💜النگوها را که می دید ناراحت می شد
🍃من معمولا چند النگوی طلا در دست داشتم و عباس هر وقت النگوهای طلا را می دید، ناراحت می شد و می گفت:
🍃ممکن است زنان یا دخترانی باشند که این طلاها را در دست تو ببینند و توان خرید آن را نداشته باشند؛ آنگاه طلاهای تو آنان را به حسرت وامی دارد و در نتیجه تو مرتکب گناه بزرگی می شوی. این کار یعنی فخر فروشی.
🍃می گفت: در جامعه ما فقیر زیاد است؛ مگر حضرت زینب (ع) النگو به دست می کردند و یا... .
🍃حقیقت این است که روحیه زنانه و علاقه ای که به طلا داشتم، باعث شده بود نتوانم از آنها دل بکنم؛ تا اینکه یک روز بیمار بودم و النگوها در دستم بود. عباس به عیادتم آمده بود. عباس را که دیدم، دستم را در زیر بالش پنهان کردم تا النگوها را نبیند. او گفت:
-چرا بالش را از زیر سرت برداشته ای و روی دستت گذاشته ای؟
چیزی نگفتم و فقط لبخندی زدم. او بالش رابرداشت و ناگهان متوجه النگوهای من شد و نگاه معنی داری به من کرد. از این که به سفارش او توجهی نکرده بودم، خجالت کشیدم.
🍃بعد از شهادت عباس به یاد گفته های او در آن روزها افتادم و تمام طلاهایم را به رزمندگان اسلام هدیه کردم.
🌹(خانم زهرا بابایی؛ خواهر شهید)
🌺 #خلبان_شهید_عباس_بابایی
🌺 #یاد_شهدا_باصلوات
@ya_aba_saleh_al_mahdi
2.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با این شرایط جنگ حج منه مصطفی
۱۵مرداد سالروز شهادت خلبان عباس بابایی💔
*سهیلا*
#شهید_عباس_بابایی
#خلبان_شهید_عباس_بابایی
#شوق_پرواز
بهکانالهشتادیایانقلابیبپیوندید🇮🇷
@enghelabii_80✌🏻😎✌🏻
همسر شهید:
بچهٔ دختر را خیلی دوست داشت. میگفت: دختر دولت و رحمت برای خانه میآورد. موقع وضع حمل، من قزوین بودم و او دزفول. تلفنی مژدهٔ تولد اولین بچهمان را به او دادم. وقتی فهمیده بود بچه دختر است، پای تلفن سجدهٔ شکر کرده بود. وقتی آمد، بیمارستان بودم. یک کاغذنوشته بالای سر «سلما» گذاشت که «لطفاً مرا نبوسید!» خودش هم آنقدر دیوانهاش بود که دلش نمیآمد ببوسدش.
📚 «آسمان؛ بابایی به روایت هسر شهید»
#خلبان_شهید_عباس_بابایی
#یاد_شهدا_باصلوات
بهکانالهشتادیایانقلابیبپیوندید🇮🇷
@enghelabii_80✌🏻😎✌🏻