eitaa logo
امام حسین ع
27.7هزار دنبال‌کننده
435 عکس
2.3هزار ویدیو
2.2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. . تبریک!!!!! مگه تبریک داریم وقتی مولا نیست بهاری جز مهدی در این دنیا نیست امون از درد یتیمی ، بابا نیست یارب نظری بدون حضرت حجّت چه کنیم تو این جهنم غیبت چه کنیم یارب نظری میون این همه دشمن چه کنیم تا کی امامو ندیدن چه کنیم حوّل حالنا الهی بِظهور صاحِبِنا تا وقتی مهدیه اسیر بلا نداره فرقی عید ما با عزا یارب یارب عجّل فرجه.....‌ 🌸🌸 تبریک!!!! چه جای تبریکه؟ مهدی تو صحراست هزار ساله که بی غمخوار و تنهاست طرید از دست اعمال شیعه هاست عجّل فرجه خدا به روضه ی هر صبح و مساء امسالو سال ظهورش بِنِما عجّل فرجه به چشمی که شده یک کاسه ی خون خدا امام زمانو برسون حوّل حالنا الهی بِظهور صاحِبِنا به حق اون سری که گشته جدا به پیکری که روی خاکه رها یارب یارب عجّل فرجه.....‌ ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .👇
. شنیدم همین که میاد عید فطر دلت غرق محنت میشه ای غریب می بینی تو دست عدو ، حقّ توس که از قلب تو میره صبر و شکیب آره تقصیر ماست که تو بی کسی پناهنده ی کوه و صحرا شدی نه تنها جفا دیدی از دشمنا غریب از گناه خودی ها شدی فراموش شدی ای دلیل حیات تو مظلومترین شاه دنیا شدی کسی فکر تو نیس               توی این زمونه یکی نیس که از تو               همیشه بخونه   یارب عجل فرجه....‌ 🌸🌸 حرومم باشه شادی وقتی که تو اسیر غم و درد و محنت باشی الهی بمیرم نبینم یه عمر گرفتار زندون غیبت باشی دعا میکنم ای بابای غریب شب غیبت تو دیگه سر بشه نزاریم که تنها و بی کس باشی دیگه دیدن تو میسّر بشه نزاریم به قلب تو یک غم بیاد   که حتی یه لحظه چشات تر بشه خدایا نظر کن         که غم داره آقام فرج چاره سازه             گرفتاره آقام یارب عجل فرجه....‌ ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .👇
امام حسین ع
. #شور_احساسی #امام_حسن علیه السلام ➖➖➖ تصویر حرم با روضه توی سرمه یه رویاست گریه واسهٔ غم تو تو
. ای آرزوی سوسن و سرو و چمن بیا ای جلوه دارِ روی حسین و حسن بیا سازنده ی قبور امامانِ در بقیع مادر تو را صدا زده ای بت شکن بیا ✍ .............................................. . خیالش هم قشنگه👇 تصور کن که این آقا برای خود حرم دارد کریم آل طاها چند تا باب الکرم دارد تصور کن که مثل شهر مشهد باغ رضوانی و یا مانند شهر قم خیابان ارم دارد نه تنها صحن زیبایی به زیبایی گوهرشاد علاوه بر دو تا گلدسته سقاخانه هم دارد تصور کن که در گوشه کنار بارگاه خود همیشه خادمانی مهربان و محترم دارد تصور کن که دیگر در حرم گرد و غباری نیست تصور کن که بعد از این مزارش خاک کم دارد تصور کن گلاب قمصر کاشان رسید از راه و با شور و شعف قصد زیارت دم به دم دارد ببین با چشم دل مهمانسرایی و تصور کن که دیگر سفره دار فاطمه دارالنعم دارد تصور کن شب شعری کنار مرقدش برپاست تصور کن برای خود حسن هم محتشم دارد یکی از این هزارانی که گفتم را ندارد ، حیف غمش این آرزو را بر دل من میگذارد حیف شب و روزم عزا شد اهل بیتم را صدا کردم به لطف مادرش در خانه بزمی دست و پا کردم به پاس لطف بسیاری که آقا کرد در حقم منم دارایی ام را نذر خرج روضه ها کردم نشد که سرمه ی چشمم کنم خاک مزارش را ولیکن دیده را با خاک پرچم آشنا کردم رمضان تا محرم از محرم تا صفر هرشب نشستم روی سجاده حسن جان را صدا کردم خودش با دست خود من را نشانده بر سر سفره اگر کم از سر این سفره بردارم جفا کردم به هر ماتمسرایی سر زدم دیدم حسینیه ست حسینی ام ولی در دل حسنیه بنا کردم اگرچه بر سر و سینه زدم با روضه های او ولی با خویش میگویم خطا کردم خطا کردم نفهمیدم که آقایم به هرچه کوچه حساس است از او شرمنده ام امشب اگرکه کوچه وا کردم از انجایی که حتی خواهرش لطمه به صورت زد... میان روضه ها من هم به زینب اقتدا کردم مدینه دید آن شب مویه های نجم ثاقب را صدا زد تا صدای خسته اش ام المصایب را همه دیدند بی اندازه میلرزید سر در تشت به جای زهرها میریخت هر تکه جگر در تشت پسر گاهی به سینه میزد و گاهی به سر میزد و میبارید چشمان پر از اشک پدر در تشت اگرچه میگرفت از صورتش خونابه را زینب ولیکن می نشست از لخته خون ها بیشتر در تشت کبوتر ...نامه ای در دست... در ذهنش تداعی شد دوباره نقش بست از زخم روی بال و پر در تشت دم "لایوم…" را وقتی که جاری کرد بر لبها در آمد به صدا گویا دگر زنگ خطر در تشت نگاهی گاه بر زینب و گاهی بر حسین اش داشت چه ها میدید آقای غریب مان مگر در تشت !؟ صدا زد خواهرم این گریه را خرج حسین ات کن شبی که میروی آزرده به دیدار سر در تشت خدا را شکر اینجا خیزران در کار نیست اما چه خواهی کرد در شام بلا با چوب تر در تشت اگرچه زانوی غم در بغل داری و میباری خدا را شکر اینجا چادری بر روی سر داری ایام ....... غربت بقیع         پدرم آمد از سفر خاکی جامه ژولیده ، موی سر خاکی از مزاری خراب آمده بود زائری از همه نظر خاکی بو کشیدم وجود او را داشت سینه‌ای سوخته ، جگر خاکی حال بابا خراب بود امّا مادرم بود بیشتر خاکی گفتم ای مادر از بقیع بگو گفت ای جان من! خبر!؟ خاکی ما کبوتر ندیده‌ایم الّا بالش آشفته‌بود و پر خاکی چار قبر غریب را دیدیم چار قبر از پدر-پسر خاکی همه جای مدینه خاکی بود کوچه ، دیوار ، خانه ، در خاکی مادر من برای دختر خود چادر آورد از سفر خاکی .
. ما منتظران جمعه بودیم و آنها منتظران شنبه... .