eitaa logo
زندگی برای ❞ علوم انسانی ❝
1.7هزار دنبال‌کننده
837 عکس
198 ویدیو
10 فایل
❞ فلسفه، علوم اجتماعی، شعر ❝ « یک نیمه من شعور افلاطون است یک نیمه دیگرم دل مجنون است» • گروه #شعر و هنر ما : https://eitaa.com/joinchat/1530200446C77195466fb 👥 ارتباط: @taha_mojahed https://virasty.com/Taha_mojahed
مشاهده در ایتا
دانلود
☕ باز هم تسبیح بسم الله را گم کرده ام شمس من کی می رسد؟ من راه را گم کرده ام طره از پیشانی ات بردار ای خورشید من در شب یلدا مسیر ماه را گم کرده ام در میان عاقلان دنبال عاشق گشته ام در میان کوه سوزن کاه را گم کرده ام زندگی بی عشق، شطرنجی است در خورد شکست در صف مشتی پیاده شاه را گم کرده ام خواستم با عقل راه خویش را پیدا کنم حال می بینم که حتی چاه را گم کرده ام زندگی آن قدر هم در هم نبود و من فقط سرنخ این رشته ی کوتاه را گم کرده ام علیرضا بدیع ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
☕ نه مغرورم نه دلسنگم، نه از تحقير ميترسم پر از بغضم ولی از "اشک بی تاثیر" میترسم!! حریفی خسته ام، شطرنج بازی که کم آورده که از پیچیده بازی های این تقدیر میترسم!! میایی، چای مینوشی، برایت شعر میخوانم من از سردرد این رویای بی تعبیر میترسم!! هم از تهران پر جمعیت آشفته بیزارم هم از تنها شدن در خانه ی دلگیر میترسم!" دلم صحرا و دریا را به آتش میکشد روزی ازین دیوانه، این مجنون بی زنجیر میترسم... ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
☕ آسمان دزد است کشتی حالِ بادش را ندارد او فقط از دزد دریایی نمادش را ندارد باز می‌پرسی که کشتی‌های من غرق است؟ آری مثل معتادی که خرج اعتیادش را ندارد باغ وحشی را تصور کن که می‌رقصد پلنگی تاب اشک ما و مرگ هم نژادش را ندارد بی قرارم مثل وقتی مادری با یک شماره می‌رود تا باجه‌ها اما سوادش را ندارد … حکم جنگ آمد تصور کن که سربازی نشسته غیرتش باقی‌ست اما اعتقادش را ندارد آب راکد را که دیدی؟ چون سرش بر سنگ خورده رود بود و حال شوق امتدادش را ندارد درد یعنی شاعری در دفتر شعرش ببیند مثل سابق دیگر آن احساس شادش را ندارد ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
☕ این بار سرمست آمدم تا جام و ساغر بشکنم ساقی و مطرب هر دو را من کاسه ی سر بشکنم از کف عصا گر بفکنم فرعون را عاجز کنم گر تیشه بر دستم فِتد بت های آزر بشکنم امروز سرمست آمدم تا دیر را ویران کنم گُرز فریدونی کشم ضحاک را سر بشکنم گر کژ به سویم بنگرد گوش فلک را برکنم گر طعنه بر حالم زند دندان اختر بشکنم چون رو به معراج آورم از هفت کشور بگذرم چون پای بر گردون کشم نه چرخ و چنبر بشکنم گر محتسب جوید مرا تا در رهی کوبد مرا من دست و پایش در زمان با فرق و دندان بشکنم من مرغ عالی همتم از آشیانه بر پرم تا کرکسان چرخ را هم بال و هم پر بشکنم من طائر فرخنده ام در کنج حبس افتاده ام باشد مگر که وارهم روزی قفس در بشکنم گر شمس تبریزی مرا گوید که هی آهسته شو گویم که من دیوانه ام این بشکنم آن بشکنم مولانا ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
رسید قصه به اینجا که زیر چرخ کبود زنی، ملازم دستاس، خیره بر در بود چرا که دست خداوند، رفته بود از فرش انار تازه بچیند برای او در عرش کمی بلندتر از گریه‌های کودکشان درخت‌های جهان در حیاط کوچکشان کنار باغچه، زن داشت ربنا می‌کاشت برای تک‌تک همسایه‌ها دعا می‌کاشت و بی‌قرارتر از کودکی که در بر داشت غروب می‌شد و زن فکر شام در سر داشت چه خانه‌ای‌ست که حتی نسیم در می‌زد فدای قلب تو وقتی یتیم در می‌زد صدای پا که می‌آمد تو پشت در بودی به یاد در زدن هر شب پدر بودی فقیر دیشب از امشب اسیر آمده بود اسیر لقمۀ نانت فقیر آمده بود صدای پا که می‌آید... علی‌ست شاید... نه... همیشه پشت در اما... کسی که باید... نه... نسیمی از خم کوچه، بهار می‌آورد علی برای حبیبش انار می‌آورد خبر دهان به دهان شد انار را بردند و سهم یک زن چشم انتظار را خوردند ز باغ سبز تو هیزم به بار آوردند انار را همه بردند و نار آوردند قرار بود نرنجی ز خار هم... اما... به چادرت ننشیند غبار هم... اما... قرار بود که تنها تو کارِخانه کنی نه این که سینه سپر، پیش تازیانه کنی فدای نافله‌ات! از خدا چه می‌خواهی؟ رمق نمانده برایت... شفا نمی‌خواهی؟ صدای گریۀ مردی غریب می‌آید تو می‌روی همه جا بوی سیب می‌آید تو رفته بودی و شب بود و آسمان، بی‌ماه به عزت و شرف لا اله لا الله.. ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
☕ دیر فهمیدیم پس دیوار بالا رفته بود با همان خشت نخستین تا ثریا رفته بود   دیر فهمیدیم و معماران مرموز از قدیم چیده بودند آن‌چه بر پیشانی ما رفته بود!   گاه می گویم به خود اصلا کلاه جد من جای مسجد کاشکی سمت کلیسا رفته بود!   رسم پرهیز از جهان ای کاش برمی‌داشتند کاش یوسف روز اول با زلیخا رفته بود...   من نمی‌دانم چه چیزی پایبندم کرده است کوه اگر پا داشت تا حالا از اینجا رفته بود!   دور تا دورش فقط خشکی‌ست ای تنها خزر راه اگر می‌داشت از این چاله دریا رفته بود! حسین جنتی ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
☕ اگرچه هم‌قدم گردباد می‌گردم دَمی نرفت ز یادم که کمتر از گَردم چرا ز سینه‌ی من دودِ آه سر نزند؟ که کوهی از غم و آتشفشانی از دردم نه پُرخروش، که من آبشار یخ‌زده‌ام نه پُرغرور! که آتشفشان دلسردم فریب‌خورده‌ی عقلم، شکست‌خورده‌ی عشق من از که شِکوه کنم؟ چون به خود ستم کردم ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
دلا در وصف گیسویت ،  چه دانم من غزلخوانی ، که در تفسیر زلفینت ، حکایتهاست طولانی ، منم زان حسرت رویت ، حزین در کوی افتاده ، به بوی شبنم زلفت ، هزاران جان قربانی ، فغان از آتش عشقت ،  دل و جان گشت خاکستر ، به عالم هیچ کس چون من ،  نباشد در پریشانی ، نِیَ ام انکس که دردم را ، به هر صاحب نظر گویم ، خَسی هستم که سرگردان ، در این دریای طوفانی ، بیا ای جانِ جانانم  ، مگر هجران به سرآید ، به چشم نرگست خوانم ، هزاران شعر عرفانی ، اگر این جان مسکین را به جرم عشق سوزانند ، همی گویم فدایت باد ، فدای ان گرانجانی ، چه خواهی گفت گر پرسند ز تو روزی نشانم را ، نهان از دیده ها دارم دوچشمِ زار و بارانی ، سرِ افتاده ای دارم چه فرمایی قبول افتد ، بفرما حضرتِ جانم که بر خاکست پیشانی ، کجا دانم ؟ ز عشق تو خیال هردو عالم را تو نه اینی تو نه انی  تو از مصری وکنعانی  ، به روز حشر راحم را ، به جان تو ، تو جانانی ، به جز تو نیست جانانم   ، هزاران جانی و جانی ، ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
☕ این هدیه را اگر نپذیری کجا برم جان است جان! اگر تو نگیری کجا برم یار عزیز! یوسف من کم تحمل است این برده را برای اسیری کجا برم بخت مرا سیاه چو گیسوی خود مخواه موی سفید را سر پیری کجا برم ای قلب زخم خورده ی بیمار، من تو را گر پیش پای دوست نمیری کجا برم جان هدیه ای است پیشکش آورده از خودت این هدیه را اگر نپذیری کجا برم . ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
☕ از اخم خدا آمده یا خنده شیطان؟ ترسی که درآمیخته با خلقت انسان در فطرت آدم هوس تجربه کردن سیبی‌ست که یک طفل گرفتهست به دندان از عطر تو سرمستم و از طعم تو دل‌خون ای کفر شکوفا شده در بوته ایمان ای سبزترین دانه این دام قدیمی ای شرم تو دل برده از این تازه‌مسلمان سنگینی یک لحظه نگاه تو چه کرده‌ست با سست‌ترین پایه این خانه ویران ای کاش تو را تنگ در آغوش بگیرم! چون پیچک پیچیده به اندام درختان پوریا شیرانی . . . ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
☕ به قفس سوخته گیریم که پر هم بدهند ببرند از وسط باغ گذر هم بدهند حاصل این همه سال انس گرفتن به قفس تلخ کامی ست اگر شهد و شکر هم بدهند قصه ی غصه ی یعقوب همین بود که کاش بادها عطر که دادند... خبر هم بدهند ما که هی زخم زبان از کس و ناکس خوردیم چه تفاوت که به ما زخم تبر هم بدهند قوت ما لقمه ی نانی ست که خشک است و زمخت بنویسید به ما خون جگر هم بدهند دوست که دلخوشی ام بود فقط خنجر زد دشمنان را بسپارید که مرهم بدهند خسته ام مثل یتیمی که از او فرفره ای بستانند و به او فحش پدر هم بدهند ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
4_5983079044659285342.mp3
6.41M
اینو امشب به‌جای از من داشته باشید... ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
☕ دلبری دل بسته بود اما دلش با ما نبود قلب سردی بود درجان دلش گرما نبود یک دلی ها مینمود و ادعایی داشت،لیک یک دلی ها بود ، اما با دلم اصلا نبود تک زلیخایی که با یوسف ترین عاشقم، پیرهن ها میدرید اما دلش ،شیدا نبود آه ،واویلا دلم را سخت مجنون کرده بود گر چه لیلا بود ، اما ، آه ه ه واویلا نبود چشم او دریایی و چشم و دلم دریاترین در قیاس اشک هایم وسعت دریا نبود هفت شهر عشق را در طالعم گشتم، ولی حیف در پسکوچه تقدیر من پیدا نبود آه ای غم‌ های زرد و خشک ایام خزان ؟ درد و داغ هیچ عشقی این قدر یلدا نبود ‌‌‎ ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
اکنون که میل دوست به با من نشستن است تقدیر من چو گرد به دامن نشستن است شوق فناست یا عطش وصل؟! هر چه هست چون آب بر حرارت آهن نشستن است من سر بلند غیرت خویشم در این مصاف تیغ رقیب لایق بر تن نشستن است طوفان اگر فرو بنشیند عجیب نیست پایان بی دلیل دویدن، نشستن است در راه عشق،تکیه به تدبیر عقل خویش با چتر زیر سایه ی بهمن نشستن است ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
غمت را بزرگ دید دلم بس که تنگ شد نگنجد دگر به تنگ که ماهی نهنگ شد شبی از مدار خود به خاکت کمانه کرد دلم مثل یک شهاب، شهابی که سنگ شد کمندم بلند بود ولی با تو برنتافت کجا؟ کی؟ کدام ماه اسیر پلنگ شد؟ به قدر عبور تو از آن سوی شیشه بود اگر لحظه‌ای جهان به چشمم قشنگ شد حسین منزوی ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
☕ چو آه در تن بی‌روح نی دمیده شدم سکوت بودم و با یک نفس شنیده شدم شبیه سایه، عدم بود هستی‌ام اما به هر طرف نظر انداخت نور، دیده شدم همین که چشمۀ عشق تو در دلم جوشید ز کوه صبر به دشت جنون کشیده شدم تو سیب سرخی و من برگ سبز، خوشحالم که در کنار تو بودم که با تو چیده شدم قسم به آه که فاضل ندارد از خود هیچ من از اضافۀ خاک تو آفریده شدم " ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
☕ اگر به رسم ادب از سرش کلاه گرفت نسیم باز مرا با تو اشتباه گرفت دمی به ناز حجاب از رخت کنار زدی پرنده پر زد و آهو رمید و ماه گرفت به روی گردنت افتاد تاری از گیسو تمام گردنه را یک تن از سپاه گرفت دلی چنین که تو داری تصاحبش سخت است مگر که آینه را می‌توان به آه گرفت تو را چنان وطنم از غریبه می‌گیرم اگر که دست تو در دست او پناه گرفت... . . . ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
، سروده یکی از مخاطبین کانال شب شیرین تو شد چون به صباح آلوده نکند عشق نگردد به گناه آلوده این طهارت که من از روی تو میپندارم ترسم آمد که بگردد به نگاه آلوده آتش عشق دلم حال تو را گرم نکرد نکند حال گدا دامن شاه آلوده همه جا عشق دویده است فراری نشوی مقصد عشق نگشته است به راه آلوده شرر از زاد تو بر خلق نصیبی نبود چه توقع بود از خرمن آه آلوده شرر . . . . ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
☕ غم مخور، معشوق اگر امروز و فردا می‌کند شیر دوراندیش با آهو مدارا می‌کند زهر دوری باعث شیرینی دیدارهاست آب را گرمای تابستان گوارا می‌کند جز نوازش شیوه‌ای دیگر نمی‌داند نسیم دکمه‌ی پیراهنش را غنچه خود وا می‌کند روی زرد و لرزشت را از که پنهان می‌کنی؟ نقطه‌ضعف برگ‌ها را باد پیدا می‌کند دلبرت هرقدر زیباتر، غمت هم بیش‌تر پشت عاشق را همین آزارها، تا می‌کند از دل هم‌چون ذغالم سرمه می‌سازم که دوست در دل آیینه دریابد چه با ما می‌کند نه تبسم، نه اشاره، نه سوالی، هیچ چیز عاشقی چون من فقط او را تماشا می‌کند https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
زندگی برای ❞ علوم انسانی ❝
#شعر_آخر_شب ، سروده یکی از مخاطبین کانال شب شیرین تو شد چون به صباح آلوده نکند عشق نگردد به گناه آل
☕ از لحظهٔ ممکن-شدنِ عالَمِ امکان از حس شدنِ نبض ِ نخستین نَفَس ِ جان نه ماه و نه باران و نه پاییز و نه دریا با جاذبهٔ چشم تو شاعر شده انسان از خواب ِعدم ، خاک تو بیدار شد و گفت : تبریک ، به گلها و سلامی به درختان سرشار شد از شوق تو هر ذرّهٔ این خاک ای هر قدمِ آمدنت؛ قطرهٔ باران تو ؛ نقطهٔ توحیدیِ اضدادِ جهانی شادیّ و غم و روز و شب و باغ و بیابان صحرایی و آفاق تو عشق ست که در تو اسبانِ نجابت نرسیدند به پایان دریایی و آغوش تو گرم ست که آن برف از کوه ، سرازیر شد افتاده به جریان این عشقِ اصیل ست ، چه می فهمد ازین عشق ؟! انسانِ مسخّر-شده در خواب و خیابان در جاذبهٔ چشم تو خوشبختیِ محض ست با یادِ همین جاذبه ، شاعر شده انسان ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
☕ مَبین به موی پریشان و دستِ کوتاهم هنوز با همه پَستی خلیفةُاللهم! بقای عزتِ من باد همچنان که هنوز، نه مبتلابِهِ شیخم نه بنده‌ی شاهم... اگر بنای صلابت بُوَد همان کوهم ور اقتضای لطافت، سبکتر از کاهم وگر به راهِ بیابان رَوَم به ناچاری به آنچه می‌کنم از هرطریق آگاهم چو اختیار دهندم که "آبرو" یا "خلق"؟ اگر نریخته باشم خسیسِ خودخواهم! به گاهِ مرگ چنان می‌کشم زِ سینه‌ی تنگ، که چوبِ نیزه کُنند از بلندیِ آهم! به پا نمی‌روم این راه، با حسودِ حَرون، بگو که برکَنَد از پیش و پس به رَه چاهم! ‌ ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
☕ دلبر به من رسید و جفا را بهانه کرد افکند سر به زیر و حیا را بهانه کرد آمد به بزم و ، دید من تیره روز را ننشست و رفت تنگی جا را بهانه کرد رفتم به مسجد از پی نظاره ی رخش بر رو گرفت دست و ، دعا را بهانه کرد آغشته بود پنجه اش از خون عاشقان بستن به دست خویش حنا را بهانه کرد خوش میگذشت دوش صبوحی بکوی او  بر جا نشست  و، شستن پا را بهانه کرد ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
☕ به بغض سر کردم دیده تر نشد که نشد دلی ز حال دلم باخبر نشد که نشد هزار کوره بنا شد درین دیار و دریغ یکی به داغی و سوز جگر نشد که نشد به بی‌قراری شعرم سری نزد که نزد و آن شبی که نیامد سحر نشد که نشد هزار دفتر هق‌هق... هزار دفتر شعر... دلت... عزیز دلم! نرم‌تر نشد که نشد کجاست شانه‌ی امن‌ات که بعد تو این سر برای من... منِ بیچاره سر نشد که نشد سیاه‌پوشی و اندوه در غم سهراب برای رستم دستان پسر نشد که نشد قرار بود که درددلی کنم با تو ولی دریغ درین مختصر نشد که نشد ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
☕ تکه یخی که عاشق ابرِ عذاب می‌شود سر قرار عاشقی، همیشه آب می‌شود به چشم فرش زیر پا، سقف که مبتلا شود روز وصال‌شان کسی، خانه‌خراب می‌شود کنار قلّه‌های غم، نخوان برای سنگ‌ها کوه که بغض می‌کند، سنگ مذاب می‌شود باغ پر از گُلی که شب نظر به آسمان کند صبح به دیگ می‌رود؛ غنچه گلاب می‌شود مریض چشم‌های تو به علت نفوذ آب به هر مطب که می‌رود زود جواب می‌شود چه کرده‌ای تو با دلم که از تو پیش دیگران گلایه هم که می‌کنم شعر حساب می‌شود ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
☕ پیچایی گیسوی شکن در شکن است این؟ یا مطلع پیچیده ی شب های من است این؟ زیر قدم رهگذران له نشود ...آی دل نیست که آلاله ی خونین کفن است این نم نم بچشان بوسه ی خود را به لبانم گیرایی بی حدّ شراب کهن است این بگذار در آغوش تو آرام بگیرم دلچسب ترین شیوه ی جان باختن است این بنشین به تماشای فرو ریختن من دل... نه! به خدا خانه ی ویران من است این ارزان مفروشید رفیقان! سر ما را زنهار! مگر یوسف بی پیرهن است این؟ سُم کوفته پاییز بر این دشت و گذشته است انگار نه انگار گل است این، چمن است این این قدر بر این پیکر تفتیده متازید! سوگند که ایران من است این، وطن است این . ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef