eitaa logo
امام زمان سلام الله علیه ✨
485 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
405 ویدیو
59 فایل
💠ترویج معارف اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین ..بیان قران کریم و روایات ..پخش زنده توسط اساتید برجسته در مناسبت های مذهبی و دوشنبه شب ها و جمعه بعدازظهرها به نیت تعجیل در فرج و خشنودی امام زمان سلام الله علیه کپی ازاد خادم کانال @Ya_mahde_adrekni
مشاهده در ایتا
دانلود
امام زمان سلام الله علیه ✨
┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄ 🌹 #داستانهای‌بحارالانوار 💚 #‌داستان‌امروز 💌کاری برتر از طلای روی زمین 🌻موسی علیه
┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄ 🌹 💚 💌سخت ترین چیز در عالَم 🍃حواریون به عیسی گفتند: ای معلم خوب به ما بیاموز که سخت ترین چیزها در عالم چیست؟ فرمود: سخت ترین چیز خشم خداوند بر بندگان است. گفتند: به چه وسیله می‌توان از خشم خداوند در امان بود؟ فرمود: به فرو بردن خشم خود پرسیدند: منشأ خشم چیست؟ پاسخ داد: الکبر و التجبر و المحقرة الناس (خود بزرگ بینی، گردن کشی و تحقیر مردم) 📘بحار: ج ۱۴، ص ۲۸۷ ┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄
امام زمان سلام الله علیه ✨
┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄ 🌹 #داستانهای‌بحارالانوار 💚 #‌داستان‌امروز 💌سخت ترین چیز در عالَم 🍃حواریون به عیس
┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄ 🌹 💚 💌اولین خونی که بر زمین ریخته شد 🍂خداوند به آدم علیه السلام وحی کرد که می‌خواهم در زمین دانشمندی که به وسیله آن آیین من شناسانده شود وجود داشته باشد و قرار است چنین عالمی از نسل تو باشد، لذا اسم اعظم و میراث نبوت و آنچه را که به تو آموختم و هر چه که مردم بدان احتیاج دارند، همه را به هابیل بسپار. آدم علیه السلام نیز این فرمان خدا را انجام داد. وقتی قابیل از ماجرا باخبر شد، سخت غضبناک گشت. به نزد پدر آمد و گفت: پدر جان! مگر من از هابیل بزرگتر نبودم و در منصب جانشینی شایسته تر از او نیستم؟ آدم علیه - فرزندم! این کار دست من نیست، خداوند امر نموده، و او هر کس را بخواهد به این منصب می‌رساند. اگر چه تو فرزند بزرگتر من هستی، اما خداوند او را به این مقام انتخاب فرمود و اگر سخنانم را باور نداری و قصد داری یقین پیدا کنی، هر یک از شما قربانی به پیشگاه خدا تقدیم کنید قربانی هر کدام پذیرفته شد، او لایق تر از دیگری است. رمز پذیرش قربانی آن بود که آتش از آسمان می‌آمد، قربانی را می سوزاند. 🍂قابیل چون کشاورز بود مقداری گندم نامرغوب برای قربانی خویش آماده ساخت و هابیل که دامداری داشت گوسفندی از میان گوسفندهای چاق و فربه برای قربانی اش برگزید. در یک جا در کنار هم قرار دادند و هر کدام امیدوار بودند که در این مسابقه پیروز شوند. سرانجام قربانی هابیل قبول شد و آتش به نشانه قبولی گوسفند را سوزاند و قربانی قابیل مورد قبول واقع نشد. شیطان به نزد قابیل آمد و به وی گفت چون تو با هابیل برادر هستی، این پیش آمد فعلا مهم نیست، اما بعدها که از شما نسلی به وجود می‌آید، فرزندان هابیل به فرزندان تو فخر خواهند فروخت و به آنان می‌گویند ما فرزندان کسی هستیم که قربانی او پذیرفته شد، ولی قربانی پدرت قبول نگردید، چنانچه هابیل را بکشی، پدرت به ناچار منصب جانشینی را به تو واگذار می‌کند. پس از وسوسه شیطان (خودخواهی و حسد کار خود را کرد، عاطفه برادری، و ترس از خدا، و رعایت حقوق پدر و مادری، هیچ کدام نتوانست جلوی طوفان کینه و خودخواهی قابیل را بگیرد) بلافاصله اقدام به قتل برادرش هابیل نمود و عاقبت او را کشت! ┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄
امام زمان سلام الله علیه ✨
┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄ 🌹 #داستانهای‌بحارالانوار 💚 #‌داستان‌امروز 💌اولین خونی که بر زمین ریخته شد 🍂خداوند
┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄ 🌹 💚 💌بهترین آرزو و خواسته 🌸ربیعه پسر کعب می‌گوید: روزی پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله به من فرمود: ربیعه! هفت سال مرا خدمت کردی، آیا از من پاداش نمی خواهی؟ من عرض کردم: یا رسول الله! مهلت دهید تا فکری در این باره بکنم. 🌸فردای آن روز محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله رفتم، فرمود: ربیعه حاجتت را بخواه! عرض کردم: از خدا بخواه مرا همراه شما داخل بهشت نماید. فرمود: این درخواست را چه کسی به تو آموخت؟ عرض کردم: هیچ کس به من یاد نداد، لکن من فکر کردم اگر مال دنیا بخواهم که نابود شدنی است و اگر عمر طولانی و فرزندان بخواهم سرانجام آن مرگ است. در این وقت پیغمبر صلی الله علیه و آله ساعتی سر بزیر افکند، سپس فرمود: این کار را انجام می‌دهم، ولی تو هم مرا با سجده‌های زیاد کمک کن و بیشتر نماز بخوان. 📘بحار، ج ۶۹، ص ۴۰۷ ┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄
امام زمان سلام الله علیه ✨
┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄ 🌹 #داستانهای‌بحارالانوار 💚 #‌داستان‌امروز 💌بهترین آرزو و خواسته 🌸ربیعه پسر کعب می
┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄ 🌹 💚 💌نگاه خائنانه 🌼شخصی به پیغمبر صلی الله علیه و آله عرض کرد: فلانی به ناموس همسایه (خائنانه) نگاه می‌کند و اگر امکان آن را داشته باشد از اعمال خلاف عفت نیز پروا ندارد. رسول خدا صلی الله علیه و آله از این قضیه سخت بر آشفت و فرمود: او را نزد من بیاورید! 🌼شخص دیگری گفت: او از پیروان و شیعیان شما می‌باشد و از کسانی است که به ولایت شما و ولایت علی علیه السلام معتقد است و نیز از دشمنان شما بیزار است. پیغمبر گرامی صلی الله علیه و آله فرمود: نگو او از پیروان شما است، زیرا که این سخن دروغ است. چون پیروان ما کسانی هستند که پیرو ما بوده و عملشان همانند عمل ما می‌باشد. ولی آنچه درباره این مرد گفتی از اعمال و کردار ما نیست. 📘بحار، ج ۶۸، ص ۱۵۵ ┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄
امام زمان سلام الله علیه ✨
┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄ 🌹 #داستانهای‌بحارالانوار 💚 #‌داستان‌امروز 💌نگاه خائنانه 🌼شخصی به پیغمبر صلی الله
┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄ 🌹 💚 💌پنج سفارش از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) 🌷مردی به نام (ابو ایوب انصاری) محضر پیغمبر صلی الله علیه و آله رسید و عرض کرد: یا رسول الله! به من وصیتی فرما که مختصر و کوتاه باشد تا آن را به خاطر سپرده، عمل کنم. 🌷پیغمبر فرمود: پنج چیز را به تو سفارش می‌کنم: ۱- از آنچه در دست مردم است ناامید باش! چه این که، براستی آن عین بی نیازی است. ۲- از طمع پرهیز کن! زیرا طمع فقر حاضر است. ۳- نمازت را چنان بخوان که گویا آخرین نماز تو است و زنده نخواهی ماند تا نماز بعدی را بخوانی. ۴- بپرهیز از انجام کاری که بعدا به ناچار از آن پوزش طلبی. ۵- برای برادرت همان چیزی را دوست بدار که برای خودت دوست داری. 📘بحار: ج ۷۴، ص ۱۶۸ ┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄
امام زمان سلام الله علیه ✨
┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄ 🌹 #داستانهای‌بحارالانوار 💚 #‌داستان‌امروز 💌پنج سفارش از رسول خدا (صلی الله علیه و
┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄ 🌹 💚 💌ارزش دانش اندوزی 🌺رسول خدا صلی الله علیه و آله روزی وارد مسجد شد و مشاهده فرمود دو جلسه تشکیل یافته است. یکی، جلسه علم و دانش است، که در آن از معارف اسلامی بحث می‌شود و دیگری جلسه دعا و مناجات است، که در آن خدا را می‌خوانند و دعا می‌کنند. 🌺پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: این هر دو جلسه خوب است و هر دو را دوست دارم، آن عده دعا می‌کنند و این عده راه دانش می‌پویند و به بی سوادان آگاهی و آموزش می‌دهند، ولی من این گروه دوم را بر گروه اول که صرفا به دعا و مناجات مشغولند ترجیح می‌دهم، زیرا من خود از جانب خداوند برای تعلیم و آموزش بر انگیخته شده ام. آنگاه رسول گرامی صلی الله علیه و آله به گروه تعلیم دهندگان پیوست و با آنان در مجلس علم نشست. 📘بحار: ج ۱، ص ۲۰۶ ┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄
امام زمان سلام الله علیه ✨
┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄ 🌹 #داستانهای‌بحارالانوار 💚 #‌داستان‌امروز 💌ارزش دانش اندوزی 🌺رسول خدا صلی الله ع
┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄ 🌹 💚 💌چهار خصلت خدا پسند 🌻خداوند به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وحی کرد که من از جعفر بن ابی طالب به خاطر چهار صفت قدر دانی می‌کنم. پیغمبر صلی الله علیه و آله جعفر را خواست و موضوع را به ایشان خبر داد. 🌻جعفر عرض کرد: اگر خداوند به شما وحی نمی کرد، من هم اظهار نمی کردم. یا رسول الله! من هرگز شراب ننوشیدم، زیرا می‌دانستم که اگر بنوشم عقلم نابود می‌شود. و هرگز دروغ نگفتم، زیرا دروغ خلاف مروت و ضد کمال انسان است. و هرگز زنا نکرده ام، زیرا ترسیدم با ناموسم همان عمل انجام بشود. و هرگز بت نپرستیدم، زیرا می‌دانستم که بت پرستی منفعتی ندارد. رسول خدا دست مبارکش را بر شانه وی زد و فرمود: سزاوار است که خداوند به تو دو بال مرحمت کند، تا در بهشت پرواز کنی. 🔖جعفر بن ابی طالب برادر امیر مومنان علی علیه السلام در جنگ موته دستهایش قلم شد و به شهادت رسید و خداوند در عوض دستها دو بال به او مرحمت کرد تا در بهشت پرواز کند. 📘بحار: ج ۲۲، ص ۲۷۵ ┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄
امام زمان سلام الله علیه ✨
┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄ 🌹 #داستانهای‌بحارالانوار 💚 #‌داستان‌امروز 💌چهار خصلت خدا پسند 🌻خداوند به پیامبر
┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄ 🌹 💚 💌محک امتحان 🌸ثعلبه انصاری خدمت پیغمبر صلی الله علیه و آله آمد و گفت: ای رسول گرامی! از خداوند بخواه ثروتی به من عطا نماید. حضرت فرمود: ای ثعلبه! قانع باش! مال کمی که شکر آن را بجا آوری، بهتر است از ثروت زیاد که نتوانی شکر آن را به جای آوری. ثعلبه رفت. چند روز بعد آمد و تقاضای خود را تکرار کرد. این دفعه رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: ای ثعلبه! مگر من الگو و سرمشق تو نیستم؟ نمی خواهی همانند پیامبر خدا باشی؟ سوگند به خدا! اگر بخواهم کوه‌های زمین برایم طلا و نقره شده و با من سیر کنند، می‌توانم ولی به طوری که می‌بینی من به آنچه خداوند مقدر کرده راضی هستم. ثعلبه رفت و بار دیگر آمد و گفت: یا رسول الله! دعا کن! خداوند ثروتی به من بدهد، حق خدا و فقرا و نزدیکان و همه را خواهم داد. حضرت دید ثعلبه دست بردار نیست گفت: خدایا! به ثعلبه ثروتی مرحمت فرما! 🌸بعد از دعای پیغمبر صلی الله علیه و آله ثعلبه گوسفندی خرید، گوسفند به سرعت رو به افزایش گذاشت تا جایی که شهر مدینه بر او تنگ شد. دیگر نتوانست در شهر بماند و به کنار مدینه رفت. ثعلبه قبلا تمام نمازهایش را در مسجد پشت سر پیغمبر صلی الله علیه و آله می‌خواند، اما رفته رفته گوسفندانش آن قدر زیاد شدند که نتوانست در نماز جماعت شرکت کند و از فضیلت نماز جماعت پیغمبر صلی الله علیه و آله محروم ماند. فقط روزهای جمعه به مدینه می‌آمد و نماز جمعه را پشت سر حضرت می‌خواند. تدریجا گرفتاری دنیا زیادتر شد و روز به روز بر ثروت او افزوده می‌گشت، به طوری که نتوانست در کنار مدینه نیز بماند. ناگزیر به بیابان دور دست مدینه رفت و فرصت نماز جمعه را هم از دست داد و به طور کلی رابطه اش با مدینه بریده شد. پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله کسی را فرستاد زکات اموال ثعلبه را بگیرد. مأمور فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله را به ثعلبه ابلاغ کرد و از او خواست زکات اموالش را بپردازد. ثعلبه زکات اموالش را نداد و گفت: این، همان جزیه یا شبیه جزیه است که از یهود و نصارا می‌گیرند. مگر ما کافر هستیم؟مأمور برگشت و جریان ثعلبه را به عرض پیامبر صلی الله علیه و آله رساند. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: وای بر ثعلبه! وای بر ثعلبه! فورا آیه ای نازل شد. [سوره توبه؛ آیه ۷۵] (بعضی از آنان با خدا پیمان بستند، اگر خدا از کرم خود به ما مالی عنایت کند، حتما صدقه و زکات داده از نیکوکاران خواهیم شد، ولی همین که از لطف خویش به ایشان عطا کرد، بخل ورزیدند و از دین اعراض نمودند. به خاطر این پیمان شکنی و دروغ گویی نفاق در قلب آنان تا روز قیامت جایگزین شد) ثعلبه نتوانست از عهده آزمایش بر آید، دنیا را با بدبختی وداع نمود. 📘بحار: ج ۲۲، ص ۴۰ ┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄
امام زمان سلام الله علیه ✨
┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄ 🌹 #داستانهای‌بحارالانوار 💚 #‌داستان‌امروز 💌محک امتحان 🌸ثعلبه انصاری خدمت پیغمبر
┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄ 🌹 💚 💌اطاعت از شوهر 💐مردی از انصار قصد مسافرت داشت. به همسرش گفت: تا من ازمسافرت بر نگشته‌ام تو نباید از خانه بیرون بروی. پس از مسافرت شوهر، زن شنید پدرش بیمار است. کسی را نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرستاد و پیغام داد که شوهرم مسافرت رفته و به من گفته است تا برنگشته، از منزل خارج نشوم. اکنون شنیده‌ام پدرم سخت بیمار است، اجازه فرمایید من به عیادتش بروم. 💐پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: در خانه ات بنشین و از شوهرت اطاعت کن! چند روزی گذشت. زن شنید که مرض پدرش شدت یافته. بار دوم خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله پیغامی فرستاد که یا رسول الله! اجازه می‌فرمایید به عیادت پدر بروم؟ حضرت فرمود: نه! در خانه ات بنشین و از شوهرت اطاعت نما! پس از مدتی شنید پدرش فوت کرد. بار سوم کسی را فرستاد و پیغام داد که پدرم از دنیا رفته، اجازه فرمایید بروم در مراسم عزاداریش شرکت کنم، برایش نماز بخوانم؟ پیامبر صلی الله علیه و آله این دفعه هم اجازه نداد و فرمود: در خانه ات بنشین و از همسرت اطاعت کن! پدرش را دفن کردند. پس از آن پیغمبر صلی الله علیه و آله کسی را به سوی آن زن فرستاد و فرمود: به او بگویید به خاطر اطاعت تو از همسرت، خداوند گناهان تو و پدرت را بخشید. 📘بحار: ج ۲۲، ص ۱۴۵ ┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄
امام زمان سلام الله علیه ✨
┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄ 🌹 #داستانهای‌بحارالانوار 💚 #‌داستان‌امروز 💌اطاعت از شوهر 💐مردی از انصار قصد مساف
┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄ 🌹 💚 💌عاقبت اندیشی 🌻مردی خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید و عرض کرد: به من نصیحتی بفرما؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: اگر بگویم عمل می‌کنی؟ مرد گفت: آری! حضرت دو بار دیگر این سؤال را تکرار کرد و در هر بار مرد جواب داد: بلی! 🌻پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله وسلم پس از آن که از او قول محکمی گرفت و او را به اهمیت مطلب متوجه ساخت، فرمود: به تو سفارش می‌کنم: هرگاه خواستی کاری انجام دهی، عاقبت و سرانجام آن را در نظر بگیر اندیشه کن! اگر سرانجامش هدایت و نجات است پس انجام بده وگرنه از آن بپرهیز! و آن را انجام مده! یعنی اگر رضای خدا در آن کار باشد، به جای آور و اگر رضای خدا نباشد رهایش کن! 📘بحار: ج ۹۴، ص ۷۰ ┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄
امام زمان سلام الله علیه ✨
┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄ 🌹 #داستانهای‌بحارالانوار 💚 #‌داستان‌امروز 💌عاقبت اندیشی 🌻مردی خدمت رسول خدا صلی
┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄ 🌹 💚 💌نه ضرر کردن و نه ضرر رساندن 🍂سمرة پسر جندب درخت خرمایی در باغ مردی از انصار داشت. او گاهی به درخت خود سر می‌زد، بدون اجازه و اعلام این کار را انجام می‌داد. و ضمنا چشم چرانی هم می‌کرد! روزی مرد انصار گفت: سمره! تو مرتب، ناگهانی وارد منزل می‌شوی که خوشایند ما نیست هرگاه قصد ورود داشتید، اجازه بگیرید و بدون اعلام وارد نشوید. سمره حرف او را نپذیرفت و گفت: راه از آن من است و حق دارم بدون اجازه وارد شوم! 🍂ناچار مرد انصاری به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شکایت کرد و گفت: این مرد بدون اطلاع داخل می‌شود و خانواده‌ام از چشم چرانی محفوظ نیستند بفرمایید بدون اعلام وارد نشود. حضرت دستور داد سمره را آوردند و به او فرمود: فلانی از تو شکایت دارد و می‌گوید: تو بدون اطلاع از خانه او عبور می‌کنی و قهراً خانواده او نمی توانند به خوبی خود را از نامحرم حفظ کنند. بعد از این اجازه بگیر و بدون اطلاع وارد نشو! سمره فرمایش پیغمبر را نیز قبول نکرد. پیامبر فرمود: پس درخت را بفروش! 🍂سمره حاضر نشد. حضرت قیمت را به چند برابر بالا برد، باز هم راضی نشد. همین طور قیمت را بالا می‌برد سمره حاضر نمی شد!! تا این که فرمود: اگر از این درخت دست برداری درختی به تو داده می‌شود. سمره باز هم تسلیم نشد و اصرار داشت که نه از درخت خودم دست بر می‌دارم و نه حاضرم هنگام ورود به باغ اجازه بگیرم. در این وقت پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: تو آدم زیان رسان و سختگیری هستی و در دین اسلام نه زیان دیدن مورد قبول است و نه زیان رساندن. سپس رو کرد به مرد انصاری فرمود: برو درخت خرما را بکن و جلوی سمره بینداز! آنان رفتند و این کار را کردند در این موقع، حضرت به سمره فرمود: حالا برو درختت را، هر کجا خواستی بکار. 📘بحار: ج ۲۲، ص ۱۳۵ ┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄
امام زمان سلام الله علیه ✨
┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄ 🌹 #داستانهای‌بحارالانوار 💚 #‌داستان‌امروز 💌نه ضرر کردن و نه ضرر رساندن 🍂سمرة پسر
┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄ 🌹 💚 💌در بستر بیماری 💐یکی از مسلمانان در بستر بیماری افتاده بود. پیغمبر خدا با گروهی از اصحاب خود بر بالین او حاضر شدند. وی در حال بی هوشی بود. رسول خدا فرمود: ای فرشته مرگ این شخص را آزاد بگذار تا از او سؤال کنم. ناگاه مرد به هوش آمد. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: چه می‌بینی؟ مرد گفت: سفیدی بسیار و سیاهی بسیار می‌بینم. کدام یک از آن دو، به تو نزدیکتر هستند؟ مرد گفت: سیاه به من نزدیکتر است. 💐حضرت فرمود؛ بگو: ( (اللهم اغفر لی الکثیر من معاصیک و اقبل منی الیسیر من طاعتک) ) یعنی خدایا گناهان بسیارم را ببخش و طاعت اندکم را بپذیر! مرد این دعا را خواند و بی هوش شد. پیغمبر دوباره به فرشته فرمود: ساعتی بر او آسان بگیر! تا از او پرسش کنم. در این وقت مرد به هوش آمد. پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: چه می‌بینی؟مرد: سیاه بسیار و سفید بسیار می‌بینم. پیامبر پرسید: کدام یک از آنها به تو نزدیکتر است؟مرد گفت: سفید نزدیکتر است. پیامبر صلی الله علیه و آله به حاضران فرمود: خداوند این رفیق شما را بخشید. امام صادق علیه السلام پس از نقل این داستان می‌فرماید: وقتی به بالین فردی که در حال جان دادن است رفتید، این دعا (دعای ذکر شده) را به او بگویید و تلقین کنید. 📘بحار: ج ۶، ص ۱۹۷ ┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄