پا در خانۀ غربت نهادی تا سفره‌ای نذرِ شهیدانت بچینی اصلاً به میدان آمدی تا عاشقانه تا پای جان، داغی پس از داغی ببینی حرف مصیبت شد، هوای روضه دارم ای ذاکر اولاد حیدر! می‌نشینی؟ من تشنه‌ام، تو تشنه‌ای، زیباست آری حال و هوای روضۀ عباس داری بغض خودت را می‌خوری و می‌نشینی از چهره‌ات پیداست خیلی بی‌قراری گاهی نگاهی می‌کنی آن سوی خانه داری شهیدان علی را می‌شماری؟ ای آسمان ابری‌ام! چیزی نمانده‌ست تنها شوی و بر شهیدانت بباری می‌بینمت روزی که حیران و پریشان از خانه بیرون آمدی در انتظاری تیر خبرها می‌خورد یک‌یک به قلبت تیر چهارم هم رسید و بردباری اما فرو می‌ریزی از آن تیر آخر داغی که آن را بر دل خود می‌گذاری آه ای بشیر! آه ای بشیر! آه از حسینم نفرین به شمشیری که زد بر «دستِ یاری» می‌بینمت می‌باری و می‌خوانی آرام ای روضه‌خوان روزهای سوگواری: می‌مردم از این بغض اگر شاعر نبودم بعد از شما دیگر فقط نوحه سرودم مردم! به من اُم البنین دیگر نگویید من خیمه‌ای هستم که افتاده عمودم من سوختم چون خیمه‌های کربلایی خاکسترم، از هم گسسته تار و پودم... با من بقیعی را به آه و ناله انداخت داغی که می‌زد لطمه بر روی کبودم من نوحه می‌خوانم تمام نوحه فخر است هم گریه و هم شکر دارم در سجودم «ویلی علی شبلی»... که می‌گفتند افتاد، دستش، سرش، مشکش... تمامی وجودم این روضه را بگذار پیش شط بماند... 📝 .
. ازدواج حضرت علی و حضرت زهرا علیهم‌السلام باید بچینم‌ از ضریحش یک بغَل انگور به‌به چه شیرین است می‌گیرم برایش شور عالم ندارد بهتر از این لذّتی هرگز گندم به دستِ خود سلیمان می‌دهد بر مور نانِ گدایِ خانه را با دستِ خود داده پر در مِیارم او به من چون می‌دهد دستور بابایِ اهلِ خاک شاهنشاهِ اَفلاک است خورشید می‌بخشد فقط با حکمِ حیدر نور زهرا به سینه می‌زند سنگِ ولایش را دارد خدا شخصاً هوایِ بچّه‌هایش را دارد خدا خیلی هوایِ آلِ مولا را خواهد خودِ او خاطرِ عشّاقِ زهرا را باید خودِ احمد کند این خطبه را جاری دعوت به این مجلس کند عرشِ معلّا را داماد اگر لب وا کند با هر دَمَش وَاللّه اِحیا کند جانِ هزار و یک مسیحا را از خطبه تا تلقین عروسِ خانه خواهد داشت در قال‌ و اَعمالش .... تولّا را ..‌.. تبرّا را..... از هر که غیر از مرتضی بیزار خواهد بود تا پایِ جانش پایِ این دلدار خواهد بود هر کس عروسِ خانه‌یِ حیدر نخواهد شد هر یاوری دامادِ پیغمبر نخواهد شد هر نوعروسی‌ معنیِ کوثر نخواهد بود هر باده‌ریزی ساقیِ کوثر نخواهد شد سنگِ ولا را فاطمه بر سینه می‌کوبد هر کس برایِ شیرِحق سنگر نخواهد شد با چشم‌هایِ خود محبّت خرجِ زهرا کرد زهرا نباشد با علی محشر نخواهد شد اصلاً علی بی فاطمه معنا نمی‌گیرد بی‌ازدواجِ این دو دین هم پا نمی‌گیرد سرمستِ ذکرِ یا امیرالمؤمنین هستم من حیدری من فاطمی من این‌چنین هستم جز فاطمه کُفوی ندارد حضرتِ حیدر هر چند من خود چاکرِ اُمُّ‌البنین هستم وقتی که می‌گویم علی جانم یقین دارم که هم‌نفس با رحمةٌلِلعالميٖن هستم شالِ محرّم را بگیرم از شما عشق است بی‌تابِ آن جسمی که مانده بر زمین هستم دلواپسیِ ماهِ ماتم می‌کشد ما را این ندبه‌خوان با قامتِ خم می‌کشد ما را .
. قرآن قرائت کُن بخوان آیاتِ کوثر را با مدحِ زهرا می‌کنی دلشاد حیدر را خواهی نخواهی هر کجا یافاطمه گفتی نوکر به دست آورده‌ای تو قلبِ دلبر را رویِ سرِ او چادری باشد که با هر نخ..... معنا کند اَللّه حبلُ‌اللّهِ محشر را دریا که طوفانی شود وَاللّه تسبیحات آرام خواهد کرد کشتیِ پیمبر‌ را زهرا عروس‌ِ خانه‌یِ ایثار و توحید است خورشید با رخصت از این بانو درخشیدهَ‌ست بانویِ آب و آیِنه شد مَحرمِ قرآن مهریه‌اش لبخندِ لبهایِ شَهِ مردان عاقد‌ محمّد شاهدش جبریٖل و میکائیل شور و سُرورِ جشنِشان با نمْ‌نمِ باران عقدِ علی و فاطمه تثبیتِ اسلام است باشد به پایِ عهدِ خود تا پایِ جان جانان خرجِ عروسی شد سِپر چون احتیاجی نیست..... دستَش سِپر باشد از این پس در دلِ میدان شد جوشنِ مولا دعایِ جوشنِ زهرا با ذکرِ یازهراست آری پرچمَش بالا با خطبه‌‌ای شد حقِّ حتمیِ علی اِحقاق پیراهنِ جشنِ عروسی می‌‌شود اِنفاق در خانه‌ای که این دو با هم هم‌نفس هستند دارند آیاتِ الهی یک‌به‌یک مصداق باغِ تولّا می‌شود این خانه‌یِ خِشتی بویِ بهشتِ مصطفی پیچیده در این باغ جشنِ عروسیِ علی و فاطمه باشد شادانه‌یِ اِخلاص و بر جانِ منافق داغ وقتی عروسِ خانه‌ای عینُ‌الیقین باشد داماد بایستی اميرالمؤمنين باشد این جشنِ پیوند است جشنِ اعتقادِ ما این شور و مستی می‌رسد محشر به دادِ ما سرمستِ خُمِّ کوثر و جامِ تولّائیم گفتیم حاجت با زبانِ صاف و ساده ما شد هدیه‌یِ ما یکصد‌وده بار یاحیدر تا پایِ جان هستیم با این خانواده ما حالا که شادی از تو می‌خواهیم علی عیدی رخصت بده این اربعین پایِ پیاده ما .... باشیم در راهِ نجف تا کربلایِ شاه از زائرانِ صحنِ آقا در رکابِ ماه ۱۴۰۰/۴/۲۱📃 ازدواج حضرت علی و حضرت زهرا علیهم السلام .
. حضرت رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم به‌نامِ حضرتِ یزدان به‌نامِ حضرتِ‌ دوست به نامِ آنکه هر آنچه که می‌دهد نیکوست بخوان به نامِ خداوندِ لا شَریکَ لَه که حکمِ شاهی‌اَت امضا شده به‌دستِ اوست برو به سجده‌یِ شکر و بخواه راهِ وصال بدان مسیرِ تو باریک مثلِ تارِ موست اگر برای خدا کار می‌کنی حتماً.... خودش برای تو اَجر و کمال و آبروست کسی که بنده شد عالی‌جناب خواهد شد ابوتراب برایش تُراب خواهد شد زمین و عرشِ خدا را مُسَخَّرت کردند خوشا به حالِ کسانی که باورت کردند تو وَجهِ حضرتِ حقّی اگرچه مخلوقی تو عاشقی که عزیز و مُنوَّرت کردند رسولِ آخری و اوّلین امیدِ علی ولیِ کوثر و ساقیِ کوثرت کردند تمامِ فُلک و فَلَک شد به‌نامتان بعدَش... ملائکه همه تسلیمِ محضرت کردند علی به‌نامِ تو شد دستِ حق از آنِ شماست اگر علی‌ست علمدارتان عَلَم بالاست تمامِ هستیِ تو خرجِ این مسیر شود وَ دستِ رحمت و لطفِ تو دستگیر شود مَرام و خُلقِ شما اُسوه‌یِ خلائقِ دَهر خوشا به حالِ کسی که به‌پاتْ پیر شود اگر به دستِ تو نان می‌رسد چه بهتر که... همیشه نوکرِ این خانه یک فقیر شود خدا صدای تو شد در غدیرِخم آری وَ هَمُّ و غمِّ تو شد این که او امیر شود به‌روی دستِ تو دستِ خداست این کم نیست نصیبِ منکرِ این خطبه جز جهنّم نیست فدایِ آنکه غمش غصّه‌هایِ مردم بود تمامِ عمر فقط مبتلایِ مردم بود امیرِ عرشِ خدا بود و روز و شب... تنها... اسیرِ بی‌کسی و بینوای مردم بود به فکرِ روزِ قیامت... به فکرِ روزِ معاد... به یادِ محشر و واحسرتایِ مردم بود دمی که دیده‌یِ خود را به روی دنیا بست عزای او دَمِ یومُ الجَزایِ مردم بود تمامِ دینِ نبی غیر از این نبوده و نیست بیا که از غمِ هجرِ تو ابر گفت و گریست .
. سلام اللّه علیها‌ آئینه برایم بگو از شهرِ مدینه از عشق و صدایِ تپشِ مُمتدِ سینه با من بگو از خانه‌یِ ارباب و صفایش از شوقِ علی‌اکبر و لیلا و سکینه از خنده‌یِ مَه‌پاره بگو با دلِ تنگم از هلهله‌یِ دین و زمین خوردنِ کینه امشب دلِ من کرده هوایِ نفسِ یار پل بسته دل از شام به وادیِ مدینه امشب شبِ شادیِ اباالفضل و حسین است لبّیک رقیّه دَمِ بین‌الحرمین است معشوقه‌یِ دل آمد و دل می‌رود از دست از جامِ ولایت شده‌ام سرخوش و سرمست عشقی شدم و مرغِ غزل‌خوانِ دمشقم مجنونِ حسینم به خدا تا نفسی هست اعلام نمودم به جهان با ضربانِ ..... قلبم که دلم بیتِ رقیّه شده دربست‌ من ساکنِ آبادیِ نجوایِ حسینم بر هر که حسینی‌ست شدم عاشق و پابست‌ در خیمه‌یِ اربابِ کرم ساکنم امشب من نوکرِ سلطانم و دُردانه و زینب .
. سرم خاک کف پای حسین است دلم مجنون صحرای حسین است بُوَد پرونده ام چون برگ گل پاک در این پرونده امضای حسین است بهشت ارزانی خوبان عالم بهشت من تماشای حسین است به وقت مرگ چشمم را نبندید که چشم من به سیمای حسین است تمام هستی‌ام باشد دل من که لبریز از تولاّی حسین است در این عالم تمنّایی ندارم تمنّایم تمنّای حسین است چراغ از بهر قبر من نیارید چراغم روی زیبای حسین است خوش آن صورت که در فردای محشر بر آن نقش کف پای حسین است از آن با گریه دائم خو گرفتم که اشکَم دُرّ دریای حسین است دلی جای خدا باشد که آن دل پر از نور تجلاّی حسین است نترسانیدم از روز قیامت قیامت قدّ و بالای حسین است ✍️حاج غلامرضاسازگار ........... . تمام عشق و ایمانم حسین است همه روح و همه جانم حسین است خدا داند به هر بزم محبت فروغ شمع سوزانم حسین است ندارد تیرگی هرگز دل من که هر شب ماه تابانم حسین است ندارم جز وجود او طبیبی فقط دارو و درمانم حسین است به دریا گوهر تابان هستی به صحرا دُرّ غلتانم حسین است رهایی بخشِ دل از هر چه اندوه میان موج و توفانم حسین است به روی خاک درگاهش نوشتم من آن عبدم که سلطانم حسین است به قبرم چون که بگذارند یاران طلوعِ صبح رخشانم حسین است به دشت بی کسی های دو عالم نه تنها سر که سامانم حسین است تمام حاصل عمرم همین بود مرا جان است و جانانم حسین است پریشانی ندارم جز غم او غم قلب پریشانم حسین است بریزم اشک چون «یاسر» که دانم زلال چشم گریانم حسین است ** ✍محمود تاری «یاسر» ............ علیه‌السلام علیهاالسلام الا ای سرّ نی در نینوایت سرت نازم، به سر دارم هوایت گلاب گریه‌ام در ساغر چشم گرفته رنگ و بوی کربلایت جدایی بین ما افتاد و هرگز نیفتادم چو اشک از چشم‌هایت در ایام جدایی در همه حال به دادم می‌رسد دستِ دعایت بلاگردان عالم! رو مگردان از این عاشق‌ترین درد آشنایت به دامن ریختم یک بوستان گل ز اشک دیده دارم رونمایت بیا بنشین و بنشان آتش دل دلم چون غنچه تنگ است از برایت «عزیزم کاسۀ چشمم سرایت میون هر دو چشمم جای پایت از آن ‏ترسم که غافل پا نهی باز نشیند خار مژگانم به پایت» :: من ای گل! نکهت از بوی تو دارم شمیم از گلشن روی تو دارم... حضور قلب بر سجادۀ عشق ز محراب دو ابروی تو دارم من از بین تمام دیدنی‌ها هوای دیدن روی تو دارم به خوابم آمدی ای بخت بیدار که دیدم سر به زانوی تو دارم گل آتش کجا بودی که حیرت من از خاکستر موی تو دارم بیابان گردم و چون مرغ یاحق تمام شب هیاهوی تو دارم «به سر، شوق سَرِ کوی تو دارم به دل مهر مَهِ روی تو دارم مه من، کعبۀ من قبلۀ من تویی هر سو، نظر سوی تو دارم» :: تو که از هر دو عالم دل ربودی کجا بودی که پیش ما نبودی تو در جمع شهیدان خدایی یگانه شاهد بزم شهودی به سودای وصالت زنده ماندیم به اُمّیدِ سلامی و درودی ببوسم روی ماهت را که امشب ز پشت ابر غیبت رخ نمودی تو با یک جلوه و با یک تبسّم دَر جنّت به روی ما گشودی مپرس از نوگل پژمردۀ خود چرا نیلوفری رنگ و کبودی به شکر دیدن صبح جمالت بخوانم در دل شب‌ها سرودی «اگر دردم یکی بودی چه بودی اگر غم اندکی بودی چه بودی به بالینم طبیبی یا حبیبی از این دو، گر یکی بودی چه بودی»... :: به جز روی تو رؤیایی ندارم به جز نام تو نجوایی ندارم به جز گلگشت بستان خیالت سر سیر و تماشایی ندارم بسوز ای شمع و ما را هم بسوزان که من از شعله پروایی ندارم بیابان گردم و اندوهم این است که پای راه پیمایی ندارم مرا اعجاز عشقت روح بخشید به غیر از تو مسیحایی ندارم یک امشب تا سحر مهمان ما باش که من امّید فردایی ندارم «به سر غیر از تو سودایی ندارم به دل جز تو تمنّایی ندارم خدا داند که در بازار عشقت به جز جان هیچ کالایی ندارم»... 📝 ✍ .
. شهدا و و بسیج و کربلا روز و شب‌هایی خدایی داشتند سرنوشتی کربلایی داشتند ماجرایی مثلِ شیرِ علقمه مکتب و خطّی ولایی داشتند روزها تکرارِ تیغِ ذوالفقار شب نوایی نینوایی داشتند آسمانی بود حال و روزشان زندگیِ بی‌ریایی داشتند بر حکایت‌هایِ عاشورا سلام بر لباسِ خاکیِ آنها  سلام اَمرِ روح‌الله بود و گوشِ عشق پرچمِ عشقِ خدا بر دوشِ عشق بر مَشامَم می‌‌رسد بویِ حرم کربلا  یا کربلا چاووُشِ عشق دور از دنیایِ صدرنگ و شلوغ سینه‌هایی در خروش‌وجوشِ عشق سنگری مأنوس با راز و نیاز روضه و اشک و تبِ شش‌گوشِ عشق می‌رود رزمنده سویِ کربلا جبهه دارد عطر و بویِ کربلا ذکرِ لبها  یا امیرالمؤمنین فاطمه یافاطمه نقشِ جَبین مجتبایی‌ها و سرخیِ کفن از حسینی‌ها تنی رویِ زمین دستِ عبّاسی جدا از پیکرش دیده خونین چون یلِ امُّ‌البنین دشت بود و روضه‌هایِ اکبری تکّه‌تکّه جسمِ صد‌ها نازنین غربت و اشک و جسارت  وای  وای زینبی‌ها و اسارت   وای وای نوکر و ارباب مثلِ هم شدند قامتِ جامانده‌هاشانْ خَم شدند مَحرمِ غمها به رویِ خاک بود با غم و اشک و اِلَم مَحرم شدند خاکِ ایران   سرخ  مثلِ کربلا چشم‌ها هم چشمه‌یِ زمزم شدند خونِ ایشان ریخت و ایرانیان در وفا تمثیل  در عالم شدند راهِ ایرانی مسیرِ کربلاست ذکرِ ایران هر نفس آقا بیاست ✍ .................. . به یاد روزهای دفاع مقدس ، روزهای آسمانی ----------- سنگر عشق چقدر از پی خود رحمت داشت هر که می رفت به سنگر به خدا عزّت داشت اوّل راه همین بود به سنگر رفتن هر که می خفت به خون ، تازه ز حق دعوت داشت پر پرواز به هر کس که نمی داد خدا ره معراج گرفت آن که کمی همّت داشت عرصه ی جهد و جهاد آینه ی عزت بود بی شهیدان به خدا ماندن ما ذلّت داشت جبهه از داشتن عشق به خود می بالید دشمن از بودن مردان خدا وحشت داشت سر هر کشته ی حق بود به دامان حسین خدمت یار رسید آن که سرِ خدمت داشت هر که سهمی ز شهادت ببرد همّت وار می شود عرش نشین لاله اگر قسمت داشت گاه گاهی گذری داشت به سنگر "یاسر" لایق عشق نبود و همه دم حسرت داشت ** حاج محمود تاری «یاسر»✍ ................ به مناسبت هفته دفاع مقدس واحد به سبک : می گذرد کاروان یاد شهیدان کجا می رود از ذهن ما خاطره و یادشان داده به دلها جلا گر نظر لطف شان قسمت ما شد شبی با شهدا می رویم ما سفر کربلا تا ابد مدیونیم ای شهید تا زانو در خونیم ای شهید گرچه در طوفانیم ای شهید در راهت می مانیم ای شهید ^^^^^^^^^^ هر وجب از خاکمان قطرة خون شماست بیعتِ با خونتان یاری خون خداست گرچه سرِ کوچه ها ظاهراً عکس شماست باطن ما با شماست راه شما راه ماست نامت را می خوانیم ای شهید باتو هم پیمانیم ای شهید از عشقت سرشاریم ای شهید از ظلمت بیزاریم ای شهید ^^^^^^^^^^ پیرو ایثارتان جان به کف میهنیم شادی روح شما دم زعلی ز می زنیم دغدغه قلب ماست یاری محض علی جان خود اهدا کنیم در ره سیّد علی سرباز جانباز رهبریم غمهایش را به جان می خریم چشم ما تا مهدی بر ولی ست ذکر ما تا رجعت یا علی ست .