🇮🇷 امام زمان (عج) 🇵🇸
🦋قصص الانبیا🦋 #قصه_بیست_و_چهارم #رمان📚 #نبرد_خدایان(۲) ✍️کاخ در سکوتی مرگبار فرو رفته بود. نگاه
🦋قصص الانبیا🦋
#قصه_بیست_و_پنجم
#رمان📚
#نبرد_خدایان(۳)
✍شاه همچنان با مشت های گره کرده در جای خود ایستاده بود و با نگاه خیره به جای خالی ادریس(ع) می نگریست که ناگهان صدای رسای ملکه سکوت را شکست:
ای کاش امروز همه ی مردم شهر در این مکان حضور داشتند و این واقعه ی دردناک را به چشم خود می دیدند. می دیدند چگونه ادریس در محضر بزرگان قوم، گستاخانه خدایان ما را تحقیر و پادشاه و ملکه ی خود را به مرگ تهدید کرد! امروز ادریس حرمت صاحب خانه را شکست. آن هم صاحب خانه ای صبور چون شاهنشاه، که یک مرد مرتد و بددین را با همه ی انحرافاتی که در دین پدران ما به وجود آورده، به حضور پذیرفت و به او اجازه ی سخن گفتن داد.
ای سروران من! من از شما می پرسم. آیا سزای چنین کاری چیزی جز سوختن در آتش نیست؟!
حضار با تکان دادن سر، حرف ملکه را تایید کردند.
ملکه ادامه داد: آری! من هم با شما موافقم. اما همه ما دیدیم که چگونه شاهنشاه دانای ما با همه ی تعصب و غیرتی که به دین پدران خود دارند، خشم خود را فرو خوردند و با درایتی بی مانند بستری را فراهم ساختند تا دست ادریس و ادریسیان برای همیشه رو شود و پرده از وعده های کذبشان برافتد! و این فرق من و شما با پادشاهیست که از نسل خدایان است.
خدایان را درود و سپاس که اینچنین پادشاه بزرگ و بی مانندی را بر ما حاکم ساختند.
سپس رو به پادشاه کرد و گفت: و درود خدایان بر پادشاه که ما را به زیر چتر حمایت خود قرار داده و از ما در برابر مکر و حیله ی مردانی چون ادریس محافظت می کنند.
حضار همگی تکرار کردند: سلام و درود خدایان بر پادشاه.سپس رو به حضار كرد وگفت:
اینک ای بزرگان و سروران من! بهتر است شاهنشاه را اندکی تنها بگذاریم تا به معبد بروند و سر به دامان خدایان بگذارند، شاید که این خلوت فرزند با پدران خویش بتواند مرهمی بر سینه ی سوخته ی شاهنشاه باشد.
حاضران همگی تعظیم کردند و یکی یکی از کاخ خارج شدند.
ملکه شتابان به سمت پادشاه رفت و در گوشش گفت:
سریعا وفادارترین سربازان خود را احضار کن.
پادشاه: چه در سر داری؟
ملکه: باید ادریس را مخفیانه بکشیم. او نباید زنده به مقر خود بازگردد و فرصت برنامه ریزی داشته باشد. همین امشب و در همین شهر کارش را یکسره کن.سپس لبخند زد و گفت: جسد بی جان ادریس که به تیر غیب خدایان کشته شده برای همیشه کار او و خدایش را یکسره می سازد. بگذار مردم بفهمند خدایان حتی یک شب هم کافران تحمل نخواهند کرد.
سپس لبخند زد و گفت: جسد بی جان ادریس که به تیر غیب خدایان کشته شده برای همیشه کار او و خدایش را یکسره می سازد. بگذار مردم بفهمند خدایان حتی یک شب هم کافران تحمل نخواهند کرد.
📚منابع:
برداشت آزاد از:
راوندی، قصص الانبياء، ج1 ،ص 240.
مجلسي، بحار الانوار،ج11 ص 271.
#ادامهدارد...
【@emamzaman】