.
#امام_حسین علیهالسلام
#حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#مصائب_اسارت
#علیرضا_قاسمی
ای کشتی نجات که در خون شناوری
آب از سرم گذشت، برآر از وفا سری
این خواهش از نهایت بیچارگی کنم
ورنه تو را سری نبوَد تا برآوری
خونِ جگر ز زخم تنت میرود هنوز
جان دادهای و باز پریشانِ اکبری
از سینهای که خُرد شد و خاتمی که رفت
معلوم شد که وارث زهرا و حیدری
در گیر و دار حملهٔ گرگان، بجا نماند
از یوسفم نه پیرهنی و نه پیکری
دشمن به بانگ العطشت خوش جواب داد
تر شد گلویت از دم خنجر، چه خنجری
یک جرعه خواستی تو و دادت دوازده
دیگر نه تشنهای و نه خشکیدهحنجری
رسم برادری چه خوش آوردهای بجای
کز روی نی، مراقب احوال خواهری
یک کاروان یتیم و اسیر ایستادهاند
ای «هل اتی»سجیّه! برآر از وفا سری
ای پور مرتضی، پدری کن در این سفر
گر گم شود ز زمرۀ ایتام، دختری
ای همسفر ببین که سفر چون تمام شد!
ماییم اسیر خصم و تو مهمان مادری
گر آبِ دیده یار نگردد «رحیق» را
از آتشش نه خامه بماند نه دفتری
او را ز لطف گر بنوازی روا بود
چون رسم آفتاب بود ذره پروری
#کشتی_نجات
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
«اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل»
.