eitaa logo
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
10.9هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
6.2هزار ویدیو
1.2هزار فایل
📞پاسخگویی: @Majnonehosain 💞مهدیاران: @emamzaman_12 🌷عطرشهدا: @atre_shohada 📱اینستاگرام: Www.instagram.com/emamzaman.12 👥گروه: https://eitaa.com/joinchat/2504065134Cf1f1d7366b 💕گروه‌مهرمهدوی: @mehr_mahdavi12
مشاهده در ایتا
دانلود
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
💞✨💞 ✨💞 💞 📖 #رمان_جان_شیعه_اهل_سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 #قسمت_هفتم از صدای فریادهای ممت
💞✨💞 ✨💞 💞 📖 ... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 بخاطر حضور مستأجری که راه پله اتاقش از همانجا شروع می شد، از اتاق بیرون نرفتم و همانجا در پاشنه در ایستادم. پدر دمپایی لاانگشتی‌اش را مقابل صورتم گرفت و پرخاش کرد: «بهت نگفتم این بندش پاره شده؟!!! پس چرا ندوختی؟!!!» بی‌اختیار با نگاهم پله‌ها را پاییدم. شاید خجالت می‌کشیدم که آقای عادلی صدای پدر را بشنود، سپس سرم را پایین انداختم و با صدایی گرفته پاسخ دادم: «دیشب داشتم می‌دوختمش، ولی سوزن شکست. دیگه سوزن بزرگ نداشتیم. گفتم امروز عبدالله رو میفرستم از خرازی بخره...» که پدر با عصبانیت به میان حرفم آمد: «نمی‌خواد قصه سر هم کنی! فقط کارِت شده خوردن و خوابیدن تو این خونه!» دمپایی را کف راهرو کوبید، دست به دیوار گرفت و با بی‌تعادلی دمپایی‌هایش را به پا کرد و وارد حیاط شد. از تلخ زبانی‌اش دلم شکست و بغضی غریبانه گلویم را گرفت. خودش اجازه نداده بود درسم را ادامه داده و به دانشگاه بروم و حالا خانه نشینی‌ام را به رخم می‌کشید که حلقه گرم اشکی روی مژه‌هایم نشست. باز به راه پله نگاه کردم. از تصور اینکه آقای عادلی صدای پدر را شنیده باشد، احساس حقارت عجیبی می‌کردم. صدای کوبیده شدن در حیاط آخرین صدایی بود که شنیده شد و بلافاصله خانه در سکوتی سنگین فرو رفت. پدر همیشه تند و تلخ بود، ولی کمتر می‌شد که تا این حد بد رفتاری کند. به اتاق که بازگشتم، دیدم عبدالله مقابل مادر روی زمین زانو زده و دلداریاش می‌دهد. با سر انگشتم، اشک را از حلقه چشمانم پاک کردم تا مادر نبیند و در عوض با لیوان آب به سمتش رفتم، ولی نه لیوان آب را از من می گرفت، نه به دلداری‌های عبدالله دل می‌داد. رنگ سبزه صورتش به زردی می‌زد و لبانش به سفیدی. دستانش را دور بازوانش حلقه زده و به گل‌های سرخ فرش خیره مانده بود که دستانش را گرفتم و آهسته صدایش کردم: «مامان! تو رو خدا غصه نخور!» و نمی‌دانم جمله‌ام تا چه اندازه لبریز احساس بود که بلاخره چشمانش را تکان داد و نگاهم کرد. عبدالله از فرصت پیش آمده استفاده کرد و دنبال حرف من را گرفت: «بابا رو که می‌شناسی! تو دلش چیزی نیس. ولی وقتی یه گره‌ای تو کارش می‌افته، بدجوری عصبانی میشه... مامان! رنگت پریده! ضعف کردی، بیا یه چیزی بخور.» ولی مادر بدون اینکه از پدر گله‌ای کند، سر شکمش را با مشت فشار داد و گفت: «نه مادر جون! چیزیم نیس، فقط سر دلم درد گرفته.» و من بلافاصله با مهربانی دخترانه‌ام پاسخ دادم: «حتماً دلت خالی مونده. عبدالله نون داغ گرفته. پاشو صبحونه بخوریم.» که نفس عمیقی کشید و با صدای ضعیفش ناله زد: «الآن حالم خوب نیس. شماها برید بخورید، من بعداً می‌خورم.» عبدالله به من اشاره کرد که چیزی نمی‌خورد. خودم هم نه اشتهایی به خوردن صبحانه داشتم و نه با این حال مادر چیزی از گلویم پایین می‌رفت که بلند شدم و نان‌ها را در سفره پیچیدم. هر کدام ساکت و غمگین در خود فرو رفته بودیم که پدر تا جایی که می‌توانست، جام زهرش را در پیمانه جانمان خالی کرده بود. خانه ما بیشتر اوقات شرایط نسبتاً خوبی داشت، اما روزهایی هم می‌رسید که مثل هوای بهاری در هم پیچیده و برای همه تیره و تار می‌شد. مادر از حال غمزده‌اش خارج نمی‌شد و این سکوت تلخ او، من و عبدالله را هم غصه‌دارتر می‌کرد. می‌دانستم دلش به قدری از دست پدر شکسته که لب فرو بسته و هیچ نمی‌گوید تا سرانجام صدای سر انگشتی که به در اتاق نشیمن می‌خورد، پایه‌های سکوت اتاق را لرزاند. .... نویسنده: 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 🆔 @EmamZaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
💞✨💞 ✨💞 💞 📖 #رمان_جان_شیعه_اهل_سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 #قسمت_هشتم بخاطر حضور مستأجری ک
💞✨💞 ✨💞 💞 📖 ... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 نگاه متعجب ما به هم گره خورد و مادر با گفتن «حتماً آقا مجیده!» به عبدالله اشاره کرد تا در را باز کند. عبدالله از جا بلند شد و در را باز کرد. صدای آقای عادلی را به درستی نمی‌شنیدم و فقط صدای عبدالله می‌آمد که تشکر می‌کرد. نگاه پرسشگر من و مادر به انتظار آمدن عبدالله به سمت در مانده بود تا چند لحظه بعد که عبدالله با یک ظرف کوچک شیرینی در دست و صورتی گشاده بازگشت. دیدن چهره خندان عبدالله، زبان مادر را گشود: «چه خبره؟» عبدالله ظرف بلورین شیرینی را مقابل ما روی فرش گذاشت و با خنده پاسخ داد: «هیچی، سلام علیک کرد، اینو داد دستم و گفت عیدتون مبارک!» که همزمان من و مادر پرسیدیم: «چه عیدی؟!!!» و او ادامه داد: «منم همینو ازش پرسیدم. بنده خدا خیلی جا خورد. نمی‌دونست ما سُنی هستیم. گفت تولد امام رضا (علیه‌السلام)! منم دیدم خیلی تعجب کرده، گفتم ببخشید، ما اهل سنت هستیم، اطلاع نداشتم. تشکر کردم و اونم رفت.» مادر لبخندی زد و همچنانکه دستش را به سمت ظرف شیرینی می‌بُرد، برایش دعای خیر کرد: «ان شاء الله همیشه به شادی!» و با صلواتی که فرستاد، شیرینی را در دهانش گذاشت. شاید احساس بهجتی که به همراه این ظرف شیرینی به جمع افسرده ما وارد شده بود، طعم تلخ بدخلقی پدر را از مذاق مادر بُرد که بلآخره چیزی به دهان گذاشت و شاید قدری از ضعف بدنش با طعم گرم این شیرینی گرفته شد که لبخندی زد و گفت: «دستش درد نکنه! چه شیرینی خوشمزه‌ایه! ان شاء الله همیشه دلش شاد باشه!» کلام مادر که خبر از عبور آرام غم از دلش می‌داد، آنچنان خوشحالم کرد که خنده بر لبانم نشست. با دو انگشت یکی از شیرینی‌ها را برداشته و در دهانم گذاشتم. حق با مادر بود؛ آنچنان حلاوتی داشت که گویی تا عمق جانم نفوذ کرد. عبدالله خندید و با لحنی لبریز شیطنت گفت: «این پسره می‌خواست یه جوری از خجالت غذاهایی که مامان براش میده دربیاد، ولی بدجوری حالش گرفته شد! وقتی گفتم ما سُنی هستیم، خیلی تعجب کرد. ولی من حسابی ازش تشکر کردم که ناراحت نشه.» مادر جواب داد: «خوب کاری کردی مادر! دستش درد نکنه! حالا این شیرینی رو به فال نیک بگیرید!» و در مقابل نگاه منتظر من و عبدالله، ادامه داد: «دیگه اخم‌هاتون رو باز کنید. هر چی بود تموم شد. منم حالم خوبه.» سپس رو به من کرد و گفت: «الهه جان! پاشو سفره رو پهن کن، صبحونه بخوریم!» انگار حال و هوای خانه به کلی تغییر کرده بود که حس شیرین تعارفی همسایه، تلخی غم دلمان را شسته و حال خوشی با خودش آورده بود! ظرف کوچکی که نه خودش چندان شیک بود و نه شیرینی‌هایش آنچنان مجلسی، اما باید می‌پذیرفتم که زندگی به ظاهر سرد و بی‌روح این مرد شیعه غریبه توانسته بود امروز خانه ما را بار دیگر زنده کند! ... ✍نویسنده: 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 🆔 @EmamZaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چگونه عبادت کنم_48.mp3
11.57M
۴۸ 🤲 رعایت ادب و نیز آدابِ عبادت، بشدّت در ایجاد تمرکز و حضور قلب مؤثر است. تمرینِ تمرکز را، کم کم از رعایت آداب ظاهری شروع کنیم! 🔉 🆔 @EmamZaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
💞🌸💞 🌸💞 💞 #رجعت #قسمت_دهم ⭕️ هم به مرگ طبیعی بمیر، هم شهید شو! 🔹 در بررسی آیات رجعت به این آیه بر
🌿🌺🌿 🌺🌿 🌿 ⭕️ فرصتی برای یاری رسانی 🔹 در بررسی آیات رجعت به آیه ۵١ سوره غافر می رسیم: «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ»؛ ما پيامبران و مؤمنين را در دنيا يارى خواهيم نمود و در قيامت نيز آنان را يارى می‌نماييم. 🔸 مرحوم قمى در «التفسير» از امام صادق اینگونه نقل نموده كه امام فرمودند: «به خدا سوگند، مقصود از يارى كردن خدا در اين دنيا، زمان رجعت است. مگر نمی‌دانى بيشتر پيامبران خدا را، كسى يارى نكرد تا كشته شدند و نيز ائمه‌ی بعد از آنان را، كسى يارى نكرد تا كشته شدند؟!» 📚 بحارالانوار ج۵٣ ص۴٨ 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 🆔 @EmamZaman
🌷 بعضی ها ميگن بابا پاک باشد! جواب از قــــرآن: آنڪس ڪه تو را خـــلق ڪرده است اگر دل پاڪ ڪافی بود فقط میگفت «آمــنوا» ایــمان بیاورید در حالیڪه گفـــــته «آمَُنوا وَ عَمِــلُوا الصَّالِحات» ✔️یعنی هــــــــــم دلت پاڪـــ باشد هـــــــــــــــم ڪارت درســـــت باشد. 👈اگر ڪدو را بشڪنی و مغـــــزش را بڪاری ســـبز نمی شـود پوستش را هم بڪاری سبز نمی‌شود! مغـــــز و پوست باید باشد. ✅ هــــــم ؛ هـــــم !! 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 🆔 @EmamZaman
✨﷽✨ 😄 رسول خدا صلی الله علیه و آله از حضرت جبرئیل علیه السلام سوال نمود که آیا فرشتگان خنده و گریه دارند ؟ 👈جبرئیل علیه السلام فرمود : {المرأه البارزه‌إذا ماتت فیسجّى قبرها حتّى یسوّى علیه اللّبن لئلّا یطّلع على حجمها، فتضحک الملائکه و تقول: حین کانت مشتها فماسجّیتموها، والآن صارت منفّره فسجّیتموها؟!(۱)  💠یکی از آنجاهای که فرشتگان می خندند ، زمانی است که زن بی حجاب و بدحجابی می میرد و بستگان او را در قبر می گذارند ، و روی آن زن را با خشت و خاک می پوشانند تا بدنش دیده نشود . 👈فرشتگان می خندند و می گویند : 💠تا وقتی که جوان بود و با دیدنش هر کسی را تحریک می کرد و به گناه می انداخت ، ( پدر و برادر و شوهرش و … از خود غیرت نشان ندادند ) و او را نپوشاندند ، ولی اکنون که مرده و همه از دیدنش نفرت دارند او را می پوشانند . 👈 مواعظ‌العددیه صفحه۹۰ @emamzaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌱🌸 نماز اول وقت یعنی اقتدا به امام زمان عج😍 🆔 @EmamZaman
⚠️گاهی خیلی زود دیر میشود😔 ‌ ⚰‌این قبرها 🔝پر است از 👥جوانانی که میگفتند : ❌«بعدا توبه میکنیم…»❌ ☑️براستی 🀄️من و شمامیدانیم ⏱تا چه زمانی 😔زنده هستیم⁉️ 💐الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💐 💠 @emamzaman
•|🌵|• اگه کسے تاحالا بهت نگفتہ من بهت مےگم تو مےتونے😍♥️🍃 و حتما از پسش برمیای🌱🌈 ღچون خدا رو دارے♡ 🌿 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 🆔 @EmamZaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👶 شعر زیبای من بچه شیعه هستم 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 🆔 @EmamZaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
📌 #طرح_مهدوی #وظایف_منتظران ۲۷ 📝 "با وَرَع بودن" 🔹 دوری از گناه، تقوا داشتن و دوری از مکروهات و
📌 ۲۸ 📝 "شناخت علائم ظهور" 🔹 شناختن علائم ظهور حضرت مهدی، به ویژه علائم حتمی که امامان خبر داده اند، از وظایف مهم منتظران در زمان غیبت است.*۱ 🔸 بر همه لازم است که بعد از ظهور حضرت با ایشان بیعت نمایند و این اتفاق بدون علم به ظهور، امکان پذیر نیست ❤️ امام صادق فرمودند: «پیش از قیام قائم پنج نشانه حتمی است که عبارتند از یَمانی، سُفیانی، صدای آسمانی، کشته شدن نفس زکیه، فرو رفتن زمین در منطقه بیداء»*۲ ۱. کتاب مکیال المکارم ۲. کمال الدین و تمام النعمه، باب ۵۷ 💢 آیت الله صافی گلپایگانی فرمودند : «شناخت علائم ظهور واجب است» 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 🆔 @EmamZaman
امانتهای زندگی من_6.mp3
10.28M
۶ 💕 منشاء تمام خیانتهایی که میکنی؛ و خیانتهایی که دریافت میکنی؛ خیانت تو در حق روح خودت هست! تا امانت دار روحت نباشی؛ امانت دار روابط مادی ات هم نخواهی بود. 🔉 🆔 @EmamZaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🌾🌷🌾 🌷🌾 🌾 #آخرالزمان #قسمت_هفتم ⭕️ قحطی و بیماری های مهلک 🔹 طبق آموزه های آئین مسیحیت، پیش از پا
🌺🌼🌺 🌼🌺 🌺 ⭕️ اتفاقات آسمانی 🔹 تا اینجا به بررسی علامت های آخرالزمان در دیگر ادیان پرداختیم. علامت های دیگر آخرالزمان در کتاب مقدس مسیحیان چنین بیان شده: «و در آفتاب و ماه و ستارگان، علامتهایی خواهد بود و به سبب شوریدن دریا و امواجش، بر زمین، تنگی و حیرت از برای امت ها روی خواهد داد. و دلهای مردم از خوف و انتظار آن وقایعی که بر ربع مسکون ظاهر می شود ضعف خواهد کرد. زیرا قوات آسمان متزلزل خواهد شد.» 🔸 از عبارت «و در ستارگان علامات خواهد بود» خسوف و کسوف و اینگونه اتفاقات آسمانی برداشت می شود. 🔸 از عبارت «و بر زمین، تنگی و حیرت از برای امت ها روی خواهد نمود» خشکی و اتفاقات غیر عادی بر روی زمین، برداشت می شود. 🔸 از عبارت «به سبب شوریدن دریا و امواجش» طوفان و نا امنی در دریا و همچنین اتفاقاتی مانند سیل و زلزله، برداشت می شود. 📚 آخرالزمان در ادیان ابراهیمی، محمدحسین محمدی، ص ٨۴ 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 🆔 @EmamZaman
part08.mp3
3.07M
کتاب "عاشقانه ترین کتاب شهدای مدافع حرم" این نمایشنامه دی ماه ۱۳۹۸ از رادیو سراسری نمایش پخش گردیده است. 👈کتاب توصیه شده رهبر انقلاب 8⃣2⃣ قسمت کامل تقدیم گردید. 🆔 @EmamZaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🌿🌸🌿 🌸🌿 🌿 #انحرافات_مهدویت #قسمت_نوزدهم #زیدیه 🔹 این فرقه، از فرقه های معروف شیعه و پیرو زید بن ع
🌤🌿🌤 🌿🌤 🌤 ⭕️ باقریه 🔹 باقریه به گروهی از شیعیان گفته می شود که معتقد به رجعت امام محمد باقر بودند؛ آنان امام باقر را مهدی منتظر می دانستند. 🔸 جابر آخرین فرد از اصحاب پیامبر است که در کهنسالی و با عارضه نابینایی درگذشت. روزی در یکی از کوچه های مدینه به امام محمد باقر برمیخورد و می گوید: «فرزند من، جدت رسول خدا به تو سلام می رساند.» 🔺 باقریه گویند از آنجا که جابر مامور رسانیدن سلام از طرف رسول خدا به امام باقر بود، پس آن حضرت «مهدی منتظر» است. 📚 درسنامه مهدویت، جلد ١، ص ١٠۵ 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 🆔 @EmamZaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Part04_کتاب سه دقیقه در قیامت.mp3
20.09M
📚🎧 "تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم" قسمت چهارم 🆔 @EmamZaman