یازهرا:
🌺🌺 حکایتی به عشق بی بی
🌿در فضائل حضرت زهرا
سلام الله علیها
قطب الدين راوندى می گوید :
روايت شده كه #امیرالمومنین عليه السّلام مقدارى جو از يك #يهودى قرض كرد .
يهودى گفت:بايد در ازاى آن چيزى را به عنوان رهن در نزد من بگذارى.
و امیرالمؤمنین عليه السّلام #چادر حضرت #فاطمه عليها السّلام را كه پشم بود به او داد.
آن شخص چادر را گرفته و
به خانه برده، در اطاقى گذاشت.
به هنگام شب زن آن شخص براى انجام كارى داخل اطاق مذكور گرديد و #نورى را ديد كه اطاق را روشن كرده، فوراً از اطاق خارج شد و آنچه را ديده بود به شوهرش اطلاع داد، مرد يهودى كه فراموش كرده بود چادر فاطمه عليها السّلام در آن اطاق است .
دَخَلَ الْبَيْتَ فَإِذَا ضِيَاءُ الْمُلَاءَةِ يَنْشُرُ شُعَاعُهَا كَأَنَّهُ يَشْتَعِلُ مِنْ بَدْرٍ مُنِيرٍ يَلْمَعُ مِنْ قَرِيبٍ
تعجّب نمود و به سرعت برخاسته داخل آن اطاق گرديد و بلافاصله دريافت كه آن نور از چادرى ساطع می شود كه امیرالمؤمنین عليه السّلام آن را گرو گذاشته است.
پس آن مرد يهودى و همسرش از خانه خارج شده و هر يك به سوى اقوام خويش شتافته و آنها را از معجزه اى كه ديده بودند آگاه نمودند، و در اثر اين واقعه هشتاد نفر از آنها به اسلام متمايل گرديده و ايمان آوردند.
🗂منبع :
بحارالانوار ، ج ٤٣ ص ٣٠
و در چاپ ديگر بحار الأنوار
جلد ٤٣ ص ٢٧-٢٨
الخرائج و الجرائح از قطب راوندى
ص ٥٣٧ و ٥٣٨
#فضائل_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#نور_ابنتی_فاطمة_من_نور_الله
#کرامات
..............
.
......
#امام_پناه_همه
سالها بود جریان فرار شتر ماده ای را که حامله بوده است از کشتارگاه مشهد و پناهنده شدنش به حرم حضرت رضا علیه السلام از گوشه و کنار شنیده بودم و مایل بودم فرد موثقی را ببینم که خودش جریان را به چشم دیده باشد.
این مطلب را از قول آقای عبدالرضا خاکسار اهل شوش دانیال که خود جریان را از نزدیک دیده است چنین نقل کردند:
در تابستان سال ۱۳۴۸ شمسی به مشهد مقدس مشرف شدم. یادم هست یکی از روزهای ایام فاطمیه بود که در صحن سقاخانه ایستاده بودم.
ناگهان پس از شنیدن همهمه ای از بیرون صحن ( از طرف پائین خیابان) شتری را دیدم که بسرعت وارد صحن شد و به طرف پشت پنجره ی فولاد آمد و همانجا خوابید. بعد از چند لحظه فردی که از وضع و لباسش معلوم بود از کشتارگاه می آید، در حالیکه چاقویی دستش بود و به دنبال شتر می گشت وارد صحن شد.
معلوم شد همان وقتی که می خواسته اند زبان بسته را نحر کنند از دست قصاب فرار کرده و به حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام پناهنده شده است.
وقتی این جریان را مردم و خدام دیدند پول شتر را به کشتارگاه دادند و او را خریدند.
#کرامات
.
.
#رضا_ضامن_آهو
🤔#پرسش
❔چرا به امام رضا ضامن آهو می گویند ❗️آیا آنچه مردم می گویند که امام ضامن مادر #آهویی شد تا برود و فرزندش را شیر دهد و به نزد شکارچی باز گردد واقعیت دارد ❕
💠#پاسخ💠
👌آنچه در بین مردم در مورد این نامگذاری رواج دارد آن است که می گویند #صیادی قصد شکار آهویی را داشت ، آهو خود را به امام رضا رسانده و می گوید من دو بچه شیری دارم که گرسنه اند ، شما ضمانت مرا نزد شکارچی بکنید تا بروم و بچه هایم را شیر دهم و باز گردم ، امام هم ضمانت آهو را نزد شکارچی کرد ، آهو رفت و باز گشت ، شکارچی از این جریان منقلب شد و وقتی متوجه امام رضا شد آهو را آزاد و عذر خواهی کرد و امام نیز مبلغ قابل توجهی به شکارچی داد .
❕این جریان در مورد امام رضا علیه السلام در منابع #حدیثی ما نیامده است ، بلکه شبیه آن در باب معجزات پیامبر گرامی و امام سجاد نقل شده است .
❕نقل است که روزی پیامبر گرامی در صحرایی راه می رفت ، ناگاه شنیدند که منادی ندا می دهد یا رسول الله ، پیامبر نظر کرد و #آهویی را دید که بسته اند ، آهو گفت این اعرابی من را شکار کرده است و من دو طفل در این کوه دارم ، مرا رها کن که بروم و آن ها را شیر دهم و برگردم .پیامبر او را رها کرد و رفت و فرزندان خود را شیر داد و بازگشت ، چون اعرابی این صحنه را مشاهده کرد ، آهو را آزاد کرد و مسلمان شد »
📚الخرائج ج1 ص37
📚قصص الانبیاء ص32
👌ابن شهر آشوب روایت می کند ؛
« آن آهو را #یهودی شکار کرده بود ، آهو چون به نزد فرزندان خود رفت و قصه خود را برایشان گفت ، آنها گفتند رسول خدا ضامن تو شده است و منتظر است ، ما شیر نمی خوریم تا به خدمت آن حضرت برویم ، آنها به نزد پیامبر آمدند و دو بچه آهو صورت های خود را به #پای پیامبر می مالیدند ، پس یهودی گریست و مسلمان شد و گفت آهو را رها کردم ...»
📚مناقب ابن شهر آشوب ج1 ص132
❕شبیه این جریان در مورد امام سجاد علیه السلام نیز نقل شده است ؛
📚کشف الغمه ج2 ص321
📚بحار الانوار ج46 ص30
👌اما آنچه در مورد امام رضا علیه السلام در منابع حدیثی ما نقل شده است #داستان زیر است ؛
❕شیخ صدوق نقل می کند که حاکم رازی می گوید ؛
💠 « مرا ابو جعفر عتبی به عنوان پیک پیش ابو منصور بن عبد الرزاق فرستاد ، روز پنجشنبه برای زیارت امام رضا از او اجازه خواستم. او در پاسخ به من گفت آنچه در بارۀ این مشهد یعنی مرقد امام رضا برای من اتفاق افتاده برای شما نقل می کنم ؛
❕ در روزگار #جوانی، نظر خوشی به طرفداران این مشهد نداشتم و در راه به غارت زائران می پرداختم ، لباسها، خرجی، نامهها و حوالههایشان را به زور از آنان میستاندم. روزی به شکار بیرون رفتم و یوزپلنگی را به دنبال آهویی روانه کردم. یوزپلنگ همچنان به دنبال آهو میدوید تا به ناچار، آهو به کنار دیوار حرم پناه برد و ایستاد. یوز هم در مقابل او ایستاد، ولی به او نزدیک نمیشد.
👌هرچه کوشش کردم که یوزپلنگ به آهو نزدیک شود، به سمت آهو نمی رفت و از جای خود تکان نمیخورد، ولی هر وقت که آهو از جای خود یعنی کنار دیوار حرم دور میشد، یوز هم او را دنبال میکرد. اما همین که به دیوار پناه میبرد، یوزپلنگ باز می گشت تا آن که آهو به سوراخ لانه مانندی، در دیوار آن مزار داخل شد. من وارد رباط شدم، پرسیدم #آهویی که هم اکنون وارد رباط شد، کجا است؟ گفتند: آهویی ندیدیم.
👌آن وقت، به همان جایی که آهو داخلش شده بود آمدم، و رد پای او را دیدم، ولی خود آهو را ندیدم. پس با خدای تعالی پیمان بستم که از آن پس زائران را نیازارم و جز از راه خوبی و خوشی با آنان رفتار نکنم ...»
📚عیون الاخبار ، صدوق ، ج2 ص285
📚بحار الانوار ، ج49 ص334
#پرسمان_اعتقادی