.
🍁#دعای_فرج
#وعده_شبانه
🍂بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ🍂
❀اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ
❀وَ بَرِحَ الْخَفآءُ
❀وَ انْکَشَفَ الْغِطآء
❀وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ
❀وَ ضاقَتِ الاَْرْض
❀وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ
❀وَ اَنْتَ الْمُسْتَعان
❀وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکی
❀وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّ وَ الرَّخآءِ
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِی الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِران یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ
✿ฺالْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ
✿ฺاَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی
✿ฺالسّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ
✿ฺالْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل
✿یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ
✿ฺبِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرین
◎#دعای_غریق◎
یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّت قَلْبِی عَلَى دِینِک
@EmamZaman
┄┅═✧❁✧═┅┄
@emamzaman4_5796627749766432822.mp3
زمان:
حجم:
7.99M
#دعای_عهد
با امـام زمانت یه قـرار عـاشقانه بذارو هــر روز، بعـد نماز صبح❤️
همراه ما باشید...
اینستاگرام|تلگرام|سهاگراف| مهدیاران|
دعایِ روز سیزدهم ماه مبارک رمضان🌙
#ماه_مبارک_رمضان
@EmamZaman
┄┅═✧❁✧═┅┄
7.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥ایجاد دوقطبی های کاذب درانتخابات چیست؟
🔸پیش بینی می شود بیشترِ داوطلبان انتخابات ریاست جمهوری، مستقیم یا غیر مستقیم با شعارهای مبنی بر بهبود اقتصاد به میدان بیایند.
#سیاسی
#انتخابات
@EmamZaman
┄┅═✧❁✧═┅┄
#تلنگر
اهاے!
دخٺر خانمے ڪه
بہ جاے آرایش ڪردن💅💄
و لباسِ جلو باز😒😒
و تحریڪ پسراےِ مردم
چادر سرٺ مے ڪنے و طعنہ ها رو بہ جون مے خرے...👍😌
واسه_لبخندِ_مادرت_زهراۜ
دمت گرم!خیلے خانمے...!🖐🏻😉
#حجاب
@EmamZaman
┄┅═✧❁✧═┅┄
علیرضا پناهیانbonbast-too-zendegi-vojood-nadare-medium.mp3
زمان:
حجم:
3.42M
🛑 بنبست تو زندگی وجود نداره!
🌱 همیشه یه راهی هست ...❗️
#حالِخوب😉💯
#استاد_پناهیان
@EmamZaman
┄┅═✧❁✧═┅┄
5.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روز_سیزدهم✨
روز سیزدهم طعم دهانم عسل است
سيزده،سن جگرگوشه ی مولا حسن (ع) است
#دوشنبه_های_امام_حسنی💚
#ماه_مبارک_رمضان🌱
@EmamZaman
┄┅═✧❁✧═┅┄
ْْْْْْبنویسکلامآخررا...✏️
برایآنانکہدراین مسیر...
بودندوماندنوخواهندآمدシ
بگوحرفدلترا ♥
هماندلیکہخداییشد 🌱
دلیکہدلبستہیصاحبدلانشد
#شهیدان🌸
@EmamZaman
┄┅═✧❁✧═┅┄
🇮🇷 امام زمان (عج) 🇵🇸
#رمان #تا_تلاقی_خطوط_موازی #پارت_سی_و_هشتم برخودم مسلط شدم، کنجکاو بود اما به روی خودش نیاورد وچ
#رمان
#تا_تلاقی_خطوط_موازی
#پارت_سی_و_نهم
چندروزی بود که نه او کوتاه می آمد نه من. از هم بیخبر بودیم.حاج خانم به خانه امان زنگ زد وبه مادرم گفت که
تا آخر همین ماه جشن بگیریم.مادرم بسیار مراعات نسیم وفرید را میکرد.در لفافه به حاج خانم فهماند که تا
نسیم نرود درست نیست ما برویم.
زندگی من ونسیم برعکس بود؛داماد من آماده بود ومن آماده نبودم.اما جهاز نسیم کامل بود وفرید توانایی بردن
عروسش را نداشت.
همان موقع گوشی ام زنگ خورد. امیراحسان بود.با وجود آنکه دلم برایش پر میکشید گذاشتم تا حسابی زنگ
بخورد وبعد جواب بدهم:
-الو؟؟
-بله.
-سلام.
-سلام.
-خوبی؟
-خداروشکر.
-خبری نمیگیری...
-تو چرا خبری نمیگیری؟
_زنگ نزدم دعوا کنیم.مادرم داره با مادرت صحبت میکنه مشکل شما چیه واسه تعویق مراسم؟
-مگه تو هم خونه ای؟
-آره.مرخصم.
-چطور؟؟
-مرخصی و نمیای اینجا؟
-کلا با من جنگ داری.خسته بودم واز طرفی فکر میکنم یادت رفته آخرین بار درچه حالی ازهم جدا شدیم!
_ اونکه باید ناراحت بشه منم. اخه تو به شدت بیرحمی.حتی اگه قراره "ناموست" رو تنها بذاری لازم نبود انقدر خشن تو روم بزنی.
استغفروالله آرومش رو شنیدم:
_ببخشید که من با گویش شما خانوما آشنایی ندارم! مثل فائزه هم حرف میزنی! یعنی کپی برابر اصل خودشی.با
اون انقدر داستان داشتم که حالا سر تو با تجربه شدم. لطفاً دیگه همینجا تمومش کنیم. منم بخاطر پرخاشم عذر
میخوام. حوصله داری بریم خرید؟
_اره.
-خیله خب.آماده باش.
**** **
سعی کردم خودم را جدی نشان دهم تا بداند دلخور هستم.
_سلام.
_سلام خانوم.
دلم قنج رفت.خنده ام گرفته بود سرم را به طرف پنجره چرخاندم تا نبیند میخندم.
_بخندخانوم.راحت باش.
پق خنده ام بلند شد وپشت بندش قهقهه ام
_ حاج خانم گفت بریم حلقه بخریم.حس کردم زوده آخه مادروپدرت خیلی
سفت وسخت میگفتن حالا نه و...
-دیر و زود که نداره،بریم.
پاساژ مخصوص طلا بود انگار.در حال حاضر که از برقشان کور شدم.کمی جرأت دادم ودستم را دوربازویش حلقه
کردم.با دلی خوش به ویترین های نورانی چشم دوختم.حلقه های یک مغازه به نظرم زیباتر وخاص تر از جاهای
دیگر بود. وارد شدیم ومن بدون نظر خواهی ازاحسان همانی را که خودم میخواستم سفارش دادم بیاورند. تمام
مدتی که شاگرد طلافروش درحال خارج کردن بِیس بود؛امیراحسان بالبخند مرموز نگاهم میکرد.حلقه هارا با ذوق برداشتم وزنانه اش را دستم
انداختم، محشربود.با لبخند عریضی گفتم:
#ادامه_دارد...
#کپی_ممنـوع ❌
@EmamZaman
┄┅═✧❁✧═┅┄