دقت کردید اگر یه روزگوشیمون یا
پولمون رو گم کنیم،چه حسی میشیم⁉️
اونقدر می گردیم و این در و اون در
می زنیم و از همه سراغ اون وسیله
رو می گیریم تا پیداش کنیم...اما...💔
یادمون رفته که صاحبمون رو گم کردیم
و نداریمش...انگار نه انگار...
انقدر درگیر روزمرگی هامون هستیم
که اصلا یادمون نمی افته که مهدی فاطمه(عج) هم هست...
یادمون رفته امام زمان(عج)رو نداریم...🥀
دقت کردید اگه گوشی و کتاب و ...
رو که گم کردیم، وقتی پیدا کنیم
چقدر خوشحال میشیم؟
ما به اندازه پیدا کردن یه گوشی موبایل
به فکر آقامون نبودیم و نیستیم...!🥀
تا حالا شده از ته دل بخواهیمش...❓
تا حالا شده بگیم آقا گمت کردم...❓
تا حالا شده بگیم آقا برگرد...❓
پیدا کردنش کار سختی نیست...
اگه بخوایم پیداش می کنیم...
اگه تلاش کنیم پیداش می کنیم...
ولی افسوس به اندازه پیدا کردن یه گوشیمون دنبال صاحبمون نگشتیم...✋
#امام_زمان
#تلنگرمهدوی
🔸برگ برنده شیعه
🔰کربلا: این حادثه موجب اندیشه بنیادین در شیعه گردید که...
#غرب_و_مهدویت ۳۲
#امام_زمان♥
【 @emamzaman_12 】
🌱خودسازی...
⭕️لذت در نماز
🌱حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
✍ این احساس لذت در نماز، یک سری مقدمات خارج از نماز دارد، و یک سری مقدمات در خود نماز.
👈 آن چه پیش از نماز و در خارج از نماز باید مورد ملاحظه باشد و عمل شود این است که:
⛔ انسان گناه نکند و قلب را سیاه و دل را تیره نکند.
و معصیت، روح را مکدّر می کند و نورانیّت دل را می برد.
و در هنگام خود نماز نیز انسان باید زنجیر و سیمی دور خود بکشد تا غیر خدا داخل نشود یعنی فکرش را از غیر خدا منصرف کند.
📚 برگی از دفتر آفتاب، ص۱۳۳
#خودسازی
#قسمت_سی_و_یکم
#لشکرموعود
#زندگی_بندگی
【 @emamzaman_12 】
♡مهدیاران♡
#فرارازجهنم🔥 #رمان📚 #پارت_هشتم وسایلم رو جمع کردم و زدم بیرون … ویل هم که انگار منتظر چنین روزی ب
#فرارازجهنم🔥
#رمان📚
#پارت_نهم
زندگی سراسر ترس و وحشت من تموم شده بود … یه آدم عادی بین آدم های عادی دیگه شده بودم … .
کم کم رمضان سال ۲۰۱۰ میلادی از راه رسید … مسلمان ها برای استقبالش جشن گرفتن … برای من عجیب بود که برای شروع یک ماه گرسنگی و تشنگی خوشحال بودند …
توی فضای مسجد میز و صندلی چیده بودن … چند نوع غذای ساده و پرانرژی درست می کردن … بعد از نماز درها رو باز می کردن … بدون اینکه از کسی دینش رو بپرسن از هر کسی که میومد استقبال می کردن … .
من رو یاد مراسم اطعام و شکرگزاری کلیسا می انداخت … بچه که بودم چندبار برای گرفتن غذا به اونجا رفته بودم تنها تفاوتش این بود که اینجا فقیر و غنی سر یک سفره می نشستن و غذا می خوردن آدم هایی با لباس های پاره و مندرس که مشخص بود خیابان خواب هستند کنار افرادی می نشستند و غذا می خوردند که لباس هاشون واقعا شیک بود بدون تکلف سیاه و سفید این برام تازگی داشت و من برای اولین بار به عنوان یک انسان عادی و محترم بین اونها پذیرفته شده بودم این چیزی بود که من رو اونجا نگه می داشت و به سمت مسجد می کشید
بودن در اون جمع و کار کردن با اونها لذت بخش بود من مدام به مسجد می رفتم توی تمام کارها کمک می کردم با وجود اینکه به خدا اعتقادی نداشتم و باور داشتم خدا قرن هاست که مرده بودن در کنار اونها برام جالب بود
مسلمان ها برای هر کاری، قانون و آداب خاصی داشتند و منم سعی می کردم از تمام اون آداب و رفتار تبعیت کنم.
رمضان از نیمه گذشته بود اونها شروع به برنامه ریزی، تبلیغ و هماهنگی کردن
پای بعضی از گروه های صلیب سرخ و فعالان حقوق بشر به مسجد باز شده بود توی سالن جلسات می نشستند و صبحت می کردند
یکی از این دفعات، گروهی از یهودی ها با لباس ها و کلاه های عجیب اومده بودند
به شدت حس کنجکاویم تحریک شده بود رفتم سراغ سعید سعید پسر جوانی بود که توی مسجد با هم آشنا شده بودیم خیلی خونگرم و مهربان بود و خیلی زود و راحت با همه ارتباط برقرار می کرد به خاطر اخلاقش محبوب بود و من بیشتر رفتارهام رو از روی اون تقلید می کردم
رفتم سراغش اینجا چه خبره سعید؟
همون طور که مشغول کار بود هماهنگی های روز قدسه و با هیجان ادامه داد … امسال مجمع یهودی های ضد صهیون هم میان
چی هست؟
چی؟
همین روز قدس که گفتی. چیه؟
با تعجب سرش رو آورد بالا شوخی می کنی؟
سرم رو به جواب نه، تکان دادم
من چیزی در مورد این جور مسائل نمی دونستم اون روز سعید تا نزدیک غروب دریاره فلسطین و جنایات و ظلم های اسرائیل برام حرف زد تصاویر جنایات و فیلم ها رو نشونم می داد بچه های کوچکی که کشته شده بودند یا کنار جنازه های تکه تکه شده گریه می کردند
بعد از کلی حرف زدن با همون اشتیاق همیشگی گفت: تو هم میای؟ _کی هست؟ _روز جمعه
سری تکون دادم و گفتم: نه سعید، روز جمعه تعطیل نیست باید تعمیرگاه باشم
خیلی جدی گفت: خوب مرخصی بگیر
منم خیلی جدی بهش گفتم: واقعا با تشنگی و گرسنگی، توی این هوا راهپیمایی می کنید؟ این دیوونگیه این اعتراض ها جلوی کسی رو نمی گیره فقط انرژی تون رو تلف می کنید
با ناراحتی خم شد و از روی زمین جعبه ها رو برداشت یه مسلمان نمیگه به من ربطی نداره باید جلوی ظلم و جنایت ایستاد ساکت بمونی، بین تو و اون جنایتکار چه فرقی هست
هنوز چند قدم ازم دور نشده بود صدام رو بلند کردم و گفتم: یه نفر رو می شناختم که به خاطر همین تفکر، بی گناه افتاد زندان بعد هم کشتنش و گفتن خودکشی کرده من تازه دارم زندگی می کنم چنین اشتباهی رو نمی کنم
برگشت محکم توی چشم هام زل زد تو رو نمی دونم انسانیت به کنار من از این چیزها نمی ترسم من پیرو کسیم که سرش رو بریدن ولی ایستاد و زیر بار ظلم نرفت این و گفت از انباری مسجد رفت بیرون هرگز سعید رو اینقدر جددی ندیده بودم.
📚رمانواقعیبهنویسندگی
شهیدمدافعحرمسیدطاهاایمانی
#ادامهدارد...
【 @emamzaman_12 】
3581288140.mp3
346.1K
🌱قرائت هرشب دعای فرج به نیت ظهور... 🤲
#امام_زمان♥
#قرار_عاشقی🦋
«اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ»
✍دلنوشته مهدوے...
سلام مولای ما ،
مهدی جان
شکر خدا
که در زلال روشن محبت شما ،
سپیدهدمان دیگری
آغاز شد
شکر خدا که
امروز هم زبانمان
با سلام بر آستان پرکبوترتان
گشوده شد
شکر خدا که
قلبمان پر از عطر یاد زهرایی
و معطر شماست
شکر خدا که
با شما زندهایم...
#عشق_نویس🌱
#امام_زمان♥
【 @emamzaman_12 】
eghbale-man.mp3
3.62M
چهسریهتواقبالمن،
ڪهاومدیبهدنبـالمن،
تمومدنیامالتوڪربلامالمن💎🥀
#محرم
#اربعین🌱
【 @emamzaman_12 】
♡مهدیاران♡
📌ازقیامتاانتقام... مهدی ادامه حسین است و «انتظار» ادامه عاشورا و برآمده از آن. مهدی، فرزند حسین اس
📌آرزویخوبانعالم...
اول مظلوم عالم، امام علی، شکایت خویش
از مردم روزگارش را به نخلستان میبُرد و
درد دل با چاه میگفت. ...🥀
#منبرک_و_دلنوشته_مهدوی «۲۵»
#امام_زمان
【 @emamzaman_12 】
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌آغاز پیادهروی از مسجد سهله
▪️با آغاز پیادهروی اربعین از مسجد سهله یعنی خانۀ امام زمان(عج)، غوغایی بسیار بزرگتر و اثری بسیار عمیقتر در جانها خواهید گذاشت.
▪️فسلفۀ زیارت اربعین، یاد و یاری امام زمان(عج) است؛ در زیارت اربعین میگوییم: وَ نُصْرَتِی لَکُمْ مُعَدَّة
#استادپناهیان
#اربعین
【 @emamzaman_12 】