eitaa logo
حوزه علمیه امام صادق علیه‌السلام
1.3هزار دنبال‌کننده
27.3هزار عکس
20.2هزار ویدیو
768 فایل
🔹کانال حوزهٔ علمیهٔ امام صادق (ع) گرگان مدرسهٔ علمیهٔ امام صادق علیه‌السلام گرگان (محمدتقی خان سابق) در سال ۱۳۵۴ه.ش توسط مرحوم آیت‌الله حاج سید حبیب‌الله طاهری گرگانی تجدید بنا شد 🔹سایت : www.emamsadegh.ir 🔹ارتباط با ادمین @Treasure1
مشاهده در ایتا
دانلود
: عدم حرف‌شنوی نوجوان و جوان از والدین و ناسازگاری و گوشه‌‎گیری آنها در خانواده. ✍️ چند وقتی بود حس می‌کردم پسرم در برابر حرفهای مادرش گارد ویژه‌ای دارد! با اینکه اطاعت می‌کند و چیزی نمی‌گوید، اما این اطاعت عاشقانه نیست، فقط از سر احترام است. • اما جایی که حس کردم دیگر در آغوش مادرش توقف نمی‌کند و زود تمایل دارد این آغوش را رها کند، احساس خطرم بیشتر شد، زیرا وقتی عشق و امنیت کمرنگ شود، احترام رفته رفته کمرنگ خواهد شد تا جایی که نوجوان جلوی والدینش خواهد ایستاد. • کمی دقیق‌تر شدم، بله ... حدسم درست بود. √ سلام مامان جان، کیفت و بده به من برو دستات و سریع بشور! √ علیرضا نمازت و خوندی ؟ اذان شده‌ها، همین الآن بلند شو... همین الآن! √ تنهایی نری هیئت‌ها ... صبر کن حتما بابات باهات بیاد! √ عه اومدی... جوراباتو درآر برو تو حمام پاهاتو بشور! √ امروز از مدرسه زنگ زدن، تو خونه کم از دستت گرفتارم ... مدرسه هم شورشُ درآوردی! √ این چیه رفتی خریدی؟ همه‌ی گوجه‌ها شل و ول و گندیده است که! √ عین عموت می‌مونی، بی‌خیال و بی‌مسئولیت ! و .......... ✘ دیرروز زودتر به خانه برگشتم، به همسرم گفتم؛ آقای وزیر کجا هستند؟ پرسید : وزیر؟ کدام وزیر؟ من چمیدانم! حتماً در دفتر کار خودش! گفتم : چقدر بین این رئیس و وزیرش فاصله هست که نمی‌داند الآن وزیر این خانه کجاست؟ تازه متوجه حرفم شد! گفت کلافه‌ام از دستش... گفتم حق داری، ولی فکر میکنم او هم کلافه است... • خواست با اعتراض جوابم را بدهد که دستش را گرفتم و بوسیدم و کنار خودم نشاندم. اگر به وزیرت مدام دستور بدهی، مدام اعتراض کنی، مدام نق بزنی و ایراد بگیری، دیگر این ارتباط شبیه ارتباط مدیر با وزیرش نیست. او الآن در مقام مشورت و وزارتِ خانه‌ی ماست، و تا زمانی کنارمان امن خواهد بود که ما به نقش خود درست عمل کرده باشیم. از نظر ما او همچنان بچه‌ی ماست، ولی از نظر خدا این بچه امروز وزیر ماست! و نحوه ارتباط با یک وزیر با یک کودک متفاوت است. ※ او تا زمانی مثل کودکی‌هایش در آغوش ما خود را رها خواهد کرد، و برای بودن در کنار ما مشتاق خواهد بود و بودن در جمع ما را به گروههای همسالانش ترجیح می‌دهد که نسبت به «من» درونی‌اش از سوی ما احساس امنیت و شخصیت و عشق کند. ناامنی او، در اثر گیرهای مادرانه و پدرانه، سخت‌گیری‌های زیاد، بکن و نکن های متوالی، و عدم مهارت در ندید گرفتن خطاهایش، از میزان عشق و نزدیکی‌اش به ما خواهد کاست تا جایی که کم کم بقدری از جمع خانواده فاصله می‌گیرد که نه قادر به فهم جهان درونش خواهیم بود و نه قادر به کنترل او. بگذار پسرت وزیرت باشد، مطمئن باش آغوشت را با هیچ آغوشی عوض نخواهد کرد. 🆔https://eitaa.com/emamsadegh_ir
: توکل و اعتماد به خدا با ذکر لا حول و لا قوه الا بالله ✍️ توحید را باید از کودکان آموخت! آنقدر حول ریسمانی بنام « مادر » موحّدند، که اگر در کنارش باشند و هیچ مخلوق دیگری نباشد، تنهایی اسیرشان نمی‌کند! می‌نشینند گوشه‌ای از خانه، همانجا که امتداد نگاهشان، به سایه‌ی مستحکم مادر گره می‌خورد، و فقط همین‌جاست که دیگر برای اجرای بزرگترین نقشه‌های دنیایشان، آماده‌اند! هرجا گره‌ای به کارشان می‌اُفتد، نه می‌ترسند و نه جا می‌زنند؛ رو می‌کنند به مادر ... و با نگاه عجزآلودی، باقیِ کار را ، با یقین بدو می‌سپارند. یقین به اینکه؛ مادر هست و من برای ادامه‌ی راه، تنها نیستم. √ ماجرای همین کودک و مادر است؛ ماجرای ما و خدا ! عَبْدی که آموخته، فقط همان گوشه ای از دنیا را برای بازی انتخاب کند؛ که امتداد نگاهش، سایه‌ی مستحکم خدا را ببیند، هرگز در هیاهوی بازیهای دنیا گم نخواهد شد. دورترها، خطرناکند! و او تا دایره‌ای می‌تواند، به دنیا مشغول شود؛ که چشمانش از دیدنِ حضور دائمی خدا، عاجز نشوند! آنوقت زیر سلطنتِ نگاه چنین خدایی، نه هرگز هراسی به دلش می‌اُفتد و نه از گشودنِ گره‌های مداومی که به کارش می‌اُفتند ناتوان می‌شود! هرجا به بن‌بستی رسید، چشمانش می‌دود دنبال سایه‌ی مستدامِ خدا که بر وجودش حاکمیت می‌کند و با نگاهی عجزآلود که بوی یقین مید‌هد، باقیِ کار را به خدایی می‌سپارد که آسان کننده‌ی امور است! نه ترسی او را می‌دَرَد، و نه تنهایی احاطه‌اش میکند! دارایی او خدای بالا بلندی است که در انتهای هر راه بندانی برای گشودن جاده‌ای نو، ایستاده به شرط آنکه آنقدر دور نشده باشد که دیگر نبیندش. 🆔https://eitaa.com/emamsadegh_ir
: شکموها رشد عقلی و معنوی خوب و پرسرعتی ندارند! ✍ آمده بود تا با محمدعلی بازی کند! پسر من محمد علی شش سال داشت ، درست همسن احسان پسر یکی از بهترین دوستانم که بعضی وقتها می‌آید خانه ما تا با محمد علی بازی کند. • ساعت شش غروب بود، بازی‌شان که تمام شد، شام ما هم آماده شده بود! گفتم بچه‌ها اگر گرسنه‌اید برایتان شام بکشم تا بخورید. هر دو استقبال کردند. • در بشقاب هردویشان به اندازه‌ای که فکر می‌کردم سیر می‌شوند غذا کشیدم، و کمی هم داخل یک بشقاب دیگر کشیدم و گذاشتم بین‌شان تا اگر سیر نشدند، از آن برای خودشان بکشند. • احسان خیلی سریع‌تر از محمدعلی غذایش را خورد و تشکر کرد. گفتم اگر سیر نشدی می‌توانی از بشقاب وسط سفره غذا برداری. تشکر کرد و برنداشت ! • صبح فردا با دوستم تلفنی صحبت می‌کردم، گفت احسان که به خانه آمد اظهار گرسنگی کرد و طلب شام. گفتم تو که با محمدعلی شامت را خورده بودی! زد زیر گریه و خودش را پرت کرد در آغوش من، اولش تعجب کردم.... آرام که شد گفت؛ مامان من در خانه محمدعلی سهم بشقاب خودم را خوردم، اما ترسیدم اگر از غذای داخل آن بشقاب بخورم، و محمدعلی هم سیر نشده باشد و بخواهد از آن غذا بخورد، دیگر غذایی نمانده برای او ! برای همین نخوردمش تا محمدعلی بخورد. و او نمی‌دانست از آن غذا باز هم بود.... ✘ به فکر فرو رفتم و دو نکته سخت درگیرم کرد؛ ※ خیلی وقتها ما پیشدستی می‌کنیم برای اینکه رزقی را بقاپیم، و برایمان مهم نیست بقیه گیرشان می‌آید یا نه ... حالا این رزق هر چه می‌خواهد باشد! و این کودک با این سن کمش فهمید که باید به نفع رفیقش کوتاه بیاید! خیلی وقتها هم فکر می‌کنیم از یک نعمت فقط همین اندازه وجود دارد که ما می‌بینیم، درحالیکه سفره خدا پهن است به قدر بی‌نهایت، و ما باید سهممان را مستقیم از صاحب سفره بگیریم. از محلی که با چشم دیده نمی‌شود، غذای دیگِ این صاحب سفره هیچ وقت تمام نمی‌شود. 🆔https://eitaa.com/emamsadegh_ir
: «اگر جهان‌بینی کسی محکم و یقینی باشد، دستِ هیاهوها و تردیدها به قلبش نمی‌رسد!» ✍️ یکسال پیش بود. دستم بند بود و پاهایم خیس، داشتم حیاط کوچک‌مان را می‌شستم. دیدم تلفن سه بار پشت هم، بی‌وقفه زنگ خورد. با خودم گفتم حتماً مسئله‌ای اورژانسی است. • شیر آب را بستم و شلنگ را انداختم وسط حیاط و دویدم به سمت اتاق. • صدایش مضطرب بود با یک عالمه بغض که هر لحظه می‌خواست بترکد. گفت: امروز جواب پاتولوژی‌ام را گرفتم. گفتند آن سه تا توده که در ماموگرافی دیده شده بودند بدخیمند، و باید این عضو کاملاً تخلیه شود. • گفتم: یکی از دوستانم جراح حاذقی است که بطور تخصصی در همین زمینه کار می‌کند. همین الآن زنگ میزنم و با او هماهنگ می‌کنم، تو حرکت کن به سمت مطبش. دوستِ جراحم نیز تشخیص پزشک قبلی را تأیید کرد و یک نوبت جراحیِ زود به او داد. ولی او نرفت ... چون از جراحی وحشت داشت. • یکسال را با انواع و اقسام دستورات طب‌های دیگر مشغول شد تا اینکه صبحِ دیروز فهمیدم، چندین قسمت از بدن او درگیر این سرطان شده و بخاطر درگیری فضای لگنی دیگر توان راه رفتن ندارد. افتاده در رختخوابِ انتظارِ مرگ!!! • دیشب پسرم بی‌مقدمه پرسید : تکلیف جبهه اصلاحات برای ما که مشخص است هیچ، واقعاً در این هیاهویِ رسانه‌ای و میدانی که از رقابت میان کاندیداهای انقلابی ایجاد شده، تکلیفِ مردم چه می‌شود؟ • گفتم: تکلیفِ هر کس را جهان‌بینی او مشخص می‌کند! اگر جهان‌بینی کسی محکم و یقینی باشد، دستِ هیاهوها و تردیدها به قلبش نمی‌رسد! • گفت: یعنی چی؟ • گفتم: اگر خاله سهیلا ریشه‌ی همان سه تا توده را می‌خشکاند در بدنش، امروز این توده‌ها از جاهای دیگر نمی‌زدند بیرون! • گفت: چه ربطی دارند اینها باهم! • گفتم: این حدیث را هزار بار استاد خواند برایمان؛ ریشه‌ی حق در عالَم، امامِ حق است و ریشه‌ی جور، امامِ جور! و اگر جهان‌بینی کسی جهان‌بینی خاله سهیلا نباشد میرود سراغ قطع ریشه‌ی ظلم در جهان! که یکباره همه چیز را سامان دهد! ✘ اگر جهان، با «امام حق» تنظیم شود، و مردم حرکتِ صحیح به سمتِ امام حق را در جهانِ درونشان آغاز کنند؛ جهانِ بیرون اثرات این تعادل درونی را از خود بروز خواهد داد. √ جهان‌بینی هر کاندیداست که وسعت برنامه‌ها، سطح توکل و میزان اراده‌ی او را مشخص می‌کند. کسی که جهانی فکر میکند: ریشه‌ی اصلاح معیشت و رشد فرهنگ و .... در ایران را همان می‌داند که ریشه‌ی انواع فسادها در فلان قاره و فلان کشور جهان است. او خیز برمی‌دارد ریشه را تغییر دهد! جهش اینگونه ایجاد می‌شود. با اصلاح جهان‌بینی مردم.... اصلاح جهان درون، اصلاح حکام و مدیران و تمام جامعه را در پی دارد وگرنه چه بسیار آسایش‌ها که آرامش با خود نداشتند. • گفت: من دارم می‌فهمم شما چه می‌گویید! • ادامه دادم : برای همین است دسته‌ای از مردم، دو دل می‌شوند، چون جهان‌بینی تمدنی انقلاب را هنوز باور نکرده‌اند. و بسیار اندکند آنان که به تراز دولت کریمه و برای تغییر تمدن جهان، فکر می‌کنند و برنامه دارند. • هیچ فرقی میان دلسوزی و کارآمدی کاندیداهای جبهه انقلاب نیست: مگر در وسعت جهان‌بینی‌شان! دیگر این ماییم که باید انتخاب کنیم بر اساس کدام جهان‌بینی انگشت‌مان را بر جوهر میزنیم! ـ تغییر تمدن فاسد و حیوانیِ جهان که ریشه‌اش مدیریت غیرِ تخصصی و غیرالهی جهان است؟ ـ یا اصلاح موقت مشکلات معیشتی و ... که البته محال است بدون حذف ریشه، برای همیشه درمان شود، فقط ممکن است که با یک مسکّن تخفیف یابد! حرفمان که تمام شد: آرامشش را از جنس بوسیدنش میشد فهمید! 🆔https://eitaa.com/emamsadegh_ir
هنوز ما فقط حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها را صاحب عزا می‌دانیم! : آفت‌های عزاداری • این روزها چقدر حرف، برای زدن هست، نمی‌دانم چقدرشان را می‌شود گفت! این روزها هجوم می‌آورند تمام حرفهایی که باید وسط مجالس عزاداری، علِت اصلی همه گریه‌ها باشند! • داشتم با خودم فکر می‌کردم  : همین الآن وسط تمام هیئت‌ها و مجالس عزاداری، که بندِ محکم زمینند به آسمان و هر سال قلبهای مرده‌ی زیادی را احیاء می‌کنند: هزار نیّت و دعا و حاجت، از قلبهای ما می‌گذرد! حق داریم ... کسی را جز این خاندان نداریم، که دست یاری دراز کنیم! یکی زیر مشکلات زندگی کمرش خم شده، و قرضها که روی قرض تلنبار شده، آرامشش را گرفته! یکی از سقوط اخلاقی نوجوان و جوانش هراسان است و نور امید و هدایت میخواهد! یکی بیمار دارد و زیر فشارهای مریض‌داری برای شفای بیمارش دعا می‌کند! • داشتم با خودم فکر می‌کردم: ۱۴ قرن است ما مفتخریم به عزاء. عزایی که آب حیات است در رگهای انسانیِ ما. عزایی که انسانیت را زنده نگه داشته! ولی نتوانسته این درک را همه‌گیر کند، که هر چه می‌کِشیم از همین عاشوراست که قرن‌هاست برایش رخت عزا به تن میکنیم. • هنوز فقط حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها را صاحب عزا می‌دانیم؛ در حالی که صاحب عزای اصلی خودِ ماییم!  که امروز مجبوریم بنشینیم و برای چیزهایی نگران باشیم که اگر دنیا صاحب داشت، اگر مسیر درست را طی می‌کرد، این مشکلات نبود که گلوی ما را سفت بگیرد و بفشارد. جهان در تمدن خویش به فنا رسیده است و نیاز به تمدنی دارد که صفر و صدش درست چیده شده باشد ! همان تمدنی که امام حسین علیه‌السلام حذف شد، تا این تمدن جهان را نگیرد! تمدنی که انسان را می‌بیند، نه این زن و مرد را، و صفر و صدش را بر مبنای نگاه خدا به این انسان می‌چیند. • وسط هیئتها نشسته‌ایم، و نمی‌دانیم اگر تمدن حاکم بر جهان، تمدن امام معصوم می‌بود قطعا صفر و صدش معصومانه چیده میشد، یعنی همانطور که خدا می‌خواست، و اینگونه فقر در تمام ابعادش ما را به ستوه نمی‌آورد: ـ فقر در اقتصاد ـ فقر در فرهنگ و اخلاق ـ فقر در سلامت ـ فقر در .... ما به فقر رسیدیم، چون منبع این تمدن را داشتیم و نفهمیدیم چگونه باید دنیایمان را بر اساس آن اداره کنیم. • این تمدن، در جهان، بزودی براحتی فراگیر می‌شود زیرا : ـ تمدن جهان به نهایت سقوطش رسیده، ـ و خستگی بشر برای درک یک زندگی آرام، آخرین روزهای بلوغ خود را طی میکند! ✘ کاش هیئتها همه می‌دانستند: یک هیئت، آنجا گلِ آخر را میزند که عزادارانش به این ادراک برسند اگر همین الآن دغدغه‌ی نام و  نان و سلامتی و ... دارند یعنی صاحب عزا آنهایند! و باید برای تمدنی انسانی، که دغدغه‌ها هم در آن انسانی‌اند، تلاش کنند. برای حاکم کردن آخرین متخصص معصوم که صفر و صد تمدنش را معصومانه ببندد تا «عدالت» ساده ترین خروجی این تمدن باشد. ※ مبانی انسان‌شناسی در تمدن نوین الهی ✍️استاد شجاعی 🆔https://eitaa.com/emamsadegh_ir
هیچ تهدیدی بقدر « » در شرایط کنونی برای هدف نهایی جامعه اسلامی (ایجاد تمدن نوین اسلامی) خطرناک نیست ! قدرت نظامی ایران، برای دشمن بازدارندگی ایجاد کرده! اما هنوز جهاد تبیین به آحاد مردم «قدرت تمیز نفاق از حق» را نداده است! ❓ چه باید کرد ؟ 💬 : 🆔https://eitaa.com/emamsadegh_ir
💬 : «ارتباط با غیب» و «کشف و فهم و رابطه با باطن عالم» فقط مخصوص یک دسته انسانِ خاص نیست! این ساده‌ترین کمالی است که هر انسان می‌تواند بدان دست یابد ! اما ؛ با جدیت در تمرین‌هایِ ساده‌ای که سالهاست از کنارشان عبور میکنیم و انگار نه انگار ...! 🆔https://eitaa.com/emamsadegh_ir
🔖 : من چگونه می‌توانم در تمام طول روز بدون انقطاع به یاد خدا باشم، و حضور قلب و توجه به خداوند در شلوغی‌ها و کثراتِ روزمره‌ی من گم نشود.👇 🆔https://eitaa.com/emamsadegh_ir
💬 : √ همیشه گناه بزرگ و کوچک، همانی نیست که ما فکر می‌کنیم. قوانین و معیارهایی هست که اگر آنها را ندانیم به اشتباه میفتیم.موضوع امروز پیرامون این مهارت کلیدی و واجب در تشخیص گناهان و نحوه جبرانِ سریعِ آنهاست 🆔https://eitaa.com/emamsadegh_ir