❀
#کرامات
#شفاعت_امام_زمان_در_زمان_احتضار_یکی_از_بزرگان(قسمت اول)
یکی از بزرگان نجف نقل فرمود که: ما از نجف عیال اختیار کردیم و سپس در فصل تابستان برای زیارت و ملاقات ارحام عازم ایران شدیم و پس از زیارت حضرت امام رضا(ع) عازم شهر خود که در نزدیکی مشهد بود، شدیم.
اب و هوای انجا به عیال ما نساخت و مریض شد، روز به روز مرضش شدت پیدا کرد و هرچه معالجه کردیم سودمند نیفتاد و مشرف به مرگ شد و من در بالین او بودم، بسیار پریشان شدم و دیدم عیال من در این لحظه فوت میکند، و من باید تنها به نجف برگردم و در پیش پدر و مادرش شرمنده گردم، و انها بگویند: دختر نوعروس ما را برد و در انجا دفن کرد و خودش برگشت.
حال اضطراب و تشویش عجیبی در من پیدا شد، فورا در اتاق مجاور ایستادم و دو رکعت نماز خواندم و توسل به امام زمان(عج) پیدا کردم و عرض کردم: یا ولی الله زن مرا شفا دهید که این امر از دست شما ساخته است. و با نهایت تضرع و التجاء متوسل شدم.
سپس به اتاق عیالم امدم و دیدم نشسته و مشغول گریه کردن است. تا چشمش به من افتاد گفت; چرا مانع شدی، چرا نگذاشتی؟؟
من نفهمیدم چه میگوید و تصور کردم که حالش بد است. بعد که کمی به او اب دادیم و غذا به دهانش گذاردیم، قضیه خود را برای من نقل کرد و گفت:
ادامه دارد...
#برگرفته از کتاب قبض روح، لحظه احتضار و جدایی روح از بدن
#نویسنده:علیرضا رجالی تهرانی
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
💠 امام زمان (عج)💠
❀ #کرامات #شفاعت_امام_زمان_در_زمان_احتضار_یکی_از_بزرگان(قسمت اول) یکی از بزرگان نجف نقل فرمود که: م
❀
#کرامات
#شفاعت_امام_زمان_در_زمان_احتضار_یکی_از_بزرگان(قسمت دوم)
قضیه خود را برای من نقل کرد و گفت: عزرائیل برای قبض روح من با لباس سفید آمد و بسیار متجمل و زیبا و آراسته بود و به من لبخندی زد و گفت; حاضر به آمدن هستی؟ گفتم : آری.
بعد امیرالمومنین(ع) تشریف آوردند و با من بسیار ملاطفت و مهربانی کردند و به من گفتند: من میخواهم بروم نجف، میخواهی با هم به نجف برویم؟ گفتم : بلی، خیلی دوست دارم با شما به نجف بیایم.
من بر خاستم و لباس خود را پوشیدم و اماده شدم که با ان حضرت به نجف اشرف برویم، همین که خواستم از اتاق با ان حضرت خارج شوم دیدم که حضرت امام زمان(عج) امدند و تو هم دامان او را گرفته ای!
حضرت امام زمان(عج) به امیرالمومنین(ع) عرض کردند که: این بنده به ما متوسل شده، حاجتش را بر اورید.
حضرت امیرالمومنین(ع) سر خود را پایین انداخته و به عزراییل فرمودند: به تقاضای مرد مومن که متوسل شده است برو، تا موقع معین.!
امیرالمومنین(ع)از من خداحافظی کردند و رفتند..چرا نگذاشتی من هم با او بروم؟؟
#برگرفته از کتاب قبض روح، لحظه احتضار و جدایی روح از بدن
#نویسنده:علیرضا رجالی تهرانی
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
#حضرت_مادر
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#کرامات
🥀مقام خدمتکار او 🥀
زنی نیکوکار و پاکدامن به نام ام ایمن بود که همیشه در خدمت آن بانوی دو عالم بود. هنگامی که حضرت زهرا به شهادت رسید ، دیدن جای خالی آن حضرت بر غم و اندوه و رنج او می افزود ، پس قسم خورد که دیگر در مدینه نماند و از آنجا بیرون رفت. در وسط راه از شدت گرما و حرارت و از شدت عطش پریشان شد ، گفت : خدایا من خدمتکار فاطمه زهرا دختر رسول خدا هستم و تشنگی مرا هلاک می کند.
در آن موقع ندای آمد که ای ام ایمن ، سر بالا کن . چون به آسمان نگاه کرد کوزهای پر از آب سرد و شیرین و گوارا از آسمان آویخته دید. از آن آشامید و شکر الهی را به جا آورد و هفت سال بعد از آن زنده بود و در این سالها نیازی به خوردن و آشامیدن پیدا نکرد و مردم در روزهای بسیار گرم او را به دنبال کارهای خود می فرستادند ولی او هرگز تشنه نمی شد و نیازی به آب و غذا نداشت
🥀چادر نورانی 🥀
امیر مومنان مقداری جو از یک یهودی قرض کرد از آن حضرت گرو خواست . حضرت امیر(ع) چادر حضرت زهرا (س) را به عنوان گرو به آن یهودی داد چادر را به خانه برده در مکانی قرار داد.
شبهنگام ، زن آن یهودی برای کاری به آنجا رفت دید نوری از آنجا می درخشد و خانه را روشن کرده است بسیار متعجب شد برگشت و به یهودی گفت در خانه ما نوری می درخشد که تمامی خانه را روشن کرده ما در آنجا چراغ این گذاشتهایم نمیدانم علت این روشنی چیست؟
یهودی با عجله به آنجا آمد دید که آن نور از چادر حضرت فاطمه(س) است و چنان است که چشم از شعاع آن خیره می گردد ، وقتی برای یهودی معلوم شد که آن نور به برکت آن حضرت است به زن خود گفت شکی نیست که این خاندان نزد خداوند مقامی والا دارند حیف است کسی از این شریف بیبهره باشد پس همان ساعت یهودی و زنش ایمان آوردند.
سبحان مرد و زنش آنچه را دیده بودند برای اقوام و خویشان خود بازگو کردند همه نزدیکان او و نزدیک به ۸۰ نفر از خویشان زنش نیز به دین اسلام در آمدند.
📚تحفة المجالس ، ص۳۳۴
📚بحارالانوار ، ج ۴۳ ، ص ۲۸
📚تحفة المجالس ، ص۳۳۵
📚ریاحین الشریعه ، ج۱ ، ص۱۲۷
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄