eitaa logo
اِنقِطٰاعْ
14 دنبال‌کننده
201 عکس
17 ویدیو
3 فایل
دارم از بیم گسستن روز و شب پاس نفس دستباف عنکبوتان است پود و تار من اینجا حرفات رو میشنوم:) https://daigo.ir/secret/8810090500
مشاهده در ایتا
دانلود
اِنقِطٰاعْ
طبیب گفت‌:« قلبت سر جایش نیست.» و من فکر کردم قلبم را کجا جا گذاشته‌ام؟ لا‌به‌لای کتاب‌هایم نبود.داخلِ گلدانی که آخرین گلهایت را نگه‌میداشتم هم نبود.به همه سپردم دنبالش بگردند، اما میدانم که پیش هیچکدامشان نیست. تو نمیدانی کجاست؟ شاید بین دکمه‌های پیرهنِ آبی آسمانی‌ات که بوی یاس می‌داد مانده باشد! شاید جایی زیر پایت افتاده باشد و تو ندیده‌ باشی! زندگی با قلبِ گمشده کمی سخت است ، البته طبیب گفت غیر‌ممکن نیست اما خب دلم برای احساساتم، هرچند ناامیدکننده باشند، تنگ میشود. اگر پیدایش کردی، با شاخه‌گلی برایم بفرست.
ماییم و کربلا خداراشکر❤️
الان خسته‌ام. یادم باشه درموردش بنویسم.
من بودم و صدایم که بلند بلند درس جدید را برای شاگردانِ خیالی توضیح میداد. تنها نبودم؛ نور هم بود.از لابه‌لای شاخه‌های درختِ فرسودهٔ این‌روز‌ها ــ تبعیدگاهِ خاطراتِ پیشین ــ سرک می‌کشید و خودش را به داخل دعوت میکرد. بین صحبت‌های بی‌وقفه‌ام فاصله‌ای افتاد. یادم نمی‌آید چرا؛ اما همه‌جا ساکت شد.‌شاید تنها برای چند لحظه.اما همان هم کافی بود تا صدایی به گوشم برسد.‌ صدای قهقهه‌های جنون‌آمیز و ترسناک چند مرد. صدا ــ که در خیالِ من ــ در هاله‌ای سیاه از انزجار و هبوط انسانیت پیچیده شده بود، نور را سر بریده و از گوشهٔ پنجره داخل شد. برای لحظه‌ای احساس کردم قلبم فشرده شد. ترسیدم. حالا تنها بودم. نه صدایم پیشم بود و نه نور. صدا خیلی دور نبود، شاید یکی دو خانه آنطرف‌تر.آن‌لحظه این‌طور به‌نظر نمی‌آمد. انگار که در قهوه‌خانه‌ای مخوف و دور‌افتاده، در جاده‌ای که کاروانی از آن نمی‌گذرد، پشتِ گوشه‌ای‌ترین میز نشسته‌ام و سعی میکنم دیده نشوم. میخواهم که به چشم هیچ‌یک از آن مردانِ مست که قهقهه می‌زنند نیایم. تصور میکنم پیرزنی خمیده با چشم‌هایی ریز و سیاه از میان میز‌ها جابجا میشود و خرده‌فرمایش‌ها را با اخم انجام میدهد. همهٔ این اوهام برای مدتی مرا می‌بلعند. بعد به خودم می‌آیم. با خودم می‌گویم باید بنویسمش. بعد‌تر دلم برای کلیدر تنگ میشود. آنجایی که ستار گوشهٔ قهوه‌خانه کز کرده و گل‌محمد را زیر نظر دارد. ــ ۱۹ شهریور ماه سال چهار
دلم برای اینجا نوشتن تنگ شده‌بود.