فیدل کاسترو درجواب سوال "ترجیح میدهید کدام نامزد، برنده انتخابات ریاست جمهوری سال 1960 آمریکا شود؟" گفت:
آمریکا را یک حزب اداره میکند که آن حزب صهیونیست است. و دو بال دارد، بال جمهوریخواه که جناح افراطی صهیونیست و بال دموکرات که قدرت نرم صهیونیستهاست و هیچ تفاوتی بین اهداف ندارند.
✍ هادی زیبایی
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
دلــــــم ڪسے را میخۅاهد
تا بگـۅید⤹
ڪمتـرازسـھ مـاهدیـگـر،
پایانڪرۅنارا اعلام میڪنم..🌱
#سردار_دلها💔
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
❀
#آخر_الزمان
#امتحان_شدن_شیعیان_در_آخرالزمان
🔹امام صادق علیه السلام، درباره شدت فتنههای زمان غیبت میفرماید:
«وَ اللَّهِ لَتُمَحَّصُن؛َّ وَ اللَّهِ لَتُمَیَّزُنَّ؛ وَ اللَّهِ لَتُغَرْبَلُنَّ؛ حَتَّى لَا یَبْقَى مِنْکُمْ إِلَّا الْأَنْدَر»
- به خدا سوگند شما خالص می شوید؛
- به خدا سوگند شما از یکدیگر جدا میشوید؛
- به خدا سوگند شما غربال خواهید شد؛
- تا اینکه از شما شیعیان باقی نمیماند جز گروه بسیار کم و نادر.
🔹در این میان کسانی نجات خواهند یافت که:
١- خود را در زمان غیبت به امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف نزدیک و نزدیک تر کنند؛
٢- خود را از رذایل اخلاقی پاک کنند و به صفات حسنه نیکو گردانند(تزکیه نفس کنند).
٣- شناخت امام زمان -عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف- و دعای فراوان برای فرج ایشان، تنها راه نجات در این دوران پر از فتنه است.
📚 (بحارالانوار، ج ۵ ، صفحه ۲۱۶)
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
#رحمــــت_خداونـــــد
رسول گرامی اسلام می فرماید:شـــــش گروه ازمــــردم درروز قیامــــت زیرسایــه رحمــت پروردگـــار قــراردارند
۱-جوانـــی که درسن جوانـی به عبادت علاقـــه منـــد می شود
۲-کســـی که دلـــش علاقـــه بـــه مســـجد داردازوقتـــی که ازمسجــــد بیـــرون می آیـــد تا دوباره به مسجــد بازگردد
۳-دونفـــرکه باهـــم می نشینندودرباره خـــدا گفتـــگو میکنندتاازهم جـــدا شونـد
۴-کســــی که تـنـــها نشســـته وبا خــدا مناجات می کـــندواشـــک از چشمــــش جاری می شود
۵-مـــردی که زنی صاحـــب جمال ومنصــــب داراورابه خود دعوت می کنـدومرد درجواب می گویدمـــن ازخـــدا می ترســـم وایــن گناه را مــــرتکب نمـــی شـــوم
۶-کســــی که صــــدقه پنــــهانی می دهــــدوکســــی باخبــــرنمــــی شــــود
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
#تلنگرانه🌱
به ڪوچیڪیگناھ؛نگاھ نڪن...
به بزرگیڪسینگاه ڪن
ڪه ازش نافرمانی ڪردی⚡️
#اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَج
#الهے_العفو
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
#ڪلام_شهیدان......🕊
❣ #شهیدمحسنحججی 🕊
یڪ طوری زندگی ڪن ڪه خداعاشقت بشه تاخوب بخرد تورو.
❣ #شهیدمرتضیعطایی 🕊
یاامام رضا: تو ڪه آخر گره رو وامیڪنی پس چرا امروزو فردا میڪنی.
❣ #شهیدحسینمعزغلامی 🕊
تا میتوانید برای ظهور دعا ڪنید ڪه بهترین دعا هاست.
❣ #شهیدمحمودرضابیضایی 🕊
شیعه به دنیا آمدیم ڪه مؤثر در تحقق ظهور باشیم.
❣ #شهیدجوادمحمدی 🕊
در اون دنیا جلوی بی حجاب ها و آنهایی ڪه تبلیغ بی حجابی میڪنند را میگیرم.
❣ #شهیدمحمدهادیذوالفقاری 🕊
آمدم به عراق برای جنگ تا انتقام سیلی حضرت زهرا (س) را بگیرم.
❣ #شهیدرضاسنجرانی 🕊
نمازهایتان را اول وقت بخوانید ڪه بهترین عمل است.
❣ #شهیدحسینمحرابی 🕊
هر جوان پسر یا دختری ڪه نمازش را اول وقت بخواند شفاعتش میڪنم.
❣ #شهیدحسنقاسمیدانا 🕊
از راه و اهداف انقلاب و سخنان امام خامنه ای دور نشوید.
#همشوندارنباحرفاشونراهونشونمیدن
#جانمونیرفیق
#شهدا_شرمنده_ایم😔
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
#اندکی_تفکر
#مناجات_امام_سجاد(ع)
«پس چرا گریه نکنم؟؟
گریه میکنم برای خروج روح از بدنم،،
گریه میکنم برای تاریکی قبرم😔،
گریه میکنم برای تنگی لحدم،،
گریه میکنم برای پرسش نکیر و منکر، گریه میکنم برای وقتی که از قبر برهنه و خوار و ذلیل بیرون می آیم،
چرا گریه نکنم در صورتی که نمیدانم به کجا میروم، در حالی که عقاب مرگ بر سرم ، پروبال گسترده است.»
#اللهم_اغِفرلیِ_الذّنوبَ_اَلتَی_تُنزلَ_النِقَم
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
🌼آیت الله فروغی:
بارها از استاد مرحوم پهلوانی شنیدم که می فرمودند:
اگر می بینید در روز گناه نمی کنید ، چشمتان حرام نمی بیند ، بخاطر خواندن نماز شب است .
#سخن_بزرگان
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
زنگولههای رنگارنگ دنیا.mp3
2.58M
🔔 « زنگولههای رنگارنگ دنیا »
با اینکه صدای زنگولههای رنگارنگِ دنیا گوشها را آنچنان پُر کرده که دیگر جایی برای شنیدن صدای «هَلْ مِنْ ناصِر»ات باقی نگذاشته، اما...
🌸 #دلنوشته_صوتی_مهدوی
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
#رمان #عشق_با_طعم_سادگی #پارت_دوم آه پر صدایی کشیدم، صدای دسته های عزاداری که از خیابون رد میشدن من
#رمان
#عشق_با_طعم_سادگی
#پارت_سوم
نسیم خنکی به خاطر باز بودن در کوچک راهرو که به حیاط راه داشت به داخل خونه میزد، به همراه بوی اسپندی که غلیظی عطرش کمتر شده بود، وصدای اذون واضح تر و آرامش میپاشید به دلم!
با صدای قل خوردن دیگ فلزی وسط حیاط بی هوا روی پاشنه پا چرخیدم و اول از همه نگاهم روی دیگ فلزی شسته شده ثابت موند که قل می خورد و رد خیسی از خودش روی موزایکهای
حیاط میزاشت.
بازم نگاه چرخوندم و نگاهم روی امیر علی که زیر لب قرآن می خوندو مسح سر می کشید موند و برای ثانیه ای گره خورد نگاهمون و دل من باز هری ریخت!!
با مکث، دست راستش پایین اومد و کنارش افتاد و چینی بین ابروهای مردونه اش جا خوش کرد، نفس عمیقی کشیدو نگاه زیر افتاده اش رو دوباره رو به من گرفت ولی نه مستقیم به چشمهام،
ولی همین کافی بودکه من لبخند بزنم گرم و عاشقانه!
و برای امیرعلی هم همین لبخند کافی بود تا غلظت بده اخمش رو و لب بزنه:
_برو تو خونه.
من زجر کشیدم ،قلب بی تابم فشرده و فشرده تر شد ولی چون دیدم نگاه منتظرش رو برای رفتنم، حفظ کردم لبخندم رو، و لب زدم:
_باشه،چشم.
بازهم با چرخیدنم،چنگ زدم قلبم رو که، باز بی تاب بود و در حال پس افتادن!
خانومها از غریبه و آشنا در حال باز کردن تای چادر نمازهای رنگی بودن که مادر بزرگ کنار مهرهای کربلا، که دلم سخت تنگ بو کردن عطرشون بود، و گوشه هال مرتب چیده شده بود , بودن. و یک به یک نماز میبستن.
مطمئن بودم نامحرمی بین خانومها نیست برای همین چادر از سرم کشیدم و سنجاق ریز زیر گلوم رو که برای محکم نگه داشتن شال مشکی روی سرم بهش زده بودم رو شل کردم و فرق باز
کردم برای وضو.
سلام آخر نماز رو دادم ،دست بردم و با تسبیح خاکی سجاده مامان بزرگ که عطر تند تری از مهرهای کربلا داشت،
تسبیحات حضرت زهرا(س) رو گفتن که عجیب آرومم می کرد.
سوگند به بزرگی خدا حمد و سپاسش و سوگند به پاکیش بعد از این همه دلهره و سردرگمی !
چون همیشه خدا بود بهترین دوست و پناه و به حرف خودش از رگ گردن نزدیکتر!.
دونه های تسبیح هنوز با ذکر صلوات بین انگشتام دونه دونه می افتاد که صدای مامان بزرگ ازحالت آرامش بیرونم کشید و ولوله به پا کرد توی وجودم!!
ادامه دارد...
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
#رمان #عشق_با_طعم_سادگی #پارت_سوم نسیم خنکی به خاطر باز بودن در کوچک راهرو که به حیاط راه داشت به
#رمان
#عشق_با_طعم_سادگی
#پارت_چهارم
مامان بزرگ رو به امیر علی میگفت:
_بیا امیر علی مادر، محیا اینجاست تو هم بیا برو پیش خانومت نمازت رو بخون!!
تسبیح فشرده شد توی دستم و گوشهام تیز برای شنیدن صدای امیر علی و جوابش:
_نه مامان بزرگ میرم توی حیاط، شاید خانومها بخوان اونجا نماز بخونن درست نیست!
بغض درست شده ی کهنه سر باز کردو بزرگ شدو بزرگ تر، با گفتن "التماس دعا" به مامان بزرگ و صدای دور شدن قدمهاش!
بهونه بود به جون خودش بهونه بود، فقط نخواست من رو ببینه،فقط نخواست کنار من نمازبخونه , نمازی که با همه وجود بودو باز من دلم میرفت براش!
بغضم ترکیدو بازهم چشمهام پر از اشک.
صدای بلند شدن مداحی که از ضبط صوت پخش میشدو تو همه خونه طنین انداخته بود دامن زد به هق هق بی صدام!.
چشمهام بازم قرمز بود و پر از گریه،
برای همین خلوت کردم با خودم دور از بقیه، درست تو حیاط خلوت پشت آشپزخونه , درست جلوی دیگ مسی پر از یخ و نوشابه های شیشه ای که مال شام و نذری امشب بود برای مهمونهایی که پای دیگ نذری شله زردصبح عاشورا تا خود صبح اینجا بودن و دست کمک.
با دستم یخ ها رو زیر و رو کردم، بازم خاطره ها زنده شدن توی ذهنم!
مثل همین امشب بود نمیدونم چند سال پیش فقط میدونم هنوز به سن تکلیف نرسیده بودیم، من وامیر علی که شیش سال اختلاف سنی داشتیم.
درست همین شب آخر روضه بود که من و عطیه با دو دختر عمویی که تقریبا سه یا چهار سال از ما بزرگتر بودن ، و تک دختر عمه دیگه ام ، توی همین حیاط خلوت جمع شده بودیم و مسابقه
میدادیم. مسابقه ای بچگانه مثل سن خودمون !
قرار بود هرکی بتونه تیکه یخ بزرگ رو تا آخرین لحظه که، یک قطره آب میشه بین دستهاش نگه داره برنده باشه.
با کنار کشیدن همه بازهم من با تمام بی
حس شدن لحظه به لحظه دستم، پافشاری می کردم برای آب شدن تیک یخ سمج.
هیچ وقت نفهمیدم چطوری شد امیر علی سر از بین ما درآورد، فقط همین تو خاطرم مونده با همون سن کمش مردونگی داشت، و رفتارهاش بزرگانه بود.
با اخم پر از نگرانی انگشتهای سرخم رو باز کرد و تیکه یخی رو که حالا کوچیک شده بود رو برداشت و انداخت توی دیگ, روی نوشابه ها!
من هم بی خبر از این حس الانم بغض کرده نگاهش کردم وگرفته گفتم:
_داشتم برنده میشدم!
گره اضافه شد بین گره ی ابروهاش و دستم بین دستهای پسرونه اش بالا اومد:
_ببین دستت رو، قرمز شده و دون دون. داره بی حس میشه دیگه اینکارو نکن!
ادامه دارد...
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
#اعمال_قبل_از_خواب
⓵قرآنو ختم کنیدباخوندن۳بارسوره توحید
#نبی_اکرم⇪
⓶پیامبرانوشفیعخودتونکنیدباذکریک صلوات⇩
⦅اَللهُمَ صَّلِ عَلےِمُحَمَدوآلِ مُحَمَدوعَجِل فَرَجَهُماَللهُمَ صَلِ عَلےٰجَمیعِ الاَنبیاءوَالمُرسَلین⦆
⓷مومنینروازخودتونراضےنگهداریدباذکر⇩
⦅اَللهُمَ اغْفِرلِلمومنین وَالمومِنات⦆
⓸یهحجوسهعمرهبهجابیاریدباگفتن⇩
⦅سُبحانَ اللهِ وَالحَمدُالله وَلااِلهَ اِله الله وَاللهُ اَکبر⦆
⓹خوندنهزاررکعتنمازبا³بارگفتنذکر⇩
⦅یَفعَلُ اللهُ مایَشاءُبِقُدرَتِهوَیَحکُمُمایُریدُبِعِزَتِه...⦆
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
#دعای_فرج
#قرائت_هرشب_دعا_فرج_به_نیت_ظهور
#آقا_جـــــان
دل آمده از غمت به جان، ادرکنی
جان آمده بر لب، الأمان ادرکنی
ترسم که بمیـرم و نبینـم رویت
یا مهــدیِ صاحب الزمان ادرکنی
#شب_بخیر_امام_زمان_خوبم🌺
#شبتون_مهدوی🌙💛
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
1_324271782.mp3
1.78M
#دعای_عهد
#استاد_فرهمند
🌸امام خمینی (ره):
اگر هرروز (بعد از نماز صبح) #دعای_عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
#السلام_ایها_الغریب
#سلام_امام_زمانم
یوسفِ گُمگشتهای دارد دلِ کنعانیام 😔
شمعم ودرخویش میریزم شبی بارانیام 😭
آه احساسِ مرا ای کاش میفهمید شهر 🍂
من به دنبالِ توام،بس نیست سر گردانی ام 💔
#صبحتون_امام_زمانی🌺❤️
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
#تشرفات (قسمت سوم) من که خنجر افسر ناصبی را به همراه آورده بودم با خودم گفتم: بد نیست این سگ ناصبی
#تشرفات (قسمت چهارم)
وقتی نزدیک قهوهخانه رسیدم دیدم قهوهخانه باز است و جمعیت هم بعنوان مشتری روی صندلیها برای خوردن چای نشسته اند و شخصی بسیار شبیه من_که حتی برای چند لحظه فکر می کردم که در آینه نگاه می کنم و خود را می بینم_مشغول پذیرایی از مشتریان است. مردم متوجه من نبودند و من آرام آرام به طرف قهوه خانه رفتم. تا به در قهوه خانه رسیدم، دیدم آن فردی که شبیه من بود به طرف من آمد و سینی چای را به من داد و ناپدید شد!
✨💫✨
من هم با آنکه لرزش عجیبی در بدنم پیدا شده بود به روی خودم نیاوردم و به کارها ادامه دادم و تا شب در قهوه خانه بودم. ضمنا به یادم آمد روزی که می خواستم از منزل بیرون بیایم خانمم به من گفته بود که مقداری شکر برای منزل بخرم، لذا آن شب من چند کیلو شکر خریدم و به منزل رفتم. هنگامی که در زدم خانمم در را باز کرد و من کیسه شکر را به او دادم. همسرم گفت: باز چرا شکر خریدی؟گفتم: تو چند روز قبل گفته بودی که شکر بخرم. گفت: تو که همان شب خریدی، چرا فراموش می کنی؟! و سپس بدون آنکه از نبودن چند روزه من اظهار اطلاع کند وارد منزل شدم.
✨💫✨
تا اینکه موقع خوابیدن شد، دیدم همسرم رختخواب مرا در اتاق دیگری انداخت! گفتم: چرا جای مرا آنجا می اندازی؟ گفت: خودت چند روز است که کمتر با من حرف می زنی و گفته ای که جای مرا در آن اتاق بیانداز و من متوجه شدم که آن کسی که به شکل و قیافه من در دکان بوده و شبها به منزل می آمده، ملکی بوده است که خدای تعالی مأمور کرده بود که کارهای مرا انجام دهد تا مردم متوجه غیبت من نشوند!
📗داستانهایی شگفت انگیز از توسلات و کرامات امام زمان ارواحنا فداه.
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
839898155(1).mp3
10.27M
#چهارشنبه_امام_رضایی
تویی جانِ جانان...
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
شدت یافتن بیماری آیتالله مصباح
🔹دفتر آیتالله #مصباح_یزدی : باتوجه به شدت یافتن بیماری یاور راستین انقلاب و رهبری، از جمیع علما، شاگردان و عموم ولایتمداران تقاضا داریم برای شفای عاجل و کامل ایشان دعا کنند.
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷امام علی(علیه السلام):
مومن مانند کوه استوار است و توفانها او را تکان نمیدهد.
📗کافی۹:۱۸۱
#حدیث
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
#بوی_روضه_های_مادر_می_اید🖤
همهےهستزهراﷺمولااࢪِنی💔
#حاجمهدےرسولی
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄