🇮🇷 امام زمان (عج) 🇵🇸
💐🍃🎉 🍃🎉 🎉 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_شصت_و_چهارم ✍ - پس من هم به عنوان یه فعال وارد انجمنی شدم ک
💐🍃🎉
🍃🎉
🎉
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_شصت_و_پنجم
✍تک تک تصاویر،لبخندها، شوخی هایِ حرص دهنده و محبتهای بی منتِ یان در مقابل چشمانم رژه رفت.
مرگ حقش نبود...
به حسام خیره شدم،این صورت محجوب چطور می توانست، پر فریب و بدطینت باشد؟
او با کلک، یان را وارد مسیری کرده بود که هیچ ربطی به زندگیش نداشت.
دروغگویی های این جوان و خودخواهیش محضِ به دام انداختن مردی دو رگه،
#یان و خیراندیشی هایش را به دهان #مرگ پرتاب کرده بود😡
حالا باید از حسام متنفر میشدم. چرا انزجار از این جوان تا این حد سخت بود؟
- پس تو و دوستات باعث کشته شدنِ یان شدین!
این حقش نبود.
اون به هممون کمک کرد.😭
سری تکان داد و لبی کش آورد:
- بله درسته حقش نبود.
به همین خاطر هم الان زندست😁
دیگر به شنیده ام شک کردم.
با تحیر خواستم تا جمله اش را دوباره تکرار کند و او شمرده شمرده اینکار را انجام داد.
- امکان نداره چون خودت اون شب،وقتی تو اون اتاق گیر افتاده بودیم بهم گفتی که اونا یان رو کشتن.
من اشتباه نمیکنم.
کنار ابرویش را خاراند:
- درسته خودم گفتم اما اون مال اون شب بود.
معنی حرفش را نمیفهمیدم و او این را خوب متوجه شده بود:
- اون شب چندین بار بهتون گفتم که اونجا پُره دوربینه!
پس من نمیتونستم از زنده بودنِ یان حرفی بزنم.
چون عثمان و بالا دستی هاش فکر میکردن که یان رو کشتن و من حق نداشتم رؤیاشونو بهم بزنم.
رؤیا یعنی یان زنده بود!
هر چه بیشتر میگذشتم ذهنم توانایی حلاجی اش را بیشتر از دست می داد
و حسام با صبوری جزء به جزء را برایم نقل میکرد.
- خب یان یه روانشناس صلح طلب آلمانی بود که با طعمه قرار دادنش میخواستیم به هدفمون برسیم.
پس مردونگی نبود که بی خیال امنیت و آسایشش بشیم.
یعنی تو قاموسمون نامردی جا نداره.
مدتی که از ورود یان به نقشه میگذره،
اون به وسطه ی تغییراتی که عثمان کرده بود بهش شک میکنه و تصمیم میگیره تا بیشتر در موردش تحقیق کنه.
توی تحقیقاتش متوجه میشه که یکی از سه خواهر عثمان یعنی خواهر وسطی،چندین سال قبل توسط افراطیون تو #پاکستان کشته شده.
اما اون قصه ی دیگه ای رو واسه شما تعریف کرده،پس سراغ من میاد و جریان رو مو به مو بیان میکنه.
چند روزی به پروازتون مونده بود و من میترسیدم تا همه چیز بهم بخوره به همین خاطر،
کمی از ماجرا رو با کلی سانسور براش تعریف کردیم و اون به این نتیجه رسید که وجود عثمان خودِ خطر واسه امنیت خانواده ی دانیاله.
پس از اونجایی که خودشو رو یه صلح طلب میدونست،پا به پای ما واسه خروجتون از آلمان تلاش کرد.
بعد از پرواز هواپیماتون به سمت ایران،ما مطمئن بودیم که رفقای عثمان و صوفی،بی خیال یان نمیشن.
به هر حال یان یه حلقه ی اتصال به ما بود.
هر چند ناخواسته و این خطر وجود داشت تا هویت واقعی عثمان توسط یان لو بره.
پس از نظر اونها به ریسکش نمی ارزید و بهتر بود که از بین بره.
اما با یه مرگ بی سروصدا مث تصادف!
حالا دیگه یان میدونست که من یه ایرانی معمولی نیستم به همین خاطر بود که هر وقت تو تماسهای تلفنی تون در باره ی من ازش می پرسیدین سعی میکرد تا بحث رو عوض کنه.
بعد از چند روز حفاظت،کار دوستان ما واسه صحنه سازیِ مرگِ یان شروع شد.
چون اونا با دستکاری ماشین یان واسه کشتنش اقدام کرده بودن یکی از بچه ها به شکل یان گریم شد و به جای اون سوار ماشینی شد که توسط هم ردیفهای عثمان و صوفی دستکاری شده بود.
و درست تو یه جاده ای کوهستانی و پرپیچ و خم، نزدیک رودخونه از مسیر منحرف شد و به ته دره سقوط کرد.
اما با خروج به موقع رفیقمون و نجات جونش قبل از انفجار و قرار گرفتن ماشین در مسیر جریان شدید رودخونه،
همه فکر کردن که جنازه رو آب برده.
یان هم در حال حاضر، برای مدتی با یه هویت جدید به یه کشور دیگه نقل مکان کرده.
با چشمانی درشت شده به حرف پدرم ایمان آوردم.
#سپاه بیش از حد پیچیده بود.
این جوان و دوستانش لحظه به لحظه شگفتی ام را بیشتر میکردند.
از او خواستم تا با یان صحبت کنم و او مردانه قولش را داد و باز،بازگویی ادامه ماجرا:
- اون شب وقتی سراسیمه وارد خونتون شدم،
اجرای نقشه کمی جلو افتاد.
چون حالا دیگه اونا مطمئن بودن که من به اون خونه رفت و آمد دارم.
بچه ها شبانه روز شما و منزلتونو زیر نظر داشتن که اتفاقی رخ نده،
چون به هر حال ما به طور قطع نمی دونستیم که عکس العمل بعدیشون چیه.
اما اینو می دونستیم که میان سراغتون.
اون شب که تو بیمارستان گوشی به دستتون رسید،من خواب نبودم در واقع مثلا خواب بودم پس تو اولین فرصت یه شنود تو گوشیتون کار گذاشتم و تمام مکالماتتون شنود میشد و ما میدونستیم که قراره به واسطه ی اون دعوای سوری از مطب پزشک فرار کنید...
⏪ #ادامہ_دارد...
نویسنده:
#زهرا_اسعد_بلند_دوست
📝 @emamzaman
🇮🇷 امام زمان (عج) 🇵🇸
💐🍃🎉 🍃🎉 🎉 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_شصت_و_پنجم ✍تک تک تصاویر،لبخندها، شوخی هایِ حرص دهنده و محبت
💐🍃🎉
🍃🎉
🎉
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_شصت_و_ششم
✍ - و انتظار دزدیده شدن حسام،یعنی من رو هم داشتیم.
تلخی تمام آن لحظات دوباره در کامم زنده شد:
- نترسیدین جفتمونو بکشن؟
دستی به محاسنش کشید و قاطع جوابم را داد:
- نه امکان نداشت.
حداقل تا وقتی که به رابط برسن.
اونا فکر میکردن که منو دانیال اسم اون رابط رو میدونیم پس زنده موندنمون،حکم الماس رو براشون داشت.
و اصلا اونا تا رسیدن ارنست جرأت تصمیم گیری برایِ مرگ و زندگیمونو نداشتن.
چهره ی غرق در خونش دوباره در ذهنم تداعی شد و زیر لب نجوا کردم که چیزی تا کشته شدنت نمانده بود ای شوریده سر و باز پرسیدم از نحوه ی نجات و زنده ماندمان.
نفسی عمیق کشید:
- خب با ورود عثمان و صوفی به ایران،بچه ها اونا رو زیر نظر داشتن و محل استقرارشونو شناسایی کرده بودن.
در ضمن علاوه بر اون ردیاب هایی که لو رفت یه ردیاب کوچیک هم زیر پوست دستم جاساز شده بود
که در صورت انتقالم به یه مکان دیگه،با فعال کردنش بتونن پیدام کنن.
شما هم که به محض دزدیده شدن توسط همکارا زیر نظر بودین.
بعدشم که با ورود ارنست به فرودگاه و تماسش مبنی بر رسیدن،بچه ها دستگیرش کردن
و همه چی به خیرو خوشی تموم شد.
راست میگفت اگر او و دوستانش نبودند،
اما عثمان!
وجود عثمان نگرانیم را بیشتر میکرد.
او تا زهرش را نمیریخت دست از سر زندگی هیچکدام مان بر نمیداشت😰
با صدایی تحلیل رفته از هراسم گفتم:
- اما عثمان،
اون ولمون نمیکنه!
خندید:
- واسه همین بچه های ما هم ولش نکردن دیگه.
دو روز پیش لب مرز گیرش انداختن.
نفسی راحت کشیدم.
حالا مطمئن بودم که دیگر عثمان نمیتواند قبل از سرطان جانم را بگیرد.
- دانیال کجاست؟
کی میتونم ببینمش؟
میخوام قبل از مردن یه بار دیگه برادرمو ببینم.
نفسش عمیق شد:
- مرگ دست منو شما نیست!
پس تا هستین به بودن فکر کنید.
دانیال هم #سوریه ست.
داره به بچه های حزب الله لبنان کمک میکنه.
نگران نباشین زود میاد...خیلی زود...
ترسیدم:
- سوریه؟ یعنی فرستادینش که بجنگه؟
حزب الله لبنان چه ربطی به سوریه داره؟
لبخندش شیرین شد:
- بله بجنگه اما ما نفرستادیمش.
خودش آبا و اجدادمونو آورد جلو چشممون که بفرستینم برم😐
بچه های حزب الله واسه کمک به سوریه،نیروهاشونو اونجا مستقر کردن.
دانیالم که یه نخبه ی کامپیوتریه رفته پیش بچه های حزب الله داره روی مخ نداشته ی داعشی ها، سرسره بازی میکنه.😂
البته با تفنگ و اسلحه نه،
با ابزار کار خودش.. یعنی کامپیوتر.
دانیال هم، رنگِ حسام و دوستانش را گرفته بود.
انگار خوبی میانِ این جماعت، مرَضی مُسری بود.
به جوانِ سر به زیر رو به رویم خیره شدم.
همان که زمانی کینه تیز میکردم محض یکبار دیدنش و خونی که قرار بر ریختنش داشتم،به جرمِ مسلمانیش.
اما مدیونم کرده بود به خودش...
جانم را، برادرم را، زندگیم را، آرامشم را، خدایی که “نبود” و حالا یقین شد “بودنش”💖
و احیایِ حسی کفن پیچ شده به نام دوست داشتن.
انگار از گورِ بی احساسی به رستاخیزِ مسلمانی،
مسلمان زاده به پاخاستم و امروز یوم الحسرتی پیش از قیامت بود.
خواستن و نداشتن...
این حسامِ امیر مهدی نام،گمشده هایِ زندگیم را پیدا کرد.
این مسلمانِ شجاع و مهربان،تمام نداشته هایِ دفن شده ی زندگیم را تبدیل به داشته ها کرد.
اینجا ایران بود سرزمینی که خدا را با دستانِ اسلامی اش به آغوشم پرت کرد.
اینجا ایران بود جایی که مسلمانانش نه از فرط ترس،
سر خم میکردند نه از وجه وحشی گری، گریبان می دریدند.
اینجا ایران بود سرزمینی پر از حسام هایِ مسلمان...
در تفکراتم غوطه ور بودم.
ناگهان به سختی از جایش بلند شد:
- خیلی خسته شدین،استراحت کنید من دیگه میرم اتاقم.
احتمالا امروز مرخص میشم اما قبل رفتن میام بهتون سرمیزنم.
چشمانش خسته بود.
شک نداشتم.
هر چند که چشم دوختن هایش به زمین،فرصت تماشایِ خونِ نشسته در سفیدیِ چشمانش را نمیداد.
راستی پنجره ی نگاهش چه رنگی بود؟
از رفتن گفت و ظرفِ دلم ترک برداشت.
یعنی دیگر نمی دیدمش؟
ناخواسته آرزو کردم که ای کاش باز هم عثمانی بود و زنی صوفی نام تا به اجبارِ قول و وظیفه اش، حسِ بودنش را دریغ نمیکرد.
به سمت در رفت با همان قدِ بلند و هیکل مردانه اش که حتی در لباسِ بیمارستان هم ورزیدگی اش نمایان بود.
آرام صدایش زدم:
- دیگه برام قرآن نمیخونید؟
برگشت:
- هر وقت دستور بفرمایید،اطاعت امر میشه.
مردی که تمام شب را بالای سرم بیدار بود،حق داشت که از وجود پر آزارم به قصد استراحت گریزان باشد.
آن روز ظهر یه بار دیگر به دیدن آمد.
دیداری که می دانستم حکم مرخصی اش را صادر میکند.
ملاقاتی که از احتمالِ آخرین بودنش،دلم مشت شد درِ کفِ سینه ام...
⏪ #ادامہ_دارد...
نویسنده:
#زهرا_اسعد_بلند_دوست
📝 @emamzaman
به نام نامی خدای مهدی(عـج)🌤
هر روز و هر شب به درگاه خدای مهربان، اصرار و التماس می کنیم و با خواندن #دعای_فرج 💚 از خدا می خواهیم که صاحب و ولی نعمتمان،
فرزند زهرای اطهر را برساند.❤️
او حاضر است!
او در کنار ما و ناظر بر کار های ماست!
او را به #خانه ی کوچک خودمان و یا خانه ی وسیع و بزرگ #جهان 🌎 دعوت می کنیم که بیــا مهـــدی جان! 💕
راستی آیا خود را برای پذیرایی✨ چنین #میهمان که خود #صاحب_خانه است، آماده کرده ایم؟؟
اگر خداوند خواست
و او ظهــور💫 کرد و در کنار ما نشست،
آیـا شـادیم؟؟
یا شرمنده ی روی آن عزیـز... ؟
( به خود بیاییم )
#تلنگر
🍃💕 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج وَ الْعٰافیَة وَ النَّصْـر 💕🍃
🌤 @emamzaman
🌺🍃🌺🍃🌺
🍃🌺🍃🌺
🌺🍃🌺
🍃🌺
🌺
🌹حکمت 4⃣1⃣1⃣
💠 امیرالمومنین علی (علیه السلام) فرمودند:
" هرگاه نيكوكاري بر روزگار و مردم آن غالب آيد،
اگر كسي به ديگري گمان بد برد كه از او عمل زشتي سرنزده، ستمكار است،
و اگر بدي بر زمانه و مردم آن غالب شود، و كسي به ديگري خوش گمان باشد، خود را فريب داد. "
📚: #نهج_البلاغه
#حکمت_114
🌹الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌹
🆔 @emamzaman ِ
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
#طب اسلامی
به :
خوردن به قلب ضعیف را تقویت می نماید و معده را پاک و دل را قوی و ترسو را شجاع و کودک در رحم را زیبا می سازد .
امام علی(ع)
منبع نهج الطبابه
@emamzaman
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🍃💠
•| #شهید_تورجی_زاده
زیاد قرآن تلاوت می کرد. یک قرآن
جیبی داشت که همیشه همراهش بود.
هر زمان فرصت داشت مشغول
قرائت میشد آن هم با تدبر و دقت.
•| #الگو_بردارے_از_شهدا
.
.
@emamzaman
دعای فرج هرشب📲
💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃
* بِـسْمِ اللهِ الـرَّحمٰنِ الـرَّحـیم *
إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ
وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ
وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ
وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى
وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ
وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ
فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِيبا
كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ
يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ
اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ
يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ❤️
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ
أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي
السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ
الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ
يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ
بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ
💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃
خدايا گرفتارى بزرگ شد،و پوشيده بر ملا گشت،
و پرده كنار رفت،و اميد بريده گشت،
و زمين تنگ شد،و خيرات آسمان دريغ شد و پشتيبان تويى،
و شكايت تنها به جانب تو است،در سختى و آسانى تنها بر تو اعتماد است،
خدايا!بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست.
آن صاحبان فرمانى كه اطاعتشان را بر ما واجب نمودى،و به اين سبب مقامشان را به ما شناساندى،
پس به حق ايشان به ما گشايش ده، گشايشى زود و نزديك همچون چشم بر هم نهادن يا زودتر،
اى محمّد و اى على،اى على و اى محمّد،
مرا كفايت كنيد،كه تنها شما كفايت کنندگان منيد،و يارى ام دهيد كه تنها شما يارى کنندگان منيد،
اى مولاى ما اى صاحب زمان❤️
فريادرس،فريادرس،فريادرس
مرا درياب،مرا درياب،مرا درياب
اكنون،اكنون،اكنون
با شتاب،با شتاب،با شتاب
اى مهربانترين مهربانان
به حق محمّد و خاندان پاك او.
💚کانال امـام زمـان (عج)💚
#دعای_فرج
✨الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج✨
🍀🌷 @EmamZaman 🌷🍀
#اطلاعیه_مهم 🔺
پیام شبانه🌒
✅ از فردا دوشنبه ، ۳ روز آخر ماه شعبان شروع می شود
روزه ای بسیار پرثواب دارد تا جایی که گفته شده اگر کسی این سه روز را بگیرد و به ماه رمضان وصل کند ، ثواب دو ماه روزه پی در پی را خدا به او می دهد.‼️😇
آنانی که روزه قضا دارند ، به نیت قضا بگیرند و آنهایی که ندارند ، روزه مستحبی بگیرند ولی یادشان نرود که ثوابش را به حضرت اهدا کنند.🎁🙂
👈 ما خیلی شرمنده حضرت هستیم
خدا نکند روزی بیاید و متوجه شویم کارهایی که برای حضرت کردیم قبول نیست❌
خدا نکند روزی بیاید که بفهمیم می توانستیم بیشتر برایش کار کنیم و نکردیم🚫😔
خدا نکند روزی حضرت به ما بگوید از تو راضی نیستم.....😓
خدا نکند از چشم یار بیافتیم💔😭
خدایا تو کمکمان که بهترین کارها را برای حضرت انجام دهیم و فردای ظهور ، شرمنده او و اجداد پاکش نشویم.
امام زمان...💖
ببخش این همه تغافل و سرگردانی و سر به هوایی و تنبلی را...
باور کن با یک نگاه رحمت تو خوب می شویم آقا.❇
شما را به حق مادرت زهرا قسم می دهیم که برای ما امشب دعای ویژه کنی تا با روزه گرفتن این 3 روز ، با دلی پاک وارد ماه مبارک رمضان شویم و از برکاتش بهره ببریم.✨
خدایا عمر به ما بده که تا آخر ماه رمضان را درک کنیم و در روز آخر ماه رمضان ، از ته دل ، لبخند رضایت حضرت را حس کنیم.😊
الهی آمین🌟
#قدمی_برای_حضرت_عشق(ع)
🌤 @emamzaman